نويسنده: احمد ضابطي جهرمي
« هيچ کس يگانگي هنر اسلامي را در زمان و مکان نفي نمي کند. اين يگانگي بيش از اندازه آشکار و بديهي مي نمايد. اثر هنري مورد نظر، چه مسجد قرطبه در اسپانيا باشد و چه مدرسه ي بزرگ سمرقند، چه مزار قديسي در مراکش و چه مقبره ي زاهدي در ترکستان و چين، گويي نوري واحد از وراي آن متجلي است. »(1)
حقيقت اين يگانگي يا وحدت را در چه چيز بايد جستجو کرد؟ پاسخ اين سؤال مي تواند به صورت هاي زير باشد:
1. شريعت اسلام شکل هنري خاصي را توصيه نمي کند، فقط محدوده ي بياني فرم ها را تعيين مي کند. تصادفي نيست که وحدت و نظم هنر اسلامي قوانين رياضي حاکم بر ساختار هندسي بلورها را تداعي مي کند.
2. آن چه در ذات هنر اسلامي نهفته، شهود عقلي مي ناميم و مرادمان از عقل، معناي اصلي آن، يعني قوه اي است که از تعقل و استدلال بس فراگيرتر است و متضمن شهود حقايق ازلي و جاودانه است. اين همان معناي عقل در سنت اسلامي است که ايمان جز در پرتو اشراق آن به کمال نمي رسد و تنها اوست که مي تواند آثار و نتايج توحدي، يعني اصل يگانگي خداوند، را دريابد.
3. از ديدگاه زيبايي شناسي غربي، که تحت تأثير ارزش ها و ذائقه هاي يوناني است، اثري هنري تلقي مي شود که نقش فرديت هنرمند را متجلي سازد، حال آن که از نظر اسلام، زيبايي ذاتاً تجلي حقيقت کلي و جهاني است، اما حقيقت الهي وراي هر توصيفي است.
4. تحريم صور بشري در اسلام نه از روي بي اعتنايي به صفت قدسي آفرينش، بلکه بر عکس، براي حفظ حرمت انسان در مقام خليفه ي خدا روي زمين است. پيامبر اسلام ( صلي الله عليه و آله ) فرموده: خداوند انسان را به صورت خود آفريد ( علي صورته ). صورت در اين زمينه ي خاص به معناي نوعي شباهت کيفي است، زيرا به بشر توانايي هايي بخشيده که صفات هفت گانه ي الهي يعني حيات، علم، اراده، قدرت، سمع، بصر و نطق را متجلي مي کند. از اين رو به جاي شمايل شکني ( Inconoclasm ) اسلامي، ترجيح دارد لفظ بي علاقگي به شمايل نگاري ( Aniconism ) را به کار بريم، زيرا فقدان شمايل در اسلام صرفاً جنبه ي سلبي ندراد، بلکه واجد ارزش مثبت است. هنر اسلامي با حذف هر گونه تصوير انسان انگارانه، لااقل در حوزه ي دين، به بشر ياري مي رساند تا کاملاً خودش باشد. او به جا آن که روحش را در خارج از خودش منعکس کند، مي تواند درمرکز وجود خويش، يعني جايي که هم خليفه و هم بنده ي خداست، باقي بماند.
هدف هنر اسلامي به طور کلي ايجاد فضايي است که بشر را در مسير شناخت شأن ازلي خويش ياري رساند، پس، از آن چه که بتواند به صورت بت درآيد، حتي به طور نسبي و موقت، پرهيز مي کند. هيچ چيز نبايد بين انسان و حضور غيبي خداوند فاصله اندازد. زيبايي، که جلوه اي از حقيقت ابدي و ازلي الهي است، در همه جا، در هر زمان و در هر چيز مي تواند متجلي شود. حقيقت و ذات اين زيبايي يگانه است و سمت و سوي خاصي ندارد. از اين روست که درون هيچ يک از مساجد احساس نمي کنيم به سمت و سويي کشيده مي شويم، و حدود فضايي آن ها نيز آزاردهنده نيست. ( راست گفته اند که معماري مسجد هرگونه کشمکش و درگيري بين آسمان و زمين را منتفي مي کند. )
بر خلاف طرح معماري کليساي صدر مسيحيت ( Basilica ) که اساساً از راهرو طويلي تشکيل شده که دنيا خارج را به محراب اصلي متصل مي کند، در مسجد، مرکز معيني براي اجراي مراسم عبادي وجود ندارد و محراب صرفاً جهت قبله را مشخص مي کند. فضاي درون مسجد به طور کلي به نحوي شکل گرفته تا حضور الهي را القا نمايد و فرد مؤمن از همه سو خود را در احاطه ي آن ببيند و احساس کند.
معماري مسجد ظاهراً در طرح و نقشه، با معماري خانه ي يک فرد مسلمان متفاوت است، ولي در سبک و شيوه ي اين دو، از لحاظ محتوايي و عاطفي، تفاوتي وجود ندارد. خانه نيز محلي براي عبادت است و همان مراسمي که در مسجد برگزار مي شود، در خانه هم قابل اجرا است. به طور کلي زندگي مسلمانان به دو بخش کاملاً مجزا و مطلق ديني و دنيوي تقسيم نمي شود و اين وحدت و يگانگي نيز در تجانس ساختار معماري اسلامي قابل مشاهده است. چه درون مسجد و چه درون خانه ي شخص، قاعده ي کلي، توازن، آرامش و پاکيزگي است و تزيين اين اماکن هرگز با اصل فقر ذاتي بشر تعارضي پيدا نمي کند.
آن چه در هنر اسلامي، با عنوان سکون و عدم تحرک، بسيار از آن ياد شده، صرفاً غياب انگيزه هاي فردي و نفساني در اين هنر است. هنر اسلامي هنري است که به امور و مسائل روان شناختي کاملاً فردي و گذرا دل بستگي ندارد و فقط عناصري را حفظ مي کند که اعتبار جاودانه دارند. دليل توسعه ي فوق العاده ي تزيينات هندسي در هنر اسلامي نيز همين است.
از آن جا که دين اسلام طالب موازنه ي ميان عقل و دل ( عشق ) است، نقوش طبيعت، به ويژه در طرح اسليمي ها، بسيار جنبه ي هندسي، تجريدي و سبک دار ( استايليزه ) به خود گرفته تا آن جا که هرگونه شباهت تام را به طبيعت از دست داده، اما در عوض، منطقي رياضي وار و موزون يافته است.
هنرمند در اين مقام، بيش تر تابع شهود و تفکر است تا احساسات و نفسانيات خويش. از اين رو، زيبايي اثر از شور و وجد هنرمند در هنگام آفرينش آن حکايت مي کند و شخصيت عام و جهاني تزيينات هندسي با سرشت جهاني اسلام تطبيق کامل دارد.
از آن جا که به قول پيامبر گرامي ( صلي الله عليه و آله ) « خداوند براي انجام هر چيز کمالي را قرار داده است »، چه بسا احسان را، که يک امر اخلاقي است، بتوان به زيبايي هم تعبير کرد. کمال يا زيبايي هر چيز در ستايش و تمجيد او از خدا نهفته است. به عبارت ديگر هر چيز به ميزاني که صفت الهي را متجلي مي سازد، از کمال و زيبايي بهره مي برد. پس نمي توان کمال را در چيزي جستجو کرد، مگر آن که قابليت بازتابگري صفات خدايي را داشته باشد.
هنر اسلامي در اصل از توحيد، يعني از تسليم در برابر يگانگي خدا و شهود آن، حاصل مي شود. جوهر توحيد در وراي کلمات قرار داد و خود را در قرآن کريم به واسطه ي بارقه هاي ناگهاني و منقطع متجلي مي سازد. اين بارقه ها در ساخت تخيل بصري، در شکل هاي بلورين، جلوه مي يابد و اين قبيل صورت ها يا شکل هاي آرماني، حقيقت گرا و تجريدي هستند که به نوبه ي خود جوهر هنر اسلامي را پديد مي آورند.
حديث نبوي زير، بهترين معيار براي درک مفهوم زيبايي و جلوه ي آن در فلسفه ي هنر اسلامي است: « ان الله جميل و هو يجب الجمال. » ( خداوند زيباست و زيبايي را دوست دارد. )
در اسلام، جز خداوند، همه چيز نقش واسطه دارد، از جمله انسان؛ انساني که با آثارش يا هنرش عواطف را متوجه خداوند مي کند، و هنر را خلق مي کند تا خدا شناخته شود. بنابراين خلق اثر هنري، نوعي عبادت و ذکر خداوند است.
پينوشتها:
1- هنر اسلامي: زبان و بيان، ص 13.
منبع مقاله :ضابطي جهرمي، احمد؛ (1389)، پژوهش هايي در شناخت هنر ايران، تهران: نشر ني، چاپ اول.
/ج