جنبشهاي هزاره مسيحي

کيش کارگو نمونه اي از يک جنبش هزاره اي است. وجود و تعداد اين گونه جنبشها آشکارا نشان مي دهد که دين غالباً الهام بخش عمل سياسي و دگرگوني اجتماعي است. جنبش هزاره اي گروهي است که يا به علت تغييري بزرگ و ناگهاني
دوشنبه، 20 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جنبشهاي هزاره مسيحي
 جنبشهاي هزاره مسيحي

 

نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري




 

کيش کارگو نمونه اي از يک جنبش هزاره اي است. وجود و تعداد اين گونه جنبشها آشکارا نشان مي دهد که دين غالباً الهام بخش عمل سياسي و دگرگوني اجتماعي است. جنبش هزاره اي گروهي است که يا به علت تغييري بزرگ و ناگهاني در زمان حاضر، يا از طريق تلاش براي بازگشت عصري طلايي که گمان مي رود در گذشته وجود داشته، به مؤمنان وعده ي رستگاري جمعي نزديک را مي دهد (اصطلاح "هزاره اي" در واقع از سلطنت هزار ساله ي مسيح، يا دوره ي هزاره که در انجيل پيش بيني گرديده گرفته شده است). جنبشهاي هزاره اي عميقاً با تاريخ مسيحيت در آميخته اند، و در دو زمينه ي عمده ظهور کرده اند- در ميان مردم فقير در کشورهاي غربي در گذشته، و در بين اقوام استعمار شده در ساير نقاط جهان.

پيروان يوآخيم

يکي از جنبشهاي هزاره اي در اروپاي قرون وسطي، معروف به جنبش پيروان يوآخيم،(1) در قرن سيزدهم گسترش يافت. (Cohn, 1970 a & b) در اين دوره رونق اقتصادي اروپا به سرعت رو به افزايش بود و کليساي قدرتمند کاتوليک روز به روز ثروتمندتر مي شد. بسياري از رؤساي صومعه ها، صومعه هاي خود را به قصرهاي باشکوه تبديل کردند، اسقفها کاخهايي ساختند که در آنها با همان شکوه و جلال اربابان فئودال غيرروحاني زندگي مي کردند، و پاپها داراي دربار باشکوهي بودند. جنبش پيروان يوآخيم در اعتراض عليه اين گرايشها در کليساي رسمي گسترش پيدا کرد.
در اواسط قرن سيزدهم، تعدادي از راهبان فرانسيسکن(2) (که آيين آنها بر احتراز از لذايذ مادي و ثروت تأکيد مي کرد). شروع به اعتراض عليه عادات اصراف کارانه ي مقامات کليسا کردند. آنها جنبش خود را بر مبناي پيشگوييهاي راهب بزرگ يوآخيم اهل فيور(3) قرار دادند که در حدود پنجاه سال پيش از آن درگذشته بود. در نوشته هاي يوآخيم وعده داده شده بود که در سال 1260 "روحانيان"،(4) نامي که آنها بر خودشان نهاده بودند، سومين و آخرين عصر مسيحيت را آغاز خواهند کرد. اين امر به دوره ي هزاره خواهد انجاميد، که در آن همه انسانها، صرف نظر از دين قبلي خود، در يک زندگي پارسامنشانه ي مسيحي و فقر ارادي وحدت خواهند يافت. پيش گويي شده بود که کليساي موجود برچيده خواهد شد و کشيشان به وسيله ي امپراتور آلمان قتل عام خواهندگرديد.
هنگامي که سال 1260 بدون وقوع اين دگرگوني بزرگ و ناگهاني گذشت، تاريخ دوره ي هزاره به تعويق افکنده شد- و باز هم بارها به عقب انداخته شد. اما شور و اشتياق پيروان يوآخيم کاهش پيدا نکرد. روحانيان يوآخيمي که توسط مقامات رسمي مذهبي محکوم گرديده بودند به کليساي رسمي به عنوان فاحشه بابل و به پاپ به عنوان ضد مسيح و جانور اپوکاليپس(5) مي نگريستند. آنها انتظار ظهور نجات دهنده اي را از ميان همقطاران خود داشتند که توسط خداوند برگزيده شده تا تمام مردم جهان را به يک زندگي توأم با فقر ارادي وادار کند و به عنوان "پاپ فرشته خو"(6) بر تخت پاپ جلوس کند. از جمله گروههايي که در درون اين جنبش وجود داشت، گروهي به رهبري فرا دولسينو(7) بود، که با بيش از يک هزار مرد مسلح با لشکريان پاپ در شمال ايتاليا به جنگ پرداختند تا آنکه سرانجام شکست خورده و قتل عام شدند. دولسينو به عنوان بدعت گذار در دين زنده سوزانده شد، اما براي سالهاي زيادي پس از آن گروههاي ديگري ظهور کردند که مدعي بودند از او الهام گرفته اند.

رقص ارواح

نمونه ي کاملاً متفاوتي از يک جنبش هزاره اي کيش رقص ارواح است که در اواخر قرن نوزدهم در ميان سرخپوستان دشتهاي آمريکاي شمالي پديدار گرديد. پيامبران موضعه مي کردند که فاجعه ي عمومي عظيمي رخ خواهد داد که از فرا رسيدن دوره ي هزاره خبر مي دهد، و در طي آن طوفان، زمين لرزه، گردباد و سيل تمام مهاجمان سفيدپوست را نابود خواهد کرد. سرخپوستان زنده خواهند ماند تا دوباره دشتهاي پوشيده از گله هاي گاوميش و حيوانات شکاري ديگر را ببينند. بعد از فاجعه همه ي تقسيمات قومي از ميان خواهد رفت، و هر سفيدپوستي که به اين سرزمين بيايد با سرخپوستان در صلح و صفا زندگي خواهد کرد. شعاير رقص ارواح از اجتماعي به اجتماع ديگر در اين ناحيه گسترش يافت، همان گونه که کيش کارگو بعدها از روستايي به روستاي ديگر در گينه نو گسترش يافته است. (Burridge, 1971) شعاير رقص ارواح، که شامل آواز خواندن، سرود خواندن و رسيدن به حالات جذبه مانند بود، تا اندازه اي بر مبناي انديشه هاي ناشي از تماس با مسيحيت و تا حدي بر پايه ي رقص خورشيد سنتي سرخپوستان استوار گرديده بود که پيش از ورود سفيدپوستان انجام مي شد. رقص ارواح پس از کشتار ووندِد ني،(8) که در آن 370 مرد، زن و کودک سرخپوست توسط سربازان سفيدپوست قتل عام گرديدند از ميان رفت.

ماهيت جنبشهاي هزاره اي

چرا جنبشهاي هزاره اي پديد مي آيند؟ تعدادي عناصر مشترک را که بيشتر اين جنبشها، يا همه ي آنها در آن سهيم هستند مي توان تشخيص داد. در تمامي اين جنبشها به فعاليتهاي پيامبران (رهبران يا آموزگاران "الهام گرفته") برمي خوريم، که از عقايد مذهبي موجود استفاده کرده و نياز به دوباره زنده کردن آنها را اعلام مي کنند. آنها اگر بتوانند آنچه را که ديگران تنها به گونه اي مبهم احساس مي کنند به قالب کلمات درآورده و بيان کنند، و اگر از احساساتي که مردم را به عمل وادار مي کند بهره برداري کنند موفق مي شوند پيرواني به دست آورند. پيش گويي پيامبرانه هميشه ارتباط نيرومندي با اديان فلاح بخش، به ويژه مسيحيت، داشته است و اکثر کساني که جنبشهاي هزاره اي را در نواحي مستعمراتي رهبري کرده اند با آداب و اعتقادات مسيحي آشنا بوده اند. بسياري از آنان در واقع معلمان هيأتهاي مذهبي بوده اند، که از ديني که پذيرفته بودند عليه کساني که آن را به ايشان تعليم دادند استفاده کرده اند.
جنبشهاي هزاره اي اغلب هنگامي ظهور مي کند که يا دگرگوني اساسي فرهنگي و يا افزايشي ناگهاني در فقر و تهيدستي رخ مي دهد. (Worsley, 1970) آنها معمولاً افرادي را جلب مي کنند که در نتيجه ي اين تغييرات احساس محروميت شديد کرده و اين احساس آنها را به جايي مي کشاند که ديگر مثل گذشته وضع موجود را نپذيرند. در اروپاي قرون وسطي، جنبشهاي هزاره اي غالباً آخرين چاره ي نوميدانه ي کساني بود که خود را ناگهان تهيدست و بي نوا مي يافتند. براي مثال، دهقانان در دوره هاي قحطي به پيروي از "پيامبراني" روي مي آوردند که چشم اندازي از يک "دنياي زير و رو شده" را ارائه مي کردند، که در آن فقرا سرانجام وارثان زمين مي شدند. جنبشهاي هزاره اي در ميان ملل مستعمره معمولاً هنگامي توسعه پيدا مي کند که فرهنگي سنتي در نتيجه ي تأثير استعمارگران غربي در حال نابود شدن است، همان گونه که در مورد رقص ارواح چنين بود.
هزاره گرايي(9) گاهي اساساً به عنوان طغيان توده هاي فقير عليه گروههاي ممتاز تبيين گرديده است. (Lantenari, 1963) يا طغيان ستمديدگان و مظلومان عليه قدرتمندان حاکم، و بديهي است که اين امر در بسياري موارد يکي از عوامل دخيل است. اما اين تبيين بسيار ساده انديشانه است: برخي جنبشهاي هزاره اي، مانند جنبش روحانيان يوآخيمي، در نتيجه تأثيرات و احساساتي شکل گرفت که اساساً چندان ارتباطي با محروميت مادي نداشت.

پي‌نوشت‌ها:

1. Joachimism
2. Franciscan monks
3. Joachim of Fiore
4. Spirituals
5. Beast of Apocalypse
6. Angelic Pope
7. Fra Dolcino
8. Wounded Knee
9. Millenarianism

منبع مقاله:
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.