تحليل جنسيتي تصادف با تأکيد برسبکِ زندگيِ سالم

امروز شهرها مهم ترين خاستگاه زيستي انسان ها هستند و با پديده هایي مدرن نظير آلودگي هوا، ترافيک، رانندگي هاي پرخطر و تصادف مواجه اند که ناشي از ورود به دنياي مدرن است. رانندگي کردن و خطرِ تصادفِ احتماليِ آن را
سه‌شنبه، 20 آبان 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحليل جنسيتي تصادف با تأکيد برسبکِ زندگيِ سالم
 تحليل جنسيتي تصادف با تأکيد برسبکِ زندگيِ سالم

 

نويسندگان: محمود شارع پور (1)،)
ابوعلي ودادهير (2)، سکينه قربان زاده (3


 

زيرعنوان: مطالعه ي موردي: جوانان شهر تهران

چکيده:

امروز شهرها مهم ترين خاستگاه زيستي انسان ها هستند و با پديده هایي مدرن نظير آلودگي هوا، ترافيک، رانندگي هاي پرخطر و تصادف مواجه اند که ناشي از ورود به دنياي مدرن است. رانندگي کردن و خطرِ تصادفِ احتماليِ آن را بايد در بافت زندگي افراد جست و جو کرد. رفتارهايي که افراد در هنگام رانندگي کردن برمي گزينند بازتاب شيوه و سبک زندگي آنان است. سبک زندگي سالم مجموعه اي از انتخاب هاي مثبت افراد در درون محدوده هاي ساختاري است. در اين مقاله، جنسيت را مهم ترين عامل در تحليل تصادفات در نظر مي گيريم زيرا جنسيت مي تواند انتخاب هاي عاملان را محدود کند. افزايش حضور زنان در زندگي روزمره و تفاوت هاي جنسيتي در انتخاب رفتار رانندگي، منعکس کننده ي ذائقه ي زنان در حوزه ي رانندگي است. اين مقاله مبتني بر پژوهش است روي نمونه اي 450 نفري از جوانان ساکن در منطقه ي دو شهر تهران. يافته هاي آن نشان مي دهد که ميانگين ميزان تصادف در ميان زنان به مراتب کمتر از مردان است. هم چنين، زنان در مقايسه با مردان تمايل کمتري به رانندگي پرخطر دارند. در مجموع، زنان در مقايسه با مردان از سبک زندگي سالم تر يا مثبت تري برخوردارند.
واژه هاي کليدي: جنسيت، سبک زندگي سالم، تصادف، رانندگي هاي پرخطر.

مقدمه و طرح مسئله

مشکل تصادف و خطر ناشي از آن بخشي از فاجعه ي عصر ما است که هر روز جان عده اي را مي گيرد و مي توان گفت که علت تمامي تصادفات فقط سرعت های غيرمجاز، رعايت نکردن مقررات و... نيست، بلکه با توجه به بالا بودن نرخ مرگ و ميرِ حاصل از اين تصادفات، بايد به عوامل اجتماعي و انساني نيز توجه کنيم. در حقيقت اتومبيل که يکي از انواع تکنولوژي است، سالانه با کشتن تعداد زيادي از افراد موجب خسارت هايي جبران ناپذير مي شود. آمارها نشان دهنده ي افزايش روزافزون سوانح رانندگي و مرگ و مير ناشي از آن در تمامي دنيا است به طوري که سازمان بهداشت جهاني آن را نهمين عامل مرگ و مير معرفي و پيش بيني مي کند که تا سال 2020 به رتبه ي سوم برسد. درايران طي سال 1387، حدود چهار صد هزار تصادف به وقوع پيوسته که نسبت به سال هاي قبل رقمي قابل توجه است و ميزان کشته شدگان حاصل آن نيز 10/88 درصد افزايش يافته که در اين بين سهم مردان در تصادفاتِ منجر به مرگ بيشتر است ( هفته نامه برنامه، 1387: 56 ).
بسياري از محققان در اين زمينه معتقدند که رانندگي کردن و خطر تصادفِ احتمالي را بايد در بافت زندگي افراد جست و جو کرد زيرا رفتارهايي که افراد در هنگام رانندگي برمي گزينند، بازتاب شيوه و سبک زندگي آنان است لذا رانندگي با ساير رفتارهاي افراد مرتبط است. سبک زندگي را مي توان مجموعه اي از انتخاب هاي مثبت و منفي فرد در محدوده هاي ساختاري تعريف کرد. بايد در نظر گرفت که رفتارهايي که فرد در زمينه ي رانندگي ( نظير: ويراژ دادن، سبقت گرفتن، عبور از چراغ قرمز، نبستن کمربند ايمني و... ) انجام مي دهد، تا چه اندازه برآمده از موقعيت هاي ساختاري و انتخاب هاي فردي اوست ( کاکرهام (4)، 139: 1997 ).
سبک زندگي داراي دو جنبه ي مثبت و منفي ( سالم وخطرپذير ) است. بسياري از تحقيقات نشان مي دهند کساني که سبک زندگي سالم را انتخاب مي کنند رفتارهايي خطرپذيرِ کمتري دارند. کاکرهام سبک زندگي سالم را اين گونه تعريف مي کند: « سبک زندگي؛ الگوهاي جمعي از رفتارهاي سالم مبتني بر انتخاب هاي مردم و مطابق با موقعيت زندگي آنان است. فعاليت هايي مثل استفاده از الکل، سيگار کشيدن، بستن کمربند ايمني و... مي توانند موقعيت زندگي يک شخص را تقويت يا تضعيف سازد. » به عبارت ديگر؛ سبک زندگي سالم مجموعه اي از انتخاب هاي افراد، متناسب با موقعيت هاي زندگي است. اين انتخاب ها بر روي رفتارهاي مرتبط با سلامت تأثيرگذار است ( کاکرهام، 1997: 330 ).
مفهوم سبک زندگي مي تواند يک ابزار تحليلي مفيد براي درک تفاوت هاي جنسيتي باشد چرا که اکثر تحقيقات انجام شده در اين زمينه جنسيت را يک متغير تأثيرگزار مهم دانسته اند. تمايزات جنسيتي در امنيت جاده اي از مدت ها پيش شناخته شده است به طوري که بيشترين سهم تصادفات جدي و مرگ آور متعلق به مردان است. از لحاظ جنسيتي نيز مردان تمايل بيشتري به رانندگي هاي پرخطر نظير: گرفتن سبقت هاي نابه جا، سرعت زياد، مصرف الکل و قرص هاي روان گردان و... دارند. کاکرهام معتقد است که جنسيت در کنار عواملي نظير: پايگاه هاي اقتصادي - اجتماعي، سن، تحصيلات، وضعيت تأهل و نژاد، محدوده هاي ساختاري محسوب مي شوند که مي توانند انتخاب هاي افراد را با محدوديت مواجه کنند ( کاکرهام، 2004: 269 ). در حالي که جنسيت مي تواند متغير پيش بيني کننده ي مهمي در تعيين سبک هاي زندگيِ سالم باشد، تأثيرات آن مي تواند تمايزات بين طبقات را تعديل کند. شواهد نشان مي دهد افرادي که در بالاي نردبان طبقه ي اجتماعي قرار دارند - بدون توجه به جنسيت - مشارکت بيشتري در فعاليت هاي اوقات فراغت دارند. تحقيقات مرتبط با مفهوم سبک زندگي سالم نشان مي دهند که زنان کمتر از مردان سيگار مي کشند، کمتر الکل مصرف مي کنند، در مقايسه با مردان در هنگام رانندگي بيشتر از کمربند ايمني استفاده مي کنند، غذاهايي که داراي کالري کمتر مصرف مي کنند و در هنگام بيماري نيز بيشتر به دکتر مراجعه مي کنند ( آبل و کاکرهام، 1997: 133 ).
مطابق با ديدگاه کاکرهام مي توان جنسيت را نوعي ساختار اجتماعي تعريف کرد که به استنباط جامعه از رفتار، ويژگي ها و نقش هاي مناسب براي مردان و زنان مربوط مي شود. افزايش رانندگي در ميان زنان برخاسته از توجه آنان به مقوله ي اتومبيل در زندگي روزمره است. در حقيقت، تفاوت انتخاب رفتارهاي رانندگي در زنان مي تواند روايت گر ديدگاهي زنانه به مسئله ي رانندگي و تصادف باشد چرا که مطابق با مفهوم سبک زندگي سالم، انتخاب هر فعاليتي بر اساس موقعيت عاملان در درون فضاي اجتماعي است. در تحقيق حاضر مي خواهيم مشخص سازيم که آيا جنسيت مي تواند بازگوکننده ي تفاوت انتخاب فعاليت هاي گوناگون در حوزه ي رانندگي و تصادفات در درون محدودهاي ساختاري باشد؟
مطالعه ي پيشينه ي پژوهش در اين زمينه نشان مي دهد که در ارتباط با تحليل جنسيتيِ تصادف، تحقيق مستقيمي صورت نگرفته است. دروتي بگ (5) ( 1998 ) در مطالعه ي طولي « عوامل سبک زندگي به عنوان پيش بيني کننده هاي تصادفات و مصدومان در ميان جوانان »، به مطالعه ي رفتار رانندگيِ 1037 نفر از مردم جواني پرداخت که در نيوزيلند در فاصله ي زماني بين سال هاي 1973 و 1978 به دنيا آمدند. او در اين مطالعه ي طولي، چهار نوع تصادف را از هم جدا مي کند: تصادفاتي که با جراحت اندک هم راه است، تصادفات بدون جراحت، تصادفات با جراحت هاي جدي، و تصادفاتي که به مرگ منتهي مي شوند. علاوه بر اين که سبک زندگي، پيش بيني کننده ي مهمي محسوب مي شود. يافته هاي اين تحقيق نشان مي دهد از ميان عواملي که منجر به تصادفات گوناگون مي شوند، جنسيت، متغير تأثيرگذار مهمي است چرا که نرخ ميزان تصادفاتِ منجر به مرگ در ميان مردان زيادتر از زنان بوده و از سوي ديگر، بيشترين نوع تصادفات در ميان زنان نيز تصادفاتِ با جراحت اندک بوده است. مهم ترين نتيجه اي که از تحقيق فوق به دست آمد، بازگو کننده ي تأثير سبک زندگي بر انواع متفاوت تصادفات است. براي مثال؛ بگ اشاره دارد که مرداني که اوقات فراغت کمتري داشتند، کمتر در تصادفات درگير مي شدند يا مرداني که در مقايسه با زنان هم سن خود مصرف الکل کمتري داشتند نيز داراي نرخ تصادفات جاده اي کمتر بودند.
بينا (6) ( 2005 ) به مطالعه ي « رانندگي پرخطر و سبک زندگي در ميان نوجوانان » پرداخت. او معتقد است که رانندگي در نوجوانان را بايد در يک زمينه ي کلي از رشد نوجواني درنظر گرفت. بينا از طريق پرسش نامه در بين نمونه اي 645 نفري از نوجوانان ايتالياي ( دختران و پسران 17-14 سال )، به تحليل ميزان رانندگي پرخطر در ميان نوجوانان پرداخت و سپس سعي کرد تا ارتباط بين رانندگي پرخطر و سبک زندگي را ارزيابي کند. بينا سبک زندگي را به عنوان درگيري در رفتارهاي سالم و خطرناک نظير ورزش کردن، مصرف الکل، مصرف ماري جوانا و... مي داند که از نظر او همگي جزئي از فعاليت هاي اوقات فراغت هستند. شاپ بر اساس تئوري جيزر، سبک زندگي را به دو جنبه ي سالم و پرخطر تقسيم و سعي مي کند تا سبک زندگي نوجواناني را که به رانندگي هاي پرخطر گرايش دارند، آشکار کند. نتايج به دست آمده بازگوکننده ي تفاوت جنسيتي در رانندگي هاي پرخطر است. به طور مثال؛ پسران نسبت به دختران گرايش بيشتري به رانندگي کردن هم راه دوستان در شب دارند. از سوي ديگر، بينا به اين نتيجه مي رسد که رانندگي پرخطر يک رفتار مجزا نيست و بايد جزئي از سبک زندگي نوجوانان محسوب شود و نشان مي دهد پسراني که به رانندگي پرخطر گرايش دارند بيشتر به رفتارهاي ضد اجتماعي نظير سيگار کشيدن، مصرف الکل و ماري جوانا مي پردازند يا زمان زيادي را در فعاليت هاي غيرسازمان دهي شده با دوستان خود صرف مي کنند و نيز دختراني که درگير رانندگي پرخطر بودند، بيشتر به رفتارهاي ضد اجتماعي و مصرف داروهاي روان گردان و... گرايش داشتند.
در مجموع مي توان گفت که مطالعات تجربي که در اين زمينه در جهان انجام شده اند جنسيت را مهم ترين عامل تفکيک کننده ي تمايزات در سبک زندگي مي دانند، اما در ايران تاکنون مطالعه ي مستقيمي در اين زمينه انجام نشده است.

مباني نظري

سبک زندگي سالم يکي از ابعاد سبک زندگي است و شامل اشکال خودانتخابيِ مصرف گرايي نظير انتخاب هاي ويژه در غذا، لباس، ظاهر، اتومبيل، اشکال اوقات فراغت و... است، در حالي که کاکرهام از اين موارد فراتر مي رود و تصميم گيري درباره ي مصرف غذا، بستن کمربند ايمني، بهداشت فردي، مسواک زدن... را جزئي از سبک زندگي سالم محسوب مي کند. به نظر او انتخاب هاي مرتبط با سلامتي، در محدوده اي از موقعيت هاي ساختاري قرار مي گيرند. به عبارت ديگر؛ انتخاب ها با فرصت هاي زندگي فرد مي توانند تقويت يا محدود شوند. او سبک زندگي سالم را مجموعه ي انتخاب هايي مي داند که فرد آن ها را بنابر موقعيت اجتماعي خود برمي گزيند و فرصت هاي ( موقعيت ها ) زندگي را اشکال ساختاري اجتماعي درنظر مي گيرد که مردم در آن زندگي مي کنند ( کاکرهام، 2004: 262 ).
بنابراين موقعيت اجتماعي و انتخاب هاي عامل، هر دو در مفهوم سبک زندگي سالم ( مثبت ) نقشي اساسي دارند. از نظر کاکرهام، در انتخاب سبک هاي زندگي مثبت و نفي، مردمي که در طبقات بالاي جامعه قرار دارند انتخاب هاي بيشتر، سالم تر و منابعي بيشتر در حمايت از تصميم گيري خود دارند، اما برعکس؛ مردمي که در رده ي پايين اجتماعي قرار دارند فشارهاي اقتصادي - اجتماعي بيشتري بر انتخاب هاي شان احساس مي کنند و انتخاب هاي قابل دسترسي کمتري نسبت به طبقات بالا دارند.
کاکرهام درباره ي رفتاري مانند سيگار کشيدن از عامليت (7) بحث مي کند. او تصميم گيري درباره ي استعمال سيگار را حاصل يک انتخاب درنظر مي گيرد و اين سؤال را مطرح مي کند: آيا انتخاب، مستقل از ساختار است؟ او به اين سؤال پاسخ منفي مي دهد چرا که از نظر او، ساختار در امر تصميم گيري دخالت دارد و با توجه به تفاوت هاي مجزا که بين گروه هاي ويژه وجود دارد پيشنهاد مي کند که تصميم گيري درباره ي کشيدن سيگار يک اتفاق کاملاً فردي نيست، بلکه عوامل اجتماعي نظير، جنسيت، قوميت، طبقه ي اجتماعي و سن ( موقعيت ساختاري ) در آن دخالت دارند ( کاکرهام و هينت، 2004: 1418 ).
از نظر کاکرهام، موقعيت طبقاتي تعيين کننده ي مهمي در سلامتي و پهنه ي زندگي محسوب مي شود. عضويتِ طبقه اي بر طبق منزلت اقتصادي - اجتماعي شخص تعيين مي شود که با درآمد، شغل و تحصيلات اندازه گيري مي شود. به عقيده ي او، در اين ميان آموزش قوي ترين پيش بيني کننده ي سطح سلامتي افراد است چون افرادي که از سطح تحصيلات بالاتري برخوردار هستند، داراي سلامت بيشتري هستند. او به عوامل ديگري نظير: قوميت، سن و جنس نيز اشاره مي کند. مثلاً از نظر او، قوميت از طريق منزلت اجتماعي - اقتصادي بر سلامتي فرد تأثير مي گذارد. فقر و محروميت نيز فرصت هاي بسيار محدودي را براي افراد در انتخاب هاي شان ايجاد مي کنند ( کاکرهام، 2000: 123 ).
کاکرهام در توضيح اين مطالب از مفهوم منش (8) بورديو (9) استفاده مي کند زيرا به عقيده ي او منش ها مي توانند منبع سازمان دهي شده اي از ادراکات فردي باشند که انتخاب هاي رفتاري را هدايت مي کنند و يک قالب فکري از طبايعي هستند که به طور کلي و ويژه عمل مي کنند و ريشه در اجتماعي شدن و تجربه هاي فرد دارند و از سوي ديگر، مطابق با واقعيت طبقه اي فرد هستند ( کاکرهام، 2004: 265 ).
قدرت منش در ماهيت ناآگاهانه اي عمل است چرا که کنش گر به واسطه ي تجربه هاي خود، در درون محدوده اي از امکانات و محدوديت ها عمل مي کند که حاصل حضور و تربيت در درون ميداني است که آگاهانه يا ناآگاهانه به عملِ کنش گر جهت مي دهد. منش ها در درون متني از موقعيت هاي اجتماعي افراد شکل مي گيرند و مکمل ميدان (10) هستند و به کنش گران نوع نگاه به جهان و دنيا را القاء مي کنند که سازگار با موقعيت اجتماعي آنان است و با بازتوليد ساختارهاي اجتماعي حفظ مي شوند. منش ها در واقع ساختارِ ساختاربندي شده، ذهنيت اجتماعي شده و پايه ي طبقه بندي در عمل هاي فردي و جمعي هستند. منش مطابق با موقعيت اجتماعي افراد است و شيوه هاي پذيرفته شده ي تفکر، احساس، عمل، ادراک و طبقه بندي دنياي اجتماعي در درون آن قرار دارند ( ويليامز، 1995: 60-58 ).
بورديو ارتباط بين منش ها و ساختارها را در متني از ميدان هاي متفاوت جامعه در نظر مي گيرد چون منش ها از نظر بورديو از طبايع (11) تشکيل شده اند و طبايع، همان گرايش هاي باطني را براي بازتوليد ساختارهاي حاکم اند و به عبارت ديگر؛ محصول شرايط اجتماعي هستند. بورديو جامعه را نه يک کل همگون، بلکه آن را شبکه اي از ميدان هاي مستقل مي داند که مطابق با منطق و روند دروني خودشان عمل مي کنند. ميدان، ارتباط بين موقعيت و منش را آشکار مي کند. ميدان، متشکل از موقعيت ها و داراي قواعدي خاص است که لازمه ي ورود افراد به آن ها پذيرش اين قواعد است زيرا افرادي که درون يک ميدان به سر مي برند داراي منشي مشترک هستند ( مارتين، 2001: 17-1 ). موقعيت کنش گران نيز در درون ميدان ها به مقدار و نوع سرمايه اي (12) بستگي دارد که در اختيار دارند. بدين ترتيب ميدان ها همواره محل منازعه بر سر به دست آوردن سرمايه هستند. به طور خلاصه؛ منشِ عاملان در درونِ متني از فرصت ها و الزامات عمل مي کند که به وسيله ي ساختار ميدان فراهم شده است. از بحث بورديو مي توان نتيجه گرفت که:
1. منش ها منبع سازمان دهي شده اي از ادراکات هستند که انتخاب هاي رفتاري افراد را هدايت مي کنند.
2. منش ها يک قالب فکري يا ذهنيتي هستند و طبايعي را توليد مي کنند که از طريق اجتماعي شدن و تجربه، با واقعيت ساختار طبقاتي فرد هماهنگ مي شوند.
3. اين طبايع فعاليت هاي سبک زندگي را توليد مي کنند که بازتاب ساختارهاي هنجارهاي نظم اجتماعي غالب يا برخي گروه ها يا طبقاتي هستند که افراد در درون آن اجتماعي مي شوند.
براي مشخص شدن دقيق مفاهيم انتخاب، موقعيت ( فرصت ها ) و سبک زندگي در تئوري کاکرهام، بايد به تعريف بورديو از مفاهيم منش، طبايع، منطق عمل، ميدان و سرمايه رجوع کنيم تا بتوانيم ارتباط دقيق انتخاب ( انتخاب مربوط به رفتارهاي مرتبط با سلامتي ) و موقعيت را در سبک زندگي سالم آشکار سازيم.

انتخاب هاي زندگي ( عامليت )

به نظر مي رسد که مفهوم انتخاب در سبک زندگي يک متغير نسبتاً ساده در عملياتي کردن محسوب شود. با اين حال، انتخاب ها بسيار ساده نيستند؛ نه فقط موقعيت ها ( فرصت ها ) انتخاب ها را محدود مي کنند، بلکه گسترش ويژگي هاي جامعه ي پست مدرن نيز صورت هاي آن را پيچيده تر کرده است.
اميباير (13) معتقد است که عامليت مي تواند فرايندي در نظر گرفته شود که در آن گذشته ي افراد بر آن ها تأثير مي گذارد، اما به سوي آينده ( توانايي در تصور احتمالات جايگزين ) و حال ( توانايي در ترکيب منش هاي گذشته و موقعيت هاي آينده در آنِ واحد ) نيز جهت مي گيرند ( اميباير، 1998: 966 ).
انتخاب، شکلي از مصرف يا شکلي از مسئوليت فردي است. انتخاب هاي سبک زندگي مي توانند حس استواري و تعلق را از طريق ايجاد پشتيبان در گروهي ويژه از فعاليت ها براي افراد فراهم کنند. اگرچه همه ي نظريه پردازانِ عامليت معتقدند که عامليت هرگز نبايد کاملاً توسط ساختار تعيين شود، اما واضح است که هيچ لحظه اي وجود ندارد که در آن عامل، آزاد از ساختار باشد. به طور خلاصه، تصميم براي انجام هر نوع فعاليت، يک انتخاب است و الگوهاي اجتماعي حاکم بر اين فعاليت ها، بازتابِ اين واقعيت اند که انتخاب ها امري تصادفي نبوده، بلکه به ساختارها يا موقعيت هاي زندگي کاملاً وابسته است.

موقعيت هاي زندگي ( ساختار )

موقعيت هاي زندگي فرصت هاي انتخاب را کاهش مي دهند. همان طور که قبلاً هم گفتيم؛ فرصت هاي زندگي اکثراً همان وضعيت اقتصادي - اجتماعي افراد است بنابراين، برخي از مردم فرصت انتخاب بيشتري نسبت به ديگران دارند. با توجه به تأکيد بورديو بر اهميت ساختار، هر مفهومي از سبک زندگي سالم نياز به توجهي ويژه به فرصت ها دارد. فرصت هاي زندگي به دو طريق بر سبک زندگي تأثير مي گذارند ( کاکرهام، 2004: 252 ) : 1) اقتصادي - اجتماعي و 2) مرزهاي ادراکي که از اجتماعي شدن و کسب تجربه از يک محيط اجتماعي ويژه مشتق مي شوند.
به طور خلاصه، فرصت هاي زندگي عنصرِ بسيار مهم سبک زندگي محسوب مي شوند. ما در تعريف کاکرهام از سبک زندگيِ سالم شاهد ترکيب دو مفهومِ انتخاب و موقعيت هستيم. به عقيده ي او؛ سبک زندگي مثبت، انتخاب مجموعه اي از فعاليت هاي مثبت مطابق با موقعيت زندگي افراد است زيرا رفتارهاي توليد شده از اين انتخاب ها مي تواند نتايج مثبت يا منفي بر بدن و فکر داشته باشد، اما با وجود اين يک الگوي فراگير از مفهوم سبک زندگي را شکل مي دهد. انتخابِ فعاليتي نظير رانندگي کردن، بازنمايي از مفهوم سبک زندگي است. به عبارت ديگر؛ اين که شخصي چگونه رانندگي مي کند يا انتخاب هاي او در رانندگي کردن، ارتباط بسياري با ديگر انتخاب هايش دارد.

رفتار مشکل آفرين (14)

از سوي ديگر، تئوري رفتار مشکل آفرين، تصادف را نتيجه ي رفتارِ رانندگي خطرآفرين مي داند و به نقش عواملي نظير، سن، جنس، تحصيلات و هم چنين مهارت در رانندگي و تجربه ي رانندگي در بروز تصادفات مي پردازد. در اين تئوري، سبک زندگي پرخطر را انتخاب فعاليت هاي منفي و خطرناک در ميان جوانان مي داند که در حوزه هاي متفاوتي صورت مي گيرد ( جيزر (15) و کاستا، 1997: 10 ). جيزر عقيده دارد که رانندگي پرخطر و ساير رفتارهاي منفي نظير سيگار کشيدن، مصرف الکل و... معمولاً با هم رخ مي دهند و سبک زندگي پرخطر (16) را مي سازند. او معتقد است که رانندگي پرخطر - که جزئي از سندرم رفتاري است - در پسران بيشتر اتفاق مي افتد. از نظر او پسران تمايل بيشتري به رانندگي در آخر شب هم راه با دوستان شان دارند ( جيزر، 2004: 75 ).
باتوجه به تئوري هاي مطرح شده در چارچوب نظري، بايد به نقش عامليت و ساختار در مفهوم سبک زندگي - با دو بعد سالم و پرخطر - اشاره کنيم. انتخاب هاي عاملان در محدوده هاي ساختاري، به بازتوليد ساختارهاي اجتماعي نيز منجر مي شود. انتخاب عاملان در زمينه ي حمل و نقل و ترافيک و... بنا به روايت بورديو، حاکي از ذوق و سليقه اي طبقاتي است که در سبک زندگي خاصي آشکار مي شود؛ ذوق و سليقه اي که ريشه در منش ها دارد. از سوي ديگر رانندگي پرخطر در ميان جوانان - طبق تئوري جيزر - روايت گر نوع خاصي از سبک زندگي است که الزاماً سالم نيست ( کاکرهام، 2005: 60 ).
به طور خلاصه، تئوري ريچارد جيزر شباهت بسيار زيادي با تعريفي دارد که کاکرهام از سبک زندگي ارائه مي دهد. از نظر کاکرهام، سبک زندگي سالم مجموعه اي از انتخاب هاي مثبت ( سالم ) افراد در درون محدوده هاي ساختاري است. انتخاب که از نظر کاکرهام با بحث عامليت ارتباط مي يابد، در محدوده هاي ساختاري نظير، سن، جنس، وضعيت تأهل و پايگاه اقتصادي - اجتماعي رخ مي دهد.
از سوي ديگر، بسياري از شاخه هاي فمینيستي بر نابرابري و تفاوت بين مردان و زنان تأکيد دارند. مثلاً فمینيست هاي راديکال، تفاوت ميان مردان و زنان را بازتاب ساختارِ پدرسالاري و سرکوب زنان را مهم ترين شکل تاريخيِ تقسيم اجتماعي در نظر مي گيرند. از نظر آنان همه ي ساختارها در درون جامعه به بازتوليد الگوي ستم گيري مي پردازند و اساسي ترين ساختار ستم گيري متعلق به جنسيت است که بازتوليدشده ي ساختار پدرسالاري است. فمينيست هاي ليبرال نيز از استفاده و بازتوليدِ نابرابر و استثمارگرانه از زنان در رسانه ها و فرهنگ عامه انتقاد مي کنند و معتقدند که براي حل اين مشکل بايد قوانيني وضع شوند که فرصت هاي برابر را براي زنان فراهم کنند. فمينيست هاي سوسياليستي تأکيد جنبش فمینيستيِ راديکال بر ساختار پدرسالاري جامعه را مي پذيرند، اما سعي دارند از آن در تحليل سرمايه داري استفاده کنند و راهِ حل اين مشکل را در اصلاحات گسترده در روابط بين مردان و زنان جست و جو مي کنند که بخشي تفکيک ناپذير از ظهور يک جامعه ي سوسياليستي است. در واقع مفهوم جنسيت در دهه ي 1990 مورد توجه فمینيست هاي موج دوم قرار گرفت و به عنوان يک مقوله ي اجتماعي در بافت فرهنگي و به صورت مشخص هاي رواني، اجتماعي و تعاملي ظاهر شد. جنسيت نشان دهنده ي ويژگي هاي رواني فرد و برداشت او از خود است که در روابط فرد با اطرافيانش شکل مي گيرد ( استريناتي، 1384: 321، 240 ). به طور خلاصه؛ تئوري هاي مطرح شده مفهوم جنسيت را يکي از حوزه هاي چالش برانگيز درنظر گرفته اند. در تئوري جيزر نيز جنسيت از مهم ترين حوزه هاي تمايزگذار در رفتارهاي پرخطر مشکل آفرين بوده است.

فرضيه هاي تحقيق

بر اساس نظريات ارائه شده و پيشينه ي پژوهش انتظار داريم که روابط زير در تحقيق حاضر برقرار باشد:
به نظر مي رسد که ميانگين ميزان تصادف در بين زنان و مردان متفاوت است.
به نظر مي رسد که رابطه اي معنادار بين ابعاد متفاوت سبک زندگي و جنسيت وجود دارد.
به نظر مي رسد که تفاوتي معنادار از لحاظ ميزان تصادف بين گروه هاي مختلف شغلي وجود دارد.
به نظر مي رسد که بين تصادف و تحصيلات ارتباطي معنادار وجود دارد.

روش تحقيق

داده هاي تحقيق حاضر از طريق پرسش نامه و به شيوه ي پيمايشي جمع آوري شده است. پرسش نامه ها بر اساس چارچوب نظري و فرضيه ها شکل گرفته است که 93 سؤال باز و بسته در آن طرح و ميان اعتبار آن ها سنجيده شده است. جامعه ي آماري تحقيق، جوانان 30-18 ساله منطقه ي دو تهران بودند. در اين پژوهش از روش نمونه گيري خوشه ايِ احتماليِ متناسب با حجم استفاده و بر اساس فرمول کوکران يک نمونه ي 450 نفري از 4 ناحيه ي ساکن در منطقه دو انتخاب کرديم. بدين معنا که بعد از مشخص کردن منطقه ي دو براي نمونه گيري ( به دليل اين که اين منطقه از لحاظ مسکوني منطقه اي بزرگ تر و در دست رس است )، چهار ناحيه از نُه ناحيه ي موجود در منطقه ي دو انتخاب شد و سپس از ميان بلوک هاي بزرگ تر که داراي خانه هاي بيشتري بودند، نمونه گيري بيشتري انجام داديم. در پژوهش حاضر، براي آزمون پايايي شاخص ها از ضريب آلفاي کرونباخ ( α ) استفاده کرديم.

يافته هاي تحقيق

توصيف متغيرهاي زمينه اي

مطالعه ي متغير جنس در ميان جمعيت نمونه نشان مي دهد که در حدود 34 درصد از جمعيت نمونه را زنان و 65 درصد ديگر را مردان تشکيل مي دهند و هم چنين در حدود 81 درصد از پاسخ گويان، مجرد بوده اند که در ميان زنان؛ 78 درصد مجرد و 21 درصد متأهل بودند. از سوي ديگر، 82 درصد از مردان، مجرد و 17 درصد از آنان متأهل بودند. ميانگين سني افراد پاسخ گو در حدود 24 سال بوده است که در اين بين، ميانگين سني زنان 23 سال و ميانگين سني مردان 24 سال بوده است. از نظر تحصيلات؛ 1/6 درصد از پاسخگويان زيرِ ديپلم، 23 درصد داراي ديپلم، 13 درصد داراي مدرک فوق ديپلم، 56 درصد کارشناسي، 4/9 درصد کارشناسي ارشد و 4 درصد نيز داراي مدرک دکتري بودند. بر اساس تفکيک جنسيتي؛ در ميان زنان 42/9 درصد از دانشجو، 0/6 درصد کارگر، 7/1 درصد بيکار، 14/9 درصد کارمند، 15/9 درصد شغل آزاد، 8/4 درصد خانه دار و 1/3 درصد از زنان نیز محصل بوده اند. در میان مردان نیز 22/6 درصد دانشجو، 3 درصد سرباز، 4/7 درصد کارگر، 3/7 درصد بيکار، 9/5 درصد کارمند، 41/6 درصد شغل آزاد، 1/7 درصد محصل و 13/2 درصد دانشجوي شاغل بوده اند. حدود 98 درصد از پاسخ گويان در خانواده ي خود اتومبيل داشتند که در اين ميان 100 درصد از پاسخ گويانِ زن و 98 درصد از پاسخ گويان مرد نيز در خانواده هاي شان اتومبيل داشتند. هم چنين 56 درصد از کل پاسخ گويان داراي اتومبيل هاي شخصي بودند که از اين ميان، 35 درصد از زنان داراي اتومبيل شخصي و 48 درصد از مردان نيز داراي اتومبيل شخصي بوده اند. پس تملک شخصي اتومبيل در نزد مردان بيشتر از زنان بوده است.

توصيف عامل هاي به دست آمده از تحليل عاملي

در تحقيق حاضر مفهوم سبک زندگي ابتدا به صورت مفهومي کلي سنجيده شده است تا بتوان با استفاده از تحليل عاملي ابعاد متفاوت آن را به دست آورد. به عبارت ديگر؛ بعد از تکميل پرسش نامه و با استفاده از تکنيک تحليل عاملي (17) بر روي تعدادي از متغيرها، هشت عامل به دست آمد. با توجه به واريانس به دست آمده از تحليل عاملي، عامل هاي مذکور به ترتيب عبارتند از: رانندگي پرخطر، دين داري، زيبايي - لذت، الکل / تفريحات مدرن، مصرف فرهنگي، علاقه به شرکت در فعاليت هاي اجتماعي، عشق راندن و علاقه به فعاليت هاي ورزشي.
اولين عامل 15 درصد از واريانس کل ماتريس همبستگي را تبيين مي کند. اين عامل داراي نه آيتم به شرح زير است: با سرعت جلوي ماشين ديگري پيچيدن 82 درصد، رعايت نکردن فاصله ي قانوني 79 درصد، سبقت غيرمجاز 77 درصد، استفاده از سي دي هاي صوتي و تصويري در هنگام رانندگي 76 درصد، توجه نکردن به علايم راهنمايي و رانندگي 74 درصد، نبستن کمربند ايمني 69 درصد، ورود به خيابان هاي عبور ممنوع 67 درصد، استفاده از موبايل 66 درصد، با سرعت زياد رانندگي کردن 60 درصد. رانندگي پرخطر اشاره به خطرات حتمي و روشني دارد که رانندگان جوان در هنگام رانندگي از خود نشان مي دهند. جيزر معتقد است که رانندگي پرخطر شامل فعاليت هايي نظير: نبستن کمربند ايمني، سبقت گرفتن، و رانندگي کردن بدون توجه به علايم رانندگي و مواردي جز آنها است.
دومين عامل، هفت درصد از واريانس را تبيين مي کند. اين عامل داراي شش آيتم به شرح زير است: شرکت در جلسات دعا 87 درصد، شرکت در مجالس روضه و مولودي 85 درصد، شرکت در نماز جماعت 84، رفتن به مسجد 81 درصد، زيارت اهل قبور 78 درصد و نماز خواندن 73 درصد. با توجه به همبستگي بين آيتم هاي فوق مي توان اين عامل را دين داري (18) نام نهاد. فعاليت هايي نظير: رفتن به مسجد، نمازخواندن، روزه گرفتن، شرکت در جلسات دعا و قرآن، شرکت در نماز جماعت، زيارت اهل قبور و خواندن قرآن، بازگوکننده ي باورهاي رانندگان جوان است چرا که اعمال مذهبي مي توانند بازتاب الگويي از سبک زندگي باشند.
سومين عامل، شش درصد از ورايانس کل ماتريس همبستگي را تبيين مي کند. اين عامل داراي آيتم هايي به شرح زير است: لباس خريدن 78 درصد، پوشيدن لباس هاي زيبا 69 درصد، پوشيدن لباس مد روز 65 درصد، خريدن لوازم آرايش و محصولات بدن 59 درصد، پوشيدن لباس هاي غيرمعمول 54 درصد، گوش کردن به موسيقي پاپ 54 درصد، ديدن فيلم هاي رمانتيک 48 درصد، تماشاي ماهواره 42 درصد، خريد انواع سي دي 41 درصد، گوش کردن موسيقي در درون خانه 39 درصد و ادبيات هيجان انگيز 33 درصد. باتوجه به آيتم هاي به دست آمده مي توان اين بعد از سبک زندگي را زيبايي - لذت (19) ناميد. پوشيدن لباس هاي جديد ( مد روز )، خريد محصولات بدن ( لوازم بهداشتي )، لباس خريدن و پوشيدن لباس هاي زيبا و گران قيمت و... را مي توان با ظاهر بيروني افراد و کسب لذت مرتبط دانست. زيباسازيِ بدن نمادي از ذوق و سليقه ي طبقاتي است و بدن بهترين مکان براي آشکارسازي زيبايي است.
چهارمين عامل، 4/8 درصد از واريانس کل ماتريس همبستگي را تبيين مي کند. اين عامل داراي آيتم هايي به شرح زير است: مصرف الکل 78 درصد، رانندگي بعد از مصرف الکل 75 درصد، استفاده از قرص هاي روان گردان 65 درصد، سيگار کشيدن 62 درصد، مصرف قرص در هنگام رانندگي 58 درصد، شرکت در پارتي هاي مختلط 53 درصد، عضو بودن در کلوپ هاي متفاوت 40 درصد، بيرون از خانه ماندن 39 درصد و درون خانه ماندن 38 درصد. اين بعد از سبک زندگي را مي توان الکل / تفريحات مدرن (20) ناميد. عامل فوق مطابق با تئوري ريچارد جيزر، مهم ترين بعد سبک زندگي پرخطر محسوب مي شود که با ديگر رفتارهاي پرخطر، سبک زندگي پرخطر را تشکيل مي دهند.
پنجمين عامل، 4/6 درصد از واريانس کل ماتريس همبستگي را تبيين مي کند. اين عامل داراي آيتم هايي به شرح زير است: رانندگي براي بيان احساسات و عواطف 81 درصد، جذاب به نظر رسيدن 76 درصد، کسب احساس قدرت مندي 76 درصد، کسب احساس آرامش 76 درصد، بدون مقصد رانندگي کردن 45 درصد و رانندگي کردن با دوستان 36 درصد. با توجه به آيتم هاي بيان شده، عامل پنجم را مي توان عشق راندن (21) ناميد. شاخص هايي که بازگو کننده ي عشق راندن هستند، نمايان گر انگيزه و تمايلات پنهان و فراوان رانندگانِ جوان در حين رانندگي است. شاخص هايي نظير رانندگي براي کسب قدرت، آرامش، مورد توجه واقع شدن و رانندگي بدون داشتن هدف.
عامل ششم، 4/2 درصد از واريانس کل ماتريس همبستگي را تبيين مي کند. اين عامل داراي آيتم هايي به شرح زير است: استفاده از اينترنت 56 درصد، رفتن به موزه 52 درصد، گوش دادن به موسيقي کلاسيک 52 درصد نواختن يکي از سازهاي موسيقي 51 درصد، رفتن به تئاتر 51 درصد، سينما رفتن 40 درصد، ديدن فيلم هاي اجتماعي 39 درصد، خواندن ادبيات رمانتيک 34 درصد و رفتن به کافه ها 32 درصد. اين آيتم ها، بعد فرهنگي سبک زندگي را بازگو مي کنند و مي توان آن را مصرف فرهنگي (22) ناميد. مصرف فرهنگي معمولاً کمتر از بقيه ي فعاليت ها مستلزم هزينه کردن است و هم چنين قدرت انتخاب افراد در اين زمينه زياد است. به علاوه، قريحه که از عناصر سازنده ي سبک زندگي است، بيش از هر چيز در الگوي انجام دادن فعاليت و مصرف فرهنگي بروز مي کند. اين عامل، ديدگاه بورديو را درباره ي اين که طبقات بالا خود را با استفاده از فرهنگ متعالي از بقيه ي طبقات ديگر متمايز مي کنند، منعکس مي سازد. سليقه هاي افراد در مصرف فرهنگي، در کنار فعاليت هاي اوقات فراغت و الگوي مصرف، از اصلي ترين شاخص هاي مورد استفاده در مطالعات سبک زندگي بوده است. شاخص ها و فعاليت هايي که تحت عنوان مصرف فرهنگي قرار گرفته اند نظير رفتن به سينما، خواندن انواع کتاب ها، تماشاي فيلم و... بازتاب دهنده ي الگويي از سبک زندگي هستند که داراي جهت گيري فرهنگي است. به عبارت ديگر؛ سبک زندگي فرهنگي عبارت است از مجموعه ي رفتارها و مصرف فرهنگي که بر روي هم، کليتي واحد را تشکيل مي دهند.
عامل هفتم، 3/3 درصد از واريانس کل ماتريس همبستگي را تبيين مي کند. اين عامل داراي آيتم هايي به شرح زير است: علاقه به صلح جهاني 85 درصد، علاقه به حقوق بشر 82 درصد، علاقه به مسايل زيست محيطي 75 درصد و علاقه به بحث هاي سياسي 57 درصد. آيتم هاي اين عامل، بازگوکننده ي علاقه به شرکت در فعاليت هاي اجتماعي است. بنابراين، عامل هفتم، علاقه مندي به فعاليت هاي اجتماعي (23) نام گذاري شد.
عامل هشتم، 2/7 درصد از واريانس کل ماتريس همبستگي را تبيين مي کند. اين عامل داراي آيتم هايي به شرح زير است: انجام فعاليت هاي فيزيکي 82 درصد، ورزش کردن 80 درصد، علاقه به ورزش هاي جمعي نظير فوتبال 66 درصد، رفتن به استاديوم هاي ورزش 46 درصد و انجام ورزش هاي انفرادي 30 درصد. باتوجه به آيتم ها مي توان آن را علاقه مندي به شرکت در فعاليت هاي ورزشي (24) ناميد. انجام فعاليت هاي متفاوت ورزشي نظير: شنا، فوتبال و... حتي ديدن مسابقات ورزشي نيز در حقيقت بازگوکننده ي ترجيحات افراد است. فعاليت هاي متفاوت ورزشي نيز بازگوکننده ي ذائقه ي افراد و شرکت کردن در فعاليت هاي ورزشي مختلف ( ورزش هاي انفرادي و جمعي که بازتاب ترجيحات طبقات متفاوت است ) و تماشاي مسابقات ورزشي است.

جنسيت:

در اين مقاله جنسيت، يک متغير تبيين کننده و تأثيرگزارِ مورد توجه و تحليل ها بر مبناي جنسيت و مقايسه ي مردان و زنان صورت گرفته است.

متغيرهاي زمينه اي:

متغيرهاي سن، وضعيت تأهل و پايگاه اقتصادي - اجتماعي به عنوان متغيرهاي زمينه اي درنظر گرفته شدند. منظور از پايگاه اقتصادي - اجتماعي، ويژگي هاي اقتصادي و اجتماعي مثل هزينه اي که فرد در هر ماه صرف امور شخصي خود مي کند، ميزان درآمد فرد و والدين پاسخ گوها، سطح تحصيلات و منزلت شغلي است که تعيين کننده ي پايگاه اقتصادي - اجتماعي افراد است.

تصادف:

تصادف، برخورد فيزيکي بين وسيله ي نقليه با هر چيز خارجي نظير وسيله ي نقليه، انسان و... را مي گويند. چيلوتاکيس خطر تصادف را بر اساس تصادف / راننده تعريف مي کند. به عبارت ديگر آن را جزئي از رفتار رانندگي در نظر مي گيرد. او عقیده دارد که بسياري از تحقيقات گذشته بر راننده / سرعت تأکيد داشتند. در اين پژوهش تمرکز اساسي بر تصادفاتي است که رانندگان جوان داشته اند. بدين ترتيب، تصادفات در ماه و سال گذشته جزو شاخص خطر تصادف محسوب مي شود.

پردازش ها و آزمون هاي آماري

در اين قسمت به آزمون هاي آماريِ مربوط به متغيرهاي زمينه اي و متغير اصلي تحقيق يعني تصادف مي پردازيم.

رابطه ي بين تصادف و سن:

داده هاي جدول زير همبستگي بين تصادف و سن افراد را نشان مي دهد. بين تصادف و سن به اندازه ي 0/13 رابطه وجود دارد که رابطه اي نسبتاً ضعيف است و جهت اين رابطه نيز مثبت است. بدين معنا که با بالارفتن سن، خطر تصادف نيز بيشتر مي شود. از سوي ديگر، سطح معنادار بودن اين رابطه از 0/05 کوچک تر و نشان دهنده ي معنادار بودن اين رابطه است.
** توضیح جدول (1): رابطه ي بين تصادف و سن

خطر تصادف

همبستگی پیرسون

 سطح معناداری (sig )

سن

139/0

003/0


مقايسه ي بين دو جنس نشان مي دهد که ضريب همبستگي دو متغيرِ تصادف و سن در بين زنان در حدود 0/204 و رابطه اي نسبتاً ضعيف است و از سوي ديگر، سطح معناداري آن بزرگ تر از 0/05 است که نشان مي دهد بين سن زنان و خطر تصادف رابطه اي معنادار وجود ندارد در حالي که ضريب همبستگي پيرسون در ميان مردان در حدود 0/178 و رابطه اي ضعيف است و سطح معناداري آن 0/01 و نشان دهنده ي آن است که بين سن مردان و خطر تصادف رابطه اي معنادار وجود دارد و جهت اين رابطه نيز مثبت است، بدين معنا که با بالارفتن سن مردان بر خطر تصادف آنان نيز افزوده مي شود.

ميانگين تصادف برحسب گروه هاي متفاوت شغلي

با استفاده از آناليز واريانس، جدول زير تفاوت ميانگين تصادف بر حسب گروه هاي متفاوت شغلي را نشان مي دهد.
** توضیح جدول (2) : ميانگين خطر تصادف در بين گروه هاي متفاوت شغلي

منابع تغییر

مجموع مجذورات

درجه آزادی
Df

میانگین مجدورات

نسبت f

سطح معناداری
(sig )

بین گروهی

38/26

7

68/37

443/2

01/0

درون گروهی

66/6001

389

42/15

کل

481/6265

396

-


بر اساس جدول فوق مي توان دريافت که نسبت f به دست آمده در سطح 0/95 اطمينان معنادار است بنابراين فرض صفر را رد مي کنيم و فرض خلاف را مي پذيريم. به عبارت ديگر، ميانگين خطر تصادف در بين گروه هاي شغلي مختلف، متفاوت است و براي تعيين اين که خطر تصادف در کدام يک از گروه هاي شغلي بيشتر از بقيه ي گروه ها وجود دارد از آزمون تبعي توکي استفاده شده است ( جدول 3 ).
** توضیح جدول (3): آزمون توکي ( Tukey )

شغل(I )

شغل (J )

تفاوت میانگین

انحراف استاندارد

 سطح معناداری(sig )

دانشجو

سرباز

81/-

359/1

999/0

 

کارگر

59/1-

06/1

811/0

 

بیکار

35/2-

904/0

158/0

 

کارمند

929/0-

646/0

839/0

 

دارای شغل آزاد

45/1-

470/0

004/0

 

خانه دار

350/0-

14/1

000/1

 

دانشجو

45/1

52/1

980/0


با توجه به اطلاعات مندرج در جدول فوق مي توان دريافت که کساني که شغل آزاد دارند به طور معنادار در سطح اطمينان 95 درصد از خطر تصادف بيشتري نسبت به ديگر گروه هاي شغلي برخوردارند. باتوجه به اطلاعات مندرج در اين جدول مي توان گفت که افراد داراي مشاغل آزاد نسبت به ديگر گروه هاي شغلي، داراي تصادف بيشتري هستند. مقايسه ي بين دو جنس در اين زمينه نشان دهنده ي آن است که در بين زنان، از لحاظ خطر تصادف تفاوتي معنادار بين گروه هاي متفاوت شغلي وجود ندارد. جدول زير مؤيد اين نکته است.
** توضیح جدول (4): ميانگين خطر تصادف بر حسب گروه هاي متفاوت شغلي در ميان زنان

منابع تغییر

مجموع مجذورات

درجه آزادی
Df

میانگین مجدورات

نسبت f

سطح معناداری
(sig )

بین گروهی

12/77

6

86/12

44/1

34/0

درون گروهی

81/1493

133

23/11

کل

93/1570

139

-


هم چنين آزمون فوق نشان مي دهد که در ميان مردان نيز از لحاظ خطر تصادف تفاوتي معنادار بين گروه هاي متفاوت شغلي وجود ندارد.
** توضیح جدول (5): ميانگين خطر تصادف برحسب گروه هاي متفاوت شغلي در بين مردان

منابع تغییر

مجموع مجذورات

درجه آزادی
Df

میانگین مجدورات

نسبت f

سطح معناداری
(sig )

بین گروهی

78/146

6

46/24

52/1

16/0

درون گروهی

2/4002

250

00/16

کل

05/4149

256

-


پس مي توان گفت که از اين لحاظ وضعيتي مشابه بين مردان و زنان وجود دارد. به عبارت ديگر؛ چه در بين مردان و چه در بين زنان، نوع شغل، متغير تأثيرگذاري بر تصادف افراد نيست.

رابطه ي بين تصادف و تحصيلات

داده هاي جدول زير همبستگي بين خطر تصادف و تحصيلات افراد را نشان مي دهد. بين خطر تصادف و تحصيلات به اندازه ي 0/83 رابطه وجود دارد که رابطه اي نسبتاً قوي و جهت اين رابطه نيز منفي است بدين معنا که با بالارفتن تحصيلات، از ميزان تصادف کاسته مي شود.
** توضیح جدول (6): رابطه خطر تصادف و تحصيلات

خطر تصادف

همبستگی پیرسن

سطح معناداری(sig )

تحصیلات

83/0-

003/0


مقايسه ي بين دو جنس نشان مي دهد که ضريب همبستگي پيرسون بين تحصيلات زنان و خطرتصادف آنان به اندازه ي 0/214- ، که ارتباط نسبتاً ضعيفي است و از سوي ديگر 0/33 = sig و نشان دهنده ي آن است که بين تحصيلات زنان و خطر تصادف ارتباطي معنادار وجود ندارد. هم چنين ضريب همبستگي پيرسون بين تحصيلات مردان و خطر تصادف آنان به اندازه ي 0/165- است و 0/86 = sig نشان دهنده ي آن است که بين تحصيلات مردان و خطرتصادف نيز ارتباطي معنادار وجود ندارد.

آزمون تفاوت ميانگين تصادف برحسب جنسيت:

داده هاي جدول زير تفاوت ميانگين تصادف را بر حسب جنسيت نشان مي دهد. داده هاي اين جدول حکايت از آن دارد که ميانگين تصادف براي زنان 2/96 و براي مردان 5/36 است. اين ارقام نشان دهنده ي آن است که ميزان تصادف در ميان مردان بيشتر از رقم مشابه در ميان زنان است. آزمون مقايسه ي ميانگين (25)، معنادار بودن تفاوت ميانگين ها را آشکار مي سازد.
** توضیح جدول (7): تفاوت ميانگين خطر تصادف بر حسب جنسيت

متغیر

جنسیت

میانگین

انحراف معیار

t

درجه آزادی
(df )

سطح معناداری
(sig )

تصادف

زن

96/2

37/3

54/6-

448

000/0

مرد

36/5

86/3


آزمون مقايسه اي ميانگين نشان مي دهد که تفاوت ميانگين تصادف در بين زنان و مردان معنادار است. به عبارت ديگر؛ ميانگين تصادف مردان به مراتب بيشتر از زنان است.

آزمون تفاوت رانندگي پرخطر برحسب جنسيت

داده هاي جدول زير تفاوت ميانگين رانندگي پرخطر را بر حسب جنسيت نشان مي دهد. داده هاي اين جدول حکايت از آن دارد که ميانگين رانندگي پرخطر براي زنان 23/91 و براي مردان 26/13 است. اين ارقام نشان دهنده ي آن است که ميزان رانندگي پرخطر در ميان مردان بيشتر از رقم مشابه در ميان زنان است. آزمون مقايسه ي ميانگين، معنادار بودن تفاوت ميانگين ها را آشکار مي سازد.
** توضیح جدول (8): تفاوت ميانگين رانندگي پرخطر برحسب جنسيت

متغیر

جنسیت

میانگین

انحراف معیار

t

درجه آزادی
(df )

سطح معناداری
(sig )

رانندگی پرخطر

زن

91/23

07/9

42/2-

448

016/0

مرد

13/26

28/9


آزمون مقايسه ي ميانگين نشان مي دهد که تفاوت ميانگين رانندگي پرخطر در بين زنان و مردان معنادار است. اين تفاوت شايد ناشي از اين است که زنان در مقايسه با مردان علاقه کمتري به رانندگي پرخطر دارند.

آزمون تفاوت انجام فعاليت هاي مربوط به زيبايي برحسب جنسيت

داده هاي جدول زير تفاوت ميانگين انجام فعاليت هاي مربوط به زيبايي ( نظير لباس هاي زيبا و مد روز پوشيدن، استفاده از لوازم آرايشي و بهداشتي و... ) را بر حسب جنسيت نشان مي دهد. داده هاي اين جدول حکايت از آن دارد که ميانگين انجام فعاليت هاي مربوط به زيبايي براي زنان 33/97 و براي مردان 33/03 است. اين ارقام نشان دهنده ي آن است که ميزان انجام فعاليت هاي مربوط به زيبايي در ميان زنان بيشتر از رقم مشابه در ميان مردان است. آزمون مقايسه ي ميانگين، معنادار بودن تفاوت ميانگين ها را آشکار مي سازد.
** توضیح جدول (9): تفاوت ميانگين انجام فعاليت هاي مربوط به زيبايي بر حسب جنسيت

متغیر

جنسیت

میانگین

انحراف معیار

t

درجه آزادی
(df )

سطح معناداری
(sig )

فعالیت های مربوط به زیبایی

زن

97/33

87/5

52/4

448

003/0

مرد

03/33

81/6


آزمون مقايسه ي ميانگين نشان مي دهد که تفاوت ميانگين انجام امور زيبايي در بين زنان و مردان معنادار است. اين تفاوت شايد به اين دليل باشد که زنان علاقه ي بيشتري به امور زيبايي دارند.

آزمون تفاوت انجام فعاليت هاي مربوط به مصرف الکل برحسب جنسيت

داده هاي جدول زير تفاوت ميانگين انجام فعاليت هاي مربوط به فعاليت هاي مربوط به مصرف الکل ( نظير مصرف الکل، سيگار کشيدن، رانندگي بعد از مصرف الکل، استفاده از قرص هاي روان گردان، رانندگي بعد از مصرف قرص هاي روان گردان ) را بر حسب جنسيت نشان مي دهد. داده هاي اين جدول حکايت از آن دارد که ميانگين انجام فعاليت هاي مربوط به الکل براي زنان 7/90 و براي مردان 11/7 است. اين ارقام نشان دهنده ي آن است که ميزان انجام فعاليت هاي مربوط به مصرف الکل در بين مردان بيشتر از رقم مشابه در ميان زنان است.
** توضیح جدول (10): تفاوت ميانگين مصرف الکل بر حسب جنسيت

متغیر

جنسیت

میانگین

انحراف معیار

t

درجه آزادی
(df )

سطح معناداری
(sig )

مصرف الکل

زن

90/7

38/3

36/10

448

002/0

مرد

7/11

86/3


آزمون مقايسه اي ميانگين نشان مي دهد که تفاوت ميانگين مصرف الکل در بين زنان و مردان معنادار است. اين نتايج به سهم خود نشان مي دهد که زنان در مقايسه با مردان کمتر به مصرف الکل و امور مشابه آن گرايش دارند و در مجموع، سبک زندگي سالم تري دارند.

آزمون تفاوت انجام فعاليت هاي ورزشي بر حسب جنسيت

داده هاي جدول زير تفاوت ميانگين انجام فعاليت هاي ورزشي نظير انجام ورزش هاي جمعي مثل فوتبال، واليبال و علاقه به ورزش هاي انفرادي نظير شنا و رفتن به استاديوم هاي ورزشي و علاقه به ورزش را بر حسب جنسيت نشان مي دهد. داده هاي اين جدول حکايت از آن دارد که ميانگين انجام فعاليت هاي ورزشي براي زنان 18/81 و براي مردان 19/53 است. اين ارقام نشان دهنده ي آن است که ميزان انجام فعاليت هاي ورزشي در ميان مردان بيشتر از رقم مشابه در ميان زنان است.
** توضیح جدول (11): تفاوت ميانگين فعاليت هاي ورزشي بر حسب جنسيت

متغیر

جنسیت

میانگین

انحراف معیار

t

درجه آزادی
(df )

سطح معناداری
(sig )

فعالیت های ورزشی

زن

81/18

93/3

98/1-

447

048/0

مرد

53/19

49/3


آزمون فوق نشان مي دهد که تفاوت ميانگين انجام فعاليت هاي ورزشي در بين زنان و مردان معنادار است. طبق اين نتيجه، زنان در مقايسه با مردان کمتر به انجام فعاليت هاي ورزشي علاقه دارند.

آزمون تفاوت مصرف فرهنگي بر حسب جنسيت

داده هاي جدول زير تفاوت ميانگين مصرف فرهنگي ( نظير خواندن ادبيات رمانتيک، سينما رفتن، بازديد از موزه، رفتن به انواع کافي شاپ ها، گوش دادن به موسيقي کلاسيک، نواختن يکي از سازهاي موسيقي، ديدن فيلم اجتماعي ) را بر حسب جنسيت نشان مي دهد. داده هاي اين جدول حکايت از آن دارد که ميانگين مصرف فرهنگي براي زنان 24/89 و براي مردان 22/01 است. اين ارقام نشان دهنده ي آن است که ميزان مصرف فرهنگي در ميان زنان بيشتر از رقم مشابه در ميان مردان است.
توضیح جدول (12): تفاوت ميانگين مصرف فرهنگي بر حسب جنسيت

متغیر

جنسیت

میانگین

انحراف معیار

t

درجه آزادی
(df )

سطح معناداری
(sig )

مصرف فرهنگی

زن

89/24

67/5

11/5

443

000/0

مرد

01/22

62/5


آزمون مقايسه ي ميانگين نشان مي دهد که تفاوت ميانگين مصرف فرهنگي در بين زنان و مردان معنادار است و اين تفاوت نشان مي دهد که مصرف فرهنگي در ميان زنان بيشتر از مردان است.

آزمون تفاوت ميانگين دين داري بر حسب جنسيت

داده هاي جدول زير تفاوت ميانگين دين داري را بر حسب جنسيت نشان مي دهد. داده هاي اين جدول حکايت از آن دارد که ميانگين دين داري براي زنان 17/50 و براي مردان 17/41 است. اين ارقام نشان دهنده ي آن است که ميزان انجام فعاليت هاي مربوط به دين داري در ميان زنان بيشتر از رقم مشابه در ميان مردان است. آزمون مقايسه ي ميانگين، معنادار بودن تفاوت ميانگين ها را آشکار مي سازد.
** توضیح جدول (13): تفاوت ميانگين دين داري بر حسب جنسيت

متغیر

جنسیت

میانگین

انحراف معیار

t

درجه آزادی
(df )

سطح معناداری
(sig )

دینداری

زن

50/17

01/6

144/0

448

000/0

مرد

41/17

37/6


آزمون مقايسه ي ميانگين نشان مي دهد که تفاوت ميانگين دين داري در بين زنان و مردان معنادار است. اين تفاوت به نحوي نشان مي دهد که زنان علاقه ي بيشتري به انجام فعاليت هاي ديني دارند.

نتيجه گيري

اين مطالعه به سهم خود نشان داد که رويکرد و يا نظريه سبک زندگي، مفهومي کاربردي در حوزه هاي گوناگون علايق است. در نتيجه، سبک زندگي يک اصطلاح ريشه اي است که مطابق با حوزه هاي گوناگون، با جنبه هاي متفاوت زندگي اجتماعي و فرهنگي بشري سر وکار دارد. يکي از اين حوزه ها جايي که سبک زندگي بسيار مرسوم به نظر مي رسد - تحقيقات مرتبط با مفهوم سلامتي و خطر است. به عبارت ديگر؛ سبک زندگي داراي دو جنبه ي اساسي - سالم و خطرناک - و هم چنين يک عامل بسيار مهم در تعيين مثبت ( سالم ) و منفي ( خطرناک ) بودن شيوه ي زندگي افراد است. به همين سان، سبک زندگي در تحقيقات مربوط به رانندگي و خطر تصادف قابل کاربرد است. يافته هاي حاصل از بسياري از مطالعات در اين حوزه و هم چنين نتايج ديگر تحقيقات، ارتباط قوي بين ابعاد سبک زندگي ( فرهنگ، ورزش، دين داري، الکل و... ) و رفتار رانندگي را نشان مي دهند. به نظر مي رسد که مفهوم سبک زندگي داراي ادبياتي مناقشه برانگيز است. در اين مقاله سعي شده است تعريفي از سبک زندگي ارائه شود که در حوزه ي تصادف ( رانندگي ) قابل کاربرد باشد. بر اين اساس، سبک زندگي انتخاب مجموعه اي از فعاليت ها در درون محدوده هاي ساختاري است و بنا بر تعريف کاکرهام، سبک زندگي داراي دو عنصر اساسيِ انتخاب و ساختار ( عامليت، ساختار ) است که محدوده هاي ساختاري مي توانند انتخاب هاي افراد را محدود کنند. به طور خلاصه؛ سبک زندگي، تلفيقي از عامليت و ساختار است لذا در تحقيق حاضر جنس، سن، پايگاه اقتصادي - اجتماعي و شغل، عوامل ساختاري در نظر گرفته شده اند که محدوديت هايي را در انتخاب عاملان ايجاد مي کنند. به عبارت ديگر؛ انتخاب هاي عاملان ( انتخاب فرد در زمينه ي رانندگي و ساير جنبه هاي زندگي ) در درون اين محدوده ها قرار دارند. بدين ترتيب بر اساس پژوهش حاضر، زنان نسبت به مردان سبک زندگي سالم تر و در نتيجه خطر تصادف کمتري دارند.
از ميان ابعاد متفاوت سبک زندگي ابعادي نظير رانندگي پرخطر و الکل در ميان زنان کمتر ديده شده است. نتيجه ي حاضر با ديدگاه کاکرهام مطابق است که مي گويد زنان معمولاً الکل کمتري در مقايسه با مردان مصرف مي کنند و سبک زندگي سالم تري دارند.
از سوي ديگر نتيجه ي تحقيق حاضر نشان دهنده ي علاقه ي بيشتر زنان به مصرف فرهنگي و فعاليت هاي زيبايي - لذت است. اين نتيجه گوياي نظريه وبلن در ارتباط با نقش زنان طبقه ي مرفه است. از نظر او اسباب و اثاثيه ها، پوشاک و لوازم آرايشي متفاوت عمدتاً فعاليت هايي هستند که از سوي زنان سازمان دهي مي شوند. بورديو نيز مصرف فرهنگي را نوعي خلق ارتباط مي داند که کارکرد اساسي آن ايجاد و حفظ تمايزات اجتماعي است. بنابراين مي توان نتيجه گرفت که مصرف کالاهاي فرهنگي و کالاهاي موجدِ افزايش زيبايي و لذت ( نظير لوازم آرايشي و... ) از سوي زنان مي تواند روايت گر هويت و ايجاد تمايز در قلمرو زندگي روزمره باشد.
نتيجه ي تحقيق حاضر نشان مي دهد که اعمال مذهبي که بخشي از مفهوم سبک زندگي را تشکيل مي دهد در ميان زنان بيشتر از مردان ديده مي شود. نتيجه ي فوق مي توان نشان از تأثير دين و حضور آن در عرصه ي عمومي باشد. اين تحقيق نشان مي دهد که زنان کمتر از مردان الکل مصرف مي کنند، کمتر سيگار مي کشند، علاقه ي کمتري به رانندگي هاي پرخطر دارند و در عوض، علاقه به انجام فعاليت هاي زيبايي در ميان آنان زيادتر است و از سوي ديگر، مصرف فرهنگي و نيز علاقه به انجام امور ديني در بين آن ها بيشتر ديده مي شود.
مطابق با تئوري رفتار مشکل آفرين، زنان علاقه ي کمتري به رانندگي هاي پرخطر و رفتارهاي پرخطر دارند. چيزر معتقد است که تأثير بازدارنده ي ايفاي نقش هاي اجتماعي مي تواند بازتاب گروه هاي اجتماعي جديد، تقاضاهاي نقش اجتماعي جديد ( خانواده، اجتماع، محل کار ) باشد که باعث تغيير در انتظارات اجتماعي و خود و هم چنين افزايش کنترل هاي اجتماعي غيررسمي مي شود. چيزر معتقد است که هيجان جويي و کسب لذت با افزايش نقش ها و انتظارات اجتماعي کاسته مي شود لذا مي توان نتيجه گرفت که زنان درمقايسه با مردان داراي سبک زندگي کم خطرتري هستند.
واپسين سخن اينکه، جنسيت يکي از محدوده هاي ساختاري است که مي تواند انتخاب عاملان را با محدوديت مواجه سازد. بنابراين زنان در مقايسه با مردان سبک زندگي سالم تري دارند و برخورداري از اين سبک زندگي سالم تأثير مهمي بر کاهش خطر تصادف زنان داشته است.

پي نوشت ها :

1. دانشيار جامعه شناسي دانشگاه مازندران sharepour@yahoo. com
2. استاديار گروه انسان شناسي دانشگاه تهران vedadhir@gmail. com
3. کارشناس ارشد دانشگاه مازندران ensi. ghorbanzadeh@gmail. com
4. Cockerham.
5. Begg.
6. Bina.
7. Agency.
8. Habitus.
9. Bourdieu.
10. Field.
11. Disposition.
12. Capital.
13. Emibayer.
14. Problem - Behavior.
15. Jessor.
16. Risky Driving.
17. Factor analysis.
18. Religious.
19. Elegance - Pleasure.
20. Alcohol / Modern diversion.
21. Car addiction.
22. Cultural consumption.
23. Interest in social affairs.
24. Interest in physical activity.
25. T-Test.

منابع :
Abel, Thomas and William C. Cockerham ( 1997 ) "Conceptualizing contemporary health lifestyle: Moving beyon Weber ", The Sociological Quarterly, volume 38, number2, 121-342.
Barname Weekly ( 2008 ) Internal publication of Organization of Managment and Planning [ in Persian ].
Begg, Dorothy ( 1998 ) " A longitudinal study of lifestyle factors as predictors of injuries and crashes among yong adults ", Accident Analysis and Prevention, 1871,19, 431-430.
Bina, Manucla ( 2005 ) " Risky driving and lifestyle in adolescence ", Accident Analysis and Prevention, 2005: 38, 473-481.
Cockerham, William C. ( 1997 ) " The social determaiants of decline of life expectancy in Russia and Eastern Europe: A lifestyle Explanation and Eastern Europe: A lifestyle explanation ", Journal of Health and Social Behavior, vol 38, 131-148.
Cockerham, William C. ( 2000 ) " Health as a Social problem ", Journal of Health and Social Behavior, vol 38,117-130.
Cockerham, William C. ( 2004 ) " health lifestyle in Ukraine ", Public Health in Eastern Europe, 50, 264-271.
Cockerham, William C. and Hinote, Brian ( 2004 ) "Health lifestyle in Central Asia" Social Science & Medicine vol 59، 1409 - 1421
Cockerham William C. (2005)"Health lifestyle theory and the convergence of Agency and Structure"، Journal of Health and Social behavior, vol 46, 51-67..
Emibayer, Mustafa ( 1998 ) "What is Agency? " American Journal of Sociology, vol 103, 962-1623.
Jessor Richard and Frances Costa (1997) " Predicting developmental change in risky driving: The transition to young adulthood"، Developmental Science ،vol 1، 4-16.
Jessor, Richard ( 2004 ) " The role of social context in Adolscence: Context protection and context risk in the United States ", Developmental Science, vol 9, no2, 67-85.
Martin, John ( 2001 ) " What is field theory? ", American Journal of Sociology, vol 109,1-49.
Strinati, Dominique ( 2005 ) Introduction to public culture theories, translated by Soraya Paknazar, Tehran: Gam Nou publication [ in Persian].

منبع مقاله :
زن در توسعه و سياست ( پژوهش زنان )، دوره ي 8، شماره ي 2، تابستان 1389



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط