جغرافيا در يونان باستان

فرهنگ يوناني با قدري بدهي به مصريان، فينيقي ها و نيز اقوام بين النهرين، خود فرآورده ي تمدن و فرهنگ کهن تر مينوس و ميسن بود. و با ترکيه همجوار مي شد. نقاشيهاي ديواري و نقوش روي ظروف سفالي نشان مي دهد که
شنبه، 10 آبان 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جغرافيا در يونان باستان
 جغرافيا در يونان باستان

 

نويسنده: زهره فنّي




 

فرهنگ يوناني با قدري بدهي به مصريان، فينيقي ها و نيز اقوام بين النهرين، خود فرآورده ي تمدن و فرهنگ کهن تر مينوس و ميسن بود. و با ترکيه همجوار مي شد. نقاشيهاي ديواري و نقوش روي ظروف سفالي نشان مي دهد که مينوسي ها از مشاهده گران دقيق طبيعت بوده اند. در سرتاسر تاريخ تمدن يوناني، مسئله ي مهاجرت و تأسيس مستعمرات تجاري مطرح بود. اين مهاجرت معلول عللي از جمله کثرت جمعيت، توسعه ي تجارت و بسط نفوذ اقتصادي و بالاخره ذوق و علاقه ي جهانگردي يونانيان بود. اين يوناني هاي مهاجر، در جست و جوي زمينهاي قابل کشت، و نيز سواحل مستعد براي ايجاد بندر و پهلو گرفتن کشتيهاي بزرگ بودند.
يونانيان از بسياري جهات مديون اساتيد و محققان گذشته ي خود بودند از جمله مصريان که شيوه ي مشاهده و روشهاي اندازه گيري و در مجموع فرهنگ بر درياي اژه متمرکز بودند و از طرف غرب با يونان و از شرق با علوم عملي را به آنها عرضه کردند. علماي يوناني با استفاده از اطلاعات گذشتگان و تلاش خود توانستند چارچوبي از مفاهيم و الگوهايي براي تحقيق که سالها راهنماي تفکرات غربي بود، به وجود آورند. همچنين آنها از فينيقي ها اطلاعات و مفاهمي را اقتباس کردند:
در آن هنگام که ايلياد (1) به رشته ي نظم کشيده مي شد، اطلاعات جغرافيايي فراواني به وسيله ي دريانوردان و استعمارگران فينيقي فراهم آمده بود و جهان مديترانه و درياي سياه را تا آن زمان بخوبي کشف کرده بودند. دريانوردان بي باک يوناني کار آنها را ادامه دادند و درست در همان زماني که سکولاکس کاريايي (2) يعني سال 490 ق م. توانست تنگه ي جبل الطارق را کشف کند، آنها توانستند شناخت کاملي از بخش شرقي درياي مديترانه و درياي آدرياتيک به دست آورند، به اقيانوس اطلس رسيدند و با خود مفهوم رودخانه ي بزرگي را که بر گرداگرد جهان مي چرخد و به خود باز مي گردد، به همراه آوردند. يونانيان قديم اين مفاهيم را با اسطوره ها و افسانه هاي قديمي پيوند مي دادند ولي دربند آن نبودند که آن داستانها از لحاظ جغرافيايي درست باشد و حتي تناقضهاي جغرافيايي در آنها وجود نداشته باشد. جغرافيا و علم الاساطير که يکي نماينده ي واقعيت و ديگري بافته ي خيال است به شکل عجيبي در افسانه هاي آنان درهم آميخته بود ولي بايد اطمينان داشت که دريانوردان باستاني يوناني محلهاي خود را در مديترانه خوب مي شناخته اند. (3(
به اين ترتيب، اموري چون صيادي، تجارت و استعمارگري، يونانيان باستان را در سياحت و اکتشاف سرزمينها و مناطق ديگر بويژه سواحل تشويق و ترغيب مي کرد که به نوبه ي خود عامل مؤثري در تکوين تفکرات جغرافيايي و گردآوري اطلاعات محيطي کره ي زمين محسوب مي شد. بتدريج علم جغرافيا به عنوان يک زمينه ي يادگيري در دنياي غرب و ميان متفکران يونان باستان شروع به نضج گرفتن کرد به طوري که در پايان قرن پنجم قبل از ميلاد متون و نقشه هاي جغرافيايي بويژه در مورد مديترانه، در آتن فراوان بود. در واقع آنها، نخستين مساعدتها را جهت بسط افکار جغرافيايي انجام دادند چرا که محققان انديشمند يوناني، اولين توصيفهاي توپوگرافيکي، فرهنگي و انساني از مکانهاي دنياي شناخته شده را فراهم آورده و مورد بحث قرار دادند.
در قرن ششم قبل از ميلاد يکي از پرمايه ترين شهرهاي يوناني يايونيا، شهر ميلتوس يا ملطيه (4) بود. ثروت روزافزون اين شهر باعث شکفتن ادبيات، فلسفه و علوم ديگر شد. اين محيط پرشور به يونانيان مجال داد تا دو هديه ي بزرگ يعني علم و فلسفه ي يوناني را به جهان عرضه کنند چرا که نقاط تلاقي راههاي تجاري معمولاً محل برخورد افکار و عقايد ناموافقند و از اين رو موجد اصطکاک، تنازع، مقايسه و تفکر مي شوند. اين جريان، انديشمندان يوناني را از تنگ نظري بيرون آورد و همه ي علوم از جمله رياضيات، نجوم، جغرافيا، فلسفه و هنر و... به موازات يکديگر پيش رفتند. علما و انديشمندان اين دوره از تاريخ تمدن و فرهنگ يونان که در واقع فيلسوفان و مورخان جغرافي نويس بودند، به شرح ذيل هستند:

هومر (5) يا هومروس

هومر شاعر يوناني است که منظومه هاي ايلياد و اوديسه منتسب به اوست (6). پيشتر راجع به ايلياد سخن رفت که بيشتر جنبه ي حماسي دارد و حوادث جنگ تروا را شرح مي دهد. دومين منظومه ي هومر اوديسه (7) است که احتمالاً سالهاي زيادي بعد از ايلياد به رشته ي تحرير درآمد و برخلاف آن کاملاً تاريخي و داراي اهميت جغرافيايي است. آنچه مسلم است اين است که اشعار هومر با اختلاط تاريخ اساطير و جغرافيا، در واقع چارچوب تفکرات مديترانه ي شرقي و مرکزي را نشان مي دهد. جغرافيدانان يونان از هومر به عنوان پدر جغرافياي باستان ياد مي کنند چرا که او در اين اثرش اهميت جغرافيايي حواشي جهان معلوم آن روز را بازگو مي کند. جغرافيدانان يوناني تلاش کردند تا نقاطي را که اوديسه وصف کرده شناسايي کنند. برخي از مورخان و متبحران يونان قديم از جمله استرابون، سعي کرده اند که جزاير و نقاطي را که در اوديسه نامبرده شده با حقيقت تطبيق دهند. در قسمتي از آن، که مربوط به سفرهاي دريايي و شرح مسافرت و عمليات حيرت انگيز اوليس ( Ulisse ) پادشاه ايتاک ( Ithaque ) است از سرزميني سخن به ميان آمده که سراسر آن داراي آفتاب دايمي است، و بعد از آن به سرزميني با تاريکي مداوم مي رسد که پوشيده از مه است. بدين ترتيب، تار و پودهاي جغرافيايي در اولين داستان ماجرايي جهان درهم بافته مي شود. ملاحان قرن هشتم قبل از ميلاد يونان از شناسايي جهات جغرافيايي و تعيين جهتهاي بادها عاجز بودند تا اينکه در زمان هومر، جهات اربعه را مشخص ساختند. مدتها بعد از آن يعني در قرن دوم قبل از ميلاد اهالي آتن برجي ساختند که جهات هشت باد را معين مي کرد، اين برج هنوز در وسط يک بازار رومي در آتن پابرجاست.

طالس (8(

حدود سال 640 ق م. در ميلتوس به دنيا آمد. طبق سنت يونان او يکي از هفت مرد داناي يونان باستان بود و وي را پدر علم فلسفه ي يونان نيز خوانده اند؛ گرچه شهرت طالس در درجه ي اول در حوزه ي اخترشناسي و جغرافيا و در درجه ي بعد در قلمرو فلسفه بوده است. از مصر ديدن کرد و محتملاً هندسه را در آنجا آموخت. به مدد نجوم مصري و بابلي به پيش بيني کسوفي نايل آمد، کسوفي که در 28 ماه مه 525 ق م. روي داد. او در سرشت جهان غور کرد و نتيجه گرفت که آب عنصر متشکله و بنيادين همه چيز است. به نظر او جهان، نيمکره اي است که بر پهنه ي بيکران آب تکيه زده است و زمين گردي مسطحي است که بر کفي مسطح داخل نيمکره قرار دارد. اين نظر براي کسي که به مصر سفر کرده و ديده بود که زمين برهوتش را طغيانهاي نيل زندگي بخشيده است، مي توانست فکري معقول باشد. طالس براي توضيح علت حاصلخيزي زمين، دست به دامان خدايان نشد بلکه کوشيد توضيحي مادي و طبيعي براي آن بيابد و با همين ديد، زمين لرزه را تبيين کرد. او فکر زمين شناور را مبنا قرار داد و به اين نتيجه رسيد که زمين لرزه ي ناشي از فوران آب داغ در اقيانوس اطراف است که زمين را مي لرزاند.

آناکسيماندر (9)

شاگرد طالس است که از 549-611 ق م. زيست و کار استاد را با شور دنبال کرد. آناکسيماندروس به سبب نداشتن ابزارهاي علمي مانند حکيمان ديگر، در حوزه ي نجوم دچار پندارهاي ناروا شد و بر آن شد که زمين استوانه اي است معلق در مرکز عالم و چون فاصله ي آن با همه ي اجرام پيرامون يکسان است،‌ وضعي ثابت دارد. او براي نظر خود، محتملاً با استفاده از منابع بابلي، در اسپارت دست به ساختن يک گنومون (10) يا شاخص آفتابي زد و به وسيله ي آن، حرکات سيارات، انحراف دايرة البروج و توالي انقلابين و اعتدالين و فصول را نشان داد.
او معتقد بود که زمين در نخستين مرحله ي تکوين حالتي سيال داشت و سپس بر اثر حرارت بيروني، بخشي از آن خشک شد و بخشي به صورت بخار درآمد. از تفاوت دماي طبقات جو، حرکات بادها پديد آمد و تحول تدريجي رطوبت آغازين به ظهور موجودات جاندار انجاميد.
آناکسيماندروس با همکاري هکاتايوس در ادامه بدان مي پردازيم با ترسيم نقشه اي از عالم، بنياد جغرافياي علمي را نهاد. نقشه ي او که ظاهراً روي ورقه اي فلزي از برنج نقش شد قديميترين نقشه اي است که نامش در تاريخ آمده است. (11) نقشه ي جهان نماي او اولين نقشه ي با مقياس است که در آن، يونان در وسط و ساير قسمتهاي اروپا و آسياي شناخته شده نسبت به يونان در اطراف آن مشخص شده بود. اين نقشه ي مدور و همه ي جوانب آن را اقيانوس فراگرفته بود. در واقع، مي توان طالس و آناکسيماندر را مبتکران سنتي کاربرد رياضيات در مطالعه ي جغرافيا شناخت.
نويسنده ي تاريخ علم کمبريج (12) از کتابي منسوب به آناکسيماندر سخن به ميان مي آورد که وي در توصيف زمين و ساکنانش نوشته و در آن توضيح داده که ماده ي تشکيل دهنده ي زمين و اجرام اطراف آن تقسيم شده و حرکتي دوراني يافته است در نتيجه مواد سنگين تر به مرکز افتاده و خود کره ي زمين را تشکيل داده است.

هکاتايوس (13)

تاريخ نويس و جغرافيدان ميلتوسي در قرون پنجم و ششم قبل از ميلاد بود. اولين کسي است که کار جمع آوري و طبقه بندي اطلاعات مربوط به دنياي شناخته شده و اطراف ناشناخته ي آن زمان را در ملطيه يا ميلتوس انجام و رواج داد. پيشتر گفتيم که شهري مانند ميلتوس در قرون ششم قبل از ميلاد به حکم ضرورت مرکز مبادلات اخبار جغرافيايي شده بود. همچنين بايد توجه داشت که اطلاعات آنگاه به صورت مطمئن ضبط و طبقه بندي مي شود و حالت قطعيت و رسميت پيدا مي کند که مرد شايسته اي خود را وقف اين کار کند. « هکاتايوس با نوشتن دو کتاب مهم پژوهشها و سير زمين هم علم تاريخ و هم علم جغرافيا را به پيش برد. » (14) در کتاب سير زمين يا توصيف زمين، کره ي زمين را به دو قاره ي آسيا و اروپا تقسيم کرد و مصر را هم جزء آسيا گرفت. البته او آسيا و افريقا را يک قاره مي دانست و معتقد بود مساحت اروپا، با مساحت قاره ي آسيا و افريقا برابر است. از بقاياي اين کتاب چنين برمي آيد که حاوي اطلاعات مفيدي از قاره ي افريقا بويژه مصر بوده و مورد استفاده ي « هرودت » مورخ مشهور يوناني واقع شده است. اگرچه بيشتر اطلاعات و گزارشهاي تنظيم شده توسط وي راجع به سواحل بود چرا که غالب گزارشگران را بازرگانان و دريانوردان تشکيل مي دادند. به هر حال، اقدام وي در گردآوري و تنظيم اطلاعات و اسناد جغرافيايي در نوع خود کاري بديع بود و بدليل کوششي که براي ترکيب و تأليف گزارشها و اطلاعات درباره ي جهان محسوس و ملموس به خرج داد يکي از مؤسسان علم جغرافياي سنتي قلمداد مي شود.

هرودت يا هرودوتوس (15)

جغرافيا و تاريخ نويس مشهور يونان بين سالهاي 425-484 ق م. و تقريباً يک قرن بعد از هکاتايوس به کار نقد و بررسي آثار گذشتگان و تحرير اثر بزرگ خود کتاب تاريخ پرداخت. (16) در قرن پنجم قبل از ميلاد هيچ يک از محققان صاحب يک حرفه ي مشخص نبودند و مورخان يا جغرافيدانان، جامعه ي حرفه اي تشکيل نمي دادند و لذا گرچه هرودت به عنوان اولين مورخ بزرگ تاريخ بشري شناخته شده ولي قسمت زيادي از مطالعات و بررسيهاي او در زمره ي کارهاي جغرافيايي شناخته مي شود.
هرودت از سن سي و دو سالگي، مسافرتهاي طولاني خويش را از فينيقيه به مصر شروع کرد. او، با دقت و کنجکاوي تمام در همه چيز تفحص مي کرد. هنگامي که حدود سال 447 در اتن استقرار يافت ملاحظات و يادداشتهاي بسياري درباره ي تاريخ و جغرافياي کشورها و مردم اطراف مديترانه فراهم آورد. اعتبار هرودت تا حدي به دليل نظريه اش است که معتقد است: بايد با تاريخ، برخوردي جغرافيايي و با جغرافيا، برخوردي تاريخي کرد و نيز تفکر جغرافيايي زاييده ي تاريخ است. او علاقه اي به مسائل رياضي و اخترشناسي مانند اندازه گيري محيط زمين و تعيين موقع دقيق مکانها، که بعدها با جغرافيا نزديکي خاصي يافتند، نداشت و نظريه اي که زمين را مسطح و صفحه اي مي دانست که خورشيد از بالاي آن در مسير قوسي شکل از شرق به غرب عبور مي کند، پذيرفته بود. اهميت هرودت در زمينه ي جغرافياي کشورها متکي بر مشاهدات وي در خلال سالها مسافرت است؛ به طرف غرب، سواحل مديترانه را تا انتهاي جنوبي ايتاليا، مي شناخت؛ درون تنگه هاي درياي سياه رفت و به دهانه ي رود دانوب رسيد. به طرف مشرق نيز تا شوش و بابل سفر کرد. به سمت جنوب از مصر ديدن کرد و در مسير نيل تا اولين آبشار نزديک اسوان پيش رفت. او اصرار داشت که دره ي نيل از گل و لاي حمل شده از اتيوپي به وجود آمده است که خاک تيره رنگ و با قابليت زراعت بالا دارد. هرودت بر اين موضوع تأکيد داشت که مصر توسط مصريان اشغال شده و مسير نيل بين آسيا و ليبي تقسيم شده است و ليبي از مغرب مصر شروع مي شود و اين قضيه، يکي از نخستين مباحث مرزبندي منطقه اي به شمار مي رود. او همچنين خطوط ساحلي باستاني را بازسازي کرد و نشان داد که بسياري از بنادر قطبي اکنون در فواصل دوري در درون خشکي واقع اند.
در قرن پنجم قبل از ميلاد که براي بيان کيفيت تشکيل دلتاها يا برقراري رابطه بين درجه ي حرارت و جهت بادها تفکري وجود نداشت، هرودت اشاره داشت که عمل دلتاسازي در بسياري نقاط خصوصاً در جلگه هاي رسوبي رود ماياندر (17) در ملطيه صورت مي گيرد و بادها معمولاً از مناطق سرد به طرف نقاط گرمتر مي وزند.
هرودت مانند اغلب جغرافيدانان يوناني، علاقه مند به مطالعه ي نظم سالانه در طغيانهاي نيل بود. اين رود در اوايل بهار ارديبهشت شروع به بالا آمدن آب مي کرد، در ماه سپتامبر مهرماه به بالاترين مرحله سيلابي مي رسيد و از آن به بعد کاهش مي يافت و در آوريل يا اوايل مِي به پايين ترين مرحله ي مقدار خود مي رسيد. هرودت ابتدا توضيحات پيشينيان را در اين زمينه مورد نقد و بررسي قرار داده و سپس فرضيه ي خود را ارائه مي دهد. او مانند اغلب اساتيد يوناني به عنوان يک اصل بنيادي پذيرفت که جهان بايد متقارن باشد و نيل بر اساس اصول متقارن بايد از مجاورت مرز غربي که در آن زمان ليبي خوانده مي شد، بالا آيد و به سمت شرق جريان يابد و در طول تابستان که خورشيد از وسط آسمان مي گذرد، آب بالا مي آيد و در زمستان رودخانه را با کاهش حجم آب رها مي کند. وي همچنين جنوبي ترين مملکت زمين را عربستان تصور مي کرد در واقع او اراضي جنوب مصر را هم جزء عربستان مي دانست که در آن محصولات و عطريات فراوان به دست مي آيد.
هرودت همچنين معتقد بود که رود ايستر ( دانوب ) سرچشمه هاي خود را از سواحل غربي مجاور اروپا دريافت مي کند و قبل از انحراف به سمت جنوب از طريق درياي سياه، تنگه ي داردانل و درياي اژه و رسيدن به مديترانه به سمت مشرق جريان مي يابد. به هر حال توصيفات توپوگرافيکي جغرافياي يونان که عمدتاً توسط هرودت معرفي و بيان شد تا عصر رومي ها تداوم داشت.

آناکساگوراس (18)

فيلسوف و جغرافيدان در قرون پنجم و چهارم قبل از ميلاد 428-500 ق م. يونان باستان بود. آناکساگوراس در اثر تعليمات آناکسيماندر شيفته ي ستاره شناسي و افلاک شده بود که در پاسخ کسي که از او درباره ي غايت هستي سئوال کرده بود چنين گفت: « تحقيق در ماهيت خورشيد و ماه و آسمان ». (19)
وي با وجود بي بضاعتي مالي، به کار ترسيم نقشه ي زمين و آسمان پرداخت و در نتيجه ي اين کار، هنگامي که روشنفکران آتن کتاب در باب طبيعت او را بزرگترين کتاب قرن مي خواندند او در نهايت فقر زندگي مي کرد. او معتقد بود که خورشيد و ستارگان از توده هاي فروزان سنگ پديد آمده اند و ماه جسم سخت و درخشاني است که نور خود را از خورشيد مي گيرد از ديگر اجرام سماوي به زمين نزديکتر است. يکي از نظريات جغرافيايي آناکساگوراس در مورد طغيان سالانه ي رود نيل بود که نشان مي دهد در قرن پنجم قبل از ميلاد بتدريج پيشرفتهايي نيز در زمينه هاي جغرافيايي حاصل آمد. وي معتقد بود که طغيان سالانه ي نيل بر اثر ذوب شدن برفها و ريزش بارانهاي بهاري در حبشه ناشي مي شود و اين نظر وي درست بود. همچنين تنگه ي جبل الطارق شکافي است که بر اثر زمين لرزه پديد آمده و جزاير درياي اژه نتيجه ي فرو نشستن آب درياست. به اين ترتيب پاره اي از نظرات گذشتگان در اين موارد، نقد و بررسي شد و بي اساسي برخي نيز به اثبات رسيد.
همچنين حدود سال 496 ق م. کسانتون ليديايي (20) مي گفت که درياي مديترانه و درياي سرخ قبلاً از طريق سوئز به هم راه داشته اند. سکولاکس کاريايي وساتاسپس (21) به همراهي دو سردار ديگر يوناني به نامهاي هانون و هيميلکون (22) مسافرتهاي زيادي به نقاط مختلف اطراف مديترانه انجام دادند و گرچه غرض از اين سفرها بيشتر مسائل سياسي و اقتصادي بود ولي نتايج آنها علم و شناخت نسبت به سطح کره ي زمين و نقاط ناشناخته را مبسوط ساخت. آنها سراسر درياي مديترانه و درياي سياه را درنورديدند کردند، از تنگه ي جبل الطارق گذشته و تقريباً 4180 کيلومتر از سواحل باختري افريقا را پيمودند. (23) ضمن اينکه چنين سفرهاي اکتشافي پرخطري، جرئت و توانايي زيادي مي طلبيد و رسيدن گزارشهاي اين سفرها بسيار شگفت انگيزتر از محتواي اطلاعات گزارشهاست چرا که در قرون باستان، اغلب گزارشها به مقصد نمي رسيد حال يا به علت مردن افراد مکتشف، يا اينکه اصلاً نمي خواستند اطلاعاتشان بين مردم منتشر شود.
فيثاغورت، سقراط و بقراط که تقريباً هم عصر يکديگر در قرون سوم تا چهارم قبل از ميلاد بودند، بيشتر در فلسفه، رياضيات و طب شهرت يافتند با اين تفاوت که بقراط با مشاهده شايعترين امراض در يونان يعني سرماخوردگي، ذات الريه و مالاريا، نخستين رساله پيرامون رابطه ي ميان اقليم و طب به نام آب و هوا و مسکن و رابطه ي آن با سلامت را نوشت که در آن اثرات درجه ي حرارت و آب و هوا را بر ميزان سلامتي انسان و بر شيوع بيماريهاي واگيردار شرح مي دهد. او معتقد بود که بر هر پزشک عالمي واجب است به هر ناحيه اي که مي رسد، در چگونگي بادها و فصول به مطالعه بپردازد، آب انبارها و جنس خاک و کليه ي عوامل محيطي را مورد تحقيق قرار دهد و تأثير اين عوامل را در جمعيت آن ناحيه بسنجد. راهي که اين رساله ي بقراط بر دنياي علم گشود کاملاً تازگي داشت و شايد بتوان آن را اولين مرجع در ادبيات جغرافياي پزشکي قلمداد کرد.
قرن چهارم قبل از ميلاد يونان شاهد پيشرفت ملايمي در علوم و در مقابل پيشرفت قابل ملاحظه اي در فلسفه بود. در جغرافيا، فيلسوفاني چون افلاطون، ارسطو و شاگردان آنها نظرات و ديدگاههاي خاص خود را مطرح ساختند که به اجمال به بررسي آنها مي پردازيم.

افلاطون (24(

فيلسوف معروف يوناني، شاگرد سقراط حکيم، اشراف زاده ولي بي اعتماد به صاحبان قدرت بود و به اصول اخلاقي و فضايل انساني اهميت زيادي مي داد. چنانکه در منابع آمده است (25) به مناطقي از جهان مسافرت کرد از جمله مصر، ايتاليا و سيسيل ( صقليّه آن زمان )؛ و نظرات و مشاهدات علمي ( عمدتاً نجومي و کيهاني ) خود را در کتابي به نام تيمايوس گردآورد و نقش زيادي در پيشبرد تفکرات جغرافياي آن زمان نداشت؛ در عين حال معتقد بود: زمين کروي شکل در مرکز عالم قرار دارد و ثابت است در حالي که خورشيد، ماه و سيارات با سرعتهاي مختلف به دور آن مي چرخند. همچنين عقيده داشت قاره ي گمشده اي به نام « آتلانتيس » وجود دارد، قاره اي که ذهن بسياري از انديشمندان معاصرش را به خود مشغول کرده بود.
افلاطون سراسر ناحيه ي آتيک (26) يا آتيکا را ديده بود و بر اين نکته اساسي اصرار داشت که اشيا در سطح زمين فقط نمودهاي ضعيفي از حقايق متعالي (27) هستند که در حال فسادند، در حالي که نمي دانست که انسانها در زمين عامل مهمي در تغييرات سطح زمين خواهند بود و اينکه فرسايش خاک و تخريب زمين قسمتي از فرهنگ تاريخ انساني است و در نقاط بسياري تکرار مي شود. انديشه ي انسان به عنوان عامل تغيير در سطح زمين تا هزاران سال بعد از افلاطون به فرمول درنيامد.

ارسطو (28(

حکيم ديگر يوناني در سالهاي 322-384 ق م. که از شهر ستاگيرا (29) به آتن آمده بود، ارسطو نام داشت. در واقع شاگرد افلاطون و وام گير تجربيات او بود. وي مفهوم افلاطون در مورد کرويت زمين را پذيرفت و به دنبال يافتن توصيف و آزمايش آن مفهوم از طريق مشاهده بود. توصيف او ملهم از نظريه ي مکانهاي طبيعي بود ( وقتي ماده ي سختي که کره ي زمين از آن تشکيل شده به سوي يک نقطه ي مرکزي فرو مي افتد بايستي تشکيل يک گلوله را دهد ). ارسطو اولين انديشمندي بود که اهميت حقيقت مشاهده را به هنگام افتادن سايه ي زمين بر روي ماه در طول يک خسوف که به صورت دايره نمايان مي شود، بازشناخت.
رنان در کتاب تاريخ علم کمبريج، راجع به عقايد جغرافيايي ارسطو چنين آورده است: (30(
« عالم ارسطو کره اي بود که زمين در مرکزش ثابت بود؛ اندازه اش محدود است چون اگر نامحدود بود نمي توانست مرکزي داشته باشد. ارسطو بي تأمل به اين نتيجه نرسيد که زمين ساکن است زيرا به عقيده ي او، اگر زمين حرکت مي کرد بايد پديده هاي خاصي مانند وزش باد شديد يا عدم يکنواختي در آن رخ مي داد. »
جرج سارتون نيز در کتاب خود ارسطو را جغرافيدان خوانده و درباره ي تفکرات او چنين نوشته است: (31(
« اندازه اي که ارسطو براي کره ي زمين به دست آورد بزرگتر از حقيقت است ( تقريباً چهار برابر کره ي زمين واقعي ) (32) ولي خيلي جاي تعجب نيست چرا که آگاهي وي بر قسمتهاي قابل سکونت زمين از روي گزارشهاي مکتشفان و مسافران بوده است و از اطلاعات اشخاصي نظير اسکولاکس بسيار استفاده کرد. ارسطو به صورت عقلي و نه تجربي پهناي ناحيه ي مسکوني زمين را محدود فرض کرد و چنان پنداشته که سرماي بسيار شديد نقاطي که عرض جغرافيايي بيشتر دارند با زندگي و سکونت انسان سازگاري ندارد. »
به اين ترتيب ارسطو، از قابليت سکونت در عرضهاي مختلف کره ي زمين تصوري ويژه داشت. اين درک از قابليت سکونت، با انجام يک محاسبه ي فاصله از خط استوا، ممکن بود و تصوري بود که به نظر مي رسيد با حقايق مشهود مردم ساکن در سواحل مديترانه مطابقت داشته باشد. اگر کره ي زمين با حرکت خورشيد به دور آن گرم مي شود قسمتهايي که در آنجا مستقيماً در برابر آن قرار مي گيرند بايد داغتر از اماکني باشند که در فاصله ي دورتري نسبت به خورشيد هستند. يونانيان با درجه ي حرارت خيلي زياد در طول سواحل جنوبي مديترانه در ليبي آشنا بودند و لذا اين طور ريشه يابي کردند که اگر هواي اين عرض جغرافيايي چنين گرمايي را جذب مي کند پس در مجاورت استوا بايد خيلي گرمتر باشد. يونانيان چنين پذيرفتند که ليبيايي ها به خاطر در معرض خورشيد بودن، سياه پوست شده اند بنابراين در حول خط استوا زندگي انسان غيرممکن است. ارسطو اين طور نتيجه گرفت که قسمتهايي از زمين که در مجاورت استوا قرار دارند منطقه ي حاره و غيرقابل سکونت اند و نيز در روي زمين نقاطي وجود دارد که از استوا خيلي دورند و به طور مداوم يخ بسته اند و اين نقاط نيز غيرقابل سکونت اند ولي منطقه ي ملايم و معتدلي که ميان آنها قرار دارد قسمتهاي قابل سکونت زمين هستند.

اسکندر مقدوني (33(

از ميان تمامي جنگ آوران و کشورگشايان بنام و مشهور تاريخ بشري، تنها به طور مشخص به اسکندر يوناني مي پردازيم چرا که در اوايل بسط و گسترش تمدن و علوم بشري اين سيستم و در آن عصر، هنوز بسياري از مناطق و سرزمينهاي مختلف جهان شناسايي نشده بود لذا اقدامات او در زمينه ي تشکيل گروهها و هيئتهاي اکتشافي و شناسايي مناطق قابل توجه بوده است.
او از شاگردان با ذکاوت ارسطو بود که در سن بيست سالگي به پادشاهي مقدونيه امپراتوري قديم جنوب اروپا رسيد؛ چون به پادشاهي نايل آمد به فتوحات نظامي زيادي دست يازيد که همين امر موجب توسعه ي افقهاي جغرافيايي يونان باستان شد. وي بعد از غلبه بر طوايف بربر در سال 334 ق م. که در شمال رود ايستر ( دانوب ) زندگي مي کردند از تنگه ي داردانل گذشت و وارد آسيا شد. در سال 332 ق م. شهر اسکندريه (34) بندري در شمال مصر را بنياد نهاد که در نهايت يکي از مراکز بزرگ تجارت و علم در دنياي باستان شد.
وي در آخر سال 331 ق م. به شوش يعني قلب امپراتوري پارس رسيد سپس رو به طرف شمال نهاد و تا سمرقند پيش رفت؛ بعد به جانب مشرق رفت، از رودخانه ي ايندوس ( سند ) گذشت، و علي رغم اصراري که براي سفر به نقاط دورتر مشرق داشت، طغيان سربازانش او را مجبور به مراجعت کرد و وي در سال 323 ق م. در بابل درگذشت. هيئت همراه سپاه اسکندر، تعدادي نويسنده و محقق براي مشاهده ي دقيق تر و توصيف مناطق مختلف نيز داشت. ستاره شناساني بودند که ارتفاع ستاره ي نوراني سهيل ( ستاره اي نوراني که در جنوب و به هنگام غروب آفتاب بهتر قابل مشاهده است ) را به منظور مشخص کردن عرض جغرافيايي يا فاصله ي شمال استوا تعيين مي کردند. فاصله يابهايي بودند که وظيفه ي آنها اندازه گيري فواصل با قدم هايشان بود. (35(
او همچنين هيئتهايي را مأمور تحقيقاتي جغرافيايي پيرامون درياي خزر، مصر، ليبي، و نيز قابليت زيست انساني در گرماي زياد استوايي کرد که با مرگش کار هيئتها متوقف شد. يکي ديگر از مهمترين شاگردان ارسطو، ديکائرخوس (36) فيلسوفي مشايي بود اما مطالعات جغرافيايي نيز داشت. وي ارتفاع کوهها را اندازه مي گرفت و قطر کره ي زمين را چهل و هشت هزار کيلومتر تعيين کرد و اثر خورشيد را بر جزر و مد متذکر شد.
همچنين در سال 325 ق م. يکي از سرداران اسکندر به نام نئارخوس (37) از دهانه ي رود سند در امتداد سواحل جنوبي آسيا تا رودخانه ي فرات کشتيراني کرد. دفتر يادداشت دريانوردي او که قطعاتي از آن برجاي مانده، يکي از ذخاير باستاني علم جغرافياست.

پي تياس (38(

زماني که اسکندر مقدوني خواسته يا ناخواسته در حال بسط افقهاي جغرافيايي يونان به طرف مشرق بود، يک سياح و جغرافيدان ديگر يوناني به نام پي تياس در حال سفر به فواصل دوردست شمال غرب دنياي يونان در اروپاي غربي و شمالي بود. زمان سفرهاي او را بين سالهاي 330 تا 300 ق م. تخمين زده اند، گزارشهاي اصلي اين سفرها باقي نمانده است ولي در آثار برخي نويسندگان، به عنوان مأخذ مورد استناد قرار گرفته است. (39) او اهل مستعمره ي يوناني مسيليا ( مارسي کنوني فرانسه ) بود که به دليل کنترل تجارت سودآور قلع و کهربا در آن زمان، درگير رقابت سختي بين فينيقي ها در کارتاژ بود. او با کشتي در طول سواحل فرانسه به سوي کانال مانش رفت و در اطراف بريتانياي کبير طي طريق کرد. پي تياس به حدي اطلاعات جزئي و مفصل گردآورد که تا آن روز بندرت صورت گرفته بود و برخي اساتيد آن زمان هم اطلاعاتش را اوهام مي دانستند. از آداب و رسوم، استفاده از انبار براي غلات و تغييرات شيوه ي کشت و زرع در شمال اروپا و بويژه انگلستان نسبت به جنوب آن نوشت و به توصيف درياي يخي و پوسته هاي يخي اطراف قطب شمال پرداخت. او همچنين اولين يوناني بود که در مورد امواج اقيانوس نوشت و اظهار داشت که امواج تحت تأثير حرکات و تأثيرات ماه هستند.

اراتوستن (40(

رياضيدان، ستاره شناس و اولين جغرافيدان بزرگ دنياي باستان در قرن سوم قبل از ميلاد که حدود سالهاي 192-273 ق م. مي زيست. گفته اند اهل کورنه ي ليبي بود ولي بيشتر عمر خود را در اسکندريه گذراند. (41) شهرت او در دانستن رشته هاي مختلف عملي چنان فراگير شد که بطلميوس سو (42) او را به رياست کتابخانه ي بزرگ اسکندريه برگزيد. بزرگترين دستاورد جغرافياي رياضي او، محاسبه ي محيط زمين بود. او از گزارشهاي واصله دريافت که خورشيد در انقلاب تابستانه در شهر سوئنه ( اسوان کنوني ) مستقيماً بر سطح آب چاه تنگي مي تابد؛ با اطلاع از اينکه در همان لحظات سايه يک عارضه در اسکندريه حدود هشتصد کيلومتر در شمال سوئنه، نشان مي داد که خورشيد تقريباجغرافيا در يونان باستاندرجه از سمت الرأس محاسبه شده اي که مطابق طول استوايي، دو شهر را به يکديگر وصل مي کند فاصله دارد و اين اختلافجغرافيا در يونان باستانمحيط زمين بود. او از عدد گرد شده 5000 استاديوم (43) استفاده کرد و به اين ترتيب کل محيط زمين را به دست آورد:
کيلومتر 39375 = ( استاديوم ) 250000 = 5000×50
عدد حاصله نزديک به عدد واقعي است که 40000 کيلومتر است. البته او در محاسباتش اشتباهاتي نيز مرتکب شد که براي آن زمان با شرايط محيطي و عملي خاص خيلي بعيد نيست.
اراتستن بعد از اندازه گيري محيط زمين، با تقرير کتاب جئوگرافيکا يا جغرافياي خود، به توصيف آن پرداخت. او با استفاده از گزارشهاي مساحان اسکندر و ساير مسافران و پويندگان، تغييرات سطح زمين و عوارض مختلف آن را شرح مي دهد. زمين را به شکل کروي خود در نظر گرفته و منطقه بندي مي کند. اراتوستن تنها به شرح مشخصات فيزيکي زمين اکتفا نکرد بلکه کوشيد تا آن را از طريق اعمال آب، آتش و زمين لرزه و آتشفشان تبيين کند. اطلاعات چنداني از شمال اروپا و شمال آسيا نداشت ولي ظاهراً اولين کسي است که در کتابش نام سرزمين چين را آورده است و در يکي از بخشهاي کتابش آورده است: (44(
« اگر بزرگي اقيانوس اطلس مانعي نبود مي توانستيم در امتداد يک مدار از اسپانيا به هند رويم. »
اراتوستن روي نقشه هاي جغرافيايي نيز کار کرد و نقشه هاي پيشين يوناني را که خشکيها را محصور در اقيانوسي مدور نشان مي دادند، تصحيح کرد. او با استفاده از اطلاعات سياحان، توانست مدارات و نصف النهارات متعدد ديگري را در نقشه بگنجاند و همين امر به او کمک کرد تا بعدها کره ي زمين را به مناطق منجمده، معتدله و حاره تقسيم کند. در نقشه ي جهاني اراتوستن که در واقع اصلاح شده ي نقشه هاي پيشين بود افريقا به طور نامفهومي به طرف جنوب و آسيا به سمت شمال کشيده شده اما در عوض حتي جزاير بريتانياي کبير و سيلان در آن وارد شده است.
بعدها در نتيجه ي گزارشهاي مکتشفان ديگر اين نقشه نيز اصلاح شد: آگاتارشيد (45) اهل کيند (46)، حدود 132-170 ق م. کشور مصر را با تفصيل زياد در آن وارد کرد و پوليب (47) از اهالي مگالوپوليس (48) حدود 122-204 ق م. آن را مفصل تر کرد.
با بررسي تلاشهاي اکتشافي و تفکرات جغرافيايي در عصر يونان باستان چنين به نظر مي رسد که جهانِ به ارث رسيده از تمدن فينيقي ها، تدريجاً به سوي شرق تا شبه قاره ي هند و به طرف شمال غربي تا جزاير بريتانيا و درياي بالتيک توسعه يافته بود علي رغم اينکه حوضه ي درياي مديترانه خصوصاً حوضه ي شرقي آن مثل گذشته، مرکز و محور جهان شناخته شده باقي ماند.

هيپارخوس (49(

رياضيدان، منجم و جغرافيدان اهل نيکايا (50) بود که تاريخ حياتش بوضوح مشخص نيست ولي نوشته اند که در سال 140 ق م. در کتابخانه ي اسکندريه مشغول به کار بوده است و بعد از درگذشت اراتوستن به سمت رياست کتابخانه انتخاب شد. او روش تعيين موقعيتهاي مختلف جغرافيايي بر کره ي زمين را بر مبناي محاسبه ي طول و عرض جغرافيايي ابداع کرد و کوشيد تا عالمان دنياي مديترانه را به مطالعه و اندازه گيري موقعيت شهرهاي مهم وا دارد. هيپارخوس اظهار مي کرد استوا يک دايره ي بزرگ است که زمين را به دو قسمت مساوي تقسم مي کند و نصف النهارات به طور متناوب از دو قطب مي گذرند و مدارات هر چه به قطبها نزديک مي شوند، کوچکتر مي گردند.
وي اولين کسي بود که با مشکل نمايش سطح منحني زمين بر روي سطح صاف کنار آمد و چگونگي ساختن نقش برجسته را با انداختن يک پوست ظريف کاغذ به حالت صاف و مماس بر زمين بيان کرد.
احتمالاً هيپارخوس، اسطرلاب و ذات الربع را که ابزارهاي اساسي نجوم آن روز بودند، بر مبناي نمونه هاي موجود در بابل تکميل و اصلاح کرد. اسطرلاب صفحه اي مدرّج دايره اي شکل بود که 360 قسمت شده و يک عقربه گردان در وسط آن نصب شده بود. اين وسيله از کشتي آويزان مي شد و اندازه گيري عرض جغرافياي را در دريا و با مشاهده ي زاويه از ستاره قطبي امکان پذير مي ساخت. وي اميدوار بود که زماني جغرافيا بتواند با ثبت مواقع از طريق شبکه ي طولي و عرضي دقيق تر عمل کند.

پوليبوس (51)

مورخ يوناني در فاصله ي زماني 122-214 ق م. بود. مسافرتهايي انجام داد و قسمتهايي از فرانسه و اسپانيا را شناسايي کرد کما اينکه اطلاعات جغرافيايي او در مورد کوههاي آلپ و ايتاليا از تمامي اطلاعات قبلي دقيق تر بود. او اولين شخصي است که اهميت و ارزش جغرافيا را در بررسي تاريخ، ارزيابي کرد و بعدها از او به عنوان پدر جغرافياي تاريخي ياد شد. (52)

پوسيدونيوس (53)

آخرين مغز خلاق عهد يونان باستان، پوسيدونيوس بود که به سال 135 ق م. در آيامياي سوريه به دنيا آمد. ايالات بسياري را درنورديد و رسالات زيادي نگاشت از جمله « تاريخ جهاني » و رساله اي موسوم به « درباره ي اقيانوس ». نوشته ي اخير او مورد استناد و استفاده ي استرابون نيز قرار گرفت. تخميني که در مورد فاصله ي خورشيد از زمين زده 83200000 کيلومتر بيش از هر محاسبه ي ديگر عهد باستان به تخمينهاي جديد نزديک است. براي مطالعه ي جزر و مد به کاديث (54) رفت و آن را ناشي از عمل توأم خورشيد و ماه دانست و وسعت اقيانوس اطلس را کمتر از آنچه هست مي دانست. همچنين او نظر ارسطو را در مورد غيرقابل سکونت بودن منطقه ي استوايي نپذيرفت و بر اين نکته پافشاري کرد که بالاترين درجه ي حرارت و خشکترين بيابانها در منطقه ي معتدل و در مجاور مناطق حاره قرار دارند و دماهاي نزديک استوا از حداکثر دما خيلي کمتر است چرا که در اين منطقه، خورشيد مدت کوتاهتري نسبت به نزديکي مناطق حاره، تابش مستقيم دارد.
یونان باستان با مجموعه اي از آثار و دستاوردهاي عظيم و ارزشمند، بتدريج به دلايل متعدد که ذکر آنها خارج از توان و موضوع اين کتاب است، دست به دامان همسايه ي قدرتمند خود يعني روم شد. ويل دورانت در اين زمينه چنين مي نويسد: (55)
« سبب اصلي غلبه ي روم بر يونان از هم گسيختگي دروني تمدن يونان بود. هيچ کشور بزرگي مغلوب نمي شود مگر اينکه از داخل رو به فساد بگذارد. »
شهرهاي تضعيف شده ي يوناني براي جلب کمک متوجه روم شدند و روم به کمکشان رفت و آنها را در خود مستحيل کرد. از حدود 272 تا سال 140 ق م. دوره ي کشمکشها و قدرت نمايي رومي ها براي تسخير مستعمرات يوناني بود سرانجام موفق به تسلط کامل بر سراسر اراضي تمدن يوناني شد. البته تمدن يوناني چند قرن طول کشيد تا محو شد (56) و يا در واقع به ساير ملل و کشورها منتقل شد؛ چرا که تمدنها نمي ميرند بلکه تغيير يافته يا کوچ مي کنند.

پي نوشت ها :

1.( Illiad ) شعري حماسي به زبان يوناني است که توسط هومر ( Humer ) شاعر معروف يوناني سروده شده و در آن حوادث جنگ تروا را شرح مي دهد.
2. Scylax of caria 485-521 تاريخ نويس يوناني.
3. سارتون، جورج. تاريخ علم، احمد آرام، ص 145.
Miletus.4
5.Humerus قرن هشتم قبل از ميلاد.
. Americanica, Vol.21, P. 438-439.6
7.« اوديسه » نام جنگجويي يوناني است که در مراجعت از جنگ تروا به وطنش بر اثر توفان پرتاب شده و بيست سال در اماکن و نقاط دوردست سرگردان مي شود.
8.Thales 548-624 B.C.
9.Anaximander 549-611 B.C.
gnomon: . 10 وسيله ساده ي ميله اي شکل بود که به صورت عمودي بر روي سطح صافي نصب مي شد و بر روي اين سطح صاف حالات متغير خورشيد از طريق طول و جهت سايه اي که تير عمودي ايجاد مي کرد قابل محاسبه بود.
11 . دورانت، ويل. تاريخ تمدن، ج دوم ( يونان باستان )، ص 160-161.
. 12 رنان، کالين. تاريخ علم کمبريح، حسن افشار، ص 85-86.
Hecataeus .13قرون 5 و 6 ق م.
.14دورانت، ويل. تاريخ تمدن، ج دوم، ص 162.
. Herodotus 425-484 B.C.15
. Beazley.C.R;Ibid; vol.I; P. 51-55.16
17 . ماياندر يا ماياندروس ( Maeanderus ) يکي از دو رود مهم و بازرگاني آن زمان يونان به شمار مي رفت. رود ديگر کائوستروس بود که هر دو موجبات آباداني شهرهاي يونياي باستان ( يونان ) را فراهم آوردند. دورانت، همان، ص 165.
. Anaxagoras 428-500 B.C.18
انکساغورس يا آناکساگوراس حدود 500 ق م. در شهر کلازُمنا در آسياي صغير متولد شد و گرچه يوناني بود ولي بي ترديد يک شهروند ايراني بود زيرا کلازمنا پس از سرکوبي شورش ايوني فتح شد و حتي گفته اند که وي با سپاه ايران به آتن آمد. ( رک. کاپلستن، تاريخ فلسفه، ج اول، ص 95 (.
19 . دورانت، تاريخ تمدن، ج دوم، ص 378.
Xanthus: . 20 تاريخ نويس قرن پنجم تا قرن چهارم قبل از ميلاد يونان.
. Scylax and Sataspes.21
. Hannon and Himilcon.22
. 23 براي مطالعه ي بيشتر رک. دورانت، تاريخ تمدن، ج دوم، ص 381-384.
. Plato 347-427 B.C.24
25 .اين منابع عبارتند از:
کاپلستن، فردريک. تاريخ فلسفه، ج اول، مجتبوي، علمي فرهنگي، 1362.
دورانت،‌ تاريخ تمدن، ج دوم ( يونان باستان ).
Attica, . 26 قسمت شرقي يونان قديم.
. Ideas.27 يا مُثل.
. Aristotle 322-384 B.C.28
.29 شهري قديمي در شبه جزيره خالکيديکه در حوضه ي شرقي مديترانه ( دورانت، تاريخ تمدن، ج دوم، ص 179 (.
.30 رنان، کالين. تاريخ علم کمبريج، ص 98.
.31سارتون، جورج. تاريخ علم، ص 561.
32. مراد اندازه ي محيط کره ي زمين است که ارسطو آن را 400 هزار استاد برابر 63000 کيلومتر تعيين کرد که ارزش علمي چنداني نداشت و بعدها توسط اراتوستن اندازه ي دقيق و علمي آن تعيين شد. ( رک. روسو پي ير، تاريخ علوم، ص 87 ).
. Alexander 323-356 B.C.33
. 34تمرکز علم در اسکندريه بيش از نُه قرن طول کشيد که به دو دوره ي مهم تقسيم مي شود:
1. دوره ي يوناني از زمان سوتر تا سال 30 ق م. که رومي ها مصر را گرفتند.
2. دوره ي رومي از 30 ق م. تا 640 م. که عمر و عاص مصر را گشود.
رک. جرجي زيدان، تاريخ تمدن اسلام، علي جواهر کلام، ص 540.
35. براي مطالعه ي بيشتر رک. دورانت، ويل. تاريخ تمدن، ج دوم، ص 639-647 و 601-618.
. Dicaearchus.36
. Nearchus.37
. Pytheas of Massalia.38 قرن چهارم قبل از ميلاد.
. Scott keltie & Howath, 1913, P. 22-23.39
. Aratosthenes 192-273 B.C.40
41 .همان، ص 709.
.42شاه مصر قديم در سالهاي 222-247 ق م. و از سلسله ي مقدوني الاصل بطالسه.
.43واحد طول بسيار متغيري در يونان روم باستان بود که حداقل براي 185 متر و حداکثر معادل 225 متر است.
.44 دورانت، ويل. تاريخ تمدن، ج دوم، ص 710.
. Agatarchid.45
.46شهري باستاني در جزيره ي کرت يونان.
. Polybe.47
48.يکي از شهرهاي قديمي در ناحيه ي آرکاديا - يونان باستان.
. Hipparchus 514-555 B.C.49
50.شهرنيس Nice يا نيکايا در فرانسه.
. Polybuis 122-204 B.C.51
. Tozer. H.F,A History of Ancient Geography, cambridge, 1948, P. 208.52
. Poseidonius 135-?B.C.53
54.. Cadiz يا گادس، شهري در جنوب اسپانيا.
55.دورانت، ويل. تاريخ تمدن، ج دوم، ص 733.
56. تاريخ 325 ميلادي را براي محو يا انتقال تمدن يوناني تعيين کرده اند هنگامي که قسطنطين، قسطنطينه را بنياد نهاد و تمدن بيزانسي مسيحي جايگزين فرهنگ يوناني در مديترانه ي شرقي شد. همان، ص 741.

منبع مقاله :
فنّي، زهره؛ (1385)، مقدمه اي بر تاريخ علم جغرافيا، تهران: نشر اميرکبير، چاپ سوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط