فقر و نابرابري

در پايين نظام طبقاتي، تعداد زيادي از مردم در شرايط فقر زندگي مي کنند. بسياري از آنان رژيم غذايي مناسبي ندارند، و در شرايط غيربهداشتي زندگي کرده، اميد زندگي پايين تري از اکثريت جمعيت دارند. با وجود اين افراد مرفه تر
دوشنبه، 3 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فقر و نابرابري
 فقر و نابرابري

 

نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري



 

در پايين نظام طبقاتي، تعداد زيادي از مردم در شرايط فقر زندگي مي کنند. بسياري از آنان رژيم غذايي مناسبي ندارند، و در شرايط غيربهداشتي زندگي کرده، اميد زندگي پايين تري از اکثريت جمعيت دارند. با وجود اين افراد مرفه تر اغلب توجهي به وجود فقر نمي کنند.
اين پديده ي جديدي نيست. در سال 1889، چارلز بوت کتابي منتشر کرد که نشان مي داد يک سوم مردم لندن در فقر وحشتناک زندگي مي کنند. (Booth, 1889) نتيجه اين بود که فرياد همه بلند شد. چگونه ممکن بود که، در کشوري که آن زمان شايد ثروتمندترين کشور روي زمين بود، در مرکز يک امپراتوري عظيم، فقر تا اين اندازه فراوان باشد؟ کار بوت را همنامش، ژنرال ويليام بوت(1) از سپاه رستگاري(2) دنبال کرد. کتاب او تحت عنوان در اعماق تاريک انگلستان و راه برون رفت(3) (1970، که نخست در سال 1890 منتشر گرديد) با ارقامي که از محاسبات چارلز بوت گرفته شده بود آغاز مي گرديد و نشان مي داد در لندن 387.000 نفر مردم "بسيار فقير" 220.000 نفر در وضعيت "نزديک به گرسنگي" و 300.000 نفر در وضعيت "گرسنگي" زندگي مي کنند. تقريباً يک چهارم ميليون نسخه از کتاب ويليام بوت ظرف يک سال فروش رفت، و تأثيري شگرف بر افکار عمومي به جاي گذارد. او مي گفت فقر مي تواند از راه برنامه هاي عملي اصلاحي و رفاهي به طور مؤثري کاهش يابد.
هفتاد سال بعد، وقايع مشابهي در ايالات متحده رخ داد. مايکل هرينگتون در کتابش به نام آمريکاي ديگر(4) مردم آمريکا را متوجه اين واقعيت تکان دهنده کرد که ميليونها نفر در آن کشور فقيرتر از آن هستند که حتي بتوانند حداقل استانداردهاي زندگي را حفظ کنند. (Harrington, 1963) کتاب هرينگتون نيز يکي از پرفروش ترين آثار شد. در پيام سالانه بعدي رئيس جمهور به کنگره، ليندون بي جانسون "نبرد قاطع با فقر" را که هدفش "از ميان بردن تناقض فقر در ميان فراواني" بود اعلام کرد. ايالات متحده مدتها بود که به عنوان ثروتمندترين ملت جانشين بريتانيا گرديده بود، کشوري که به مراتب از انگلستان در زمان چارلز بوت و ويليام بوت ثروتمند بود. با وجود اين تعداد زيادي از جمعيت اين کشور همچنان در شرايطي که آنها را از ضروريات اوليه خوراک، بهداشت و مسکن محروم مي ساخت زندگي مي کردند. "نبرد با فقر" سرانجام مي بايد به هدفهايي دست يابد که ويليام بوت تقريباً سه نسل پيش از آن در نظر گرفته بود.

نبرد با فقر

پس از اعلام "نبرد با فقر" افزايش زيادي در هزينه هاي رفاه اجتماعي در ايالات متحده پديد آمد. اين هزينه ها 400 درصد افزايش يافت و از 77/2 ميليارد دلار در سال 1965 به 286/5 ميليارد دلار در ده سال بعد رسيد. اين افزايش اثرات آشکاري در کاهش سطح فقر داشت، هرچند که از آنچه خوشبينانه در ابتداي شروع برنامه هاي جديد پيش بيني گرديده بود بسيار فاصله داشت. در سال 1972، براساس آمار رسمي، تعداد فقرا به حداقل خود در دوره ي پس از جنگ رسيد. شمار افرادي که زير خط فقر که رسماً تعريف گرديده بود زندگي مي کردند از زير 40 ميليون به حدود 23 ميليون کاهش يافت. اما از آن هنگام تاکنون تعداد فقرا دوباره افزايش يافته و از نخستين سالهاي رياست جمهوري ريگان شتاب تندي گرفته است.
ميزان موفقيت برنامه هاي مختلفي که اجرا گرديد محدود بود. "سپاه کار"(5) به اين منظور به وجود آمد که مهارتهايي را که براي ورود موفقيت آميز به بازارهاي کار مورد نياز است براي کساني که در غير اين صورت بيکار مي ماندند، فراهم سازد. اما اکثراً امکانات اشتغال وجود نداشت و از اوايل دهه ي 70 دوره ي کسادي جديدي آغاز گرديد، که فرصتهاي اشتغال را باز هم بيشتر کاهش داد. ايجاد "مزيت اوليه"(6) و "برنامه هاي اصلاحي در سطح اجتماعات محلي"(7) دستاوردهاي واقعي داشتند، اگرچه هر دو اينها در ميان بعضي بخشهاي طبقه ي کارگر سفيدپوست محبوبيتي نداشتند.
پرداختهاي رفاهي و مزاياي تأمين اجتماعي به طور کامل به مردمي که ظاهراً هدف اين برنامه ها هستند نمي رسند. کمتر از دو سوم فقرا که امروز در ايالات متحده آمريکا زير سن بازنشستگي هستند مشمول دريافت کمکهاي دولتي اند، در حالي که بيش از يک سوم آنها پرداختهاي نقدي دريافت نمي کنند. حتي در اوج نبرد با فقر، رفاه اجتماعي در آمريکا نسبت به اکثر کشورهاي غربي ناقص تر بود. به علاوه هزينه هاي رفاهي اغلب به سود بخشهاي نسبتاً مرفه تر تمام مي شود تا فقيرترين بخشهاي جامعه. تنها حدود 30 درصد مزاياي در دسترس از طريق حقوق بازنشستگي تأمين اجتماعي، حقوق بازنشستگي نظاميان قديمي يا بيمه بيکاري، توسط خانواده هايي که در يک پنجم پايين جدول درآمد قرار داشتند دريافت شده بود.

فقر چيست؟

چگونه بايد فقر را تعريف کرد؟ معمولاً ميان حداقل معيشت يا فقر مطلق و فقر نسبي تمايز قائل مي شوند. چارلز بوت يکي از نخستين کساني بود که کوشيد معيار ثابتي براي فقر معيشتي تعيين کند که به فقدان نيازمنديهاي اساسي براي ادامه يک زندگي سالم فيزيکي- غذاي کافي و سرپناه براي ممکن ساختن کارکرد فيزيکي مؤثر بدن- اطلاق مي شود. بوت تصور مي کرد که اين نيازمنديها براي افراد همسان از نظر سني و بدني که در هر کشوري زندگي مي کنند کم و بيش يکسان است. اين اساساً مفهومي است که هنوز غالباً در تحليل فقر در سراسر جهان به کار برده مي شود.
تعاريف معيشتي فقر نارساييهاي متعددي دارند، به ويژه هنگامي که به عنوان سطح درآمد معيني تنظيم شوند. معيار منحصر به فرد فقر، حتي اگر امکان تغيير و تنظيم هم داشته باشد، معمولاً به اين معناست که در ارزيابي بعضي افراد بالاي خط فقر قرار مي گيرند حال آنکه درآمدشان حتي نيازهاي اساسي معيشتي آنها را تأمين نمي کند، مگر اين که اين معيار در سطح کاملاً بالايي تعيين شده باشد. (Holman, 1978) براي مثال، زندگي در بعضي نقاط کشور خيلي گرانتر از قستمهاي ديگر است. به علاوه، محاسبه معيشتي فقر تأثير سطح زندگي عموماً روبه صعود را به حساب نمي آورد. واقع بينانه تر است که مفاهيم مربوط به سطوح فقر را با هنجارها و انتظارات در حال تغيير در جامعه که با رشد اقتصادي همراه است سازگار کنيم. اکثريت جمعيت دنيا در مسکنهايي زندگي مي کنند که حمام يا دوش ندارند، ولي نمي توان در يک جامعه ي صنعتي آب لوله کشي را به عنوان يک ضرورت در نظر نگرفت. در هر حال، مسائل مربوط به تنظيم مفهوم فقر نسبي نيز پيچيده است. در اينجا نيز عموماً از معيارهاي درآمد استفاده مي شود، اما اين معيارها تغييرپذيري در نيازهاي واقعي مردم را پنهان مي کنند.

فقر در روزگار کنوني

برخلاف آمريکا که در آنجا يک "خط فقر"(8) رسماً تعيين شده وجود دارد، در بريتانيا اين گونه تبيينهاي فقر توسط حکومت ارائه نمي گردد، بنابراين سطح درآمدي که در آن کمکهاي مربوط به "مزاياي اضافي"(9) قابل دريافت است اغلب در عمل به عنوان معيار به کار برده مي شود. با استفاده از اين معيار، بر طبق آمار وزارت بهداشت و تأمين اجتماعي، نه ميليون نفر، يعني حدود 17 درصد کل جمعيت در سال 1986 در فقر زندگي مي کرده اند. آخرين بررسي مهم فقر در بريتانيا توط پيتر تاونزند در سال 1979 منتشر گرديد. تاونزند کوشيد فقر را برحسب فقدان منابع براي حفظ "شرايط زندگي و وسايل رفاهي که در جامعه معمول بوده يا حداقل به طور گسترده تشويق يا تأييد مي شوند" تحليل کند. (Townsend, 1979, p.31) او با استفاده از اين تعريف برآورد کرد که بيش از نيمي از جمعيت بريتانيا احتمال دارد فقر را در مرحله اي از زندگيشان، و به ويژه هنگامي که پا به سن مي گذارند، تجربه کنند. تاونزند به خاطر به کار بردن مفهومي بسيار کلي از "فقر" مورد انتقاد قرار گرفته است، با وجود اين، ابن يافته ي او که فقر نسبي بسيار زيادتر از آنچه در آن زمان گمان مي رفت در بريتانيا معمول است، به طور گسترده پذيرفته شده است. از آن زمان تاکنون نسبت جمعيتي که در فقر زندگي مي کند بر اساس اندازه گيري معيار دريافتن مزاياي اضافي، به جاي اينکه کاهش يابد افزايش يافته است.
فقرا چه کساني هستند؟ افرادي که در گروههاي زير قرار دارند به ويژه احتمال دارد که در فقر زندگي کنند: افرادي که مشاغل پاره وقت يا متزلزل دارند؛ بيکاران، افراد مُسن؛ بيماران و معلولين؛ و اعضاي خانواده هاي پرجمعيت و يا خانواده هاي تک سرپرست. اگرچه طي اين قرن سطح متوسط دستمزدها پيوسته افزايش يافته است، حداقل بيش از نيم ميليون نفر از افراد شاغل آنچنان دستمزدهاي کمي دريافت مي کنند که درآمدشان زير خط "مزاياي اضافي" است. در حدود نيمي از کل افرادي که حقوق بازنشستگي پيري دريافت مي کنند زير خط فقر سطح احراز "مزاياي اضافي" زندگي مي کنند. بسياري از افرادي که احتمالاً در دوران اشتغال خود حقوق مناسبي دريافت مي کرده اند، درآمدشان به هنگام بازنشستگي به شدت کاهش مي يابد. خانواده هاي تک سرپرست، که تقريباً همه را زنان سرپرستي مي کنند، نسبت فزاينده اي از فقرا را تشکيل مي دهند. ميزان زياد بيکاري دهه هاي 1980 و 1990 به نظر نمي رسد که در آينده ي نزديک کاهش يابد. و بيکاري طولاني براي نان آوران اصلي خانواده و فرزندانشان خانواده هاي هرچه بيشتري را- به ويژه خانواده هايي را که زنان سرپرستي مي کنند- به فقر مي کشاند.
طبق معمول، رسانه هاي همگاني گرايش به تقويت پيشداوريهاي عمومي درباره ي فقرا دارند. يک بررسي که در شش ماه آخر سال 1976 انجام شده نشان داد که 30/8 درصد مجموع گزارشهاي رسانه هاي همگاني درباره رفاه و تأمين اجتماعي به جاي آنکه به نيازمندان توجه کنند، توجه خود را بر سوء استفاده از تأمين اجتماعي متمرکز کرده بودند. (Golding & Middleton, 1972, pp. 195-7) روزنامه ي ديلي ميل(10) از "تلکه کنندگان در کنار دريا" شکايت مي کرد (13 جولاي 1977) و ديلي تلگراف(11) (29 جولاي 1976) از ماجرايي تحت عنوان: "چگونه مي توان بيکاره بود و بابت کار نکردن پول گرفت" حکايت مي کرد. در واقع، پژوهشگران دريافتند که در سال 1975، 930.000 متقاضي واجد شرايط، که دو سوم آنها مستمري بگير بودند، نتوانستند 240 ميليون پوند مزاياي اضافي را که قانوناً حق دريافت آن را داشتند مطالبه کنند.

چرا فقرا هنوز فقيرند؟

برخي عوامل کلي مؤثر بر ميزان فقر کاملاً اثبات گرديده اند. برنامه هاي رفاهي گسترده که به طور منظم اجرا شود، همراه با سياستهاي حکومتي که فعالانه به پايين نگه داشتن ميزان بيکاري کمک کند، ميزان فقر را کاهش مي دهد. جوامعي وجود دارند- مانند سوئد- که در آنها فقر معيشتي تقريباً به طور کامل حذف گرديده است. احتمالاً بايد بهاي اجتماعي آن را پرداخت، نه تنها از لحاظ ميزان زياد مالياتها، بلکه از جهت توسعه سازمانهاي بوروکراتيک حکومت که ممکن است قدرت زيادي به دست آورند. با وجود اين هرچه بيشتر توزيع ثروت و درآمد در يک کشور به مکانيسمهاي بازار واگذار شود نابرابريهاي مادي بيشتري پديدار مي گردند. نظريه اي که اساس سياستهاي حکومت خانم تاچر را تشکيل مي داد اين بود که کاهش نرخ مالياتها براي افراد و شرکتها رشد اقتصادي زيادي به وجود خواهد آورد، که ثمرات آن قطره قطره، نصيب فقرا خواهد گرديد. مدارک و شواهد سالهاي گذشته اين نظريه را تأييد نمي کند. اين گونه سياست اقتصادي ممکن است به توسعه اقتصادي شتاب بدهد يا ندهد، اما نتيجه ي آن معمولاً گسترش شکاف ميان فقرا و ثروتمندان بوده و در عمل شمار افرادي را که در فقر مطلق زندگي مي کنند افزايش مي دهد.
بررسيها نشان مي دهند که اکثريت بريتانياييها فقرا را مسئول فقر خود مي دانند و نسبت به کساني که با صدقه هاي دولتي، "به رايگان زندگي" مي کنند بدگمان هستند. بسياري معتقدند افرادي که از خدمات رفاهي استفاده مي کنند اگر به طور جدي مي خواستند مي توانستند کار پيدا کنند. بدبختانه، اين نظرات با واقعيتهاي فقر کاملاً بيگانه اند. در حدود يک چهارم افرادي که رسماً در فقر زندگي مي کنند به صورتي شاغل هستند، اما درآمدشان کمتر از آن است که آنها را به بالاي آستانه ي فقر(12) برساند. از ميان بقيه، اکثريتشان کودکان زير چهارده سال، افراد 65 ساله و بالاتر، و بيماران و معلولين هستند. به رغم عقايد عموم درباره ي ميزان زياد تقلب و سوء استفاده از خدمات رفاهي، کمتر از يک درصد درخواستهاي رفاهي شامل ادعاهاي تقلب آميز است- خيلي کمتر از تقلبهاي مربوط به ماليات بر درآمد، که برآورد شده است بيش از 10 درصد ماليات از طريق گزارشهاي نادرست يا فرار از پرداخت ماليات از دست مي رود.
فقدان آگاهي عمومي از ميزان فقر شايد تا اندازه اي به "نماياني" اندک فقرا مربوط باشد. اکثر کساني که در بخشهاي ممتازتر جامعه قرار گرفته اند به ندرت نواحي، شهري يا روستايي اي را که در آنها فقر متراکم است مي بينند. برخي مسائل مرتبط با فقر، مانند ميزان زياد جرم و جنايت به طور منظم توجه عمومي را به خود جلب مي کنند، اما وجود فقر گسترده معمولاً از جهات ديگر ناديده گرفتته مي شود. از زمان چارلز بوت به بعد فقر هرچند گاه "از نو کشف شده است"، و هميشه براي مدتي وضع فقرا وجدان توانگران را بيدار مي کند- اما نگراني عمومي سپس کم کم رنگ مي بازد و ناپديد مي شود.

پي نوشت ها :

1. William Booth
2. Salvation Army
3. In Darkest England and the Way out
4. The Other America
5. Job corps
6. Head Start
7. Community Action
8. poverty line
9. Supplementary Benefit (SB)
10. Daily Mail
11. Daily Telegraph
12. poverty threshold

منبع مقاله :
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.