اخلاق توحيدي در مکتب صدرايي

چون اخلاق دانشي است که در ارتباط با منش و رفتار انسان سخن مي گويد و رسالت آن تفسير سعادت و خوشبختي آدمي و زندگي برتر او مي باشد و تعيين بايدها و نبايدها شأن و وظيفه عمده اوست، بهمين خاطر در طول تاريخ انديشه...
يکشنبه، 4 آبان 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اخلاق توحيدي در مکتب صدرايي
 اخلاق توحيدي در مکتب صدرايي

 

نويسنده: حسين عرب *




 

چون اخلاق دانشي است که در ارتباط با منش و رفتار انسان سخن مي گويد و رسالت آن تفسير سعادت و خوشبختي آدمي و زندگي برتر او مي باشد و تعيين بايدها و نبايدها شأن و وظيفه عمده اوست، بهمين خاطر در طول تاريخ انديشه بشري بعنوان يک دانش زنده و پويا مطرح بوده است و همه انديشمندان بشري کوشيده اند در باب اخلاق اظهار نظر کرده و برترين الگوهاي اخلاقي را به طالبان آن ارزاني دارند.
بدون ترديد، نوع نگاه انديشمند به جهان و انسان در شکل و محتواي مکتب اخلاقي او تأثير مستقيم دارد، از اينرو اخلاق از طرف ماديون بگونه يي و از سوي الهيون نيز بگونه يي ديگر تبيين و تفسير شده است.
قديميترين مکتب اخلاقي که از سوي حکيمان الهي شکل گرفته است و از يونان قديم به يادگار مانده و در حوزه انديشه اسلامي نيز علماي علم اخلاق از آن متأثر بوده اند اخلاق ارسطويي است که محور آن در يک کلمه در کسب فضايل و زدودن رذائل حول محور پيدا کردن حد وسط مي باشد.
اما علما و حکماي اسلامي راه و روش اخلاق را منحصر در اخلاق ارسطويي نديدند بلکه روشهاي ديگري را نيز در حوزه اخلاق ابداع نمودند که از جمله مي توان اخلاق حديثي و اخلاق عرفاني را بعنوان الگوها و روشهاي ديگر اخلاقي نام برد. جالب است که حتي از يک عالم و دانشمند دو روش اخلاقي ارائه شده است مانند خواجه نصيرالدين طوسي که کتاب اخلاق ناصري او براساس مکتب و روش ارسطويي است و اوصاف الاشراف وي حال و هوا و رنگ مسائل عرفاني دارد و چهره ي کاملاً متفاوتي با اخلاق ناصري دارد.
صدرالمتألهين شيرازي، پايه گذار مکتب مستقل فلسفي حکمت تعاليه، چهره بسياري از مسائل فلسفي را در اين مکتب تغيير داد؛ چنانکه آدمي در حکمت متعاليه با جهان و جهانبيني ديگري آشنا مي شود. آنچه ملاصدرا در باب توحيد و خداشناسي و معاد و انسان ارائه نموده است، مي تواند تأثير شگرفي در باب اخلاق و تفسير مباحث اخلاقي داشته باشد.
در اين مقاله کوشش خواهيم کرد که اخلاق بر پايه توحيد را بويژه از منظر سخنان صدرالمتألهين و پايه ها و ويژگيهاي اخلاق توحيدي را از منظر برهان و قرآن بررسي نماييم.

بخش اول؛ اصول و پايه هاي فلسفي اخلاق توحيدي

1. اخلاق، هدف و غايت فلسفه

يکي از ويژگيهاي کلي فلسفه ملاصدرا اين است که کوشيده است فلسفه را از حالت خشک برهاني که نهايت برد آن اقناع عقل است، بيرون آورده و نظام فلسفي را بگونه يي تدوين نمايد که علاوه بر اينکه خرد را متقاعد و تسليم مي سازد، به دل نيز حال و دگرگوني ببخشد. وي در ابتداي کتاب الاسفارالاربعة خود، غايت و هدف فلسفه را اينگونه بيان نموده است: « بدان که فلسفه استکمال نفس انساني بواسطه شناخت حقايق موجودات آنگونه که هستند مي باشد و اينکه حکم به وجود آنها از طريق براهين صورت گيرد، نه از راه ظن و تقليد، البته بقدري که در توان انسان مي باشد. »
مي توان اينگونه نيز فلسفه را تعريف کرد: نظم عقلاني جهان برحسب توان و طاقت انسان تا تشبه به خدا حاصل گردد. چون انسان مانند معجوني است که از دو چيز تشکيل گرديده، يکي صورت معنوي از عالم امر و ديگري ماده حسي از عالم خلق و جان او نيز دو جهت تعلق و تجرد را دارا مي باشد بناچار حکمت بر حسب آباداني دو عالم با اصلاح دو قوه به دو قسم تقسيم مي شود؛ نظري تجرد و عملي تعلقي.
هدف حکمت نظري اين است که صورتي از وجود و هستي به خود گيرد و در مرتبه عقلاني مشابه جهان بيروني گردد. اين بخش از حکمت با اين هدف چيزي است که حضرت رسول (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از درگاه پروردگارش خواست آنجا که فرمود: « رب ارنا الاشياء کما هي؛ خداوندا موجودات را آنچنانکه هستند به ما نشان ده » و نيز حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) از خداوند درخواست کرد: « رب هب لي حکماً » و حکم همان تصديق به وجود اشياء است که مستلزم تصورشان نيز هست. اما ثمره حکمت عملي مباشرت عمل خير است بگونه يي که نفس بر بدن مسلط گشته و بدن حالت و هيئت انقيادي در برابر نفس داشته باشد و سخن حضرت رسول (صلّي الله عليه و آله و سلّم) که فرمود: « تخلقوا باخلاق الله » اشاره بهمين حکمت عملي دارد و نيز استدعاي حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) که از خداوند خواست: « والحقني بالصالحين » همين است.
کلام خداوند در قرآن به دو فن حکمت نظري و عملي اشاره دارد، آنجا که فرموده است: « و لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم » که منظور صورت انساني است که همطراز عالم امر است. « ثم رددناه اسفل سافلين » مراد ماده اوست که از عالم ظلماني طبيعت است. « الا الذين امنوا » اشاره به غايت و هدف حکمت نظري دارد و « عملوا الصالحات » اشاره به کمال حکمت عملي است.
فلاسفه الهي به تأسي از انبيا بطور رمزي و اجمالي اينگونه فلسفه را تعريف نموده اند:
فلسفه تشبه به خداوند است همانگونه که در حديث نبوي آمده است: « تخلقوا باخلاق الله » يعني اخلاق خدايي را تحصيل کنيد. مراد اين است که خلق شما در احاطه به معلومات و تجرد از جسمانيات خلق خدايي گردد. (1)
مشاهده مي کنيم که صدرالمتألهين با تعريف فلسفه به غايت آن، رسالت نهايي اين دانش شريف و بزرگ را تشبه جستن به خداوندگار مي داند، با اينکه عقل اثبات نموده است که خداوند نظيري ندارد و قرآن نيز مي فرمايد: « ليس کمثله شيء؛ هيچ چيز مانند خداوند نيست ». ( شورا/ 11) بنابرين تشبه به خداوند همان تخلق به اخلاق الهي است که حضرت رسول اکرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) همه مردم را به تحصيل آن سفارش نموده است؛ « تخلقوا باخلاق الله ». (2) مراد اين است که انسان آيت و آيينه خدا گردد ( که در مباحث آينده به آن خواهيم پرداخت).

2. نقش مستقيم مباحث توحيدي در اخلاق

صدرالمتألهين با ابتکار برهان صديقين که البته در شکلدهي آن از قرآن و سخنان پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و ائمه اهل بيت (عليهم السلام) الهام گرفته است، مدل نويي از هستي شناسي و معرفة الله ارائه نموده که مي توان آن را مدل هستي شناسي از بالا ناميد. در اين سير فلسفي آدمي با عقل و دل خود با کمال مطلق و مبدأ هستي بخش جهان و پس از آن با مظاهر و آيات و افعالش آشنا مي گردد.
از نگاه صدرالمتألهين امتياز برهان صديقين در مقايسه با ساير راهها و براهين خداشاسي همين است که با نظر به اصل حقيقت وجود که نظر انسانهاي ربّاني و فرهيخته است مي توان بطور مستقيم واجب الوجود را اثبات کرد. بعبارت ديگر وقتي که آدمي در حقيقت و اصل وجود مي انديشد در مي يابد که حقيقت و اصل وجود مساوي با وجوب وجود بوده و امکان و نيازمندي و معلوليت و مانند آن نه بخاطر اصل حقيقت هستي است بلکه بخاطر نقايص و اعدامي است که خارج از حقيقت وجود و هستي است. (3)
صدرالمتألهين معتقد است که از راه برهان صديقين تمامي کمالات و صفات کماليه خدا قابل اثبات است، علم خداوند به ذات خود و ماسوي، قدرت، قيوميت، فياضيت و پس از آن، صنع و ابداع و امر و خلق او و ملک و ملکوت و نيز توحيد و يگانگي خداوند بواسطه برهان صديقين قابل اثبات است. (4)
صدرالمتألهين برهان صديقين را به نور آيات قرآني آراسته است. آيه شريفه 53 سوره فصلت چنين است: « سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق اولم يکف بربک انه علي کل شيء شهيد؛ بزودي نشانه هاي خود را به آنان نشان خواهيم داد در آفاق و جانهايشان تا برايشان روشن گردد که خداوند حق است. آيا کافي نيست که پروردگار تو بر هر چيز گواه است. »
در اين آيه شريفه بطور کلي سه راه براي شناخت خداوند بيان شده است:
1. شناخت خدا از طريق آفاق (آيات آفاقي)
2. شناخت خدا از راه انفس (آيات انفسي)
3. شناخت خدا بواسطه ذات مقدس خودش
صدرالمتألهين دو راه اول را منطبق بر براهين ديگر اثبات خدا و راه سوم را منطبق بر برهان صديقين مي داند. (5) همچنين اثبات وحدانيت خداوند را از راه برهان صديقين ممکن مي داند. آيه شريفه ي « شهدالله انه لا اله الا هو؛ خداوند خود گواهي مي دهد که جز او پروردگاري نيست » از نظر صدرالمتألهين بيان همين برهان است. (6)
نتيجه گيري از آيه شريفه ي شهادت يعني « شهدالله انه لا اله الا هو » اين است که همان وجود مطلق خود به يگانگي خود گواهي مي دهد. بعبارت ديگر خدايي خود شاهد يکتايي است.
از بيان بالا در ارتباط توحيد با اخلاق مي توان اينگونه نتيجه گرفت:
انسان عاقل بزرگترين گوهري که در پي يافتن آن است و هدف تمام تلاشهاي علمي و معنوي او را شکل مي دهد، رسيدن به کمال مطلق است و تنها آن است که مي تواند تشنگي کمال خواهي او را مرتفع نمايد؛ همانگونه که خداوند فرموده است: « الا بذکرالله تطمئن القلوب ». از طريق نظام فلسفي صدرايي و برهان صديقينِ او آدمي در مرحله اول با اين مبدأ جامع کمالات و کمال بخش آشنا مي گردد و قبل از آنکه به آفريده او توجه نمايد و چيزي را مشاهده کند اول او را مشاهده مي نمايد. آيه ي شريفه 53 سوره فصلت که بخش سوم آن را صدرالمتألهين منطبق بر برهان صديقين مي داند که فرمود: « اولم يکف بربک انه علي کل شيء شهيد » مفسرين بزرگ اينگونه تفسير نموده اند که « شهيد » در اينجا بمعناي « مشهود » است؛ يعني قبل از آنکه چيز ديگري ديده شود اول خدا ديده مي شود. (7)
دقيقاً چيزي که اميرالمؤمنين - علي (عليه السلام) - فرمود: « ما رأيت شيئاً الا و رأيت الله قبله و بعده و معه؛ هيچ چيزي را نديدم مگر اينکه خدا را قبل از آن و بعد از آن و با آن ديدم ». (8)
وقتي نظام فکري انسان اين چنين شکل گرفت و خدا را مبدأ و جامع همه کمالات ديد، خواه و ناخواه نظام اخلاقي او نيز بر اساس همين فکر و انديشه شکل مي گيرد و بر اساس عشق و رسيدن به آن موجود مطلق که در حقيقت طالب اخلاق با تمام وجودش او را مي جويد، تمامي اوصاف و زيباييهاي اخلاقي خود را هماهنگ با درک حضور او و اينکه منهاي او، اخلاق و تحصيل آن معنا نخواهد داشت حرکت مي کند. تفسير سخن نوراني اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه که فرمود: « التقي رئيس الاخلاق » يعني تقوا و درک حضور آن موجود مطلق، رئيس و سرور اخلاق است نيز (9) همين است.
براساس اين تفکر الهي آدمي پيوسته در حال انجذاب و پويايي و شيدايي در رسيدن به آن کمال مطلق است و هيچ جنبه وقوف و ايستايي نخواهد داشت. البته صدرالمتألهين شيرازي يک نوع انجذاب و کشش و عشق و شيدايي را در کل نظام هستي جاري و ساري مي داند که در اين نگاه، کل نظام هستي عاشق و شيدايي هستي مطلق است (10) و بر اساس حرکت جوهريه در نظام طبيعت هر لحظه جهان در حال شدن و تجدد و تکامل مي باشد.
آنچه در باب مسائل اعتقادي و توحيد افعالي معروف است، جلوه زيباي توحيد اخلاقي است. در توحيد افعالي که برهان و قرآن به تبيين آن پرداخته اند از هر آنچه غير خداست نفي استقلال مي شود و ماسوي الله - حتي برترين و کاملترين موجود ممکن که شخص رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي باشد - لحظه يي در هيچ شأني از شئون وجود خود استقلال ندارد. او موجودي وابسته در کليه افعال و حرکات و سکنات خود مي باشد. خداوند خطاب به حضرت رسول (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرموده است: « و ما رميت اذ رميت و لکن الله رمي » (انفال/ 17) در عين اينکه فعل به خود پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت داده شده، از او سلب شده است که اين سلب، همان سلب استقلال است.
صدرالمتألهين در اسفارالاربعة فصل ويژه يي را به بحث توحيد افعالي اختصاص داده است و عنوان فصل چنين است: « في شمول ارادته لجميع الافعال ». (11) وي در اين فصل به بيان مذاهب مختلف در مورد ارتباط افعال انسان به خدا پرداخته و انديشه عميق توحيد افعالي را چنين بيان داشته است:
و ذهبت طائفة اخري - و هم الراسخون في العلم و هم اهل الله خاصة - الي ان الموجودات علي تباينها في الذوات و الصفات و الافعال و ترتبها في القرب و البعد من الحق الاول و الذات الاحدية يجمعها حقيقة واحدة الهية جامعة لجميع حقائقها و طبقاتها... و هذا المطلب الشريف الغامض اللطيف مما وجدوهُ وحصلوهُ بالکشف و الشهود عقيب رياضاتهم و خلواتهم، و هو مما اقمنا عليه البرهان مطابقاً للکشف والوجدان. فاذن، کما انه ليس في الوجود شأن الا و هو شأنه، کذلک ليس في الوجود فعل الا فعله؛ لا بمعني ان فعل « زيد » مثلاً ليس صادراً عنه، بل بمعني ان فعل « زيد » مع [‌إنه] فعله بالحقيقة دون المجاز، فهو فعل الله بالحقيقة. فلا حکم الا لله، و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم، يعني کل حول فهو حوله، و کل قوة فهي قوته؛ فهو مع غاية عظمته و علوه ينزل منازل الاشياء و يفعل فعلها، کما انه مع غاية تجرده و تقدسه لا يخلو منه ارض و لاسماء کما في قوله تعالي: « وهو معکم أين ما کنتم ». (12)
نتيجه نقد اين انديشه در باب توحيد افعالي و اخلاقي اين است که کليه کمالات و توفيقات يک انسان در عرصه افعال و اخلاق به حول و قوه الهي حاصل مي شود و همانطور که در بخش دوم بيشتر توضيح خواهيم داد، همين نگاه و تفکر در مورد خدا و جهان و انسان است که ريشه همه رذائل اخلاقي را مي سوزاند و راه نفوذ هرگونه شرک در عرصه اخلاق و اعمال را مسدود مي نمايد و در جلوه نماييهاي اجتماعي انسان که گاه ميدان رقابت وسيع گشته و آتش حسد و کينه باوج اشتعال خود مي رسد، کاملاً موحد به توحيد افعالي و اخلاقي از گزند هرگونه خطري در امان خواهد بود؛ خطرات بزرگي که در رأس همه آنها خطر بزرگ بيديني است. در جان يک انسان موحد که اينگونه توحيد افعالي و اخلاقي را درک کرده است، زمينه رشد هيچ جانور ضد فضيلتي وجود ندارد.

3. اصالت و تحول و تکامل نفس

بخش قابل توجهي از فلسفه صدرايي به مباحث نفس مربوط مي شود. سفر چهارم از اسفار چهارگانه بطور اختصاصي در موضوع و مباحث مربوط به آن است. آنچه مربوط به اخلاق و فلسفه اخلاق مي شود يکي اصالت نفس و ديگري تحول و تکامل پذيري نفس است. چون حوزه مسائل اخلاقي و بستر رشد و بالندگي آن بطور مسلم نفس آدمي است، اگر چيزي بنام نفس وجود نداشته باشد يا اصالت نداشته باشد يا اگر اصالت آن را بپذيريم اما معتقد باشيم که نفس آدمي هيچگونه حرکت و تغيير و تکاملي را نمي پذيرد و يک موجود ثابت لايتغيراست، ديگر بحث از اخلاق و صفات اخلاقي بيهوده است و بساط علم اخلاق خودبخود بر چيده مي شود.
ملاصدرا در باب نفس، با ادله ي فراوان عقلي و نقلي تجرد و اصالت نفس را ثابت نموده است و تحول پذيري نفس نيز در فلسفه صدرايي از اصول مسلّم بحساب مي آيد. همانطور که در ابتداي اين نوشتار مشاهده شد، ملاصدرا فلسفه را استکمال نفس معرفي نموده است عبارت او چنين است:
اعلم ان الفلسفة استکمال النفس الانسانية بمعرفة حقائق الموجودات... . (13)
ملاصدرا چنين معتقد است که اگر نفس آدمي راه مستقيم تکامل و تحول را در پيش گرفت و در راه کسب فضايل و اعمال صالحه و اخلاق نيکو گام برداشت، تبديل به کتاب علوي و الهي خواهي شد؛ همانگونه که خدا در کتابش فرموده است: « ان کتاب الابرار لفي عليين » (مطففين/ 18) و اگر از صراط مستقيم، گمراه و منحرف شد و از هوا و هوسها پيروي کرد و با آتش شهوات سوخته شد، بواسطه قوه وهميه کتاب شيطاني خواهد شد که پر از انواع دروغها و مغالطه و هذيان است و اگر نفس به چنين کتابي تبديل شود سزاوار سوختن است. حق اين صحيفه شيطاني اين است که در آتش افکنده شود، همانطور که خداوند فرموده است:‌ « ان کتاب الفجار لفي سجّين... . »(مطففين/ 7) آتش آخرت بر دلهاي با قساوت و نفوس گناهکار افروخته مي شود و آنها را با شعله هاي و حرارت خويش که برآمده از غضب و حسد و کينه و دشمني و بغض است مي سوزاند. (14)
صدرالمتألهين فلسفه بعثت انبيا و ارسال رسل و انزال کتب را رسيدن به معرفة الله آن هم از مسير معرفة النفوس و تکامل آن مي داند:
فقد علم ان مقصود الشرائع ليس الا معرفة الله و اصعود اليه بسُلَّم معرفة النفس بالذلة و العبودية و کونها لمعة من لمعات ربه مستهلکة فيه. فهذا هو الغاية القصوي في بعثة الانبياء. (15)
عمل به شرايع الهي، راه رسيدن و تخلق به اخلاق الله است. استاد جوادي آملي در شرح اسفار در اينباره مي گويد:
تشبه به خداوندي که ليس کمثله شيء است و تخلق به اخلاق الهي در متن غايت حکمت الهي مأخوذ مي باشد و براي نيل به چنان کمالي هيچ راهي جز عمل به دستور وحي نخواهد بود تا نفس از بند بدن و آثار مشئوم آن که مايه صلاح است، برهد و به صلاح و فلاح خود بار يابد. از اينرو حکمت عملي جزء دانشهاي مقدمي خواهد بود و انجام کارهاي ديني جزء اعمال ضروري مي باشد تا روح به طمأنيه نايل آيد و قواي بدني را شيعه خود کند تا هر سمت که توجه نمود تمام آن قوا به امامت نفس مطمئنه او را مشايعت کنند و مايه شيوع بينش او گردند تا آن امام القوي وجهه همت خويش را بسوي ذات حق و اسماء حسناي او و صفات علياي وي و صحائف و رسولان او و کيفيت صدور نظام احسن از وي و چگونگي نفس و ديگر موجودات بسمت او نمايد. (16)‌

بخش دوم؛ مباني و ابعاد قرآني و حديثي اخلاق توحيدي

بدون ترديد آخرين کتاب آسماني قرآن مجيد ام المعارف خود را توحيد و يکتاجويي و يگانه پرستي مي داند و همه معارف وحياني قرآن با محوريت توحيد طراحي و مهندسي گرديده اند. بنابرين اخلاق در قرآن جز با محوريت توحيد معنا و مفهومي ندارد. البته همانگونه که قرآن شناسان مستحضرند شکل طرح مباحث در قرآن با ساير کتب تصنيف و تأليف شده بدست بشر متفاوت است. در اين بخش نيز برخي از عناوين قرآني در ارتباط با اخلاق توحيدي را يادآوري خواهيم نمود و در تبيين آنها از برخي روايات وارده نيز کمک خواهيم گرفت. بطور مسلّم اخلاق در مکتب اهل بيت (عليهم السلام) که مفسران کامل و مخاطبان واقعي وحي مي باشند، براساس روح توحيد شکل گرفته است.

1. انسان مظهر کامل اسماء و صفات خدا

آنچه در بخش اول آمد که ملاصدرا غايت و هدف فلسفه را تشبه به خدا و تخلق به اخلاق الهي مي داند، در حقيقت از تعاليم قرآني در باب انسان و مظهريت تامه او حاصل شده است.
در قرآن درباره ي قصه آدم و هبوط او به دنيا و اينکه او مسجود فرشتگان شد و سؤال فرشتگان درباره ي چرايي خلقت و آفرينش او، معارف گسترده يي وجود دارد که حکيمان و عارفان و از جمله ملاصدرا از زواياي مختلفي به اين مسائل نگريسته و گوهرهاي حکمي و عرفاني و اخلاقي فراواني را از درياي معارف وحياني در اينباره استخراج نموده اند.
خداوند فقط انسان سفر کرده از عالم ملکوت به عالم طبيعت را مظهر همه اسماء و صفات خود مي داند: « وعلم ادم لااسماء کلها ثم عرضهم علي الملائکة فقال انبئوني باسماء هولاء ان کنتم صادقين »(البقره/31).
صدرالمتألهين که در تفسير خود بتفصيل به شرح و تفسير اين آيه و آيه قبل و آيات بعد از آن پرداخته است، پس از اينکه بيان داشته بزرگترين فضيلت براي آدمي معرفت و دانايي است و منظور از تعليم اسماء تعليم الفاظ نيست بلکه تعليم حقايق و تعليم اشياء است. چنين ادامه داده است:
انسان کامل که مظهر همه اسماء است مي تواند پس از سلوک الي الله با قدم عبوديت و نه انانيّت و عبور از آن مراتب و منازل زميني و آسماني، بر آن حقايق اطلاع يافته و تخلق به اخلاق خلاّق خالق پيدا کند و اين فوز و رستگاري بزرگ و منّت برجسته الهي (بر انسان کامل) است. (17)
همانطور که در بخش اول يادآور شديم، توحيد ارتباط مستقيم با اخلاق داشته و شناخت آدمي از خدايش ريشه همه تغييرات روحي و رواني و تجليات صفات و خصال اوست. صدرالمتألهين از آيات و سوره هاي مختلف اين مطلب را استنباط و استظهار نموده و ذيل آيه يازدهم سوره جمعه که خداوند مي فرمايد: « قل ما عندالله خير من اللهو و من التجارة و الله خيرالرازقين؛‌ بگو آنچه نزد خداوند است بهتر از لهو و داد و ستد است و خداوند بهترين روزي دهندگان مي باشد » مباحثي را تحت عنوان اشراقات مطرح نموده که در عنوان اشراق ششم آمده است: « آنچه نزد خداوند است خير خيرات و بهجت انگيزترين لذتها و هر لذت و بهجتي در ادراک ذات و شهود صفات الهي نهفته است. » او در ادامه مي گويد:
هر کس خدا را شناخت، همه هموم و انگيزه ها چه از باب درهم و دينار يا از باب بهشت و نار يا از باب بحث و تکرار و يا صيت و اشتهار محو شده و شهوت و خشم و غلبه تشويش آنها نابود مي گردند. بنابرين غلبه معرفة الله مبدأ هر دوستي و خواسته يي است پس براي عارف بالله هيچ انگيزه يي جز خدا نيست؛ چه جلب منفعت يا دفع مضرت. پس اگر او را در آتش افکنند آتش را احساس نخواهد کرد و اگر نعيم بهشت را بر او عرضه کنند به آن التفات نخواهد کرد چه رسد به اين لذتهاي ناقص حيواني.
از اينروست که اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرموده اند: « ما عبدتک خوفاً من نارک و لا طمعاً في جنتک بل وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتک؛ تو را بخاطر ترس از آتشت و طمع در بهشتت پرستش نمي کنم بلکه چون تو را سزاوار پرستش يافته ام پرستش مي کنم ».
بعضي از عرفا گفته اند اگر بخاطر خواسته من مرا به بهشت ببرد، پس واي بر من و اگر بخواست خود به جهنم برد، پس بهترين حبس خواهد بود و سليمان دارابي گفته است خداوند بندگاني دارد که خوف آتش و اميد بهشت آنان را از خدا باز نمي دارد چه رسد به اينکه دنيا بخواهد آنان را از خدا باز دارد. (18)
در قرآن از انسان مدحها و ستايشهاي فراوان و نيز مذمتها و نکوهشهاي زيادي شده است. محور همه آن ستايشها و مذمتها اين است که انسان قلب و مرکز وجودي خود را مظهر اسماء و نزول فرشتگان الهي قرار داده باشد و با اخلاق کريمه مظهريت اسماء و صفات الهي را پذيرفته باشد يا اينکه محل نزول شياطين و ياران او باشد زيرا قرآن هر دو نزول و مظهريت را بيان نموده است.
خداوند درباره ي دارندگان اخلاق توحيدي که بر دل آنان جز الفِ قامت دوست نيست چون حرف ديگري استادشان به آنان نياموخته است مي فرمايد: « ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائکة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التي کنتم توعدون؛ کساني که گفتند پروردگار ما خداوند است سپس در اين راه استقامت نمودند فرشتگان بر آنان فرود آمده ( و مي گويند) ترس و اندوهي نداشته باشيد و شما را به بهشت موعود بشارت باد » (فصلت/ 30) و در مورد کساني که مظهر صفات شيطاني هستند و قلب آنان فرودگاه شيطان است، مي فرمايد: « هل انبئکم علي من تنزل الشياطين * تنزل علي کل اَفّاکٍ اثيم* يُلقون السمع و اکثرهم کاذبون؛ آيا مي خواهيد شما را آگاه سازم که شياطين بر چه کساني نازل مي شوند؟ [شياطين] بر شخص بسيار دروغگوي بدکاري نازل مي شوند که گوش فرا مي دهد ( استراق سمع مي کنند) و بيشتر آنان دروغ مي گويند » (الشعرا/ 221-223).
از نظر قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) ‌ارتباط با هر يک از اين دو گونه انسان در شکل گيري اخلاق و صفات اخلاقي نقش و سهم مهمي دارند، از اينرو از جمله مسائل و معارف اخلاقي در قرآن و سخنان اهل بيت (عليهم السلام) مواظبت کامل در مورد روابط اجتماعي است. سفارش معارف قرآني و ارشادات معصومين (عليهم السلام) اين است که ارتباط شما با انسانهاي موحد و متخلق به اخلاق الله باشد و از ارتباط با مظاهر شيطان و انصار او بپرهيزيد. در اين مورد فقط به ذکر يک حديث بسنده مي کنيم:
عن ابي عبدالله عليه السلام قال، قال رسول الله صلي الله عليه و‌آله: قالت الحواريون لعيسي: يا روح الله من نجالس؟ قال من يذکرکم الله رؤيته و يزيد في علمکم منطقه و يرغبکم في الاخره عمله؛ ابي عبدالله (عليه السلام) فرمود: رسول خدا - صلي الله عليه آله فرمودند: حواريون به عيسي گفتند: اي روح الله با چه کساني مجالست داشته باشيم؟ فرمود: کسي که ديدن او شما را بياد خدا بيندازد و سخن او به دانش شما بيفزايد و عمل او شما را به آخرت ترغيب نمايد. (19)
ملاصدرا در شرح اين حديث مي گويد:
اين حديث ترغيب به مجالست و مصاحبت با علما مي نمايد و اين صفات سه گانه جز در عالم يافت نمي شود اما اينکه فرمود « ديدن او شما را بياد خدا بيندازد »، زيرا سيما و خضوع و خشوع او بر خوف و خشيت از خدا دلالت دارد و اينکه سخن او به دانش انسان مي افزايد چون او بيهوده و گزافه نمي گويد و آنچه بر زبانش جاري مي شود ياد خداست اما اينکه عمل او ترغيب کننده به آخرت است، چون عملش پيوسته قناعت و زهد در دنيا و انقطاع از شهوات آن است و جز عالم، شرافت و دوام آخرت و پستي دنيا و زوال و نابودي آن را درک نمي کند. (20)

2. باور داشتن علم خدا تضمين کننده فضايل اخلاقي

در فلسفه اسلامي بويژه در فلسفه صدرايي بتفصيل در باب علم و احاطه خداوند بر جهان و انسان بحث شده است. صدرالمتألهين در جلد ششم الاسفار الاربعة حقيقت و مراتب و مظاهر علم الهي را مطرح نموده و از آيات قرآن و روايات وارده از حضرات معصومين (عليهم السلام) نيز بهره گرفته است. در اينجا از منظر حکمت عملي، تأثير علم خدا در اخلاق را مورد اشاره قرار مي دهيم و بخصوص توجه خاصي که قرآن به اين منظر دارد را محل تأمل قرار مي دهيم.
بدون شک، تحصيل کمال اخلاقي آن هم نه فقط بسبک فلسفي صرف و ارسطويي محض بلکه با سيره و روشي که قرآن و سنّت مورد توجه قرار داده و اخلاق صدرايي نيز برگرفته از آن است که در اين مقاله تحت عنوان « اخلاق توحيدي » از آن ياد شد، کاري بس دشوار و طاقت فرساست. آدمي در اين راه با آسيب و مشکلات فراواني روبروست. ترديدها و تشابه ها، جاذبه هاي دنيوي و از همه مهمتر وساوس شيطاني و اغواگريهاي نفس اماره و قواي حيواني و فرصتهاي پيش آمده براي گناه و معصيت که بزرگترين امتحان و آزمون تربيتي نيز هست پيوسته آدمي را با طوفانهاي سهمگين مواجه مي سازد.
قرآن در راستاي تهذيب و تکامل اخلاقي و تضمين سلامت انسان بر اين نکته تأکيد دارد که آدمي هميشه بايد قدرت و علم خدا را در تمام عرصه ها و صحنه ها احساس کند تا براي فائق آمدن بر سختيهاي اين راه از قدرت او استمداد جويد و احساس حضور او در کنار بنده تضمين کننده سلامت اخلاقيش باشد. هرچه درجه يقين به علم و قدرت خداوند بيشتر شود، ضريب احتمال صدور گناه و معصيت در بنده کاهش يافته و مي تواند به حد صفر برسد. نمونه برتر که براي ساير انسانها الگو هستند، انبيا و ائمه (عليهم السلام) مي باشند.
ما در مورد انبيا و ائمه (عليهم السلام) معتقد به عصمت هستيم. عصمت با اختيار انبيا منافاتي ندارد. آنان با اختيار خود ترک معصيت مي کنند اما چون ديد ايشان نافذ است و در بعد نظري داراي علم حضوري نسبت به خدا و جهان هستند و در بعد عملي نيز بخوبي به آثار و بواطن گناه آگاهند از گناز پرهيز مي کنند. اصولاً هر کس نسبت به هر عمل هلاک کننده يي چنين آگاهي و بصيرتي داشته باشد، از سر اختيار آن را ترک خواهد کرد.
هيچيک از ما در زندگي اراده نمي کنيم که مثلاً سيم لخت برق را در دست بگيريم، زيرا يقين داريم گرفتن سيم برق مساوي با نابودي و هلاکت است چون به اثر خطرناک و مهلک اين عمل خوب آگاهيم. قرآن عصمت انبيا را نيز در ارتباط با گناه و معصيت چنين تحليل مي فرمايد: « و لقد همت به و هم بها لولا أن را برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصين؛ و در حقيقت [آن زن] آهنگ وي کرد و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ او مي کرد. چنين [کرديم] که بدي و زشتي را از او باز گردانيم؛ چرا که او از بندگان مخلص ما بود » (يوسف/ 24).
از نظر اميال طبيعي و قوه شهويه يوسف با ساير انسانها تفاوتي نداشت بلکه بواسطه زيبارويي و فرصت استثنايي کاخ و ملکه زيباي مصر مشابهي در تاريخ ندارد. او چون برهان رّبش را مشاهده کرد، با اختيار خود ترک گناه نموده و اينچنين بر همه عوامل ديگر فائق آمد.
طرح علم خدا در قرآن و تأکيد بر احساس و اعتقاد بنده و يقيين او به حضور خداوند بيشتر با اين منظر صورت گرفته است و قطعاً اگر اين اعتاد حاصل شود، سلامت اخلاقي بنده نسبت به صدور گناه و معصيت نيز تضمين شده است. در اينجا به برخي از آيات مربوط به علم خدا و مظاهر علم او و نيز برخي از روايات وارده اشاره مي کنيم. همانطور که اشاره شد صدرالمتألهين بحث علم و احاطه خدا بر انسان و جهان را با استفاده از آيات و روايات همراه ساخته است. (21)
1. « و قل اعملوا فسيري الله عملکم و رسوله و المؤمنون و ستردون الي عالم الغيب و الشهادة فينبئکم بما کنتم تعملون؛ بگو عمل کنيد ( اما بدانيد) که خدا و رسولش و مؤمنان عمل شما را مشاهده مي کنند و سپس بسوي کسي که آگاه به غيب و شهادت است باز مي گرديد پس شما را با آنچه کرده ايد آگاه مي سازد »(توبه/ 105).
به زبان علم اصول، اين آيه به زبان تهديد امر به عمل نموده است که هرچه مي خواهيد انجام بدهيد اما يقين داشته باشيد که کار و عمل نيک و بد شما در احاطه و علم و آگاهي خدا و مظاهر علمي او يعني پيامبر و معصومان عليهم السلام مي باشد. طبق روايات وارده مقصود از مؤمنون در اين آيه، ائمه اطهار مي باشند که از پرونده اعمال بندگان بخوبي آگاهي دارند.
2. « و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد * اذ يتلقي المتلقيان عن اليمين و عن الشمال قعيد * ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد * و جائت سکرة الموت بالحق ذلک ما کنت منه تحيد * و نفخ في الصور ذلک يوم الوعيد * و جائت کل نفس معها سائق و شهيد * لقد کنت في غفلة من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک اليوم حديد؛ و ما انسان را آفريديم و مي دانيم نفس او چه وسوسه هايي به او مي کند و ما به او از رگ گردنش نزديکتريم. آنگاه دو فرشته دريافت کننده از راست و چپ مراقب نشسته اند. هيچ سخني را انسان تلفظ نمي کند مگر اينکه مراقبي [فرشته يي] نزد او باشد ‍[‍آن را ضبط کند.] و سکرات مرگ، به حق فرا مي رسد [ و به انسان گفته مي شود] اين همان چيزي است که از آن مي گريختي! و در صور دميده مي شود اين است روز تحقق وعده [من] و هر کسي مي آيد در حالي که همراه او سوق دهنده و گواهي دهنده يي است. [ به او خطاب مي شود] تو از اين [حال] غافل بودي و ما پرده را از چشمانت کنار زديم و امروز ديده ات کاملاً تيزبين است » (ق/ 16-22).
شرح و تفسير همه مطالب مطرح شده در اين آيات به فرصت و مجال بيشتري نياز دارد، اما بخوبي اين نکات از آن بدست مي آيد:
1. احاطه خداوند از خود انسان بيشتر است و او به همه اسرار و وساوس انسان آگاهي دارد.
2. انسان پيوسته با وسوسه هاي دروني دست و پنجه نرم مي کند.
3. تمام اعمال و انديشه هاي انسان توسط فرشتگان مخصوص ثبت و ضبط مي گردد.
4. بويژه گفتار و سخنان انسان تحت کنترل مي باشد.
5. انکار و فرار از مرگ، زمينه غفلت و گناه را فراهم مي سازد.
6. آدمي نه فقط در دنيا بلکه هنگام محشر نيز تحت کنترل است.
7. در روز قيامت پرده ها کنار رفته و حقايق اعمال و گفتار و شخصيت ظاهري و باطني هر کس براي او روشن مي شود و همه ديده ها تيزبين مي گردد.
در اين آيات نقش علم خدا و مظاهر علمي او و نيز اعتقاد به ثبت و ضبط اعمال و تجسم آنها در جهان آخرت، در حفظ و سلامت اخلاق آدميان روشن و آشکار است.

احاديث

1. « عن عبدالله ابن موسي ابن جعفر عن ابيه عليه السلام قال سألته عن الملکين هل يعلمان بالذنب اذا اراد العبد ان يفعله او الحسنة؟ فقال: ريح الکنيف و الطيب سواء؟ قلبت لا قال ان العبد اذا هم بالحسنة خرج نفسه طيب الريح فقال صاحب اليمين لصاحب الشمال: قم فانه قد هم بالحسنة فاذا فعلها کان لسانه قلمه و ريقة مداده فأثبتها له و اذا هم بالسيئة خرج نفسه منتن الريح فيقول صاحب الشمال لصاحب اليمين قف فانه قدهم بالسيئة فاذا هو فعلها کان لسانه قلمه و ريقة ‌مداده فأثبتها عليه ». (22)
عبدالله بن موسي بن جعفر مي گويد: از پدرم پرسيدم آيا دو فرشته از نيت آدمي آگاهند و وقتي تصميم مي گيرد کار خوب يا بدي انجام دهد مي دانند؟ فرمود: آيا بوي چاه زباله با بوي خوش يکسان است؟ عرض کردم خير. فرمود: وقتي که بنده تصميم مي گيرد کار نيکي انجام دهد؛ نَفَس او همراه با بوي خوش خارج مي شود و فرشته سمت راست به فرشته سمت چپ مي گويد برخيز که او تصميم انجام کار نيکي دارد. وقتي که آن کار را انجام داد زبانش قلم و آب دهانش مرکب مي شود و براي او ثبت مي نمايد و وقتي که تصميم به کار بد مي گيرد نفس او همراه بوي بد خارج مي شود، پس فرشته دست چپ به فرشته دست راست مي گويد بايست که او تصميم کار بد دارد. وقتي که انجام داد زبان او قلم و آب دهانش مرکب شده و عليه او نوشته مي شود.
2. اتقوا معاصي الله في الخلوات فان المشاهد هوالحاکم. (23) يعني از گناهان الهي در خلوت بپرهيزيد زيرا آنکه صحنه را مشاهده کرده است خود حکومت خواهد کرد.
معمولاً در دنيا کم اتفاق مي افتد که قاضي خود، شاهد صحنه جرم باشد و معروف است که قاضي، جاهل بين دو عالم است. هر دو طرف واقعيت را مي دانند اما يکي مدعي است و ديگري منکر و قاضي مجبور است از بينه يا سوگند کمک بگيرد و قانون نيز اين است که مدعي بايد بينه اقامه کند و اگر بينه يي نبود، منکر سوگند ياد مي کند و اين چنين فصل خصومت مي شود.
مولا اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد: از معصيت خدا در خلوتها بپرهيزيد، زيرا براي او خلوت و جلوتي نيست و خود او که شاهد است حکومت خواهد کرد.
3. توحيد دافع رذائل است.
همانگونه که اشاره شد کسب فضايل و زدودن رذائل کاري سخت و طاقت فرساست. اينجاست که نقش مسلکهاي اخلاقي، کليدي و مهم است. جامعترين و در عين حال آسانترين شيوه اخلاقي در کسب فضايل و زدودن رذائل همان مسلک توحيدي است. علامه طباطبايي در تفسير الميزان سه مسلک اخلاقي را مطرح نموده است:
الف) مسلک و روش که اخلاق را براساس اهداف دنيوي تعريف مي کند که اين روش اقدمين از حکما مي باشد.
ب) مسلک و روش مشترک شرايع آسماني و قرآن که در آن، اخلاق براساس اهداف اخروي تبيين و تفسير مي شود.
ج) روش خاص و ويژه قرآن که ديگر کتب آسماني در آن شريک نيستند و آن اخلاق براساس توحيد است. نقش توحيد در مورد رذائل اين است که با اعتقاد عميق به توحيد، ديگر موضوعي براي رذائل باقي نمي ماند و توحيد دافع رذائل است نه رافع آن. در توضيح اين مسلک خاص قرآني چنين گفته است:
انسان بايد از نظر علم و اخلاق با استفاده از علوم و معارف ويژه يي بگونه يي تربيت شود که اصلاً موضوعي براي رذائل نماند و بعبارت ديگر، شيوه تربيتي قرآن بر مبناي دفع رذائل است نه رفع آن و شرح آن چنين است: هر فعلي که براي غير خدا انجام گيرد، هدف از آن يا اين است که فاعل آن فعل مي خواهد کسب عزت نمايد يعني در مطلوب خود عزتي را مي بيند که با انجام آن فعل مي خواهد به آن عزت دست يابد يا قدرتي را مشاهده مي کند که از آن مي ترسد و پرهيز مي نمايد، اما خداوند مي فرمايد: « ان العزة الله جميعاً »‌ (يونس/ 65) و نيز مي فرمايد: « ان القوة لله جميعاً » (بقره/ 165) اگر در کسي علم به اين مطلب حق، تحقق پيدا کرد، ديگر موضوعي براي ريا و سمعه باقي نمي ماند و از غير خدا نمي ترسد و به غير خدا اميدي ندارد و اين دو قضيه اگر براي انسان معلوم گشتند، هر ناپسند و زشتي را در اوصاف و افعال انسان مي شويند و انسان را به اوصاف کريمه يي که مقابل آنها هستند مانند تقوي، عزت خواهي از خدا، مناعت، بزرگي، بي نيازي و هيبت خدادادي آراسته مي سازند. قرآن نيز مکرر از اين مطالب سخن بميان آورده است که مالکيت واقعي و مطلقه از آن خداوند است؛ زمين و آسمانها از آن اوست و هيچ موجودي بجز او استقلالي از خود ندارد. اگر انسان به اين مالکيت حقيقي خدا ايمان آورد، همه چيز در چشم او از استقلال مي افتد و انساني که به اين عقيده دست يافته نمي تواند غير خدا را بخواهد يا به او اعتماد کند يا بر او توکل نمايد يا تسليم او گشته يا کاري به او واگذار نمايد و آنچه انجام مي دهد براي اوست، زيرا فقط اوست که باقي است و هرچه غير اوست نابودشدني است. چنين کسي جز باطل گريزان نيست و براي باطل موجوديتي را نمي شناسد و به آن وقعي نمي نهد. نمونه آياتي که اين طريقه و مسلک را تعليم مي نمايد عبارتند از:
1. « الله لا اله الا هو له الاسماء الحسني » (طه/ 8)
2. « ذلکم الله ربکم لا اله الا هو خالق کل شيء » (انعام/ 102)
3. « الذي احسن کل شيء خلقه » (سجده/ 7)
4. « و عنت الوجوه للحي القيوم » (طه/ 111)
5. « کل له قانتون » (بقره/ 116)
6. « و قضي ربک الا تعبدوا الا اياه » (اسراء/ 23)
7. « اولم يکف بربک انه علي کل شيء شهيد » (فصلت/ 53)
8. « الا انه بکل شيء محيط » (فصلت/ 54)
9. « و ان الي ربک المنتهي » (نجم/ 42)
10. « و بشر الصابّرين الذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انا لله و انا اليه راجعون » اين آيات و امثال آن مشتمل بر معارف ويژه الهي هستند که داراي نتايج حقيقي مخصوص به خود مي باشند که شيوه تربيتي اينها با شيوه تربيتي يک فيلسوف اخلاقي مشابهتي ندارد و نيز با شيوه ي تربيتي انبيا متفاوت است. شيوه ي تربيتي اول، مبتني بر عقايد عامه اجتماعي در حسن و قبح است و مسلک دوم مبتني بر عقايد عامه ديني در رابطه با تکاليف بندگان و مجازات آنها مي باشد و اين مسلک خاص قرآن مبتني بر توحيد ناب کامل است که فقط اختصاص به اسلام دارد. (24)

نتيجه گيري

1. بصراحت خود صدرالمتألهين در مقدمه الاسفارالاربعة اذعان داشته است که هدف نهايي حکمت الهي، اخلاق توحيدي و تخلق به اخلاق الله است.
2. زيرا اخلاق در مکتب ملاصدرا از جهانبيني او ناشي مي شود و نگاه معرفت شناسانه صدرايي نگاه از بالا به پايين است. پس در نتيجه ي اين نوع نگاه از خدا به انسان و اخلاق مي رسيم نه برعکس و در نهايت اين يک نگاه فراگير و همه جانبه خواهد بود.
3. اخلاق در مکتب ملاصدرا بمعناي مظهريت انسان به اسماء و صفات الهي است و از اينرو تلاش براي کسب اخلاق با سير عرفاني او صورت خواهد گرفت. از اين نظر، اخلاق در مکتب صدرايي با اخلاق ارسطويي که تکيه بر پيدا کردن حدّ وسط دارد کاملاً متفاوت است و مي توان اخلاق در مکتب ملاصدرا را اخلاق عرفاني تلقي کرد.
4. رياست اخلاق در مکتب صدرايي با توحيد است؛ همانگونه که در حديث شريف اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) نيز ذکر شده است « التقي رئيس الاخلاق ». بهمين دليل، با حصول حقيقت توحيد در شخص نسبت به زدودن رذائل اخلاقي جنبه پيشگيرانه دارد نه درمان يعني توحيد دافع رذائل است نه رافع آن. واقعيت توحيد در درون پيشاپيش جلوي رشد رذائل را مي گيرد.
5. اخلاق براساس توحيد ويژه تفکر قرآني است.
6. علم الهي و مظاهر علم او ضامن سلامت اخلاق و ثبات آن مي باشد.
7. از منظر ملاصدرا، راه رسيدن به اخلاق توحيدي شريعت و عمل صالح است.
8. تفکر توحيدي بطور محسوس بر انديشه علماي اخلاق تأثير گذار بوده است؛ بگونه يي که مشاهده مي کنيم در متن کتب اخلاق با صراحت مباحث توحيد و بويژه توحيد افعالي و ارتباط آن با اخلاق مطرح گرديده است. بعنوان نمونه غزالي در کتاب کيمياي سعادت (25) و احياء العلوم (26) و فيض کاشاني در المحجةالبيضاء (27) و ملا مهدي نراقي در جامع السعادات (28) در اين زمينه مطالب علمي و ارزشمندي را بيان داشته اند.

پي نوشت ها :

* مدرس فلسفه و خارج فقه حوزه علميه
1. ملاصدرا، الاسفارالاربعة، ج1، ص 20-22.
2. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج61، باب 42، ص 129.
3. الاسفارالاربعة، ج6، ص 14.
4. همان، ج6، ص 25 و 26.
5. همان، ج6، ص 14.
6. همان، ج6، ص 26.
7. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج17، ص 431؛ کاشاني، فيض، الصافي، ج4، ص 365.
8. کاشاني، فيض، علم اليقين، ص 70؛ امام خميني، مصباح الهدايه، ص 22.
9. نهج البلاغه، حکمت 410‌(صبحي صالح).
10. الاسفارالاربعة، ج7، ص 157.
11. همان، ج6، تصحيح، تحقيق و مقدمه احمد احمدي؛ باشراف استاد سيد محمد خامنه اي، ص 379.
12. همان، ج6، ص 373 و 374.
13. همان، ج1، تصحيح و تحقيق غلامرضا اعواني؛ مقدمه و اشراف استاد سيد محمد خامنه اي، ص 23.
14. همان، ج6، ص 297.
15. ملاصدرا، مبدأ و معاد، ص 623.
16. جوادي آملي، عبدالله، رحيق مختوم، ج1، الاسفارالاربعة، بخش يکم، ص 72.
17. ملاصدرا، تفسير القرآن الکريم، ص 323.
18. همان، ج7، ص 295.
19. کليني، يعقوب، اصول کافي، ج1، ص 57.
20. ملاصدرا، شرح اصول کافي، ص 160.
21. الاسفارالاربعة، ج6، ص 142.
22. تفسير نور الثقلين، ج2، ص 263.
23. حر عاملي، وسائل الشيعه، ج1، ص 41 و 42.
24. الميزان، ج1، ص 359-365.
25. غزالي، ابوحامد امام محمد، کيمياي سعادت، ج2، ص 527-568.
26. التوحيد و التوکل، ج4، 2901.
27. همان، ج7، ص 408 و 409.
28. همان، ج1، ص 40 و 41، 128؛ ج3 ص 222 و 223.

منابع :
1. قرآن مجيد.
2. نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، چاپ بيروت، 1387 ق.
3. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، انتشارات اسلاميه.
4. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، دارالکتب الاسلاميه، چ3، 1392ق.
5. کاشاني، فيض، الصافي، بيروت، مؤسسه اعلمي، چ1، 1399ق.
6. ــــــــــــــــــ، علم اليقين، انتشارات بيدار، چ1، 1377.
7. ــــــــــــــــــ، المحجةالبيضاء، بيروت، مؤسسه اعلمي، چ2، 1403ق.
8. ملاصدرا، مبدأ و معاد، انتشارات دفتر تبليغات قم، چ1، 1380.
9. ــــــــــــــــ، تفسير القرآن الکريم، انتشارات بيدار، قم.
10. ــــــــــــــ، شرح اصول کافي، تهران، مکتبة المحمودي، 1391ق.
11. ــــــــــــــ، الاسفارالاربعة، داراحياء التراث العربي، بيروت، ج1، 6 و 7، چ4، 1410هـ.ق.
12. ــــــــــــــ، الاسفارالاربعة، ج6، تصحيح، تحقيق و مقدمه احمد احمدي؛ باشراف استاد سيد محمد خامنه اي، ويراستار مقصود محمدي، بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1381.
13. ــــــــــــــ، الاسفارالاربعة، ج1، تصحيح و تحقيق غلامرضا اعواني؛ مقدمه و اشراف استاد سيد محمد خامنه اي، ويراستار مقصود محمدي، بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1383.
14. جوادي آملي، عبدالله، رحيق مختوم، مرکز نشر اسراء، چ1، 1375.
15. کليني، اصول کافي، انتشارات اسوه، چ5، 1425 ق.
16. حر عاملي، وسائل الشيعه، تهران، اسلاميه، چ6، 1403ق.
17. غزالي، ابوحامد امام محمد، کيمياي سعادت، بکوشش حسين خديو جم، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، چ11، 1383.
18. ــــــــــــــــ، احياءالعلوم، دمشق، دار الفکر، چ1، 1427ق.
19. مهدي نراقي، محمد، جامع السعادات، مطبعة نجف اشرف، چ3، 1383ق.

منبع مقاله :
زير نظر محمد خامنه اي، (1391)، اخلاق متعاليه (نگاهي به اخلاق و فلسفه اخلاق در حکمت متعاليه)، تهران: بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط