نويسنده: زهره فنّي
جنبه هايي از علم جغرافيا مانند ترسيم نقشه و پويشهاي شناسايي مناطق در شرق و از جمله ايران، قدمتي چند هزار ساله دارد. (1) نخستين نقشه هاي شهر و منطقه و نيز نقشه هاي جهان مسکون که بر روي لوحه هاي گلين کنده کاري شده، از تمدنهاي سومر و بابل به دست آمده است. در متون کهن ايراني، نخستين آثار ضمني با شناسايي مکانها را مي توان در کتاب اوستا يافت که درباره ي کشورها و اقليمها سخن رانده است. همچنين، پيداست که دانش ايرانيان باستان در باب جاهاي مختلف زمين، در کتابي به نام شهرهاي ايران آمده بوده و از برخي شواهد چنين برمي آيد که اين دفتر در عهد ساسانيان وجود داشته است. در کتاب بند هشن، که به معناي بنياد هستي يا راز آفرينش است و يکي از منابع ادبيات اوستايي است، مطالب ارزنده اي از دانش ايرانيان باستان راجع به اقاليم و مکانهاي جغرافيايي، منشأ رودها و درياچه ها و کوهها آمده است. اين کتاب، در سده ي دوم هجري و يقيناً بر اساس منابع ايران پيش از اسلام و حتي سده هاي پيش از ميلاد نوشته شده است. بند هشن در فصل مربوط به کوهها به يکي از مآخذ به نام يادگار شهرهاي ايران که احتمالاً همان دفتر ياد شده است، اشاره مي کند. (2)
در سده ي ششم و پنجم پيش از ميلاد، يعني عهد هخامنشي، پيشرفتهاي قابل توجهي در علم جغرافيا توسط ايرانيان حاصل شد. در اين دوره، بسياري از دانشمندان يوناني به خدمت دربار شوش درآمدند و مأمور مطالعه، اکتشاف و شناسايي مناطق و موضوعات مختلف شدند. در عهد داريوش اول، به فرمان وي دريانورد و کاشفي به نام اسکيلاکس از اهالي کارياندا مأمور شناسايي مصب رود سند شد. داستان سفرهاي او را هرودت مورخ يوناني با جزئيات فراوان نقل کرده است و از گزارش هرودت چنين برمي آيد که اسکيلاکس در مأموريت خويش توفيق يافته و در نتيجه ي اکتشافات او، ايرانيان عصر هخامنشي در زمان داريوش توانستند به سرزمين هند سفر کنند. نتيجه ي بررسيها و اکتشافات عهد هخامنشيان، بخوبي در کتيبه هايي که از آن عصر به جا مانده منعکس شده است. از جمله، در سنگ نبشته هاي ( بيستون )، داريوش شاه از کشورها و اقليمهايي که به آنها دست يافته، سخن رانده و گونه اي نقشه ي تشريحي از بخش عمده ي دنياي شناخته شده در آن زمان را به دست داده است.
ايجاد راه شاهي و اقدامات اکتشافي در عهد هخامنشيان و نيز پيشرفتهايي که در جغرافيا نصيب ايرانيان باستان شد تا حد زيادي مديون وحدت جغرافياي سياسي بوده است. چرا که مناطق وسيعي از دنياي مسکون تحت فرمانروايي و حکومت هخامنشيان و بعد ساسانيان، به صورت يکپارچه اداره و هدايت مي شد. همين وضعيت در عصر اعتلاي حکومت اسلامي بويژه در سده هاي سوم و چهارم و پنجم هجري ادامه داشت. سرزمينهاي پهناوري از هند، خوارزم، ايران، عربستان، مصر، شام و آناتولي تحت لواي آيين و حکومت واحدي درآمدند و در اين مرزهاي پهناور بود که دانشمندان، بازرگانان، سياحان، و کارگزاران حکومتي به سفر پرداختند و در نتيجه ي آن سفرنامه ها و گزارشهاي ارزنده اي پديد آمد.
نظريه هاي جغرافيايي ( مسئله ي کرويت زمين ) در ايران باستان
انسانهاي باستان چنين مي پنداشتند که زمين همچون قرصي مسطح است و بر روي اقيانوس بيکران شناور است. هکاتايوس جغرافيدان اهل ملتيه، که در آن زمان يکي از توابع ايراني به شمار مي رفت، نخستين نقشه هاي منطقه اي را بر اين اساس تهيه کرده و از خود به جاي گذاشته بود. بتدريج انديشمندان، دلايلي را مبني بر کرويت زمين ارائه دادند، که شرح کامل آن در بخش نخست کتاب آمده است.از مطالعه ي متون باستاني ايران چنين استنباط مي شود که ايرانيان باستان به گونه اي، به کرويت زمين معتقد بودند. چرا که نه در اوستا و نه در نوشتارهاي کهن ديگر، اشاره اي بر مسطح بودن شکل زمين نشده است. برعکس، از اشاره ي غيرمستقيم در بيان حرکات ستارگان و با توجه به آگاهيهاي وسيعي که ايرانيان از صور منطقه البروجي حرکات ستاره اي و تغيير فصول سال داشته اند مي توان برداشت کرد که زمين در نظر انديشمندان ايران باستان نه مسطح بلکه گرد مي نموده است. در مينوي خرد که يکي از متون عهد ساساني است در اين زمينه چنين آمده است: (3)
« ... آسمان و زمين و آب و هر چيزي که درون آن است به شکل تخم است مانند تخم مرغان. و آسمان زير زمين مانند تخم مرغ به دستکاري آفريدگار "اورمزد " منظم شده است و شباهت زمين در ميان آسمان مانند زرده است ميان تخم. و آب در ميان زمين و آسمان همچون آب در تخم است. »
در ايران دوران اسلامي، اعتقاد به کرويت زمين همگاني شد در حالي که همزمان با اين باور عمومي در شرق اسلامي، اروپاي سده هاي مياني و در حوزه هاي کليسايي، هنوز اعتقاد به مسطح بودن زمين وجود داشت.
دانشمندان ايراني و ديگر همکاران مسلمان آنان با فرض کرويت زمين، گامهاي فراتري در راه اثبات آن برداشتند و بر آن اساس مطالعات جديدي انجام دادند. مثلاً در زمان مأمون، گروههايي از دانشمندان رياضي و نجوم که بيشترشان ايراني بودند، پروژه هاي تحقيقاتي چندي به انجام رساندند. آنان فاصله ي يک درجه ي قوس نصف النهار را اندازه گيري کردند و با استفاده از نتايج آن، قطر و مساحت کره زمين را تعيين کردند.
در مورد انديشه ها و نظرات جغرافيدانان مسلمان و از جمله ايراني مسلمان، در فصل پنجم کتاب توضيحاتي آمده است و در اينجا بيشتر بر موضوعات جغرافيايي مورد نظر ايرانيان قديم تأکيد مي شود. در کتاب گران قدر فارسي جهان نامه که توسط محمد بن نجيب بکران در سال 65 هجري براي علاء الين خوارزمشاه تأليف شده نيز آمده است:
« شکل زمين بر صورت کره اي است يعني گويي گرد، از بسط او يک ربع بيشتر معمور و مسکون نيست... کره زمين را چون به چهار قسمت کني سه ربع از آن در آب است و بحر محيط بر وي مشتمل است چنانکه هيچ ازو مکشوف نيست، و يک ربع که بروي خشکي است منکشف است که آن را ربع معمور و ربع مسکون و مسلوک خوانند و آن ربع از جهت شمالي است. » (4)
اعتقاد به کرويت زمين که از ديرباز در انديشه هاي متفکران ايراني و يوناني و اسلامي، جريان يافته بود، در سده هاي پسين با تجربيات نوين و مسافرت جهانگردان به دور زمين، به اثبات رسيد.
اقليم (5) شناسي
مکان شناسان و مردمان باستان از ديرباز زمين را به بخشها يا اقاليمي ( کشورها ) تقسيم مي کردند. اين اقليم بندي در مجموع دو نوع بود: يک نوع، تقسيم بندي زمين توسط دواير مداري موازي با دايره ي استوا بود. قدما عقيده داشتند که مناطق مسکون زمين در نيمکره ي شمالي قرار دارد و نيمکره ي جنوبي از جمعيت و زندگي تهي است. بر اين اساس، نيم کره شمالي را به هفت اقليم قسمت مي کردند. نوع ديگر اقليم بندي، تقسيم مناطق مسکون زمين به بخشهايي بوده که در اطراف يک اقليم مرکزي جاي مي گرفتند. البته طبيعي بود که هر قوم و ملتي، اقليم خويش را مرکزي مي پنداشته است. تقسيم مناطق زمين به اقاليم يا کشورهاي هفتگانه اساساً يک آموزه ي ايراني است. ايرانيان باستان از عهد زرتشت و پيشتر، تقسيمات هفتگانه را در سيستم جهانشاسي خويش بسيار به کار برده اند مانند ستارگان هفتگانه آسمان يا مناطق هفتگانه آسمان. و همين تقسيم بنديهاي هفتگانه را در مورد مناطق جغرافيايي نيز روا داشته اند. در اوستاي زرتشت و متون پهلوي مبتني بر آن مانند بندهشن و مينوي خرد، از ستارگان هفتگانه و از کشورها ( اقاليم ) سخن رفته است. در بند هشن، بخوبي قدمت اين تقسيم بندي نمايان است، تقسيم بندي که در آن زمين به هفت کشور اقليم متشکل از يک کشور مرکزي به نام خونيرس و شش کشور محيط بر آن، قسمت شده است. (6)همچنين ابوريحان بيروني در کتاب خود به نام تحديد نهايات الاماکن لتصحيح مسافات المساکن ريشه ي اقليم بندي بر حسب دواير مداري موازي با استوا را از يونان و بنيان تقسيم بندي برحسب اقاليم هفتگانه را از ايران مي داند و چنين نقل مي کند: (7)
« آباداني زمين، از جهت سياست و گسترش فرمانروايي، به هفت پاره گرد برابر تقسيم شده و علت اين گونه بخش کردن آن است که پادشاهان بزرگ در ايرانشهر جايگاه داشتند که عراق و فارس و جبال و خراسان است و ايشان بر همه ي اين کشورها تسلط داشتند و ناگزير بايستي که در ميانه جاي گيرند تا راه رسيدن به کامها براي ايشان هموار شود... و هر يک از اين قسمتهاي هفتگانه را کشور ناميده اند... »
جهان نگاري و ترسيم نقشه
به طور کلي در مناطق و سرزمينهاي مختلف، مردمان باستان از ديرباز، اطلاعات مربوط به محيط اطراف خود را به صورت نگاره هايي بر روي گل، سنگ، چوب، چرم، پارچه پاپيروس و بعدها کاغذ به يکديگر منتقل مي ساختند. اين نقشه ها در مجموع به چهار نوع قابل تقسيم اند:1. نقشه هايي که از يک محل و موضوع تهيه مي شد؛
2. نقشه هاي منطقه اي از راهها و مکانها و پديده هاي طبيعي که بر اساس گزارشهاي جهانگردان و مسافرين ترسيم مي شد؛
3. راهنامه ها که در آنها راههاي خشکي و دريايي و عوارض طبيعي مشخص شده بود؛
4. نقشه هايي از جهان که کره ي زمين و ستارگان را به گونه هاي متفاوت نمايش مي داد.
از نخستين نقشه هايي که در جهان و بويژه در ايران تهيه شدند اطلاعات کاملي در دست نيست اما به يقين مي توان گفت که مهاجرتها و سفرهاي بسيار گسترده که از هزاره ي سوم پيش از ميلاد در اين منطقه از جهان صورت گرفته، بي ترديد با برخورداري از اطلاعات هر چند شفاهي جغرافيايي، قابل تحقق بوده است. در نقشه ي جهان نمايي که از دوره ي شکوفايي تمدن بابلي به دست آمده، زمين به صورت دايره اي که اطرافش را آبهاي خليج فارس فراگرفته، نقش شده است. طراحان اين نقشه، همانند ديگر جهان نگاران، سرزمين خويش را ( بابل ) در مرکز نقشه و اقاليم خارجي را به صورت مثلث و شهرها را به صورت دايره مشخص ساخته اند.
از جمله جغرافي نويسان عهد باستان که اقدام به ترسيم نقشه هايي در مورد شرق و ايران کردند عبارتند از: (8)
هکاتايوس، هرودت، بطلميوس و جغرافيدانان ايراني مسلمان مانند ابوزيد بلخي، استخري، محمد بن احمد طوسي و محمد بن نجيب بکران خراساني.
در دانش نقشه نگاري و جغرافياي رياضي، محمد بن نجيب بکران، در کتاب جهان نامه خود، يک نوآوري و ابتکاري را معرفي مي کند. (9) او در کتابش سخن از پرداختن نقشه اي مدور از زمين بر سطحي بزرگ مي راند و براي اين کار ابتدا شبکه اي از دواير نصف النهار و دواير موازي را ترسيم مي کند و به اين ترتيب يک سيستم مشبک درجه بندي شده را به عنوان زمينه ي نقشه ي خويش پديد مي آورد. او با الهام از بيروني مي گويد که بايستي نقشه هاي جغرافيايي را به صورت کره اي گسترده دايره ي تمام و نه نيم دايره، ترسيم کرد. از ديگر ابداعات بکران در نقشه نگاري، استفاده از رنگ در تميز دادن ممالک و حتي مرزهاي کشورهاي مختلف است.
ترديدي نيست که بکران در تنظيم نقشه جهان نماي خود، از انديشه و نوشته هاي ابوريحان بيروني تأثير فراوان پذيرفته است و بار ديگر چهره ي علمي و نقش بيروني در پايه گذاري جغرافياي علمي به اثبات مي رسد. مي توان گفت که ابوريحان بيروني در پايه ريزي و پيشبرد جغرافياي رياضي و نقشه نگاري علمي بي رقيب بود بويژه در توجهي که او به تفاوت نقشه هاي مسطح با واقعيات فضايي دارد، دقت نظر و ژرف نگري او برجسته مي شود. بيروني انديشه و روشهاي خود را توسط وسايل و ابزاري که خود ابداع نمود، مورد آزمون قرار مي داد از جمله اينکه، وي اقدام به اندازه گيري طول و عرض جغرافيايي برخي مکانهاي معروف کرد.
پي نوشت ها :
1. رک. فرشاد، مهدي. تاريخ علم در ايران، 1365 و گنجي، محمدحسن. جغرافيا در ايران، 1367.
2. براي مطالعه ي بيشتر رک. فرشاد، مهدي. تاريخ علم در ايران، ج اول، ص 235.
3. مينوي خرد، احمد تفضلي، بند 43.
4. محمد بن نجيب بکران، جهان نامه، ص 6، 8، 9.
5. واژه ي عربي « اقليم » از « کليما » يوناني گرفته شده و معادل فارسي آن کشور است.
6. رک. به بُندهِشن، ( ادبيات اوستايي به زبان پهلوي )، ترجمه ي دکتر مهرداد بهار، 1369.
7. بيروني، تحديد نهايات الاماکن لتصحيح مسافات المساکن، ترجمه ي احمد آرام، ص 111.
8. رک. سارتون، جورج. تاريخ علم، ج اول، ص 195-197.
9. بکران، جهان نامه، ص 6-8.
فنّي، زهره؛ (1385)، مقدمه اي بر تاريخ علم جغرافيا، تهران: نشر اميرکبير، چاپ سوم