ملاک هاي نقد متن حديث (2)

عدم تناسب پاسخي که در متن به پرسش راوي داده شده است حاکي از اشکال است که در متن رخ داده است. در صورت عدم امکان دست يابي به متن اصيل و صحيح استناد به حديث فاقد حجيت خواهد بود.
پنجشنبه، 17 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ملاک هاي نقد متن حديث (2)
ملاک هاي نقد متن حديث (2)

 

نويسنده: دکتر کامران ايزدي مبارکه (1)




 

9. نقد متن حديث بر اساس عدم تناسب با پرسش راوي

عدم تناسب پاسخي که در متن به پرسش راوي داده شده است حاکي از اشکال است که در متن رخ داده است. در صورت عدم امکان دست يابي به متن اصيل و صحيح استناد به حديث فاقد حجيت خواهد بود.
عبدالله بن مسعود مي گويد: « ما درباره تعداد آيات سوره اي از قرآن کريم بحث مي کرديم. عده اي آن سوره را داراي سي و پنج و عده اي ديگر داراي سي و شش آيه مي دانستند. خدمت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) رفتيم رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با علي مشغول سخن گفتن بود. به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض کرديم ما در قرائت قرآن با يکديگر اختلاف داريم. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با شنيدن آن رنگ رخسارش سرخ شد فرمود: اقوام پيش از شما به واسطه اختلاف ميان خود نابود شدند. سپس به علي آهسته چيزي فرمود. علي بن ابي طالب به ما گفت: رسول خدا به شما امر مي کند که قرآن را همانطور که فراگرفته ايد بخوانيد ».
روشن است که ميان سؤال و جواب تناسبي وجود ندارد علاوه بر آنکه ابتداي متن روايت مربوط به اختلاف در تعداد آيات يک سوره بود، حال آنکه در پايان روايت سخن از اختلاف در قرائت قرآن به ميان آمده است. (خويي، 1394 ق: 178، نيز نک: غروي نائيني، 1379 ش: 191)

10. نقد متن بر اساس مخالفت با روايات مشهور اماميه و موافقت با عامه

اگر متن حديث حاوي حکمي از احکام فقهي باشد که از طرفي مخالف با روايات مشهور اماميه باشد و از طرف ديگر با روايات عامه موافق باشد، تقيه اي است.
الف. زراره از امام صادق (عليه السلام) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: « ما سمعته منّي يشبه قول الناس فيه التقيه و ماسمعت منّي لايشبه قول الناس فلا تقيّة فيه (حر عاملي، 1403 ق، ج 18: 84) هر حديثي از من بشنوي که شبيه گفتار مردم (عامه) باشد در آن تقيه است و هر حديثي از من بشنوي که شبيه گفتار مردم (عامه) نباشد در آن تقيه نيست.
چنين حديثي فاقد حجيت است و نمي توان به آن در اثبات حکم شرعي استناد کرد و بايد به احاديث مشهور که مخالف آن است تمسک کرد.
ب. عن أبي عبدالله في الرجل يتوضّاً الوضوء کلّه الاّ رجليه ثمّ يخوض الماء بهما خوضاً قال: أجزا ذلک (طوسي، 1376 ش، ج 1: 66) از امام صادق (عليه السلام) درباره حکم وضوي کسي که همه اجزاء وضوء را بدرستي انجام مي دهد جز آنکه دو پاي خود را در آب فرو مي برد سؤال شد حضرت فرمود: کفايت مي کند و اين وضوء صحيح است.
اين در حالي است که روايات مشهوري که در اين موضوع از اهل بيت (عليهم السلام) نقل شده دلالت بر وجوب مسح دو پا مي نمايد. (نک: حر عاملي، 1403 ق، ج 1: 290، باب وجوب استيعاب الوجه و اليدين في الوضوء بالغسل و انّ الواجب مسح ظاهر القدم) و روايات اهل سنت شستن دو پا را لازم مي داند. (نک: بخاري، 1401 ق، ج 1: 58، باب غسل الرجلين الي الکعبين)

11. نقد متن بر اساس سبک و سياق آن

تعمق فراوان در متون احاديث و انس با کلمات معصومان ملکه اي را در حديث پژوه فراهم مي آورد که در سايه آن مي تواند سخن معصوم را از غير معصوم تشخيص دهد. يکي از حديث پژوهاني که از اين اصل در نقد متون برخي از احاديث بهره برده است علامه مجلسي است. وي در مقام نقد بخشي پاياني دعاي عرفه مي نويسد: « اين گونه تعابير با سياق عبارت هايي که از دعاهاي امامان شيعه نقل شده مطابقت ندارد، بلکه بيشتر مطابق با سياق تعابير صوفيان است و به همين دليل برخي از فضلا معتقدند که اين بخش از دعا را بعضي از مشايخ صوفيه به دعا افزوده اند در نتيجه اين بخش از دعا در ابتدا در برخي کتب افزوده شده و ابن طاوس سهواً از آنها اخذ کرده است يا برخي بعدها آن را به نسخه هاي اقبال افزوده اند. از آنجا که اين بخش از دعا در نسخه هاي قديمي اقبال و مصباح الزائر يافت نگرديد، احتمال دوم قوي تر به نظر مي رسد ». (مجلسي، 1403 ق، ج 95: 227-228 نيز نک: ايزدي، 1385 ش: 13)
نمونه ديگر نقد وي نسبت به صحت انتساب کتاب مصباح الشريعه به امام صادق (عليه السلام) است. در اين باره مي نويسد: « و کتاب مصباح الشريعه فيه بعض مايريب اللبيب الماهر و اسلوبه لايشبه سائر کلمات الائمة و آثارهم (مجلسي، 1403 ق، ج 1: 32) و کتاب مصابح الشريعة حاوي مطالبي است که فرد خردمند ماهر را به ترديد مي اندازد و سبک و سياق آن با سخنان و احاديث ديگر امامان (عليه السلام) شباهت ندارد.

12. نقد متن بر اساس شأن صدور حديث

گاه به واسطه تقطيع و يا عدم ضبط راوي، تنها متن مجرد از شأن صدور نقل مي گردد که در فهم و اعتبار بخش منقول خدشه وارد مي کند. در مثال هاي ذيل اين ملاک بخوبي نمايان است:
الف. علي بن مغيره نقل مي کند که به امام صادق (عليه السلام) عرض کردم: فدايت شوم آيا مي توان از عضوي از اعضاي مردار استفاده کرد؟ فرمود: خير. گفتم به ما از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) اين حديث رسيده است که آن حضرت بر گوسفند مرده اي گذشت و فرمود: ما کان علي أهل هذه الشاة اذلم ينتفعوا بلحمها أن ينتفعوا باها بها؟ يعني حال که از گوشت آن نمي توانند بهره ببرند چرا از پوست آن بهره مند نمي شوند؟! امام صادق (عليه السلام) در پاسخ فرمود: آن گوسفند به سوده دختر زمعه که همسر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود تعلق داشت و چون بسيار لاغر بود گوشت قابل استفاده اي نداشت. پس آن را رها کردند تا بميرد. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: حال که صاحبان اين گوسفند نمي توانستند از گوشت آن استفاده کنند چرا با ذبح آن از پوستش بهره مند نگرديدند؟! (کليني، 1363 ش، ج 3: 398)
روشن است که بدون در نظر گرفتن شأن صدور حديث و قرائن صدور آن، متن ناقص و حکم فقهي که از آن استفاده مي شود مبني بر طهارت پوست مردار، نادرست خواهد بود.
ب. از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است که فرمود: « أفطر الحاجم و المحجوم » (احمد بن حنبل، 1414 ق، ج 2: 364) يعني حجامت کننده و حجامت شونده هر دو افطار کرده اند ».
از اين حديث چنين برمي آيد که حجامت از مبطلات روزه است حال آنکه هيچ فقيهي به مبطل بودن حجامت فتوي نداده است. با تتبع در منابع مختلف روايي متن کامل اين حديث که حاوي شأن صدور آن است چنين نقل گرديده است: « عبادة ربعي از ابن عباس سؤال مي کند که آيا بر فرد روزه دار جايز است که حجامت نمايد؟ پاسخ مي دهد: آري مشروط بر آنکه موجب ضعف و سستي وي نگردد. گفتم: آيا حجامت موجب بطلان روزه ي وي مي شود؟ گفت: خير. گفتم: پس معناي فرمايش پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هنگامي که در ماه رمضان حجامت کننده اي را ديد و فرمود: حجامت کننده و حجامت شونده هر دو افطار کرده اند چيست؟ ابن عباس گفت: آن دو روزه شان باطل شد چون ناسزا گفتند و در اين ناسزاگويي به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دروغ بستند، نه آنکه به سبب حجامت روزه شان باطل شده باشد ». (ابن بابويه، 1361 ش: 319)
از قرائن صدور اين حديث معلوم مي شود که « ال » در « الحاجم » و « المحجوم » از نظر ادبي « ال » عهد حضوري است نه « ال » جنس و از نظر منطقي اين حديث قضيه اي است خارجيه نه حقيقيّه و به تعبير برخي از فقها « قضيه في واقعه » است و دلالت بر حکم کلي، فراگير و دائمي نمي نمايد. (نک: مسعودي، 1384 ش: 148)

13. مخالفت متن حديث با نسخه هاي معتبر

يکي ديگر از ملاک هاي نقد متن احاديث توجه وافر حديث پژوهان به اختلاف نسخ روايات است. توجه به اختلاف نسخ در نقد و تصحيح متون روايي از اهميت بسزايي برخوردار است به گونه اي که گاه کاهش يا افزايش حتي يک واژه، مفهوم حديث را دگرگون مي سازد.
محدث والامقامي چون علامه مجلسي در موارد متعددي با ذکر اختلاف نسخ روايات، به نقد متن و ترجيح نقل صحيح تر پرداخته است.
وي روايتي را از امام صادق (عليه السلام) نقل مي کند که امام باقر (عليه السلام) فرمود: لا بأس بالسهر في طلب العلم (مجلسي، 1403 ق، ج 1: 222) يعني شب زنده داري در راه کسب دانش بي اشکال است. در توضيح اين روايت مي فرمايد: « به جاي واژه « سهر » به معناي شب زنده داري در برخي از نسخه ها « تهيّم » به معناي سرگشتگي و مشي نيکو ذکر گرديده است و ظاهراً مراد سرگشتگي در سرزمين هاي مختلف يعني سفر کردن به شهرهاي گوناگون و يا به سرعت طي مسير کردن براي کسب علم و دانش است و نسخه نخست آشکارتر (و صحيح تر) است ». و نيز از اميرمؤمنان (عليه السلام) نقل مي کند که فرمود: « ان أولي الناس بالأنبياء أعلمهم بما جاؤوا به؛ يعني نزديکترين مردم به پيامبران کساني هستند که نسبت به تعاليمي که ايشان آورده اند آگاه ترند ». سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: « ان أولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبي و الذين آمنوا (آل عمران / 68) يعني به راستي که نزديکترين مردم به ابراهيم کساني هستند که از او پيروي کردند و نيز اين پيامبر و ايمان آورندگان به او ». علامه مجلسي در نقد اين حديث مي فرمايد: « در برخي از نسخه ها به جاي واژه ي « اعلمهم »، « أعملهم » يعني عامل ترين ايشان ذکر گرديده که در معناي صحيح روايت، ظهور بيشتري دارد ». (مجلسي، 1403 ق، ج 1: 183)

14. مخالفت متن با شأن و مقام معصوم (عليه السلام)

گاه متن حديث دلالت بر مطلبي مي نمايد که انتساب آن به ساحت مقدس معصومان (عليه السلام) ناممکن است. غالب اين گونه روايات با آيات و روايات معتبر در بيان شأن و منزلت معصومان (عليهم السلام) ناسازگار است. نمونه هاي زير اين ملاک را معتبر مي نماياند:
الف. مسلم به اسناد خود از عايشه نقل کرده است که دو مرد بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) وارد شدند و مطالبي را با آن حضرت در ميان گذاشتند. من متوجه سخنان آنان نشدم لکن دريافتم که حضرت از سخنان ايشان به شدت خشمناک شد و شروع به لعن و نفرين و ناسزا گفتن به آنان کرد. پس از رفتن آن دو به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) گفتم: « اگر خيري به کسي برسد به اين دو هرگز نخواهد رسيد ». حضرت فرمود: « چرا؟ گفتم: چون مشمول لعن و نفرين و ناسزاي شما گرديدند. فرمود: آيا نمي داني که من با خداي خود چه شرطي کرده ام؟ من گفته ام: خدايا! من بشرم. هر مسلماني را که دشنام دادم يا لعن کردم، اين لعن و ناسزاي مرا براي او موجب پاکيزگيش قرار ده و او را در برابر لعنت من پاک و منزه نما ». (مسلم، 1374 ق، ج 8: 25)
پيامبري که سخنش وحي (وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى‏، النجم / 3 و 4) و خود اسوه اي کامل است (لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَن كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ، الاحزاب / 21) و حق تعالي خلق او را به عظمت ياد کرده (وَ إِنَّكَ لَعَلَى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ، القلم / 5) و راز جذابيت شخصيت آن بزرگوار را در اخلاق نيکو و نرمخويي آن بزرگوار دانسته است (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ، آل عمران / 159) چطور ممکن است بي جهت کسي را که مستحق لعن نيست، لعنت کند و ناسزا گويد؟! در روايات معتبر از آن حضرت نقل شده است که فرمود: « سباب المسلم فسوق و قتاله کفر (مسلم، 1374 ق، ج 1: 57) ناسزا گفتن به مسلمان فسق و پيکار با او کفر است ». و نيز فرمود: « مؤمن، طعنه زننده، زياد لعنت کننده و ناسزاگوي بدزبان نيست ». (ابوداود سجستاني، 1394 ق، ج 4: 277، و نيز نک: معماري، 1384 ش: 230)
ب. از عايشه و انس بن مالک نقل شده است که روزي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از نخلستاني عبور کرد. مرداني را ديد که مشغول تلقيح نخلهاي ماده بودند. به ايشان فرمود: « اگر چنين نکنيد بهتر است ». ايشان نيز از آن کار دست کشيدند پس از مدتي آن حضرت از نخلستاني عبور کرد و چون خرماهاي نامرغوب آن نخلستان را مشاهده کرد و از علت جويا شد، گفتند: « شما از گرده افشاني منع فرموديد تا خرماي بهتري برداشت نماييم ما نيز چنين کرديم ». فرمود: « شما در کار دنياي خود از من آگاه تريد؟ ». (مسلم، 1374 ش، ج 7: 95 و نيز احمد بن حنبل، 1414 ق، ج 3: 152)
آيا ممکن است آن حضرت از روش پرورش خرما که هر عربي از آن آگاه است، ناآگاه باشد؟! از اين حديث چنين برمي آيد که بين تعاليم دين و امور دنيا تمايز وجود دارد و حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) تنها در تعاليم دين که به طور مستقيم از وحي دريافت مي نمايد معصوم است و اگر خود در امري از امور دنيا اظهار نظر کند ممکن است مانند بشري عادي دچار چنين خطاي چشمگيري شود! بنابراين اگر از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرماني صادر گرديد که ندانيم به امور دين و نشئت گرفته از وحي است يا مربوط به امور دنيا و نشئت گرفته از رأي شخصي آن بزرگوار مي باشد، پيروي از آن فرمان واجب نيست!! اين در حالي است که در آيات متعددي قرآن کريم اطاعت از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را به طور مطلق واجب ساخته (... أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ...، النساء / 59 و أَطِيعُوا الرَّسُولَ المائده / 92 و النور / 54) و اطاعت از آن حضرت را اطاعت از خداوند معرفي فرموده (مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ، النساء / 80) و ولايت آن بزرگوار را پس از ولايت الهي مطرح ساخته است (إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ...، المائده / 55)
ج. در بخشي از خبر مفصلي از عمر بن واقد درباره دسيسه مسموم کردن موسي بن جعفر (عليه السلام) توسط هارون الرشيد چنين نقل شده است: « ... حتي حاذت موسي بن جعفر (عليه السلام) فبادر بالخلال الي الرطبة المسمومة و رمي بها الي الکلبه فاکلتها فلم تلبث أن ضربت بنفسها الارض وعوت و تهرت قطعة قطعة... » (ابن بابويه، 1404 ق، ج 2: 94)
حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) خلال را در خرماي مسموم فروبرده و آن را نزد آن حيوان انداخت. حيوان آن خرما را خورد و بلافاصله خود را به زمين زد و زوزه کشيد و تکه تکه گوشتش از استخوان جدا شد. حديث پژوه معاصر علي اکبر غفاري در تعليقه اي بر اين خبر مي نويسد: « از ساحت مقدس حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) بسيار دور است که حيواني را بي جهت به زهر بکشد اينگونه مطالب را کساني ساخته اند که امام (عليه السلام) را به حقيقت نشناخته اند و با مردمي عامي و بي فرهنگ قياس کرده اند. ولي از نظر کساني که امام را حجت و مظهر رحمت واسعه ي حق تعالي مي دانند، ساختگي بودن اين مطلب کاملاً روشن است ». (نک: ايزدي و منتظري، 1384 ش: 155)

15. طولاني بودن متن و دلالت آن بر مطالب عجيب و غريب

غالباً اينگونه روايات در تفسير و تفصيل قصص القرآن نقل گرديده و ريشه در خرافات اهل کتاب بويژه يهوديان دارد که به عنوان « اسرائيليات » شناخته مي شوند به دليل مباحث گسترده اي که در اين زمينه انجام شده به ذکر يک نمونه بسنده نموده، خواننده محترم را به منابع مربوط ارجاع مي دهيم.
علامه طباطبايي در نقد اينگونه روايات مي نويسد: « اخبار روايت شده در قصه سليمان بويژه داستان هدهد و ملکه سبأ متضمن بسياري از امور غريب است که نظايرش در اساطير خرافي يافت مي شود که عقل سليم و تاريخ قطعي آن را رد مي کند. اين گونه اسرائيليات ساخته و پرداخته امثال کعب و وهب است ». (طباطبايي، 1398 ق، ج 1: 239 و نيز نک: ذهبي، الاسرائيليات، همو، أضواء علي السنة المحمديه، مبحث اسرائيليات و نيز: معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، مبحث اسرائيليات)

جمع بندي

ملاک هاي نقد متن حديث که در اين فصل مورد بررسي قرار گرفت - فارغ از نقد اسنادي به ناقد حديث - عبارتند از: مخالفت متن با نص قرآن کريم، مخالفت متن با سنت مقطوع، مخالفت متن با احکام عقلي، مخالفت متن با تارخ معتبر، مخالفت متن با مسلمات علوم تجربي، نقد متن توسط حديث مضبوط ديگر، نقد متن براساس عدم تناسب با پرسش راوي، و... چند شاخص تکميلي ديگر که تماماً حکايت از آن دارد که نقد حديث علمي پيچيده، حساس و مؤثر ارزيابي مي گردد که در جريان فهم حقيقت متن نقش محوري اي را ايفاء مي کند.

پي‌نوشت‌:

1. عضو هيأت علمي دانشکده ي الهيات و معارف اسلامي دانشگاه امام صادق (عليه السلام).

منابع تحقیق:
1. قرآن کريم
2. ابن اثير، محمد بن محمد بن عبدالکريم الشيباني (بي تا)، تهران: اسماعيليان.
3. ابن بابويه، محمد بن علي (شيخ صدوق) (1367 ش)، فقيه من لايحضره الفقيه، به کوشش: علي اکبر غفاري، تهران: دارالکتب الاسلاميه، چاپ اول.
4. ابن بابويه، محمد بن علي (شيخ صدوق) (بي تا)، فقيه من لايحضره الفقيه، قم: جامعه مدرسين، چاپ دوم.
5. ابن بابويه، محمد بن علي (شيخ صدوق) (1390 ق)، فقيه من لايحضره الفقيه، تهران: دارالکتب الاسلاميه.
6. ابن بابويه، محمد بن علي (شيخ صدوق) (1372 ش)، عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، به کوشش: علي اکبر غفاري، تهران: نشر صدوق، چاپ اول.
7. ابن بابويه، محمد بن علي (شيخ صدوق) (1348 ش)، الخصال، به کوشش: علي اکبر غفاري، تهران: نشر صدوق.
8. ابن بابويه، محمد بن علي (شيخ صدوق) (1361 ش)، معاني الأخبار، به کوشش: علي اکبر غفاري، بيروت: مؤسسه ي النشر الاسلامي، چاپ اول.
9. ابن بابويه، محمد بن علي (شيخ صدوق) (1404 ق)، عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، به کوشش: حسين الأعلمي، بيروت: مؤسسه ي الآعلمي للمطبوعات.
10. ابن شعبه حراني، حسن بن علي (1363 ش)، تحف العقول، تهران: مؤسسه ي النشر الاسلامي.
11. ابن صلاح، عثمان بن عبدالرحمان الشهروزي (1416 ق)، مقدمه ي ابن الصلاح في علوم الحديث، به کوشش: صلاح محمد عريضه، بيروت: دارالکتب العلميه.
12. ابن قتيبه، عبدالله بن مسلم (1408 ق)، تأويل مختلف الحديث في الرد علي أعداء اهل الحديث، بيروت: مؤسسه الکتب الثقافية.
13. ابن ماجه، محمد بن زيد (1395 ق)، سنن، بيروت: دار احياء التراث العربي.
14. ابوداود،‌ سليمان بن اشعث (1394 ق)، سنن ابي داود، بيروت: دارالکتب العلميه.
15. احمد بن حنبل (1414 ق)، المسند، به کوشش: عبدالله محمد الدرويش، بيروت: دارالفکر، چاپ دوم.
16. احمد بن حنبل (بي تا)، المسند (و بهامشه منتخب کنزالعمال)، بيروت: دار صادر.
17. ادلبي، صلاح الدين (1403 ق)، منهج نقد المتن عند علماء الحديث النبوي، بيروت: دارالآفاق الجديد.
18. ايزدي، کامران (1385 ش)، مقاله « اصول نقد متن حديث و فهم آن در بحارالانوار »، مجله مقالات و بررسي ها، دفتر 79.
19. ايزدي، کامران، - منتظري، مجتبي (1384 ش)، مقاله « ملاک هاي نقد حديث از منظر استاد علي اکبر غفاري، مجله پژوهش ديني، شماره 12.
20. بخاري، محمد بن اسماعيل (1401 ق)، صحيح البخاري، بيروت: دارالفکر.
21. حر عاملي، محمد بن حسن (1403 ق)، تفصيل وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة، به کوشش: عبدالرحيم رباني شيرازي، بيروت: داراحياء التراث العربي.
22. خويي، ابوالقاسم (1394 ق)، البيان في تفسير القرآن، بيروت: مؤسسه ي الأعلمي للمطبوعات.
23. سيوطي، جلال الدين عبدالرحمان (1411 ق)، الدّر المنثور في التفسير بالمأثور، بيروت: دارالکتب العلميه.
24. شوشتري، محمدتقي (1401 ق)، مستدرک الأخبار الدخيله، تهران: مکتبه الصدوق.
25. طباطبايي، محمدحسين (1393 ق)، الميزان في تفسير القرآن، قم: مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان.
26. طوسي، محمدبن حسن (1376 ش)، تهذيب الأحکام، به کوشش: علي اکبر غفاري، تهران: نشر صدوق، چاپ اول.
27. طوسي، محمد بن حسن (1411 ق)، الغيبة، قم: مؤسسة المعارف الاسلامية.
28. طوسي، محمد بن حسن (1376 ش)، تهذيب الاحکام، به کوشش: علي اکبر غفاري، تهران: نشر صدوق، چاپ اول.
29. عجلوني، اسماعيل بن محمد (1408 ق)، کشف الخفاء و مزيل الالباس عمّا اشتهر من الاحاديث علي السنة الناس، بيروت: دارالکتب العلميه.
30. غروي نائيني، نهله (1379 ش)، فقه الحديث و روش هاي نقد متن، تهران: دانشگاه تربيت مدرس.
31. کليني، محمد بن يعقوب (1363 ش)، الکافي، به کوشش: علي اکبر غفاري، تهران: دارالکتب الاسلاميه، چاپ اول.
32. مجلسي، محمدباقر (1403 ق)، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الائمة الاطهار، بيروت: مؤسسه ي الوفاء، چاپ دوم.
33. مسعودي، عبدالهادي (1384 ش)، روش فهم حديث، تهران: دانشکده علوم حديث - سمت، چاپ اول.
34. مسلم بن حجاج (1374 ش)، صحيح مسلم، قاهره: مطبعة عيسي البابي، چاپ اول.
35. معماري، داود (1384 ش)، مباني و روش هاي نقد متن حديث از ديدگاه انديشه وران شيعه، قم: بوستان کتاب، چاپ اول.
منبع مقاله:
ايزدي مبارکه، کامران؛ (1389)، گفتارهايي در باب قرآن، فقه، فلسفه، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، معاونت پژوهشي، چاپ اول.



 

 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط