نظام احسن جهان
نظام احسن به معناي نفي نقص ذاتي از ممکنات نيست، که نقص ذاتي از ممکنات، انفکاک ناپذير است. نظام احسن و اکمل عالم، بدين معناست که بهتر و کامل تر از اين نظام ممکنات، تحقق پذير نبوده است؛ براي اين که خداي سبحان، فيّاض است و بايد همه مراتب هستي را بيافريند. عادل است، پس هر چيزي را بايد در جاي خودش قرار دهد، حکيم است، پس هدفمند آفريده است. (1) بيشتر متکلّمان شيعه بر همين عقيده اند که اراده الهي عبارت از علم خداوند متعال، به صلاحِ نهفته در امور است. (2) حکماي الهي نيز بر اين معنا تصريح کرده و گفته اند که اراده حق تعالي، عين علم او به نظام احسن است و اين علم، منشأ آفرينش جهان به شمار مي رود. (3) شيخ طوسي گفته است: «معناي مريد بودن حق تعالي آن است که هرگاه کاري را مصلحت بداند، انجامش مي دهد؛ چنان که اشياي عالم را به تدريج و آن گاه که مصلحت دانسته، آفريده است.» (4) شيخ مفيد مي گويد: «متعلّق اراده الهي، کارهاي خدا و بندگان است. اراده خدا، علم او به نظام احسن يا مصلحت نهفته در کارها است؛ علمي که سبب آفرينش پديده ها و انجام کارها در زمان هاي معيّن مي شود. وصفِ ذات حق به اراده ازلي، همانا وصف ذات او به علم ازلي است. وقتي اراده حق به کارهاي انسان تعلّق مي گيرد، مراد آن است که خداوند، انسان را به انجام آزادانه کارها فرمان مي دهد.» (5) فاعل بالعنايه در فلسفه، فاعلي است که فعلش، تابع عملش باشد و علم او به خير مطلق، بدون انگيزه زائد بر ذات فاعل، در صدور فعل از فعل کفايت کند و فعل او، مجرّد علم او به نظام احسن باشد و به عبارت ديگر، منشأ فاعليت الهي، علمش به خير مطلق و نظام احسن وجود باشد و علمش به نظام وجود، عين وجود باشد. (6)استاد مطهري بر اين باور است که صفت عدل و حکمت، دو صفت مهم در باب افعال الهي است. منظور از عادل بودن خدا، اين است که استحقاق و شايستگي هيچ موجودي را مهمل نمي گذارد و به هر کس، هر چه را استحقاق دارد، مي دهد، و منظور از حکيم بودن او، اين است که نظام آفرينش، نظام احسن و اصلح، يعني نيکوترين نظام ممکن است. (7)
جهان، از نظر جهان بيني توحيدي اسلامي، يک آفريده است و با عنايت و مشيّت الهي نگه داري مي شود و اگر لحظه اي عنايت الهي از جهان گرفته بشود، نيست و نابود مي گردد. جهان، به باطل و بازي و عبث آفريده نشده است، هدف هاي حکيمانه، در خلقت جهان و انسان در کار است، هيچ چيزي نابه جا و خالي از حکمت و فايده آفريده نشده است. نظام موجود، نظام احسن و اکمل است و جهان به عدل و به حق برپاست. نظام عالم، بر اساس اسباب و مسبّبات برقرار شده است و هر نتيجه اي را از مقدّمه و سبب مخصوص خودش، بايد جستجو کرد. از هر نتيجه و سبب، تنها نتيجه و مسبّب مخصوص خود، آن را بايد انتظار داشت. قضا و قدر الهي، وجود هر موجودي را تنها از مجراي علّت خاصّ خودش به وجود مي آورد. قضا و تقدير الهي يک شيء، عين قضا و تقدير سلسله علل اوست. (8)
فلسفه آفرينش جهان و انسان
يکي ديگر از مسائل مهم خداشناسي در علم کلام، بحث فلسفه آفرينش است و اين که آيا خداوند سبحان در افعال خويش، هدف دار است يا خير؟هدف، غرض و يا غايت عبارت است از فايده مترتّب بر عمل، و از نظر فلسفي، علت غايي عبارت از علم و اراده نسبت به فايده و کمال مترتّب بر عمل است. گفتني است که اوّلاً، کارهاي ارادي و اختياري، داراي علت غايي و غايت اند؛ يعني هم فاعل نسبت به فايده و کمال مترتب بر عمل، علم و اراده دارد و هم آن عمل در مقام تحقق، مشتمل بر غايت و فايده است؛ خواه اين غايت و فايده، همان غرضي باشد که در نيت فاعل وجود داشته است يا چيز ديگري باشد و اعم از اين که آن فايده و هدف در نيّت فاعل، عقل پسند باشد يا عوام پسند. ثانياً، گرچه اهداف از نظر طولي به اهداف ابتدايي، متوسط و نهايي تقسيم مي شود؛ ولي در حقيقت، هدف نهايي، امر واحدي است و امور ديگر، به عنوان زمينه ساز يا لوازم هدف نهايي مطرح مي شوند براي مثال، اگر هدف يک طلبه در تحصيل علم، اجتهاد باشد، بدون شک طي کردن امور مقدماتي، مانند گذراندن سطوح اول تا چهارم طلبگي، ضرورت دارد؛ در اين صورت، اجتهاد به عنوان هدف نهايي و سطوح و دوره هاي گوناگون، به عنوان زمينه هاي تحقق هدف نهايي مطرح مي شود. ثالثاً، آدميان، عموماً در صدد تأمين نيازهاي قواي خود هستند؛ يعني هر فاعل مختاري، با تصور هدف به دنبال ارضاي يکي از غرايز شهوت، غضب، عقل، احساسات، عواطف و ... مي باشد. رابعاً، هدف بر نقص و کسب کمال فاعل دلالت مي کند. بدين معنا، محال است که براي خداوند هدف و غايتي فرض کرد، زيرا او کمال محض است «والله هو الغني»؛ از اين رو، افعال الهي، معلل به اغراض نيستند؛ اما نداشتن هدف به اين معني، مستلزم گزاف و بي حکمت بودن افعال الهي نيست؛ زيرا غرض به معناي انساني اش که تأمين کننده نياز ذات آدمي است، از خداوند سلب شده و هدف را به معناي ديگري مي توان براي خداوند، فرض کرد. برخي از متکلمان در پاسخ به اين پرسش گفته اند هدف بر دو نوع فاعلي و فعلي تقسيم مي شود. هدف فاعلي، آن است که فاعل براي بر طرف کردن نقص خود و يافتن مرتبه کمال در نظر مي گيرد. هدف فعلي، آن است که فاعلي براي برطرف کردن نقص فعل، دست به عمل بزند و هيچ گونه منفعت شخصي در نظرش نباشد؛ مانند معلمي که بدون هيچ گونه توقعي به متعلّمان خود آموزش مي دهد و تنها غرضش، رشد و تعالي آنهاست. گرچه خداوند سبحان، هدف فاعلي به معناي مذکور ندارد، ولي هدف فعلي براي او قابل تصور است. به قول سعدي:
من نکردم خلق تا سودي کنم *** بلکه تا بر بندگان جودي کنم
نتيجه آن که، هدف حق تعالي از آفرينش عالم، به کمال رساندن موجودات جهان است و بر اهل دقت پوشيده نيست که وجود و تحقق يافتن موجودات ممکنه و خروج آن ها از ديار عدم، خود کمالي است که هر موجودي با تحقق يافتنش پيدا مي کند. موجودات مختار، علاوه بر يافتن هستي به عنوان هدف ابتدايي آفرينش، از اهداف متوسط و نهايي يعني سير استکمالي برخوردارند. ساير موجودات، نيز براي امتحان و ابتلاي آدميان، مي توانند دربردارنده اهداف ديگري باشند. پاره اي از فلاسفه اسلامي، به اين مقدار قانع نشده و هدف فعلي و کمال رساني به مخلوقات را هدف متوسط دانسته و براي رساندن موجودات به کمال، پرسش و علت غايي ديگري را طلب کردند و در جواب گفتند: «لازمه خدايي و ذات خداوند اين است که به موجودات نفع برساند؛ يعني رحمت مطلقه الهي، که عين ذات خداست، اقتضا مي کند که ديگران را به کمالشان راهنمايي کند.» پس در نهايت، علت غاييِ خداوند به چيزي برگشت، که لازمه ذات الهي است.
حال که تفسير غايت مداري حق تعالي، از منظر عقل روشن شد، به منظر وحي برمي گرديم تا چراغ محفل دل روشن تر گردد و به حريم عشق نزديک تر شويم. خداوند متعال، در باب هدفمندي جهان آفرينش، آيات گوناگوني را بيان کرده است که به ترتيب عبارت اند از:
الف) آياتي که به صفت حکمت اشاره دارند و حکيم را يکي از اسماي نيکوي الهي معرفي مي کنند: «إِنَّ اللهَ عَزيزٌ حَکيمٌ»؛ (9) «وَاللهُ عليمٌ حکيمٌ»؛ (10) «وَلَو لَا فَضلُ اللهِ عَلَيکُم وَ رَحمَتُهُ وَ أَنَّ اللهَ تَوَّابٌ حَکيمٌ»؛ (11) «لَا يَأتِيهِ البَاطِلُ مِن بَينِ يَديَهِ وَلَا مِن خَلفِهِ تَنزِيلٌ مِن حَکِيم حَميد»؛ (12)
ب) آياتي که اهداف آفرينش جهان و موجودات را بيان مي کنند: «وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاواتِ وَالأرضَ فِي سِتَّةِ أَيَّام وَ کَانَ عَرشُهُ عَلي المَاءِ لِيَبلُوَکُم أَيُّکُم أَحسَنُ عَمَلاً»؛ (13) «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (14) منظور آيه شريفه اين است که هدف آفرينش انسان، رسيدن او به کمال است و اين هدف، مشروط به وجود عالم طبيعت و آسمان و زمين و آزمايش و امتحان است؛ پس يک هدف نهايي در نظر حق تعالي بوده و اين هدف را از اين مجرا تحقق بخشيده است. «إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى »؛ (15) «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ »؛ (16) «وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ »؛ (17) «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَکُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً »؛ (18) «وَ الْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ »؛ (19) «وَ مَا کَانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ »؛ (20) «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِينَ وَ نَبْلُوَ أَخْبَارَکُمْ »؛ (21) توضيح دو آيه اخير، با توجه به علم ذاتي و نامحدود خداوند، اين است که: صفات خداوند بر دو نوع ذاتي و فعلي است. برخي از صفات خداوند، به دو معنا، هم ذاتي و هم فعلي اند. اگر اراده الهي را با در نظر گرفتن افعال حق تعالي تصور کنيم، صفت فعلي است و اگر آن را به علم الهي، بدون در نظر گرفتن افعال، معنا کنيم، صفت ذاتي او شمرده مي شود. علم به عنوان صفت فعلي، به معناي حضور عمل در نزد حق تعالي است. پس معناي آيات مذکور اين است که خداوند، شيطان را آفريد تا ايمان و عمل شما در برابر خدا به صورت بالفعل حاضر شود؛ نه اين که خداوند، قبل از تحقق فعل، علم به وجود و چگونگي فعل نداشته و براي رفع جهل به آزمودن و آزمايش محتاج باشد؛ بلکه تحقق بالفعل و حضور عمل انسان ها، براي خداوند موضوعيّت دارد.
ج) دسته سوم، آياتي که عبث و لهو و لعب در آفرينش را نفي و بر حقّانيّت جهان آفرينش تصريح مي کنند: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً »؛ (22) «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ »؛ (23) «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ * لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فَاعِلِينَ »؛ (24) «وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ »؛ (25) «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذِينَ کَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ ِ»؛ (26)
د) دسته چهارم، آياتي هستند که به هدف آفرينش انسان اشاره دارند. اين آيات عبارت اند از: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ »؛ (27) «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى يَأْتِيَکَ الْيَقِينُ »؛ (28) «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ * کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ * کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ »؛ (29) «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِيهِ »؛ (30) بسياري از نويسندگان گمان کرده اند که آيات مذکور به ترتيب بر اهداف ابتدايي و متوسط و نهايي دلالت دارند. ولي به نظر نگارنده: اين آيات به خوبي نشان مي دهد که هدف نهايي و حقيقي انسان، عبوديت است. يقين و قرب و لقاي الهي از لوازم عبوديت به شمار مي آيند.
پي نوشت ها :
1. شرح کشف المراد، ص 85.
2. جمال الدين حلّي، انوار الملکوت في شرح الياقوت، تحقيق: محمد زنجاني، انتشارات رضي، بيدار، قم، 1373 ش، ص 67 و فرهنگ کتب حديثي شيعه ص 69.
3. ابن سينا، دانشنامه علائي، دانشگاه بوعلي سينا، 1383ش، 97-93 و اسفار، ج2 ص 316.
4. شيخ طوسي، الرّسائل العشر، ص 95 و مقداد سيوري، ارشاد الطالبين الي نهج المسترشدين، کتابخانه مرعشي نجفي، قم، 1405ق، ص 40 و فرهنگ شيعه، ص 69.
5. محمدبن محمد مفيد، النّکت الاعتقاديّه، بيروت: دارالمفيد، 1414، ص 18.
6. ملاهادي سبزواري، شرح منظومه، تهران، ناب، 1369ش، ص 112، اسفار، ج1، ص 165 و 213، فرهنگ معارف اسلامي، ج3.
7. استاد شهيد مطهري، مجموعه آثار، قم: انتشارات صدرا، 1378ش، ج2، 87 و 149.
8. مجموعه آثار استاد شهيد مطهري، ج2، ص 85.
9. توبه: 71.
10. توبه: 106.
11. نور: 10. «و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود و اين که او توبه پذير و حکيم است [بسياري از شما گرفتار مجازات سخت الهي مي شديد]».
12. فصّلت: 42. «هيچ گونه باطلي نه از پيش و نه از پشت سر به سراغ آن نمي آيد؛ چرا که از سوي خداوند حکيم و شايسته نازل شده است.»
13. هود: 7. «و اوست که آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد؛ و عرش با عظمت او بر آب قرار گرفت، تا شما را بيازمايد که کدام يک عملتان بهتر است.»
14. کهف: 7. «ما آنچه را در زمين است زينت زمين قرار مي دهيم، تا مردم را به آن امتحان کنيم، که کدام يک در عمل نيکوتر خواهد بود.»
15. علق: 8. «محققاً انسان به سوي پروردگارت باز خواهد گشت.»
16. ذاريات: 56. «من جن و انس را نيافريدم، مگر براي اين که مرا پرستش کنند.»
17. هود: 123. «تمام امور به سوي خدا رجوع مي کند.»
18. بقره: 29. «خداوند تمام آنچه را که در زمين است، براي شما آفريد.»
19. رحمن: 10. «و زمين را براي مخلوقات فراهم نمود».
20. سباء: 21. «ما شيطان را بر شما مسلط نکرديم، مگر بدان جهت که بدانيم چه کساني نسبت به آخرت ايمان دارند.»
21. محمّد: 31. «و شما را آزمايش مي کنيم، تا بدانيم از ميان شما، مجاهدان و صابران چه کساني هستند.»
22. مؤمنون: 115. «آيا گمان مي کنيد شما را بيهوده آفريديم؟»
23. دخان: 38. «ما آسمان ها و زمين و آنچه را در بين آنهاست، به بازيچه خلق نکرديم و آنها را نيافريديم، مگر به حق.»
24. انبياء: 16 و 17. «ما آسمان و زمين و آنچه بين آن دو است به بازيچه نيافريديم؛ و اگر ما مي خواستيم جهان را به بازي گرفته، کاري بيهوده انجام دهيم، چيزي متناسب خود انتخاب مي کرديم، اگر اين کار را انجام مي داديم.»
25. انعام: 73. «او خدايي است که آسمان ها و زمين را به حق آفريد.»
26. ص: 27. «ما آسمان و زمين و آنچه بين آنهاست را باطل نيافريديم، اين گمان کافران است. واي بر کافران از عذاب آتش.»
27. ذاريات: 56. «من جن و انس را نيافريدم، مگر اين که مرا عبادت کنند.»
28. حجر: 99. «پس عبادت کن پروردگارت را، تا به يقين نايل آيي.»
29. تکاثر: 1-6. «تکاثر (فرزند و اموال) شما را غافل داشته است، تا آن جا که به ملاقات قبور رفتيد؛ نه چنين است، که به زودي خواهيد دانست؛ باز هم حقّاً خواهيد دانست؛ حقّاً اگر به طور يقين دانستيد، البته دوزخ را مشاهده خواهيد کرد.»
30. انشقاق: 6. «اي انسان، البته با هر رنج و مشقت در راه طاعت عبادت حق بکوش، که عاقبت به حضور پرورگار خود مي روي.»
خسروپناه، عبدالحسين؛ (1390)، کلام نوين اسلامي، قم: انتشارات تعليم و تربيت اسلامي، چاپ اول