نويسنده: زهره فنّي
مقارن عصر نوزايي يا رنسانس فرهنگي و علمي در ايتاليا و بعد سراسر اروپا، اکتشافات منظم و پيوسته ي جغرافيايي آغاز شد. نخستين گروههاي مکتشف از کشورهاي پرتغال و اسپانيا به راهنمايي اخترشناسان و جغرافيدانان اسلامي، توانستند سفرهاي اکتشافي مهمي را ترتيب دهند. همچنين، گزارشهاي گوناگوني از جانب مبلغان ديني، فاتحان اسپانيايي، دريانوردان و سياحان از اکناف جهان مي رسيد و دامنه ي اطلاعات اروپاييان را نسبت به کره ي زمين به مقدار زيادي توسعه مي داد.
اسپانيايي هايي که در آن دوره مکزيک، کاليفرنيا و پرو را تسخير کردند، ابتدا، حادثه جوياني بودند که از يکنواختي و تنگدستي در کشورشان به ستوه آمده بودند و با طيب خاطر آماده ي مقابله با مخاطرات سرزمينهاي دور افتاده و بيگانه مي شدند. اينها به بهانه ي ترويج تمدن از انجام هيچ گونه غارت، خيانت و آدمکشي کوتاهي نکردند و بي شک در آن زمان مغلوبان، متمدنتر از فاتحان بودند ( رک. به تمدنهاي آزتک و اينکا در صفحه ي 30 ).
نخستين سفر اکتشافي پرتغالي ها در سال 1418 انجام گرفت که ابتدا کرانه هاي غربي افريقا، جزاير ماديرا و جزاير قناري را اشغال کردند و بعد واسکوداگاما با دور زدن دماغه ي اميدنيک در 1497 به هند رسيد. نظريه ي يوناني کرويت زمين در آن زمان به عقيده اي مورد قبول عام تبديل شد. اين نظريه، به اين تصور بديهي انجاميد که با در نورديدن اقيانوس اطلس به سوي غرب، مي توان به کرانه هاي شرقي آسيا رسيد و تجارت پرسود هند را از طريق دريا مستقيماً به اروپا آورد؛ به اين ترتيب، اروپاييان بويژه اسپانيا و پرتغال به دنبال يافتن راههايي براي دستيابي به هند بودند.
کريستف کلمب (1)
با پيشرفت دانش بشري، کرويت زمين امري مسلم شده بود. اشتباهات و خطاها در کم تخمين زدن پهناي اقيانوس اطلس، و تصور آنکه آسيا در آن سوي ديگر آماده ي فتح و اکتشاف است، خود بر آتش بي باکي دريانوردان اروپايي دامن مي زد. ملاحان اسکانديناوي در سالهاي 986 و 1000 ميلادي به لابرادو رسيدند و از وجود يک قاره ي بزرگ خبر آوردند. در سال 1477 کريستف کلمب، به گفته ي خودش، (2) به ايسلند رفت و اطلاعات اوليه را از اين قاره ي بزرگ گردآوري کرد. وي، اهل جنووا ( شهري در ايتاليا ) بود ولي بيشتر عمر خود را در اسپانيا گذراند و به زبان اسپانيايي مي گفت و مي نوشت.او از نظر استرابون، انديشمند قرن اول ميلادي، راجع به دور زدن کره ي زمين اطلاع داشت؛ سفرنامه ي مارکوپولو را که از ثروت و نعمت چين ستايشها کرده بود، خوانده بود؛ بر نسخه ي کتاب صورت جهان، اثر پيرد آيلي، بيش از هزار يادداشت نوشت و تخمين شايع آن زمان درباره ي اندازه ي محيط کره ي زمين بين 29 تا 32 هزار کيلومتر را پذيرفته بود. در سال 1492، بعد از تلاشهاي فراوان توانست رضايت ملکه ايزابل، فرمانرواي اسپانيا، را جلب کند و عازم سفر پرمخاطره ي دريايي خود شود. کريستف کلمب شهرت خود را مديون کشف قاره امريکاست گرچه او و دربار اسپانيا چنين قصد نکرده بودند. « کلمب در يادداشتهاي روزانه اش ذکر مي کند که پادشاه اسپانيا به او فرمان داد تا از راه غرب و با دور شدن از راه خشکي معروفي ( آسيا ) که به سمت شرق کشيده شده بود، به هند برود. به دنبال اين دستور، کلمب چهار سفر به غرب انجام داد و تا جزاير هند شرقي پيش رفت و برخي از قسمتهاي امريکاي مرکزي را که به گمان او هند بود، کشف کرد. » (3)
ماژلان (4)
فرديناند ماژلان، از ديگر شخصيتهاي کاشف و از دريانوردان معروف پرتغالي است که در سالهاي 1480 تا 1521 ميلادي مي زيست. در سال 1518 شارل اول را متقاعد کرد تا هزينه ي سفر او را براي يافتن راهي از سمت جنوب غربي به آسيا بپردازد. ماژلان در سفرهاي اکتشافي قبلي به همراه هيئتهاي پرتغالي بخشهايي از کرانه هاي امريکاي جنوبي را کشف کرده بود و بعدها در سالهاي 1518-1519 تا 1521 توانست به جزايري در آسياي جنوب شرقي و فيليپين برسد. گرچه موفق به پيمودن دور زمين نشد اما نخستين کسي بود که به آرزوي کريستف کلمب جامه ي عمل پوشاند و دريانوردي مستقيم از سمت غرب به قاره ي آسيا را باز کرد و، در واقع، که يکي از گامهاي ارزشمند در راه تکامل علم جغرافيا محسوب مي شود. پس از مسافرت ماژلان، کرويت زمين بر همه مسلم شد و تصور نسبتاً صحيحي از تقسيم اقيانوسها و قاره ها به دست آمد. موضوع مرز ساعتي در امر کشتيراني متداول شد. اين مرز در 80 درجه ي طول جغرافيايي قرار گرفت و هرگاه از اين نصف النهار به طرف غرب مسافرت شود يک روز کسر و اگر به طرف شرق بروند يک روز اضافه مي شد.جامباتيستاراموزيو (5)
بعد از سفر ماژلان، نوبت کار به جغرافيدانان ايتاليايي رسيد که گزارشها را به نتيجه برسانند. جامباتيستاراموزيو، جغرافيدان بزرگ ايتاليايي، با گردآوردن کليه ي گزارشهاي پويندگان و دريانوردان در مدت سي سال، کار را بر محققان آسان ساخت. وي، اين مدارک را ترجمه و آماده ي چاپ کرد که سيزده سال بعد از مرگش در سه مجلد منتشر شدند 1550-1559؛ با مقايسه کره ي جغرافيايي متعلق به سال 1520 محفوظ در موزه ي ملي آلمان در نورنبرگ که جزاير هند غربي را نشان مي دهد اما در آن اثري از قاره امريکا نيست و با يک خيز از روي اقيانوس باريکي به قاره ي آسيا مي رسد و سه نقشه ي جهان نما که توسط ديوگوريبيرو تهيه شد و در آنها سواحل اروپا، افريقا و آسياي جنوبي، کناره ي شرقي امريکا، از نيوفندلند تا تنگه ماژلان و کناره غربي از پرو تا مکزيک را به طور صحيح نشان داده شده است، بخوبي مي توان پي برد که در مدت ده سال چه پيشرفت شايان توجهي نصيب علم جغرافيا شده بود. احتمالاً نقشه ي را موزيو ونيز، 1534 از قاره ي امريکا که با زيبايي خود در کتابخانه ي عمومي نيويورک جاي گرفته، از روي نقشه ي ريبيرو کشيده شده است.در همين هنگام پتروس آپيانوس (6) منجم و جغرافيدان آلماني، با تقليل دادن فواصل جغرافيايي، به اندازه گيريهاي خرد و دقيق، اين علم را گام ديگري به سوي تکامل پيش بُرد.
***
نتايج کشفيات هيئتهاي اروپايي بين سالهاي 1420 تا 1560، کليه ي مراحل زندگي انسانها بويژه در اروپا را متحول ساخت و تقريباً سطح دنياي شناخته شده را چهار برابر کرد. مديترانه، رونق حيات تجاري خويش را بازيافت؛ مهدرنسانس از ايتاليا به کشورهاي کناره ي اقيانوس اطلس انتقال يافت و اروپاييان در سرزمينهاي جديد با حرص سيري ناپذيري مستقر شدند. بدين ترتيب، نقشه ي جديدي از دنيا با طلا، نقره و خون نشانه گذاري شد. عادات و اخلاق، نسبيتي جغرافيايي يافتند و اقوال مسلم و احکام قطعي را ريشه کن ساختند. همان طور که کوپرنيک، ناچيزي نجومي کره ي زمين را بر اذهان آشکار ساخت، به همان طريق اکتشافات و پويش زمين، و تجربياتي که به دنبال آن گسترش يافت، سرزمينهاي پهناوري را که دور از دسترس مسيحيت و بي اعتنا به آن بودند، بر چشم جهانيان گشود. اعتبار افکار جغرافيايي فلاسفه ي يونان باستان تزلزل يافت زيرا معلوم شد که چه جزء ناچيزي از پهناي زمين را شناخته بودند و...
فکر يکي از متهورانه ترين پويشهاي دريايي از مغز پطرکبير نشئت گرفت که اندکي قبل از مرگش در سال 1725، ويتوس برينگ، ناخداي دانمارکي نيروي دريايي روسيه، را براي سفري دريايي به ساحل شمال شرقي سيبري فرستاد. برينگ، پس از رسيدن به کامچاتکا از راه خشکي، با کشتي تا مدار 67 درجه عرض شمالي پيش رفت و پس از کشف تنگه اي که اکنون به نام اوست، به سن پطرزبورگ بازگشت. وي، در سفر ديگري در سال 1741، امريکاي شمالي را از طرف غرب آن کشف کرد ( ليف اريکسون ايسلندي، آن را از طرف شرق، کشف کرده بود ). روسيه پس از آن، آلاسکا را تصاحب کرد و براي آشنا کردن اسکيموهاي آن با مسيحيت، مبلغاني به اين سرزمين فرستاد. اين حرکتهاي روسيه، باعث شد ملتهاي ديگر اروپايي نيز به سفرهاي دريايي بويژه در اقيانوس کبير تحريک شوند.
کشف قاره ي استراليا ( اقيانوسيه )
فکر وجود يک خشکي ناشناخته در نيمکره ي جنوبي، از زمان يونان باستان مطرح بود. اعتقاد ماژلان به اينکه جزاير کشف شده جزئي از اين قاره جنوبي است، در دوره ي اکتشافات بزرگ جغرافيايي، کمک زيادي به احياي وجود قاره اي به نام استراليا کرد. طي دو قرن هفده و هجده، اکتشافات منظمي در اقيانوس آرام صورت گرفت. از اولين سفرها به منظور کشف قاره ي جنوبي، سفر کويروس و تورس در سال 1605 ميلادي است؛ آنها از کالوا (7) در امريکاي جنوبي حرکت کردند و سرانجام به جزاير نيوهبريد رسيدند و فکر کردند که به خشکي جنوبي ( استراليا ) دست يافته اند. در نتيجه ي سفر آنها، مجموعه ي جزاير پاف و بانکس و حدود سيزده جزيره ي مرجاني ديگر در اقيانوس آرام کشف شد.به دنبال اين سفر، هلندي ها با تأسيس شرکت هند شرقي در 1602 و ساختن شهر باتاقيا در 1619 م. در اقيانوس آرام جنوبي، سفرهاي ديگري به اين منطقه ترتيب دادند. از مهمترين اين سفرها، سفر آبل تاسمان است که به سمت جنوب شرقي تا جزيره ي تاسماني رفت ولي به دليل توفاني بودن هوا نتوانست توقف کند و به طرف شرق حرکت کرد و به ساحل غربي جزيره ي جنوبي نيوزيلند رسيد. در واقع، او بدون اينکه به استراليا دست يابد، به دور آن چرخيد و ثابت کرد که استراليا هيچ رابطه اي با قاره ي جنوبي ندارد.
در نظر مردم انگليسي زبان، ناخدا جيمز کوک، برجسته ترين پوينده ي قرن هجدهم است. (8) عضو نيروي دريايي انگلستان بود؛ از کرانه هاي نيوفندلند و لابرادور نقشه برداري کرد و در رياضيات، ستاره شناسي و دريانوردي مشهور شد. اولين سفرش در سال 1768 و عمدتاً براي رصد کردن سياره ي زهره به جنوب اقيانوس آرام صورت گرفت. پس از آن در جست و جوي قاره ي بزرگ جنوبي که برخي از جغرافيدانان مي پنداشتند در آن سوي درياهاي جنوب واقع است، راه جنوب را در پيش گرفت. پس از پيمودن مسيرهاي حرکتي تاسمان، سرانجام در سال 1770، از سمت غرب به سوي استراليا ( هلند جديد ) حرکت کرد و موفق شد براي اولين بار در خليج بوتاني استراليا لنگر بيندازد و سرانجام در ساحل شرقي استراليا، به تنگه ي تورس برسد و اسم آن را نيوولز نهد. کوک سپس به دورترين نقطه در شمال استراليا مي رسد و نام دماغه ي يورک را بر آنجا مي گذارد. وي، در سال 1773 براي اولين بار در تاريخ بشري موفق شد از دايره ي قطبي جنوبي عبور کند و بدين وسيله ثابت کرد که سرزميني را که همه فکر مي کردند خشکي است، اقيانوس آن را پوشانده و چيزي به نام قاره ي جنوبي در آنجا وجود ندارد.
او در ادامه ي سفرهايش، به طرف شمال شرق اقيانوس کبير حرکت کرد و توانست جزاير هاوايي را کشف کند اما اهالي اين جزيره او را به قتل رساندند و ادامه ي کار او را کاپيتان کلارک به عهده گرفت و در سال 1778 اين سفر را به پايان برد. به دنبال اين سفر، شخصي به نام فرانسيس گالوپ در 1785 دست به سفر مهمي زد و توانست مناطقي را که کوک موفق نشده بود، کشف کند؛ مانند جزاير ساندويچ جنوبي و جورجياي جنوبي اکتشاف نمايد. با اين سفر تکميلي، قسمت اعظم اقيانوس آرام کشف و قاره ي استراليا و کنياي جديد به طور اجمال شناسايي شد.
در اين دوره، نقشه نگاران هرگز نتوانستند در سرعت عمل با سياحان دريانورد، برابري کنند. براي نمونه، سزار فرانسوا کاسيني و فرزندش، ژاک دومينيک، در طول نيم قرن 1744-1793 نقشه ي فرانسه را در طول و عرض يازده متر و در 184 قطعه ترسيم کردند و در آن راهها، رودها، ديرها، کشتزارها و آسيابهاي بادي را مشخص ساختند.
انجمنهاي جغرافيايي
همان گونه که پيشتر اشاره شد، اغلب حرکتها و فعاليتهاي اکتشافي و سياقي با نظارت و تشويق انجمنهاي جغرافيايي صورت مي گرفت. اين انجمنها با تلاش گروههايي از جغرافيدانها در قرون 17 و 18 ميلادي تشکيل و تأسيس شدند. مؤسسين اين انجمنها، به دنبال جلب و گسترش حمايت در زمينه ي تحقيقات و کاوشهاي علمي بودند. هسته هاي اوليه اين انجمنها مورد توجه و حمايت افراد ذي نفوذ و قدرتمند اجتماعي و اقتصادي قرار داشتند. اولين انجمن جغرافيايي در امريکاي مرکزي و در مکزيک در سال 1833 تشکيل شد؛ ساير انجمنها به ترتيب در فرانکفورت آلمان در سال 1836؛ در برزيل در سال 1838؛ در سال 1845 انجمن سلطنتي روسيه در سن پترزبورگ؛ و سرانجام در سال 1852 انجمن جغرافيايي امريکا شکل گرفتند. اين انجمنها تا سال 1885 نزديک به 50000 نفر در سراسر جهان عضو داشتند. فعاليتهاي اين انجمن جغرافيايي با توسعه ي فعاليتهاي جغرافياي آکادميک در آن زمان بسيار متفاوت بود (9). در بريتانيا انجمن سلطنتي جغرافيا، جغرافيا را به عنوان يک رشته ي دانشگاهي تأسيس کرد و از دهه ي 1860 به بعد علاقه ي فزاينده اي به آموزش و توسعه ي اين رشته نشان داد. بتدريج مجموعه ي اين فعاليتها موجب تأثيرپذيري علم جغرافيا از پارامترها و الگوهاي مختلف گرديد و مسير براي کاربردي شدن آن و پاسخگويي به نيازها و چالشهاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و محيطي فراهم شد.پي نوشت ها :
1. ( Christopher Columbus. ( 1508-1451
2. Beazley, Ibid, vol, III; P. 540.
3. جوهري، يسري. تاريخ اکتشافات جغرافيايي، ص 103.
4. Magellan 1480-1521.
5. دورانت، تاريخ تمدن، ج پنجم، ص 1032.
6. P. Appian 1501-1552.
7. calloa-New Hebrias.
8. Refer to: Taylor, G, Exploration of Antarctica, 1967, P. 288-290.
9. آريلد هولت. جنسن، 1376، ص 14.
فنّي، زهره؛ (1385)، مقدمه اي بر تاريخ علم جغرافيا، تهران: نشر اميرکبير، چاپ سوم