رفاه و برخورداري
در جامعه ي آرماني، رفاه و برخورداري نيز مورد توجه و درخواست است؛ ولي شهروندانش هرگز رفاه و آباداني و آسايش را بدون آراستگي به ايمان و دين ورزي، بر نمي گزينند و در مقامِ تعارض، رفاه و برخورداري را بر بندگيِ خداوند ترجيح نمي دهند، زيرا همگان بدين حقيقت واقف هستند که اين بهره مندي و رفاه زدگي، ديري نخواهد پاييد و سرانجامي جز تباهي ندارد:( وَ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِي الْبِلاَدِ هَلْ مِنْ مَحِيصٍ )؛ (1)
و چه بسا نسل ها كه پيش از ايشان هلاك كرديم كه بس نيرومندتر از اينان بودند و شهرها را درنَوَرديدند، امّا سرانجام مگر گريزگاهى بود؟
هم چنين قرآن مي فرمايد:
( أَ لَمْ يَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِمْ مِدْرَاراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ )؛ (2)
آيا نديدهاند كه پيش از آنان چه بسيار امّتها را هلاك كرديم؟ امّت هايى كه در زمين به آنان امكاناتى داديم كه براى شما آن امكانات را فراهم نكردهايم، پس ايشان را به سزاى گناهشان هلاك كرديم، و پس از آنان نسل هاى ديگرى پديد آورديم.
آري، تمدن، دانش، توانايي و آباداني و برخورداري آدمي هر چه بيشتر و بالاتر رود، نمي تواند مانع عذاب الهي و تباهي آنان گردد:
( فَأَهْلَکْنَا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضَى مَثَلُ الْأَوَّلِينَ )؛ (3)
و نيرومندتر از آنان را به هلاكت رسانديم و سنّت پيشينيان تكرار شد.
به همين جهت خداوند، همگان را به سير در زمين و عبرت آموزي از سرگذشت کيفر ديدگان قدرت مند پيشين فرا خوانده است:
( أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثَارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوهَا أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ )؛ (4)
آيا در زمين نگرديدهاند تا ببينند فرجام پيشينيانشان چگونه بوده است؟ آنها بس نيرومندتر بودند و زمين را زير و رو كردند و بيش از آنچه آنها آبادش كردند آن را آباد ساختند، و پيامبرانشان ادله ي آشكار براي شان آوردند. بنابراين، خدا بر آن نبود كه براي شان ستم كند، ولي خودشان بر خود ستم مىكردند.
نوشتني است که گستره ي رفاه و آسايش، مردم را در جامعه ي آرماني در همه ي ابعاد فرا گرفته است. به عنوان نمونه برابر پاره اي از روايات در راه سازي، برنامه ي عمراني کلاني در دستور قرار مي گيرد؛ راه هاي اصلي ساخته مي شود و حتي براي گسترش آن، مساجد سرِ راهش را تخريب مي کنند. در اين راه ها، محلّ عبور سوارگان از پيادگان جدا و تفکيک مي باشد. (5)
نکته مهم و اساسي آن است که اگر چه خداوند متعال، دادن رزق و روزي به همه ي جنبندگان را بر عهده ي خود دانسته و آن را تضمين نموده است (6) و به همين جهت همگان و حتي کافران و ملحدان بر سر سفره ي گسترده ي کَرم الهي نشسته و چه بسا گاه روزي فراواني دريافت مي کنند، (7) اما جامعه ي آرماني به ادله ي رفاه و برخورداري بيشتري دارند:
الف) اراده و خواست ويژه ي خداوند
با توجه به آن که قبض و بسط امور فقط به دست خداوند (8) و نيز تنها منبع اعطاي رزق، عطاي خداوند است (9) و با توجه به وعده هاي تخلف ناپذير الهي مبني بر برخوردار ساختن جامعه ي مؤمنان پارسا، (10) بدون شک، جامعه ي آرماني به اذن و اراده ي خداوند، داراي رفاه، فراواني نعمت، برکت و برخورداري بيشتري است.ب) شکوفايي اقتصادي، برنامه ريزي و تلاش
افراد جامعه ي آرماني چون پيام وحي الهي را به نيکويي شنوده، به فراخوان و فرمان خداوند مبني بر آباداني زمين، گوش جان فرا مي دهند (11) و براي تحقق آن فرمان، برنامه ريزي کرده و به تلاش و کوشش و فعاليت لازم مي پردازند و براي تحقق آن فرمان، با آموختن و تحصيلِ دانش فني لازم و پژوهش مستمر، بر دوش زمين سوار گشته و بيشتر از ديگران بر منابع طبيعي آن استيلا مي يابند و از مواهب فراوان آن استفاده مي کنند:( هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَنَاکِبِهَا وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ )؛ (12)
اوست كسى كه زمين را براى شما رام گردانيد؛ پس در فراخناى آن رهسپار شويد و از روزى خدا بخوريد و رستاخيز به سوىِ اوست.
در روايات به سازندگي و آبادان ساختن همه ي قطعات زمين در جامعه ي آرماني مهدوي (عليه السّلام) تصريح شده است:
و لا يبقي في الارض خراب إلاّ يعمره؛ (13)
و در زمين، هيچ خرابي بر جاي نخواهد ماند مگر آن را آبادان مي سازد.
گفتني است بر اساس سنّتِ عام امداد الهي، (14) اگر جوامع غير آرماني بلکه غير اسلامي به برنامه ريزي و تلاش بپردازند، زحمتشان بر باد رفته، از کمک خداوند بهره مند شده، در کار خود موفق مي گردند، پيشرفت هايي به دست خواهند آورد و از رفاهِ نسبي برخوردار خواهند شد:
( کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاَءِ وَ هَؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَ مَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً )؛ (15)
هر دو دسته: اينان و آنان را از عطاى پروردگارت مدد مىبخشيم، و عطاى پروردگارت از كسى منع نشده است.
اما بدون شک اين برخورداري، محدود، منوط به اراده ي الهي و موقت است. (16)
ج) فقر زدايي کامل
بر اساس روايات در جامعه ي آرماني نهايي، حکومت ديني، ثروت عمومي را در اختيار مردم مي گذارد؛ در هر ماه دو بار به آنان حقوق پرداخت کرده و هر سال دو بار، هدايايي به مردم تقديم مي دارد، چندان که نيازمندي براي دريافت زکات، يافت نمي شود. (17)د) پديدار شدن آثار ايمان، تقوا و استقامت
جامعه ي آرماني، به دليل آراستگي به ايمان و تقواي الهي از برکات آسمان و زمين برخوردارتر است:( وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ )؛ (18)
و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند، قطعاً بركاتى از آسمان و زمين براي شان مىگشوديم.
زيرا بر اساس سنّت الهي، هر کس يا هر جامعه اي به نيکي گرايد، آثار نيک آن به خودش باز مي گردد. (19)
افزون بر آن، جامعه ي آرماني به دليل استقامت ورزيدن در مسير مستقيم الهي، از نعمت هاي الهي بيشتري بهره مند مي گردد:
( وَ أَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً )؛ (20)
و اگر مردم در راه درست، پايدارى ورزند، قطعاً آب گوارايى بديشان مي نوشانيم.
از آيات پيش گفته، چنين بر مي آيد که نتيجه ي طبيعي عدالت، تقوا و عمل صالح آن است که برکات مادي و وفور نعمت شامل حال جامعه مي گردد. شهيد صدر، چه زيبا مي گويد:
هر اندازه پيوند انسان با انسانِ برادر خود بر پايه ي داد استوارتر گردد و انواع بهره کشي هاي ستمگرانه از ميان يک جامعه کمتر شود، انسان بيشتر به گنج هاي پنهان طبيعت دست مي يابد و آسمان هر چه بيشتر درهاي رحمت و برکت خود را بر روي او مي گشايد. (21)
هـ) شکرگزاري
از آن جا که شکرگزاري به درگاه احديت، موجب افروني نعمت مي گردد:( لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ )؛ (22)
اگر واقعاً سپاسگزارى كنيد نعمت شما را افزون خواهم كرد، و اگر ناسپاسى نماييد، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود.
جامعه ي آرماني به دليل شکرگزاري، هماره از افزايش نعمت بهره مي برد و به سببِ عدم کفران نسبت به نعمت هاي خداوند، هرگز نعمت ها را از کف نمي دهد (23) و از بسياري کيفرها و مصايب در امان باقي مي ماند:
( فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا کَانُوا يَصْنَعُونَ )؛ (24)
پس ساكنانش نعمتهاى خدا را ناسپاسى كردند، و خدا هم به سزاى آنچه انجام مىدادند، طعم گرسنگى و هراس را به مردم آن چشانيد.
و) آمرزش خواهي و بازگشت از خطا
سازمان هاي عمومي و آحادِ مردم جامعه ي آرماني به گونه اي سامان و تربيت يافته اند که به محضِ توجه به اشتباه و خطاي خود، از مسير زشتي و تباهي به راه خير و صالح باز مي گردند، از خداوند آمرزش خواسته و تلاش مي کنند دوباره بدان خطا آلوده نشوند؛ اين اقدام شايسته، موجب فراواني نعمت در جامعه ي آرماني مي گردد:( وَ يَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْکُمْ مِدْرَاراً وَ يَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ وَ لاَ تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ )؛ (25)
و اى قوم من، از پروردگارتان آمرزش بخواهيد، سپس به درگاه او توبه كنيد تا از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و نيرويى بر نيروى شما بيفزايد، و تبهكارانه روى برمگردانيد.
9. مشارکت و نظارت همگاني
در جامعه ي ديني آرماني، افزون بر نظارتِ توانمند قواي عمومي که حافظ حدود و شعائر ديني هستند، فريضه همگانيِ امر به معروف و نهي از منکر چنان در فرهنگ مردم بسط و گسترش يافته و در ساز و کارِ قوانين اجتماعي نهادينه شده است که هر يک از افراد جامعه، خود را در برابرِ امور اجتماعي ديگران مسئول مي دانند و نظارت بر عملکردها، ترغيب به نيکي و بازداشتن از زشتي ها را از وظايف اجتماعي خود تلّقي مي کنند.10. پويايي و پايايي
بسياري از دانشمندان، تمدن هاي بشري را گذرا و داراي سيکل ( cycle ) و متعلق به دوره اي خاص مي دانند؛ به تعبير تاين بي: « عقيده به دور و تسلسل و سيکل حتي توسط برجسته ترين متفکران يوناني و هندي مثل ارسطو و بودا، آن قدر مسلّم فرض شده بود که آن ها بدون احتياج به اثبات، آن را درست مي دانستند. » (26)از ديدگاه قرآن، اگر چه اصل تغيير و تحول (27) و وجود تعالي و انحطاط، فراز و نشيب و صعود و سقوط در جوامع بشري پذيرفته شده است به گونه اي که مي توان گفت هيچ اجتماعي از آن خالي نيست، (28) جامعه ي آرماني قرآن، همواره در جهت رشد و تعالي، تحول مي يابد، زيرا اين جامعه هم در آغاز تحولات، مثبت و به سوي تعالي است و هم پس از به وجود آمدن، عزيز و ارجمند و انساني است. (29)
راز اين پويايي، برخوردار شدن از رشدي مداوم است که بر اثر بندگي و نيايش در برابر خداوند و ايمان و عمل صالح و تلاش از يک سو و مهرباني با يکديگر و شدت در برابر کفار از سوي ديگر، پديد مي آيد و به چنان پويايي مي انجامد که افراد ديگر را به شگفتي وا مي دارد:
( مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَاناً سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً )؛ (30)
محمّد (صلي الله عليه و آله و سلم) پيامبر خداست؛ و كسانى كه با اويند، بر كافران، سختگير و با همديگر مهربانند. آنان را در ركوع و سجود مىبينى. فضل و خشنودى خدا را خواستارند. علامتِ مشخّصه ي آنان بر اثر سجود در چهرههايشان است. اين صفت ايشان است در تورات و مَثَلِ آنها در انجيل چون كِشتهاى است كه جوانه برآورد و مايه دهد تا ستبر شود و بر ساقههاى خود بايستد و دهقانان را به شگفت آورد، تا از انبوهىِ آنان، خدا كافران را به خشم دراندازد. خدا به كسانى از آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده است.
در روايات، « محکم ترين دست گيره ي ايمان، دوست داشتن و دشمن داشتن به رضاي خدا » معرفي شده است. (31)
بر اين اساس، جامعه ي ايماني، داراي روحي به هم پيوسته و زنده است. استاد مطهري مي نويسد:
زنده بودن اجتماع به اين است که در افراد آن اجتماع، روح، حس و عاطفه ي اجتماعي وجود داشته باشد؛ يعني همان طوري باشد که امام صادق (عليه السّلام) فرمود: خودت را همواره به جاي ديگران بگذار، براي آنان همان را بپسند که براي خود مي پسندي و همان را کراهت داشته باشد که براي خويشتن کراهت داري. (32)
راز ديگر پويايي، خردورزي و رويکرد علمي مديران و شهروندان آن به همه ي امور است، زيرا در جامعه ي آرماني، پيروي از هر چيز بدون بررسي و دانش، کاري قبيح و ناپسند شمرده مي شود:
( وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً )؛ (33)
و چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن، زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.
راز ديگر اين پويايي، پيرايش مداوم و اصلاح طلبي (34) و بازگشت از خطا و آمرزش خواهي جامعه و مردم آن است که در صورت ابتلا به هر نوع بزه، بي درنگ با بهره گرفتن از بصيرت (35) در صدد رفع و نه توجيه آن بر مي آيند.
افزون بر پويايي، به دليل آفرينش جهان هستي بر اساس حق (36) و به سبب پايداري حق (37) و بدان رو که جهان با همه ي ابعادش به سوي خداوند در حرکت است، (38) و بدان رو که امور منفعت آميز براي مردم در زمين باقي مي ماند، (39) جامعه ي آرماني قرآن، مداوم، پايا، دراز آهنگ است و از شورش و اغتشاش يا به طور کلي به دور است و يا از آن، آسيبي نمي بيند، زيرا از نظامي بر اساس فطرت و بر مدار حق دارد و عدالت ورزي، تأمين رفاه و آسايش شهروندان و مبارزه قاطع و پي گير با فساد (40) را سر لوحه ي کار خويش قرار داده است.
علامه طباطبايي راز تغيير و تحولات نظام هاي مديريت اجتماعات بشري از استبدادي سلطنتي و کمونيسم به دموکراسي را مولود نقصان و غلط بودن آن ها دانسته که به ناچار مورد تجديد نظر و تصحيح قرار گرفته اند ولي نظام جامعه ي آرماني که جواب گوي فطرت، تحقق بخش عدالت مطلوب و تأمين کننده ي سعادت همگان است، نياز به تحول و تغيير نخواهد داشت. (41)
پويايي و پايايي جامعه ي آرماني به گونه اي در مقايسه با ديگر جوامع درخشش دارد که افراد جامعه ي آرماني به عضويت خود در اين جامعه ي بي بديل، مي بالند و احساس خوش آيندي دارند. نوشتني است که اين افتخار و بالندگي نه از سر عُجب و غرور، بلکه به دليل پيام الهي است که در صورت حفظ ايمان، آنان را برتر خوانده است:
( وَ لاَ تَهِنُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ )؛ (42)
و اگر مؤمنيد، سستى مكنيد و غمگين مشويد، كه شما برتريد.
برابر آيه ي پيش گفته، مشروط ساختن برتري به ايمان، بدان روست که ايمان، ملاک وحدت و رکن شخصيت و تکيه گاه استقلال و موتور حرکت جامعه ي اسلامي است. (43)
در برابر جامعه ي آرماني، نظام هاي ستمگري که با آزادي خواهي و عدالت طلبي فطري مردم مخالفت دارند، سرانجامي جز سقوط نخواهند داشت. (44)
11. آزادي اجتماعي و معنوي
در جامعه ي آرماني قرآن، اِجبار و اکراهي براي پذيرش اعتقادات صحيح، در کار نيست، زيرا سره از ناسره جدا و قابل تشخيص است:( لاَ إِکْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ )؛ (45)
در دين هيچ اجبارى نيست. و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است.
علامه طباطبايي در اين باره مي فرمايد:
اما تحميل عقيده بر مردم يا از مجراي اِعمال قدرت و به کار انداختن تازيانه و شمشير و تکفير و تبعيد و حبس و ايجاد خفقان در روح و قلب مردم و هرگونه تموّج فکري را درَهم شکستن، روشي است که محال است دين حق به آن راضي شده يا اين که گفتاري در تأييد آن بياورد. (46)
بر اين اساس، رئيسِ نخستين جامعه ي آرماني يعني پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و جانشينانش (عليهم السّلام)، هرگز خود را وکيل، (47) نگهبان و حافظ (48) و اجبار کننده ي مردم (49) تلقي نمي کنند. (50) رهبران الهي نه تنها اجبارکننده نيستند، بلکه با جباران به ستيز برخاسته، مردمان را از يوغ بندگي فرعونيان، آزاد مي سازند:
(وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ )؛ (51)
و آيا اينكه فرزندان اسرائيل را بنده ي خود ساختهاى نعمتى است كه منّتش را بر من مىنهى؟
از سوي ديگر، قرآن کريم، يکي از مأموريت هاي اساسي پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) را گشودن غل و زنجيرهاي دست و پا گير مردمان معرفي فرموده است:
( وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاَلَ الَّتِي کَانَتْ عَلَيْهِمْ )؛ (52)
و از دوش آنان قيد و بندهايى را كه براي شان بوده است برمىدارد. به همين جهت، همه ي انبياي الهي با مظاهر استبداد به مبارزه برخاسته اند که برخي از آن مبارزاتِ طاقت فرسا در قرآن کريم ذکر شده است. يادکرد درگيري پيامبران در قرآن، نشانگر نقش اساسي آنان در مبارزه با استبداد و اختناق است. (53)
قرآن کريم، اين نوع آزادي بخشي انبيا را نعمت الهي دانسته، يادکرد آن را به مؤمنان توصيه مي کند. (54) مولوي چه زيبا سروده است:
چون به آزادي، نبوت هادي است *** مؤمنان را ز انبيا آزادي است
اي گروه مؤمنان! شادي کنيد *** همچو سرو و سوسن، آزادي کنيد
کيست مولا؟ آن که آزادت کند *** بند رِقّيّت ز پايت وا کند
زين سبب پيغمبرِ با اجتهاد *** نام خود وانِ علي، مولا نهاد
در انديشه ي مسيحيت، اعتقاد به خداوند با حکومت مطلقه کليسا بر شئون مختلف جامعه لازم و ملزوم معرفي مي شد ولي در نگاه قرآن کريم، اعتقاد به خداوند، از يک سو افراد جامعه را از حق برخوردار و از سوي ديگر حاکم را در برابر حقوق مردمِ جامعه مسئول مي سازد، امام علي (عليه السّلام) مي فرمايد:
فَقد جعل الله سُبحانّه لي عَلَيکم حَقّاً بِولايَه آمِرکُم وَلکُم عليَّ مِن الحقّ مثل الّذي لي عَلَيکم؛ (55)
همانا خداوند سبحان، با ولايت امر شما، براي من بر شما حقي مقرر نموده است و براي شما بر من حقوقي مقرر فرموده است، همانند حقي که من بر شما دارم.
در جامعه ي آرماني قرآن، انواع آزادي هاي زير وجود دارد:
الف) آزادي انتخاب دين و مذهب
قرآن کريم با تأکيد بر اين حقيقت که حق از باطل ممتاز و راه از بي راهه به خوبي آشکار است، (56) آدميان را در انتخاب دين، ايمان و کفر، داراي آزادي تکويني و حقّ انتخاب معرفي مي کند. قرآن کريم مي فرمايد:( وَ هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ )؛ (57)
و هر دو راه خير و شرّ را بدو نموديم.
هم چنين مي فرمايد:
( وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْيَکْفُرْ )؛ (58)
و بگو حق از پروردگارتان رسيده است. پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند.
چنان که مي فرمايد:
( إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً )؛ (59)
ما راه را بدو ( انسان ) نموديم يا سپاس گزاري شاکر خواهد بود و يا ناسپاسي کافر.
بلکه اين حقيقت را گوشزد مي کند که اساساً ايمان و تدين قابل اکراه و اجبار نيست:
( لا إکراهَ فِي الدِّينِ )؛ (60)
در دين هيچ اجباري نيست.
مفسران، براي آيه ي شريفه ي مذکور، سه شأن نزول نقل کرده اند:
1. مردي انصاري که خود مسلمان بود ولي دو پسر داشت که قبلاً مسيحي شده بودند، نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و عرضه داشت: آيا اجازه مي دهي دو فرزندم را مجبور کنم از دينشان دست بردارند؟ حضرت فرمودند: نه!
2. برخي فرزندان اهل مدينه يهودي شدند که هنگام خروج يهوديان از مدينه، با هم کيشان خود کوچ کردند، پدران آن ها به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رجوع کردند که: آيا مي توان آن ها را اجبار کرد تا از دين خود برگردند؟ رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اکنون که خودشان انتخاب کرده اند، بگذاريد بروند! آنگاه آيه ي فوق نازل شد. (61)
3. برخي نيز گفته اند: شأن نزول آن بود که مردي از انصار، غلام خود را بر اسلام اجبار کرد، سپس اين آيه نازل شد. (62)
به هر صورت، آيه ي پيش گفته نشان مي دهد امر ايمان بر جبر و قسر بنا نشده است؛ بلکه بر تمکين و اختيار است. (63)
علامه طباطبايي با توجه به آن که دين را مجموعه معارفي دانسته که هيچ اکراه و اجبار در آن راه ندارد مي گويد:
اگر اين کلام خداوند، يک جمله ي خبري حکايتگر از تکوين باشد، حکم به نفي اکراه بر دين و اعتقاد را نتيجه مي دهد و اگر يک حکم انشايي تشريعي باشد، نهي از اکراه، نهي اي است متکي بر حقيقتي تکويني. (64)
در روايات مربوط به جامعه ي آرماني مهدوي (عليه السّلام) آمده است:
حضرت مهدي (عليه السّلام)، بين اهل تورات با تورات و بين پيروان انجيل بر اساس انجيل و بين معتقدان به زبور برابر زبور و بين مسلمانان طبق قرآن حکم مي کند. (65)
از اين گونه احاديث مي توان چنين استنباط کرد که در جامعه ي آرماني نهايي نيز آزادي مذهب وجود خواهد داشت، اما بر اساس آيات و رواياتي که به گرويدن همه ي جهانيان به اسلام اشاره کرده است، مي توان فهميد که تعدد مذهب در آغاز تشکيل جامعه ي نهايي است ولي به تدريج، پيروان اديان و مذاهب ديگر با آگاهي يافتن از حقايق، به اسلام خواهند گرويد. و در نهايت، امت واحد اسلامي تشکيل مي شود که همگي با اختيار و آزادي کامل و پس از آگاهي از برتري اسلام بر همه ي اديان، مسلمان هستند.
ب) آزادي انديشه
اگر انديشه ي آدمي گرفتار خرافات، عادات، فرهنگ غلط و تقليد از نياکان و بزرگان باشد، هرگز آزادي واقعي را تجربه نخواهد کرد، بدين رو يکي از مأموريت هاي اساسي پيامبران الهي (عليهم السّلام)، آزادسازي بشر از انديشه و باورهاي غلط و خرافي مي باشد که هم چون زنجيري او را گرفتار کرده است:( وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاَلَ الَّتِي کَانَتْ عَلَيْهِمْ )؛ (66)
و از دوش آنان قيد و بندهايى را كه براي شان بوده است برمىدارد.
ج) آزادي گفت و شنود
بر اساس آيات قرآن، نه تنها ارائه ي سخنان گوناگون در جامعه ي ديني وجود دارد و آزاد است، بلکه نشانه ي خردورزي و هدايت يافتگي افراد، آن است که سخنان گوناگون را شنيده، بهترين آن ها را انتخاب نمايند:( فَبَشِّر عِبادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ )؛ (67)
پس بشارت ده به آن بندگانِ من که به سخن گوش فرا مىدهند و بهترين آن را پيروى مىكنند؛ اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان.
از اين آيه مي توان استنباط نمود که طرح انديشه هاي گوناگون در جامعه ي آرماني قرآن نه تنها ممنوع نيست، بلکه چنان رايج است که مؤمنان در مواجهه با افکار مختلف، توان تشخيص و انتخاب بهترين را يافته اند و مي توانند به راحتي به انتخابِ بهترين بپردازند.
لازمه ي حقّ آزادي بيان، آزادي شنيداري است؛ به گفته ي مفسران، حقِّ شنيدن سخنان گوناگون، اعم از هر گفتاري است و اختصاصي به سخن خدا و پيامبران (عليهم السّلام) ندارد. (68)
پر واضح است که اين آزادي تا زماني است که افرادي از آن سوء استفاده نکرده و با بهانه ي « آزادي بيان » نخواهند کيان جامعه ي ايماني را بر هم زنند يا در جامعه آشوب به وجود آورده و بخواهند با روش هاي مختلف و نيرنگ هاي متفاوت، جامعه ي اسلامي را از درون تهي کرده يا بدان ضربه بزنند، چنان که درباره ي ساير آزادي ها نيز همين طور است.
ج) آزادي هاي فردي
قرآن کريم در امور فردي، مثل انتخاب همسر، برگزيدن شغل و انتخاب گونه هاي غذا البته در چهارچوب قوانين و مقررات، براي همگان، حقّ آزادي انتخاب قائل است:( فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُمْ مِنَ النِّسَاءِ )؛ (69)
هر چه از زنان که شما را پسند افتاد، به زنى گيريد.
( فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ )؛ (70)
در زمين پراكنده گرديد و فضل خدا را جويا شويد.
( يَا أَيُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً )؛ (71)
اى مردم! از آنچه در زمين است حلال و پاكيزه را بخوريد.
د) آزادي احزاب و تشکل هاي سياسي
هر چند قرآن کريم در آياتي هم چون:( وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ )؛ (72)
و در حقيقت، اين امت شماست كه امتى يگانه است، و من پروردگار شمايم؛ پس، از من پروا داريد.
بر وحدت آحاد امت تأکيد مي ورزد و در آياتي نظير:
( فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ )؛ (73)
كار دينشان را ميان خود قطعه قطعه كردند و دسته دسته شدند: هر دستهاى به آنچه نزدشان بود، دل خوش كردند.
از تکه تکه شدن و فرقه گرايي و خوش دلي به انديشه هاي حزبي انتقاد مي کند، ولي اين گونه آيات، هرگونه حزب و دسته بندي اجتماعي را نفي نمي کند، بلکه قرآن در برخي از امور اجتماعي، همانند امر به معروف و نهي از منکر، سامان دهي گروه خاصي را پيشنهاد مي دهد:
( وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ )؛ (74)
و بايد از ميان شما، گروهى، مردم را به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وادارند و از زشتى بازدارند، و آنان همان رستگارانند.
برخي مفسران، در اين آيهِ، تعبير ( مِنکُم اُمَّةٌ ) واژه ي ( مِنکُم ) را براي تبعيض دانسته و آن را به معني « گروه و جماعتي از مؤمنان » و عده ي خاصي از جامعه ي اسلامي تفسير کرده اند. (75) بنابراين تفسير، بايد جامعه ي اسلامي، گروه خاصي را براي دعوت به سوي خير و امر به معروف و نهي از منکر برگزيند تا اين مسئوليت خطير را انجام دهند و بديهي است که در خصوص مصاديق سياسي معروف و منکَر، چنين گروهي ماهيت سياسي داشته و همانند يک حزب و تشکيل سياسي به فعاليت سياسي مثبت مي پردازد و بدان دعوت مي کند.
اگر امر به معروف و نهي از منکَر را در اين آيه واجب عيني بدانيم نه کفايي و اگر مخاطبان آن را تمام امت اسلامي تفسير کنيم، نهايتاً بايد تشکل هاي داخلي را آزاد و مشروع بدانيم. علامه طباطبايي مي فرمايد:
دعوت به امر معروف اموري است که اگر واجب شود به حسب طبع خود واجب کفايي خواهد بود، زيرا در صورتي که غرض از دعوت و امر و نهي حاصل شود وجوب تعيين اين امور بر ساير افراد بي معني خواهد بود. پس اگر فرض شود همه ي امت بايد داعي خير و امر به معروف و نهي از منکَر باشند، به اين معني است که بايد در ميان ايشان گروهي باشد که اين وظايف را انجام دهند. پس مسئله در هر حال قائم به بعضي افراد جامعه است نه به همه ي افراد، و خطابي که اين وظيفه را تشريع مي کند اگر متوجه همان بعضي باشد ( که مطابق معني مورد نظر است ) که هيچ و اگر مخاطب، کلّ جامعه باشد، اين خطاب به اعتبار بعضي يعني همان گروه خاص خواهد بود. (76)
از سوي ديگر، قرآن کريم، تعاون و همکاري در کار نيک را توصيه فرموده است:
( وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى وَ لاَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ )؛ (77)
و در نيكوكارى و پرهيزگارى با يكديگر همكارى كنيد، و در گناه و تعدّى دستيار هم نشويد، و از خدا پروا كنيد كه خدا سخت كيفر است.
بدين سان اين کتاب آسماني، احزاب و تشکل هايي را که موجب تفرقه و تضعيف امت اسلامي يا تضعيف ارزش هاي اعتقادي و اخلاقي در نظام اجتماعي شوند، بر نمي تابد.
هـ) آزادي معنوي
افزون بر آزادي هاي شناخته شده، قرآن کريم و انبياي الهي، نوع ديگري از آزادي يعني « آزادي معنوي » را براي بشر به ارمغان آورده اند که هديه ي ويژه و منحصر به فرد آن هاست.در اين آزادي که در واقع زير بناي آزادي هاي ديگر است، آدمي با پذيرشِ بندگي و اخلاص نسبت به خداوند، از بندگي و عبوديت همه چيز و همه کس و حتي خود نيز آزاد و رها مي شود. اساساً نخستين اصل اسلام و آغازين واژگان در آمدن به دين اسلام يعني پذيرفتن و گفتن کلمه ي مبارک « لا إلهَ إلّا اللهُ » در همان ابتدا، بر آزاد سازي انسان و نفي بندگي و تسليم شدن او در برابر معبودهاي دروغين تأکيد مي ورزد. اين آزادي گسترده که فقط در پرتو تسليم بودن به خداوند محقّق مي گردد، نوعي آزادي معنوي است که انسان را نه تنها از اسارت هاي برون آزاد مي کند، بلکه حتي از اسارت غرايز دروني و نفسانيات خود نيز رها مي سازد. آري، در اين نوع آزادگي، انسان، از بندگي تمايلات نفس و شهوات درون خويش نيز رها شده و بر اراده ي خود مسلط مي گردد و طوق همه ي بندگي ها را از خود دور سازد (78) و در آن صورت است که حقيقت آزادي و ابعاد گسترده ي آن را در مي يابد؛ تنها در آن صورت است که انديشه، عقيده، بيان و افعال و کردارش واقعاً آزاد است و تحت سيطره ي غرايز درون يا سلطه جويي بت هاي بيرون، کاري را صورت نمي دهد.
پي نوشت ها :
1. ق، آيه ي 36.
2. انعام، آيه ي 6.
3. زخرف، آيه ي 7-8.
4. روم، آيه ي 9.
5. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص 336.
6. ( وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِي کِتَابٍ مُبِينٍ )؛ هود، آيه ي 6.
7. ( وَ لَوْ لاَ أَنْ يَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ يَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ * وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْوَاباً وَ سُرُراً عَلَيْهَا يَتَّکِئُونَ وَ زُخْرُفاً )؛ زخرف، آيه ي 33-35.
8- ( وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْسُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ )؛ بقره، آيه ي 245.
9. ( مَنْ کَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ )؛ اسراء، آيه ي 18.
10. اعراف، آيه ي 96.
11. ( وَ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِيهَا )؛ هود، آيه ي 61.
12. ملک، آيه ي 15.
13. صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 606.
14. ( کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاَءِ وَ هَؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَ مَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً )؛ اسراء، آيه ي 20.
15. همان.
16. ملک، آيه ي 15.
17. « وَ يعطي النّاس عَطايا مَرَّتين في السِنة، وَ يرزقهم في الشّهر رزقين، وَ يسوّي بين النّاس حتّي لا تري مُحتاجاً اِلَي الزّکاه »؛ علامه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص 390.
18. اعراف، آيه ي 96.
19. ( إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا )؛ اسراء، آيه ي 7. ( وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ... وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْکُمْ وَ أَنْتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ )؛ بقره، آيه ي 272.
20. جن، آيه ي 16.
21. سيد محمد باقر صدر، انسان مسئول و تاريخ ساز، ترجمه ي محمد مهدي فولادوند، ص 106.
22. ابراهيم، آيه ي 7.
23. ( مَا يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کَانَ اللَّهُ شَاکِراً عَلِيماً)؛ نساء، آيه ي 147.
24. نحل، آيه ي 112.
25. هود، آيه ي 52.
26. آرنولد جوزف تاين بي، تمدن در بوته ي آزمايش، ترجمه ي ابوطالب صارمي، ص 21.
27. ( وَ تِلْکَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ )؛ آل عمران، آيه ي 140.
28. ( وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً کَانَ ذلِکَ فِي الْکِتَابِ مَسْطُوراً )؛ اسراء، آيه ي 58.
29. محمدرضا حکيمي، نان و کتاب، ص 24.
30. فتح، آيه ي 29.
31. ناصر مکارم شيرازي و همکاران، تفسير نمونه، ج19، ص 198.
32. مطهري، حکمت ها و اندرزها، ص 228-230.
33. اسراء، آيه ي 36.
34. هود، آيه ي 88.
35. ( بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ * وَ لَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ )؛ قيامت، آيه ي 14-15.
36. ابراهيم، آيه ي 19 و روم، آيه ي 8.
37. سبأ، آيه ي 49 و شوري، آيه ي 24.
38. ( وَ إلَيهِ المَصِيرُ )؛ مائده، آيه ي 18.
39. ( وَ أَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْکُثُ فِي الْأَرْضِ )؛ رعد، آيه ي 17.
40. مائده، آيه ي 33.
41. طباطبايي، الميزان، ترجمه ي موسوي، ج4، ص 202.
42. آل عمران، آيه ي 139.
43. مطهري، ولاء و ولايت ها، ص 20.
44. مصباح يزدي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن و سنّت، ص 244-245.
45. بقره، آيه ي 256؛ انسان، آيه ي 3؛ کهف، آيه ي 29؛ انعام، آيه ي 104؛ غاشيه، آيه ي 22 و شوري، آيه ي 48.
46. طباطبايي، الميزان، ترجمه ي موسوي، ج4، ص 224.
47. ( قُلْ لَسْتُ عَلَيْکُمْ بِوَکِيلٍ )؛ انعام، آيه ي 66 .
48. ( فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً )؛ نساء، آيه ي 80 و شوري، آيه ي 48.
49. ( لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُسَيْطِرٍ )؛ غاشيه، آيه ي 22 و يونس، آيه ي 99.
50. مطهري، ولاء و ولايت ها، ص 20.
51. شعراء، آيه ي 22.
52. اعراف، آيه ي 157.
53. مطهري، وحي و نبوت، ص 28.
54. ابراهيم، آيه ي 6؛ مائده، آيه ي 2 و انعام، آيه ي 104.
55. الامام علي (عليه السّلام)، نهج البلاغه، خ 207.
56. بقره، آيه ي 256.
57. بلد، آيه ي 10.
58. کهف، آيه ي 29.
59. انسان، آيه ي 3.
60. طباطبايي، الميزان، ذيل آيه ي ( لا اکراة ).
61. علي بن احمد واحدي، اسباب النزول، ترجمه ي ذکاوتي، ص 46.
62. فضل بن حسن، امين الاسلام طبرسي، مجمع البيان، ج2، ص 162.
63. زمخشري، الکاشف عن حقايق غوامض التنزيل، ج1، ص 303.
64. طباطبايي، الميزان، ج3، ص .
65. « يَحکم بين أهل التّواره بِالتوراه، ، و بَين أهل الإنجيلِ بالإنجيل، وَ بَين أهل الزّبورِ بِالزَّبور، وَ بَين أهل القُرآن بِالقرآن »؛ علامه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص 351.
66. اعراف، آيه ي 157.
67. زمر، آيه ي 17-18.
68. ناصر مکارم شيرازي و همکاران، تفسير نمونه، ج19، ص 413.
69. نساء، آيه ي 3.
70. جمعه، آيه ي 10.
71. بقره، آيه ي 168.
72. مؤمنون، آيه ي 52.
73. همان، آيه ي 53.
74. آل عمران، آيه ي 104.
75. سيد عبدالحسين طيب، اطيب البيان في تفسير القران، ج3، ص 307؛ محمود طالقاني، پرتوي از قرآن، ج5، ص 549 و محمد بن حبيب الله سبزواري، الجديد في تفسير القرآن، ج2، ص 112.
76. طباطبايي، الميزان، ترجمه ي موسوي، ج3، ص 578.
77. مائده، آيه ي 2.
78. سيد محمد باقر صدر، نقش پيشوايان شيعه در بازسازي جامعه ي اسلامي، ترجمه ي علي اسلامي، ص 22-30.
محمدي آشناني، علي؛ (1392)، جامعه آرماني قرآن کريم، قم: مؤسسه بوستان کتاب، ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، چاپ اول