در تاريخ علوم و اکتشافات انگلستان، گسترش اطلاعات و دانش سطح زمين با سفرهاي دريايي کاپيتان کوک پايان نپذيرفت بلکه کار اساسي و عمده ي جغرافيدانان با افزايش سفرهاي دريايي، گشوده شدن راههاي تجارت و بهره برداري استعماري (1) از ديگر مناطق، و نيز مهاجرت انگليسي ها به آنها شدت گرفت و به تأسيس انجمنهاي جغرافيايي انجاميد. اولين انجمن جغرافيايي در اين کشور در سال 1827 ميلادي در لندن تأسيس شد که معروفترين کاشفان و جغرافيدانان و سياستمداران از اعضاي آن بودند. به لحاظ اهداف توسعه طلبانه و استعماري اين کشور در قرن نوزده، اعضاي اين انجمن را بيشتر سياستمداران، دوک ها، و افسران نظامي تشکيل مي دادند که از طريق علوم و اطلاعات جغرافيايي، در هموار کردن استعمار سرزمينهاي ديگر جهان در اين انجمن فعاليت مي کردند. در واقع، آغاز رشد آکادميکي جغرافيا در انگلستان، به زمان انتصاب هالفورد. جي. مکيندر (2) در دانشگاه آکسفورد در سال 1887 برمي گردد که با کمک مالي انجمن سلطنتي جغرافيا صورت گرفت. گرچه جغرافياي قرن نوزده بريتانيا در مدارس و دانشگاهها از استقلال برخوردار نبود و توسط زمين شناسان و مورخان تدريس مي شد، ولي جغرافيدان برجسته اي چون خانم مري سامرويل (3) را داشت که در مطالعه ي ماهيت جغرافيا از محققان زمان خود پيشي گرفته بود. او در زمينه ي جغرافياي طبيعي مطالعه کرد و در سال 1848 کتابي به همين نام منتشر نمود که در آن به توصيف عوارض سطح زمين، اقيانوسها، جو، حيات گياهي و جانوري و انسان به عنوان عامل تغيير دهنده ي عوارض طبيعي سطح زمين پرداخت. با اين حال، کتاب او تأثير چنداني بر جغرافياي انگلستان نداشت چرا که جغرافياي طبيعي در آن زمان، مورد ادعاي زمين شناسان بود و اين کتاب بيشتر تلاشي در راستاي سنت جهان نگاري به حساب مي آمد.
هلفورد. جي. مکيندر
يکي از اساتيد جغرافيا در دانشگاه آکسفورد بود که کارش را با ويراستاري مطالب جغرافيايي آغاز کرد. مکيندر با همکاري گروهي از معلمين مدارس در سال 1893، انجمن جغرافيايي را تأسيس کرد که اين انجمن نقش مهمي در تشويق و بهبودي آموزش جغرافيا داشت. وي به همبستگي ميان تاريخ و جغرافيا معتقد بود و جغرافيا را به عنوان زمينه اي که فعاليت هاي بين انسان و محيط طبيعي را مدنظر قرار مي دهد، مي دانست. اولين کار او در مورد انگلستان و درياهاي اطراف آن به صورت يک ناحيه از سطح زمين بود و از نظريات معروف وي، نظريه ي هارتلند يا سرزمين مرکزي به عنوان مفهوم استراتژي جهاني است که در آن يک جزيره ي جهاني متشکل از قاره هاي اروپا- آسيا و افريقا مشخص شده بود. مکيندر ديدگاه خود را در مورد استراتژي جهاني چنين خلاصه کرده است: (4) کسي که بر اروپاي شرقي حکمراني کند بر هارتلند فرمانروايي مي کند و کسي که بر هارتلند حکمراني کند بر جزيره ي جهاني فرمانروايي مي کند، کسي که بر جزيره ي جهاني حکمراني کند بر جهان فرمانروايي مي کند.به اين ترتيب مهمترين کار مکيندر، تفسير و توجيه سياسي موقعيت جغرافيايي ممالک نسبت به خشکيها و آبهاي سطح زمين بود. کتاب او که در سال 1991 منتشر شد، تحت عنوان آرمانهاي دمکراتيک و واقعيت، شامل مهمترين نظريات ژئوپولتيکي زمان خود است؛ به طوري که توانست بر کارل هاوس هوفر آلماني تأثير بسزايي داشته باشد. مکيندر به بسط ديدگاه جهاني خود علاقه مند بود ولي اغلب شاگردانش بيشتر بر تحليل روابط انسان و محيط در نواحي کوچک معطوف شدند.
از ديگر معاصران مکيندر که در توسعه ي جغرافياي انگلستان سهيم بودند يکي، جورج. جي. چيس هولم (5) و ديگري روبرت ميل (6) بود. چيس هولم از جغرافيدانان کلاسيک انگلستان بود که کتاب جغرافياي تجارت او بارها تجديد چاپ شد. در اين کتاب، اطلاعات وسيعي در مورد داد و ستد و تجارت بين مناطق مختلف جهان و نيز برقراري يک رابطه ي کلي در اين زمينه ارائه شده است.
روبرت ميل در رشته هاي مختلف جغرافيا تدريس کرده و از طبع ادبي و شاعرانه نيز برخوردار بود؛ به مطالعه ي آب به عنوان قسمتي از قلمرو طبيعت از سال 1891 علاقه مند شده بود به طوري که در سال 1900 به عنوان دبير سازمان آب انگلستان و بعد به مديريت آن منصوب شد و نقشه ي بارندگي بريتانياي کبير بر مبناي متوسط پنجاه سال، تحت نظارت او تهيه شد.
آندرو. جي. هربرتسون (7)
از جغرافيدانان انگليسي زبان اوايل قرن بيستم، هربرتسون است که بعد از مکيندر در سال 1905 به کار مطالعه و تدريس در آکسفورد پرداخت. اين دو جغرافيدان به شناخت بيشتر جغرافياي ناحيه اي کمک بسيار کردند. اساس کار آنها بر تقسيم سطح زمين به حوزه ها يا نواحي تفکيک پذيري بود که هر يک داراي صفات يا صفت خاص خود هستند. کار اساسي هربرتسون بر تقسيم بندي کره ي زمين به مناطق طبيعي بر مبناي همسازي و ترکيب عوارض آن، آب و هوا و پوشش گياهي استوار بود.مکتب جغرافياي انگلستان پس از جنگ جهاني اول تا زمان معاصر
بعد از جنگ جهاني اول بنا به خواست عمومي و نيز خواست جوّ سياسي حاکم، آموزش و بسط جغرافيا تقويت شد و تقريباً در تمامي دانشگاههاي انگلستان، گروههاي جغرافيا فعال شدند. البته کساني که در سمتهاي جديد دانشگاهي مشغول مي شدند، اطلاعات علمي جغرافيايي نداشتند و، از اين رو، از ابتدا اغلب مباحث مطروحه در سطح گروههاي دانشگاهي جنبه روش شناسي و بنيادي داشت. مطالعات جغرافيايي و بويژه مطالعات ناحيه اي بريتانيا تحت تأثير جغرافيدانان فرانسوي و آلماني از جمله ويدال دولابلاش، فردريک لاپلي، سرپاتريک گدس (8) و نيز جغرافيدان امريکايي موريس دويس (9) بود. در آغاز بر اهميت ارتباط ميان جغرافياي طبيعي و انساني با هم و ژئومورفولوژي تأکيد مي شد به طوري که بعد از جنگ جهاني دوم بود که بتدريج از اهميت ژئومورفولوژي کاسته شد.لاپلي (10) جامعه شناس فرانسوي به مطالعه ي پديده هاي اجتماعي در نقاط مختلف دنيا پرداخت از جمله اينکه او در شيوه ي زندگي و بودجه ي خانواده ها تحقيق کرد و پي برد که زندگي خانواده به وسايل کسب معيشت يا کار بستگي دارد در حالي که کار عمدتاً به ماهيت محيط يعني مکان مرتبط مي شود و اين امر به فرمول معروف لاپلي که اساس تفکرات اوست يعني مکان کار و خانواده منجر شد. پاتريک گدس آن را در مطالعه ي شهرها و نواحي به کار برد و گرچه خود جغرافيدان نبود ولي تأثير زيادي در زمينه ي تحقيقات ناحيه اي و جغرافياي کاربردي انگلستان داشت. اين تأثير را مي توان در مطالعات هربرتسون دستيار گدس مشاهده کرد که پيشتر توضيح داده شد.
از ديگر کساني که از عقايد گدس طراح اسکاتلندي تأثير پذيرفت، فاوست (11) است. او در اثرش به نام استانهاي انگلستان (12) که توجهات را برانگيخت، يک ساختار فدرال از دوازده استان خودمختار براي انگلستان پيشنهاد کرد. او تمامي اصول اين تقسيم بندي را بوضوح از منطقه گرايي گدس الهام گرفته بود؛ بويژه در سازماندهي هر استان در اطراف يک مرکز معين که نقطه ي تمرکز حيات منطقه اي به حساب مي آيد. فاوست، در واقع، يکي از اولين مطالعات در زمينه ي ماهيت مناطق کارکردي را انجام داد. (13)
از ديگر محققان انگليسي در زمينه ي منطقه گرايي و ناحيه بندي، جي. دي. اچ کول (14) است که آثاري از جمله آينده ي حکومت محلي در سال 1921 و حکومت محلي و منطقه اي در سال 1947، منتشر کرد و در هر دو آنها به اهميت تغييرات مرزي در حکومتهاي محلي پرداخت. تقسيم بندي منطقه اي يا ( کول ) بر پايه ي دلايل سياسي و اقتصادي و نه مکاني آن گونه که مورد نظر فاوست بود، استوار شده بود.
از ديگر جغرافيدانان اين مقطع انگلستان که تحت تأثير پاتريک گدس بود دادلي استمپ (15) است که با ابتکار و خلاقيت خود اولين پژوهش مساحي کاربري زمين را در انگلستان طي دهه ي 1930 انجام داد و ترسيم يک نقشه ي کاربري اراضي به مقياس 1/2500 را هدايت و سازماندهي کرد. به هنگام جنگ جهاني دوم در سال 1939، اهميت زياد نقشه ها به عنوان اطلاعات پايه بسرعت آشکار شد. در کنگره ي بين المللي جغرافياي ليسبون 1949 استمپ، طرح تأسيس سازمان مساحي جهاني کاربري زمين را پيشنهاد داد و نظر او مورد قبول قرار گرفت و يک کميته ي بين المللي تحت نظارت اتحاديه ي بين المللي جغرافيايي براي تحقق آن تشکيل شد. بحران اقتصادي دهه ي 1930، اثرات تحولات اقتصادي بلند مدت را بين خرده نواحي انگلستان از نظر محروميت و رفاه اقتصادي نمايان ساخت و جغرافيدانان به مطالعات ملي و منطقه اي در اين نواحي از حيث فقر و رفاه، اهميت گماشتند. طي دهه ي 1940 جغرافيدانان انگليسي به طور گسترده در برنامه ريزي بازسازيهاي بعد از جنگ مشغول شدند و مطالعات پايه اي را آغاز کردند. در سال 1946، برنامه ريزي شهري و روستايي با مساحي جديد و با استفاده از نقشه هاي 1/25000 به مرحله ي اجرا درآمد و پيوسته با گذشت زمان، اطلاعات جديد مورد استناد و استفاده قرار گرفت.
بين دو جنگ جهاني در انگلستان، جغرافيدانان تلاش زيادي جهت بسط روشهاي شناسايي مناطق کارکردي انجام دادند. مطالعات منظم در زمينه هاي تخصصي، ضمن جلب توجه اکثريت جغرافيدانان بريتانيايي، زمينه را براي استقلال جغرافيا از علوم طبيعي بويژه زمين شناسي فراهم آورد. در واقع، تا اوايل دهه 1950، دوره ي تسلط و غلبه ي افکار کلاسيک جبرگرايي، امکان گرايي و ناحيه گرايي در جغرافيا، اين علم در انگلستان جزء علوم طبيعي بويژه زمين شناسي قلمداد مي شد.
جغرافياي انگلستان در زمان معاصر
از اواسط دهه ي 50 ميلادي، موج تازه اي از ابداعات و تفکرات علمي و آکادميک، دانشگاههاي اروپا و امريکا را فراگرفت که ماهيت و صفات سنتي جغرافيا را مورد تعرض و انتقاد قرار داد. بتدريج تفکرات جغرافيايي در انگلستان نيز با الهام پذيري از افکار و انديشه هاي فلسفي، بر روشها و مدلهاي کمي و تحليلهاي مکاني متمرکز شد. در دهه ي 60 زمينه ي پذيرش مکتب علم فضايي در جغرافياي انگلستان پديد آمد. دهه اي که در آن انقلاب کمي در دانشگاههاي لاند در سوئد، واشنگتن در ايالات متحده و سپس کمبريج و بريستول در بريتانيا آغاز شده بود. سه تن از جغرافيدانان پيشرو اين حرکت فکري، فارغ التحصيل از دانشگاه کمبريج، عبارت بودند از: ريچارد. جي. چورلي، ديويد. دبليو. هاروي و پيتر هاگت. (16)ريچارد چورلي، ژئومورفولوژيستي بود که در سال 1962، اولين بار در جغرافيا، نظريه ي نظام عمومي را در مطالعه ي اشکال زمين به کار گرفت و در سال 1978 کتابي را تحت عنوان نظامهاي محيطي منتشر کرد. (17) وي، در مطالعه ي نظامها، به مشخصات بيش از محتوا توجه داشت.
ديويد هاروي از جغرافيدان بنام انگليسي است که در سال 1969 اولين اثر معروف خود را به نام تبيين در جغرافيا (18) با تأثيرپذيري از افکار فلسفي و مکتب علم فضايي در جغرافيا تدوين کرد. (19) با انتشار اين اثر ماندگار در تاريخ علم جغرافيا، در مطالعات جغرافياي طبيعي و انساني، بر نظريه ها، قوانين و آزمونهاي آماري پديده ها، تأکيد بيشتري شد و، در واقع، علم جغرافيا وارد در مرحله ي تازه اي از روش شناسي علمي شد.
ديويد هاروي، در سال 1972، به سبب ايجاد يک ساختار علمي در جغرافياي نظريه اي، از طرف انجمن جغرافياي سلطنتي انگليس، موفق به دريافت جايزه ويژه شد. در سال 1980، انجمن جغرافيدانان امريکا، به جهت بنيانگذاري اساس فلسفي در تحليهاي جغرافياي انساني و شهري بر مبناي اقتصاد سياسي، به او جايزه ي افتخار اعطا کرد. در نيمه ي دوم قرن بيستم، آثار هيچ کدام از جغرافيدانان چنين نفوذ فراگيري در گروهها و مدارک جغرافيايي را نداشت.
استاد گران قدر دکتر شکويي در کتاب ارزشمند خود در مورد تأثير ژرف هاروي در تکامل علم جغرافيا چنين مي نويسد: (20)
« ... ديويد هاروي، شالوده ي جغرافياي انساني را با عنوان فرايندهاي فضايي مطرح ساخت. وي، اظهار داشت که جغرافيا ناچار است در مورد نظريه هاي مربوط به فرايند به سوي رشته هاي علمي ديگر گرايش پيدا کند. او در اثر ارزشمند خود تبيين در جغرافيا که جغرافياي قرن بيستم را مديون خود ساخت، فرايند و فرم را در ارتباط با هم در کانون موضوع جغرافيا قرار داد. اين دانشمند در اثر بعدي خود به نام " عدالت اجتماعي و شهر " وابستگي بين فرمهاي فضايي و فرايندهاي اجتماعي را به عنوان يک ضرورت جغرافيايي تأثيرات متقابل مطرح کرد. »
همچنين هاروي با روحيه ي نقادانه و تحليل گرايانه ي خود، هميشه به دنبال کنکاش در نظامهاي سياسي و اقتصادي حاکم بر جهان بوده است به طوري که در يکي از مقالات خود تحت عنوان جغرافياي قدرت طبقاتي (21) با اشاره به جريان انباشت سرمايه در نقاط مشخصي از سطح زمين، آن را موضوعي عميقاً جغرافيايي قلمداد مي کند و معتقد است سرمايه داري بدون امکان ذاتي گسترش جغرافيايي، تجديد سازمان از لحاظ مکاني، و رشد ناموزون جغرافيايي، مدتها پيش کارکرد خود را به عنوان نظامي سياسي - اقتصادي از دست مي داد. صنعت مدرن، بازار جهاني را بنياد نهاد که کشف امريکا راه آن را هموار کرده بود. تجارت و بازارهاي جهاني موجب رشد شگرف بازرگاني دريانوردي، و ارتباطات شد. وي بوضوح جريان اقتدارگرايي و سلطه طلبي نظام سرمايه داري و تبعات آن در سراسر جهان را به تصوير مي کشد.
پيتر هاگت از ديگر جغرافيدانان نظريه پرداز انگليسي است که با اثر معروف خود به نام تحليل مکاني در جغرافياي انساني در سال 1968، بر روشهاي کمي و آماري در تحليهاي مکاني تأکيد دارد. او در اين کتاب، الگوهاي کلاسيک نظريه پردازاني چون کريستالر، لوش، وبر و... را بويژه در مطالعات شهري و منطقه اي مورد تحليل و بررسي قرار داده است. هاگت همچنين، کتاب ديگري به نام جغرافيا: تحليلي جديد در سال 1972 انتشار داد که در آن به طور مفصلي به بررسي مشخصات محيطي، روابط اکولوژيکي، تئوري ها و الگوهاي برجسته در جغرافيا بويژه جغرافياي انساني از قبيل نظريه ي پخشها گراستراند (22) سوئدي، برايان بري، گريسون و... مي پردازد. (23) وي، جغرافيا را مطالعه ي سطح زمين به منزله ي فضايي که در آن جمعيت انساني زندگي مي کند مي دانست.
گرچه تفکرات کمّي و فضايي، نقش بسزايي در تکوين و تکامل علم جغرافيا در انگلستان و جهان ايفا کرد ولي از حدود اواخر دهه ي 60، بتدريج مورد ارزيابي و نقادي جغرافيدانان ديگر قرار گرفت و نقاط ضعف مکتب جغرافيا علم فضايي، آشکار شد. (24) از جمله مهمترين اين جغرافيدانان، رونالد جانستون (25)، استاد جغرافيا در دانشگاه ليورپول است. وي به همراه هاروي از جمله کساني بودند که از دهه ي 1970، مفاهيمي چون عدالت اجتماعي و نظام ارزشي را به دنياي علم جغرافيا عرضه داشتند.
جانستون معتقد است که هدف از مطالعه ي جغرافيا، صرفاً بررسي کيفيت زيست مردم نيست بلکه کشف روابط علّي و معلولي و نابرابريهاي جهاني و ناحيه اي، يک نوع رسالت و وظيفه براي جغرافيدانان است. او تأکيد مي کند که جغرافيدانان بايد مطالعات خود را در راستاي ايجاد يک سازمان جديد و عادلانه در فرايندهاي توليد و مبادله و در نهايت حذف نابرابريها جهت دهند. او با تحليل و بررسي علل تفاوتها و بي عدالتيها در مناطق مختلف جهان نتيجه مي گيرد:
در جغرافياي زمان ما، جغرافيدانان بايد نحوه ي برنده شدن و يا بازنده شدن نواحي مختلف را به روشني تحليل کنند چرا که اين برنده و بازنده شدن از عوامل اصلي در ساخت مکانها و فضاهاي جغرافيايي هستند. (26)
از ديگر جغرافيدانان انگليسي که در قرن بيستم به اعتلا و پيشرفت تفکرات جغرافيايي در اين کشور همت گماشت، پل پاگت (27) (28) است. وي، بيشتر در زمينه ي جغرافياي اجتماعي و فرهنگي مطالعه کرد و از پيشگامان جغرافياي کثرت گرايي ( پلوراليسم ) به حساب مي آيد. او از سال 1946 تا 1980 در دانشگاه آکسفورد به کار تدريس جغرافياي انساني و اجتماعي پرداخت و به دانشجويان خود توصيه مي کرد که در مطالعات خود بر کارکرد نواحي تأکيد کرده و از نگرشهاي اکوسيستمي و سيستمي بهره گيرند.
داربي، اچ. سي.
اچ. سي. داربي. يکي از برجسته ترين نمايندگان جغرافياي تاريخي انگلستان، مناسبات ميان تاريخ و جغرافيا را به استناد چهار رويکرد، به شرح زير مورد تحليل قرار مي دهد: (29)1. جغرافيايي که در خدمت تاريخ قرار دارد؛
2. جغرافياي گذشته؛
3. تاريخ سازگاريهاي انسان با محيط؛
4. تاريخ، عامل تفسير کننده ي وضعيت حال.
مدت مديدي است که مورخان در تحليل حيات انساني از جغرافيا بهره گرفته اند. در مقابل، تلاش جغرافيدانان تاريخي عمدتاً معطوف به دوراني شد که قاره ي اروپا عرصه ي نفوذ نيروهاي توانمند و جنگجو بود، نيروهايي که سلطه ي خود را بر سراسر جهان اعمال مي کردند. در جغرافياي تاريخي که به بيان وضعيت فضايي خاص در گذشته مي پردازد، اچ. سي. داربي، دست به کاري بزرگ در توضيح اوضاع جغرافيايي مکانهاي مختلف زد. دقت شگفت آور در سرشماري جمعيت، وضعيت زمين، و شيوه ي استفاده از آن، زمينه ي آن را پديد آورد که بتوان با ارائه ي نقشه هاي بسيار، جغرافياي انگلستان را مقارن سال 1086 ميلادي، مورد مطالعه قرار دهد و سپس زمينه را براي انجام مطالعات تطبيقي با اعصار ديگر فراهم آورد.
پي نوشت ها :
1. در زمينه ي استعمارگريهاي قدرت انگليس رک. بروک، پل. جهان سوم در بن بست، 1368، ص 127-130.
2. H.J.Mackinder 1861-1947.
3. M.Somerville 1780-1872; Refer To: Baker.J.N.L, 1963, P. 115.
4. براي اطلاع بيشتر از افکار و عقايد مکيندر رک. ميرحيدر، دُرّه. مباني جغرافياي سياسي، اميرکبير، 1375، ص 22-29.
5. G.G.Chisholm & R.Mil.
6. Greer.th H.1972,P. 141-142.
7. A.J.Herbertson 1865-1915; R. to: Geographers; Vol.3;
P. 85-89.
8. Frederic leplay 1806-1882 & Sir.patrick Geddes 1932-1845.
9. W.Morris Davis (1850-1934); R.To: Geographers; Vol. 6; P. 32-27.
10. Tatham.G., 1967,P. 138-140.
11. C.B.Fawcett 1883-1952; R.To:Geographers; Vol.6; P. 39-46.
12. ( The provinces of England ( 1919
13. R.To: Gilbert, 1967, P. 345-355.
14. G.D.H.Cole; Ibid, P. 354.
15. Dudley stamp 1898-1966.
16. R.J.Chorley, D.W.Harvey and P.Haggett.
17. شکويي، حسين. انديشه هاي نو در فلسفه ي جغرافيا، ص 105.
18. Explanation in Geography.
19. شکويي، حسين. انديشه هاي نو در فلسفه ي جغرافيا، ص 21.
20. همان، ص 105-106.
21. هاروي، ديويد. جغرافياي قدرت طبقاتي ( مانيفست پس از 150 سال )، 1380، ص 63-64.
22. ( Hägerstrand ) هاگراستراند جغرافيدان سوئدي در دانشگاه لاند بود که براي اولين بار، تئوري پخش را در زمينه ي گسترش نوآوريها و پديده ها در کشاورزي به کار گرفت و بعدها اين نظريه به دنياي علم جغرافيا وارد شد.
23. Refer to: Haggett, 1968, and 1972.
24. ضعفها و کاستيهاي اين مکتب را مي توانيد در همان مأخذ، ص 190 تا 193 مطالعه کنيد.
25. R.J.Johnston.
26. براي مطالعه ي بيشتر رک. شکويي، حسين. انديشه هاي نو در فلسفه ي جغرافيا، 1375، ص 156-160.
27. همان، ص 154.
28. Paul paget.
29. شبلينگ، ژاک. جغرافيا چيست، ص 162.
فنّي، زهره؛ (1385)، مقدمه اي بر تاريخ علم جغرافيا، تهران: نشر اميرکبير، چاپ سوم