چنار در اساطير ايران، مظهر غنا، باروي و سرسبزي طبيعت، و موجب برکت و نعمت خدايان و ارواح بوده است. هنگامي که داريوش بزرگ در آسياي صغير بود، به او درخت چنار و تاکي زرين هديه دادند که بعدها، اغلب،آن را در اتاق شاه مي گذاشتند، ( چنار مظهر شاه و تاک مظهر ملکه بوده که از طريق او خون سلطنت دوام مي يافت. )
چنار به طول عمر، به ويژه به آتش گرفتن از خود، مشهور است و بر اساس اين پندار، ضرب المثل هايي چون « چنار از خود آتش مي گيرد » يا « آتش چنار از خود اوست » رايج شده است. از اين وضع، در ادبيات و شعر کلاسيک پارسي هم ياد شده است:
آب از روي اگر ببرم*** آتشي دان که از چنار آيد ( انوري )
نامت به ميان مردمان در *** چون آتشي از چنار بسته ( انوري )
کفن بر تن کند هر کرم پيله *** برآرد آتش از خود هر چناري ( عطار )
« ايرانيان باستان معتقد بوده اند که چنار، شاه درختان است و همچنين به اعتقاد آن ها، چنار کهن، برکت و محصول زياد به زمين و خانواده مي دهد و موجب بارداري و سلامت زنان مي شود. از اين رو در برخي از مناطق، چنارهاي کهن درخت مراد [ درخت آرزو ] تلقي شده است. » (1)
برگ چنار در شعر کلاسيک پارسي، به سبب شباهت به پنجه ي آدمي، اغلب به دست تشبيه شده است.
تا برآيد جام هاي سرخ مُل از شاخ گل *** پنجه هاي دست مردم سر فرو کرد از چنار ( فرخي )
( يا : پنجه ها چون دست مردم سربرآورد از چنار )
بر دست حنا بسته نهد پاي به هر گام *** هر کس که تماشاگه او زيرچناري است ( فرخي )
پينوشتها:
1- فرهنگ اساطير و اشارات داستاني، ص 171.
منبع مقاله :ضابطي جهرمي، احمد؛ (1389)، پژوهش هايي در شناخت هنر ايران، تهران: نشر ني، چاپ اول.
/ج