نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري
مترجم: منوچهر صبوري
امروز دولت و حکومت بر بسياري از جنبه هاي زندگي ما تأثير مي گذارد؛ با وجود اين در قسمت اعظم تاريخ بشر دولت اصلاً وجود نداشته است. در اجتماعات شکار و گردآوري خوراک، و در فرهنگهاي کوچک کشاورزي، اقتدار سياسي جداگانه وجود نداشت. اين گونه جوامع بي دولت به حالت هرج و مرج برنمي گشتند؛ آنها داراي مکانيسمهاي غيررسمي حکومت بودند که از طريق آنها تصميمات مؤثر بر اجتماع به جريان مي افتاد و منازعات حل و فصل مي گرديد. تصميمات عموماً در گروههاي خانوادگي گرفته مي شد؛ اگر چند گروه خويشاوند که در يک دسته(1) مي زيستند اختلاف اساسي پيدا مي کردند، به واحدهاي جداگانه اي تقسيم مي شدند، و شايد بعداً دوباره به ديگران مي پيوستند.
در فرهنگهاي کوچک ديگر تمرکز سياسي تا حدي وجود داشت، بي آنکه اين اجتماعات به صورت دولتهاي کاملاً شکل گرفته درآمده باشند. در اين جوامع يک رئيس مرد وجود داشت که بقيه مردم از او تبعيت مي کردند. رؤسا معمولاً يا مرد جنگي بودند يا روحاني، و يا هر دو، و گاهي داراي اين حق بودند که از دارندگان سلاح بخواهند تا از هر تصميمي که آنها مي گيرند پشتيباني کنند. رئيس معمولاً به کمک يک شورا يا دربار حکومت مي کرد. در جوامع دولتدار (تمدنهاي سنتي)، اين رؤساي فرمانروا، شاه يا امپراتور شدند، دربار منظم و خانواده سلطنتي داشتند و بر نيروهاي مسلح نيز که براي تأمين اطاعت و گسترش دامنه ي قلمرو خود مورد استفاده قرار مي دادند، حکم مي راندند. آنها مقامات اداري تمام وقتي در اختيار داشتند که به مسائل جاري اداره ي کشور رسيدگي مي کردند، همراه با دادگاههاي مخصوصي که در آنها محاکمات صورت مي گرفت و مجرمان و تبهکاران مجازات مي شدند.
همه ي دولتها، خواه سنتي و يا امروزي، در برخي ويژگيهاي کلي اشتراک دارند. دولت در جايي وجود دارد که يک دستگاه سياسي (نهادهاي حکومتي، مانند دادگاه، پارلمان يا کنگره، به علاوه ي مقامات اداري) بر قلمرو معيني حکومت مي کند، و اقتدار آن به وسيله ي يک نظام قانوني و توانايي استفاده از زور براي اجراي سياستهايش پشتيباني مي شود. با نگريستن به هر يک از جنبه هاي اين تعريف مي توانيم درک روشني از ماهيت دولتها به دست آوريم.
دستگاه سياسي
مردم شناسان و باستان شناسان مي پذيرند که قسمت اعظم جوامع در سراسر تاريخ بي دولت بوده اند. مفهوم دولت هيچ گونه کاربردي در مورد اين جوامع ندارد. اما در مورد اين مسأله که آيا مي توان گفت حکومت و سياست در اين جوامع وجود داشته است يا خير در ميان آنها اختلاف نظر وجود دارد. از آنجا که هيچ گونه نهادهاي سياسي تخصصي شده، يا مؤسسات اداره سياسي وجود ندارند، مي توان استدلال کرد که حکومت و سياست در اين جوامع حضور ندارند، اما مسأله تا اندازه ي زيادي مربوط به تعريف است. همه ي جوامع داراي شکلهايي از حکومت اند. البته در صورتي که اين کلمه خيلي کلي تعريف شود، و به عنوان مثال به هر شيوه ي منظم رسيدن به تصميماتي که به اکثر مردم در يک جامعه مربوط مي شوند، اطلاق گردد. اما اين تعريف آن قدر مبهم است که نمي تواند چندان قابل استفاده باشد. بنابراين بهتر است درک محدودتري از حکومت و سياست را انتخاب کنيم.حکومت در اينجا به معناي اجراي منظم سياستها و تصميمات از سوي مقامات اداري در درون يک دستگاه سياسي است. اين مقامات شامل شاهان يا امپراتوران، دربارهايشان نمايندگان منتخب و اعضاي دستگاه اداري غيرنظامي مي شوند. ما مي توانيم از حکومت به عنوان يک فرايند، يا از دستگاه حکومتي، سخن بگوييم که به دستگاهي که مسئول فرايند اداري است اشاره دارد. سياست مربوط به وسايلي مي شود که به کمک آن از قدرت براي تأثير گذاردن بر گستره و محتواي فعاليتهاي حکومتي استفاده مي شود. بنابراين حوزه ي امور سياسي ممکن است کاملاً فراتر از حوزه ي خود نهادهاي دولتي باشد. زيرا راههاي زيادي ممکن است وجود داشته باشد که کساني که جزئي از دستگاه حکومتي نيستند بتوانند بر آن تأثير بگذارند. براي مثال، در جوامع امروزي جنبشهاي اجتماعي که خارج از مجاري پذيرفته شده ي سياسي عمل مي کنند ممکن است سعي کنند بر حکومت فشار وارد کرده يا حتي آن را سرنگون کنند.
سرزمين(2)
جوامع شکارگر و گردآورنده ي خوراک قلمرو ثابتي نداشتند، بلکه در پهنه ي اراضي وسيعي به اين سوي و آن سوي در حرکت بودند. اجتماعات کوچک کشاورزي بيشتر در يک نقطه ثابت بودند، ولي معمولاً هيچ گونه تصور روشني از مرزهايي که آنها را از گروههاي ديگر جدا کند نداشتند. اما همين که اقتدارات سياسي مشخص برقرار گرديد، قلمروهاي ويژه اي که منطبق بر مناطقي بود که آنها مدعي حکومت بر آن بودند، متمايز گرديد. برخلاف انواع پيشين جامعه، دولتها پيوسته توسعه طلب بوده اند. هر جا که فرمانروايان فرصتي براي به دست آوردن قلمرو بيشتر- و بنابراين گسترش دامنه ي فرمانروايي خود- پيدا کرده اند، معمولاً از آن استفاده کرده اند.قانون و استفاده از زور
نظام قانوني در جايي وجود دارد که افرادي متخصص در اجراي عدالت وجود دارند. در جوامع کوچکتر، ستيزه ها در تجمع تمامي اعضاي جامعه، يا از طريق اقدامات واحدهاي خويشاوندي حل مي شوند. هيچ گروهي در اين گونه جوامع وجود ندارد که مسئوليت اساسي کاربرد زور براي پشتيباني از تصميمات جمعي را داشته باشد. گاهي يک خانواده يا گروه خويشاوندي ممکن است خودسرانه عمل کرده، و دوري از کينه کشي خانوادگي(3) را آغاز کند. اما، با پيدايش دولتها، يک نظام قضايي تخصصي پديد مي آيد، شامل قوانين مدون و دادگاههاي قانوني، که با توانايي استفاده از زور در مواردي که تصميمات مورد قبول قرار نمي گيرند، پشتيباني مي شود. در دولتهاي سنتي معمولاً هيچ گونه تمايز آشکار ميان ارتش و نيروهاي پليس مجزا وجود نداشت و براي پشتيباني از تصميم گيري قضايي از نيروهاي نظامي استفاده مي شد.پي نوشت ها :
1. band
2. territory
3. blood feud
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391