تحول خوشه صامت آغازي

کسانی که با زبانهای قدیم و میانه ی ایرانی سر و کار دارند می دانند که در این زبانها بسیاری از کلمات با دو صامت آغازی ( = خوشه ی صامت آغازی ) شروع می شده اند، مانند draxt « درخت »، fradāg « فردا » spēd «
شنبه، 24 آبان 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحول خوشه صامت آغازي
تحول خوشه صامت آغازي

 

نويسنده: دکتر علي اشرف صادقي




 

کسانی که با زبانهای قدیم و میانه ی ایرانی سر و کار دارند می دانند که در این زبانها بسیاری از کلمات با دو صامت آغازی (1) ( = خوشه ی صامت آغازی ) شروع می شده اند، مانند draxt « درخت »، fradāg « فردا » spēd « سپید » و غیره در زبان پهلوی. از طرف دیگر در زبان فارسی دری خوشه های آغازی از همان آغاز تحول پیدا کرده و به کمک مصوتی شکسته شده بوده اند. در زبان عربی نیز خوشه ی صامت آغازی و به تعبیر مؤلفان قدیم « ابتدا به ساکن » وجود نداشته است. این نکته بسیاری از مؤلفان عرب و ایرانی را بر آن داشته تا تصور کنند که ابتدا به ساکن در هیچ زبانی ممکن نیست. شمس الدین محمد بن قیس رازی می نویسد: « ابتداء کلام جز به حرفی متحرک نتوان کرد... و جمهور ائمه ی نحو و لغت و کافه ی اصحاب عروض متفق اند بر آنکه ابتدا به حرف ساکن... مقدور بشر نیست » ( رازی، ص 7-36 ). خواجه نصیرالدین طوسی نیز می نویسد: « و به حرف مصمت تنها ابتدا نتوان کرد، مگر بعد از آنکه حرف مصوت مقارن او شود » ( طوسی، ص 12 ) و نیز « و بدانکه اولِ شعر حرفی ساکن نتواند بود، چه ابتدا به ساکن ممتنع یا متعسّر بود » ( طوسی، ص 18 ). (2) با این همه بعضی از مؤلفان ایرانی و عرب قرون گذشته به وجود خوشه ی صامت آغازی در زبان فارسی و گویش های ایرانی اشاره کرده اند. شمس قیس در دنباله ی مطلب فوق بلافاصله می افزاید: « و ابن درستویه ی فسایی از ولایت فارس در این باب خلاف همگنان کرده است و رسالتی در امکان این... مستحیل نوشته و آن را به سخنان بی حاصل و دعاوی بی طایل مطول گردانیده و در جواز ابتدا به ساکن به کلماتی که بعضی عجم آن را ربوده در لفظ آرند و حرکت حرف نخستین آن را میان فتحه و کسره گویند، چنانکه نه فتحه ی روشن و نه کسره ی معین، چون فاء فغان و دال درم و سین سرای و شین شمار استدلال کرده... و هم بدین خیال گفته است که ما به زبان پسائی سر را ثر خوانیم. و ثاء ساکن است و بدان ابتدا می کنیم و را متحرک است و بدان خاموش می شویم » ( همانجا ).
ابن درستویه از نحویان بزرگ زبان عربی بوده و در سال 347 هجری قمری در بغداد درگذشته است. ابن جنّی، دستوردان بزرگ عرب متوفی در سال 392 نیز می گوید ایرانیان کاف کلمه ی کلید را به نوعی تلفظ می کنند که معلوم نیست حرکت آن فتحه است یا کسره (3) ( ابن جنی، 1371 ق / 1952، ج 1، ص 92-91 ). نجم الغنی خان نیز به نقل از غایة البیان از ابن جنّی نقل می کند که در زبان فارسی کلمه ی شتر با ساکن شروع می شود ( نجم الغنی خان، ص 252 ). همچنین مؤلف یواقیت العلوم در قرن ششم از قول خالدی نخجوانی نقل می کند که « شکم و شتر اولشان ساکن است و مردم پندارند متحرک است » ( یواقیت، ص 172 ). نجم الغنی خان به نقل از قاضی عضدالدی [ ایجی ؟] نیز واو معدوله در کلمه ی خوارزم را دو صامت می داند که کلمه با آن آغاز شده است،‌ منتهی به تعبیر خود او نصف حرکت را به خ و نصف دیگر را به و داده اند ( نجم الغنی خان، ص 252 ).
از گفته ی مؤلفان فوق بر می آید که خوشه ی صامت آغازی در زبان فارسی اساساً وجود نداشته و – به استثنای واو معدوله – در سایر مثالهایی که ذکر کرده اند یک مصوت خنثی یا schwa ( = حرکت ربوده ) دو صامت آغازی را از هم جدا می کرده است. اما در گویش فسائی – و مسلماً در بعضی گویش های دیگر – خوشه ی آغازی وجود داشته است. در مورد کلمات شکن و شتر مؤلف یواقیت العلوم چنین توجیه می کند که « شین حرفی تنفّسی است و الفی در اول آن مقدّر است که گاه گاه باشد که ظاهر کنند، گویند اشکم و اشتر؛ آنکس که الف ظاهر نکند بر تقدیر الف، شین بگوید تا گمان برند که شین ساکن گفته است » ( همانجا ).
آنچه در این تحقیق مورد نظر است بررسی سه نکته است. نخست اینکه خوشه های آغازی زبان پهلوی به چه صورتهایی تحول پیدا کرده اند و شرایط شکلهای مختلف تحول آنها چه بوده است. دوم اینکه زمان این تحول کی بوده است و بالاخره اینکه علت این تحول چیست ؟

1.صورتهای تحول خوشه ی صامت آغازی

ایران شناسانی که تحول خوشه های آغازی فارسی میانه را بررسی کرده اند یادآور شده اند که این خوشه ها به دو صورت تحول پیدا کرده اند: یک یا مصوت کوتاه به نام مصوت میانجی یا anaptyctic میان دو صامت واسطه شده است، مانند مصوتی که در کلمات sipēd « سپید » و firēdōn « فریدون » ‌دیده می شود که از spēd و frēdōn گرفته شده اند و یا یک مصوت در آغاز خوشه اضافه می شده است، مانند ispand « اسفند و Istaxr « اصطخر » که از spand و Staxr گرفته شده اند. به این مصوت مصوت prothetic گفته می شود که ما آن را مصوت آغازی می نامیم ( رک: هوبشمان، 1895، ص 174-171؛ هُرن، 1901-1898، ص 40-39 ).
ماهیت این مصوتها به نوشته ی محققان نامبرده بستگی به صامتهای محیط بر این مصوتها و یا مصوتهای بعد از آنها دارد، اما غالباً تابع قاعده ی خاصی نیست، مانند سَتُرگ، سِتُرگ، سُتُرگ و اَستَرون، سَتَرون، سُتُرون ( هوبشمان، ص 171 ).
در اینکه اکثریت قریب به اتفاق خوشه های آغازی پهلوی به این دو صورت تحول پیدا کرده اند تردیدی نیست، اما محققان مشخص نکرده اند که در چه مواردی مصوت آغازی به کار رفته است و در چه موارد دیگری مصوت میانجی. تنها این نکته را یادآور شده اند که بعضی کلمات به هر دو شکل تحول پیدا کرده اند، مانند سِپید و اِسپید، سِپند و اِسپند.
بررسی مثالهای متعددی که در آنها مصوت آغازی و مصوت میانجی به کار رفته اند نشان می دهد که استعمال مصوت آغازی و مصوت میانجی در کلمات تابع قاعده ی خاصی است که در اینجا به شرح آن می پردازیم.
تقریباً در کلیه ی مثالهایی که خوشه ی صامت با یک صامت انسدادی ( انفجاری ) آغاز می گردد مصوتی که برای شکستن خوشه به کار می رود مصوت میانجی است، مانند درخت، درود، گرفتن، ترش و غیره. در حقیقت خوشه هایی که صامت اول آنها صامت انسدادی است متنوع نیستند و تنها خوشه هایی که وجود دارند عبارت اند از br، dr، Tr، gr. چنانکه دیده می شود دومین صامت تمام این خوشه ها صامت تکریری r است. ظاهراً علت اینکه مصوتی که این خوشه ها را می شکند مصوت میانجی است نه مصوت آغازی این امر است که صامتهای انسدادی به دلیل ماهیت خود که در تلفظ آنها باید راه هوا کاملاً بسته شود و برای تلفظ آنها مجرا با انفجار و فشار هوا باز شود، نمی توانند وقتی که در آغاز کلمه قرار گیرند هیچگونه مصوتی را بپذیرند. مصوتها ماهیتاً با مجرای باز هوا تولید می شوند.
با اینهمه معدود مثالهایی در دست است که خوشه ی آغازی آنها با صامت انسدادی شروع می شود و این خوشه با مصوت آغازی شکسته شده است. یکی از این مثالها ابرو است که در پهلوی به صورت brūg تلفظ می شده است. دیگر کلمه ی درم است که به نوشته ی مقدسی ( 1906، ص 335 ) ظاهراً در زبان مردم بخارا و بعضی جاهای دیگر به صورت ادرم تلفظ می شده است.(4)
برعکس در مواردی که خوشه ی آغازی با سایشی شروع می شده برای شکستن خوشه گاهی از مصوت آغازی و گاهی از مصوت میانجی استفاده شده است. علت به کار رفتن مصوت آغازی در اینجا ماهیت صامت سایشی است که در موقع تلفظ آن مجرای هوا باز است و در نتیجه ی این ویژگی مصوت کوتاهی می تواند قبل از آن به کار رود. خوشه های آغاز شده با صامت سایشی در زبان پهلوی نسبتاً متنوع و عبارت اند از fr، hr ( فقط در نام خاص Hrom « روم »)، sn، sk ( ظاهراً فقط در نام خاص Skandar )، sp، st، sr، kš، nš، xr، zr. صامت دوم خوشه ها در اینجا 5 مورد r، دو مورد n، و دو مورد k، یک مورد t و یک مورد p است.
خوشه های آغاز شده با صامت سایشی نشان می دهند که یک کلمه ی واحد گاهی با مصوت آغازی و گاهی با مصوت میانجی به کار رفته است، مانند سپید – اسپید، فریدون – افریدون، شکستن – اشکستن، ستون – استون، سکندر – اسکندر و غیره. از این گروههای دوگانه امروز عمدتاً صورتی که با مصوت میانجی همراه است در زبان تداول به کار می رود و صورت همراه با مصوت آغازی صورت ادبی و متروک است. شاید آنچه در پی می آید علت این امر را روشن کند.
در زبان پهلوی بعضی از کلمات با مصوت شروع می شده اند، اما در فارسی مصوت این کلمات افتاده است. در تعدادی از این کلمات پس از افتادن مصوت یک صامت در آغاز کلمه وجود داشته، مانند، انیز، ابا، ابی، ایاب، اَرِشک، اَفسَردن، ایادگار و غیره به معنی « نیز، با، بی، رَشک،‌افسردن، یادگار » و در تعدادی دیگر دو صامت، مانند aškamb، uštar، ōšmurdan، aspinǰ

، aswār، ašnūdan، به معنی « شکم، شتر، شمردن، سپنج، سوار، شنودن ». چنانکه دیده می شود در دسته ی اخیر پس از افتادن مصوت آغازی یک مصوت کوتاه میان دو صامتِ آغاز کلمه فاصله انداخته است. این مصوت الزاماً شبیه به مصوت محذوف کلمه نیست. عده ای تصور می کنند که در این کلمات، مصوت آغازیِ کلمه با یک عمل جا به جائی به جایگاه میان دو صامتِ بعدی منتقل شده است. اگر چنین بود باید مصوت میانجی بعدی از نظر کیفیت و زنگ عین مصوت آغازی محذوف باشد و چنین نیست. بنابراین باید پذیرفت که میان افتادن مصوت آغازی و اضافه شدن مصوت میانجی در جایگاه میان دو صامت رابطه ای نبوده است. به این معنی که ابتدا مصوت آغازی افتاده و بعداً مصوت میانجی به کلمه افزوده شده است. پذیرفتن این نظر به این معنی است که پس از افتادن مصوت آغازی، این کلمات مدتها با خوشه ی صامت آغازی به کار می رفته اند. اما این نکته نیز بلافاصله اینجا مطرح می شود که چرا در بعضی از این کلمات مصوت میانجیِ افزوده شده a و در بعضی دیگر u یا i است ؟ به نظر می رسد که افتادن مصوت آغازی کلمات مذکور امری تدریجی بوده است نه مسئله ای ناگهانی. به این معنی که این مصوتها که بعضی از آنها مانند مصوت آغاز کلمه ی ōšmurdan بلند نیز بوده اند به تدریج ضعیف شده تا حدی که به یک مصوت خنثی و حتی یک مصوت خنثای ضعیف بدل شده اند. مثلاً کلمه ی uštur به شکل əštur یا əštur و کلمه ی ōšmurdan به əšmurdan یا əšmurdan بدل شده بوده و در همین حال یا مدتی بعد، این مصوت به جایگاه میان دو صامت بعدی منتقل شده است. به این ترتیب این کلمات ابتدا به صورت šətur یا šətur و šəmurdan یا šəmurdan تلفظ می شده اند و تا مدتها این تلفظها ادامه داشته، ولی بعدها تحت تأثیر صامتهای کنارِ مصوت خنثی و یا مصوت هجای بعد و یا تحت تأثیر عوامل ناشناخته ی دیگر این مصوت به a، i یا u بدل شده است. علت اینکه مصوت میانجی در کلماتی از این قبیل گاهی به هر سه صورت و گاهی به دو صورت تلفظ می شده نیز همین مسئله بوده که این مصوت تا مدتها زنگ یا کیفیت خاصی نداشته و بعدها این کیفیت ایجاد شده است. مثلاً کلمات فتادن، شمردن، و شنودن هر یک دارای دو تلفظ است: فِتادن و فُتادن، شِمردن و شُمردن، خِرامیدن و خَرامیدن.
در بالا دیدیم که شمس قیس صریحاً می گوید مصوت هجای اول کلمات فغان، درم، سرای و شمار در تلفظ بعضی ایرانیان مصوت ربوده ( خنثی ) است. ابن جنّی نیز حرکت کاف کلمه ی کلید را میان فتحه و کسره یعنی مصوت خنثی می داند. این کلمه از یونانی kleidos گرفته شده که دارای خوشه ی صامت آغازی است. شکل معرب این کلمه یعنی اِقلید نشان می دهد که این کلمه زمانی به صورت əklīd یا Kəlīd تلفظ می شده که صورت اول معرّب شده و صورت دوم به کلید بدل شده است.(5) توجیهی که مؤلف یواقیت العلوم از کلمات شکم و شتر به دست می دهد نیز ظاهراً به این معنی است که بعد از حذف « الف » مصوتی مقدر بعد از « شین » تلفظ می شود و این کلمات دارای خوشه ی صامت آغازی نیستند. بیشک در اینجا نیز این مصوت « الف » کامل یعنی u و a نبوده، بلکه u و a به ə بدل شده بوده و این ə به جایگاه میان دو صامت منتقل شده است.
دوگانگی تلفظ کلمات سپید – اسپید، فریدون – افریدون، شکستن – اشکستن و غیره نیز به همین صورت میسر است. مصوت هجای آغازی این کلمات نیز زمانی خنثی بوده ولی بعدها کیفیت مشخصی پیدا کرده است. مثلاً جفت سپید – اسپید ظاهراً ابتدا səpēd یا əspēd/səpēd یا əspēd تلفظ می شده است. و بعدها ə به e بدل شده است. تبدیل کلمه ی از به « زِ » نیز در همین جهت باید توجیه شود. بیشک az نمی تواند به ze بدل شود. این کلمه ابتدا در ترکیب با کلمات بعد از خود به صورت əz درآمده و بعدها ə از əz به جایگاه بعد از z منتقل شده و در دوره های بعد به e بدل شده است. مثال زیر مراحل این تحول را نشان می دهد az bāy « از باغ » ← əz bāy ← zə bāy ← ze bāy.
تعدادی کلمات عربی مانند ابلیس، ابراهیم و غیره نیز در فارسی و خصوصاً در شعر مشمول قاعده ی مصوت آغازی / مصوت میانجی شده و با تلفظهای دوگانه ی ابلیس – بلیس، ابراهیم / براهیم به کار رفته اند. تسرّی این قاعده به این کلمات احتمالاً به قیاس صورت گرفته و یا اینکه وقتی این کلمات وارد زبان فارسی شده اند هنوز قاعده ی افزودن مصوت خنثی به کلمات دارای خوشه ی صامت آغازی و حذف مصوت اول کلمات شتر و شکم و جایگزین شدن آن با ə قاعده ای زنده و فعال بوده است.
از نظر آواشناسیِ تلفظیْ مطلوب ترین هجاهایی است که از یک صامت ( C ) و یک مصوت ( V ) تشکیل شده باشد ( =CV ). هر نوع تغییری که در ساخت هجاهای پیچیده تر داده شود و در جهت حرکت به سوی هجای CV باشد طبعاً حرکت به سوی هجای مرجّح و مطلوب است. استفاده از مصوت میانجی برای شکستن خوشه ی صامت آغازی منجر به ایجاد یک هجای مطلوب در آغاز این کلمات است. کاربرد مصوت آغازی نیز یک هجای VC ایجاد می کند که به هر حال تلفظ آن آسان تر از هجای CCV است.(6)
در بالا گفته شد که کیفیت مصوت آغازی و میانجی تحت تأثیر صامتهای و مصوتهای مجاور آنها بوده است... در حقیقت بافت کلمه تنها در بعضی موارد تعیین کننده ی کیفیت مصوت آغازی و مصوت میانجی است و در اکثریت موارد مصوت آغازی و میانجی در دوره های مختلف و در گویشهای متفاوت تغییر کیفیت داده و حتی بعضی تلفظها در کنار هم به کار رفته و می روند. مواردی که بافت در کیفیت مصوت مؤثر است ظاهراً تنها چهار مورد زیر است:
1. در مواردی که مصوت افزوده شده مصوت میانجی است، در صورتیکه مصوت هجای دوم کلمه ō یا ū یا u باشد، مصوت میانجی غالباً u است، مانند ستون،‌ ستور، فروش، سرود، دروغ و غیره. مثالهایی مانند سِپوختن و شِکوفه استثنا هستند. نیز رک: شماره ی 3 – الف.
2. در مواردی که صامت آغاز خوشه s باشد چهار حالت پیش می آید:
الف. مصوت افزوده شده مصوت آغازی است و مصوت هجای دوم کلمه مصوت غیر گرد. در این حالت مصوت آغازی اساساً i است،‌ مانند اسفند، اسپید،‌ اصطخر و غیره و گاهی مصوتی غیر از i، مانند کلمه ی اَستان طبق ضبط فرهنگها که همان اُستان کنونی است.
ب. مصوت هجای دوم گرد است. در این صورت مصوت آغازی نیز گرد است،‌ مانند استون، اسروش، استوه ( اُستُه ).
پ. مصوت افزوده شده مصوت میانجی است و مصوت هجای بعد مصوت غیر گرد. در این حالت مصوتِ میانجی اساساً ‌i است، مانند سپر،‌ سپری،‌ سپاس (7)، سپید، سپهر و غیره. با اینهمه در کلمه ی سرا، بن مضارع فعل سرودن و به معنی « خانه » تحت تأثیر ā در هجای بعد مصوت میانجی a است نه i. اما گاهی نیز در بن مضارع فعل سرودن مصوت میانجی u است نه a: سُرا. در اینجا u تحت تأثیر بن ماضی و مصدر فعل سرودن قرار دارد.
ت. در صورتی که مصوت هجای دوم کلمه مصوت گرد باشد، مصوت میانجی مشمول شماره ی 1 واقع می شود.
3. در صورتی که صامت آغاز خوشه ی š باشد نیز چهار حالت وجود دارد:
الف. مصوت افزوده شده مصوت میانجی است و مصوت هجای بعد مصوت گرد. در این صورت مصوت میانجی در بسیاری از موارد u است، مانند شکوه، شکوفه، شتر و غیره. در این حالت مثالها مشمول شماره ی 1 می گردند. با اینهمه در پاره ای از مثالها مصوت میانجی i است، مانند شِکوفه، شِکفتن، شِمردن و غیره.
ب. مصوت افزوده شده مصوت میانجی است و مصوت هجای دوم مصوت غیر گرد. در این صورت مصوت افزوده شده i است، مانند شنا، شناختن، شکستن، شکاف، شپش ( spiš> ) و غیره. گاهی نیز مصوت a است، مانند شَکیبا در فارسی تهرانی در برابر شِکیبا در فارسی قدیم. گاهی نیز u است، مانند شُماره و شما.
پ. مصوت افزوده شده مصوت آغازی است و مصوت هجای دوم مصوت گرد. در این صورت مصوت آغازی نیز u است، مانند اُشکوه، اُشکوفه، اشنود و غیره.
ت. مصوت افزوده شده مصوت آغازی است و مصوت هجای دوم مصوت غیر گرد. در این صورت مصوت آغازی i است، مانند اِشکستن، اِشکار، اِشراس ( اشراش = سریش ) و غیره.
آنچه در اینجا در مورد شرایط ظهور انواع مصوتهای آغازی و میانجی گفته شد مربوط به فارسی معیار قدیم و جدید است. اما گاهی در فارسی غیر معیار قدیم در بعضی از متون تلفظهایی دیده می شود که ناقض احکام برشمرده ی بالا است. مثلاً در بعضی از متون کلمه ی سپاس به شکل سُپاس ضبط شده است، و غیره. همچنین در گویشهای فارسی شکسته شدن خوشه ی صامت آغازی تابع قواعد خاص خود آن گویشها است. به عنوان نمونه در اینجا فقط مثالی از گویش قاینی ذکر می شود. در این گویش خوشه هایی که با s یا š شروع می شده اند همیشه با مصوت آغازی e به کار می روند، مانند ešpoš « شپش »، eškεstä « شکسته »، ešnäxtä « شناخته » estarε « ستاره »، esporz « اسپرز، طحال » ( رک: زمردیان، 1368، ص 32 ).
تا اینجا از دو نوع تحول شناخته شده ای که خوشه های صامت آغازی فارسی پیموده اند بحث به میان آمد. اما خوشه ی صامت آغازی فارسی تحول سومی هم داشته است که تاکنون کمتر مورد توجه پژوهندگان قرار گرفته است. این تحول که مثالهای آن در فارسی بسیار کمتر از دو مورد مذکور در بالا است عبارت است از حذف صامت اول از دو صامت خوشه. مثالهای این تحول عبارت اند از رخش < درخش؛ پَرَم < سْپَرَم، اسپرغم )، در شاه پرم و روش < فروش، در رنگ روش. در دو مورد از این مثالها، چنانکه دیده می شود، حذف صامت اول از خوشه در جزء دوم یک ترکیب صورت گرفته است. این مثالها عبارت اند از رنگ روش و شاه پرم. در گویشها نیز اینگونه حذف دیده شده است. مثلاً در گویش مازندرانی بار فروش بارروش و مرغ فروش kɒrkɒruš و فروشنده روشا گفته می شود ( برای مثال اول رک: نجف زاده ی بار فروش، 1368، ذیل بارروش و برای دو مثال بعد رک: هومند، 1369، ص 66 و 42 ) همچنین در گویش کرینگان از گویشهای بازمانده از زبان قدیم آذربایجان کلمه ی سگ به شکل pâ و espâ گفته می شود ( رک: ذکاء، 1332، ص 30 ) که از *spāka- قدیم گرفته شده است. حذف x از کلمه ی خوار در ترکیب دشخوار که به صورت دشوار درآمده است نیز به همین شکل قابل توجیه است. (8)
چند کلمه نیز در زبان پهلوی وجود دارد که هجای آغاز آنها #C یعنی مصوت کوتاه + صامت است، اما در زبان فارسی این هجا افتاده است. این کلمات عبارت اند از افشاندن ← شاندن:
همی ریخت خون و همی شاند خاک
همه جامه ی خسروی کرد چاک
شاهنامه، چاپ خالقی مطلق، ج 2، ص 194
در گیلکی نیز šondan به معنی « پاشیدن » به کار می رود ( رک: پاینده، 1366، ذیل پاشیدن (9))؛ afsāy ← Sāy در پریسای « افسون کننده ی پری »؛ afsān « افسان، فسان » سنگ مخصوص تیز کردن کارد و شمشیر ) ← سان ( رک: هُرن، 1893، ص 23 ). احتمال می رود که از این کلمات نیز مصوت آغازی افتاده و در نتیجه کلمه با خوشه ی صامت آغاز شده و بعدها صامت اول خوشه نیز افتاده است. اما این احتمال نیز هست که کلّ هجای اول این کلمات یکجا افتاده باشد. آنچه این حدس را تأیید می کند وجود کلماتی مانند سیله و فانه است که مخفف فسیله و زفانه اند ( رک: فرهنگها ). فسیله « گله و رمه » عربی است و تبدیل آن به سیله در دوره ی اسلامی اتفاق افتاده است. زفانه نیز کلمه ای فارسی است و در پهلوی ظاهراً به کار نرفته است.

2. تاریخ تحول خوشه ی صامت آغازی

اکنون بحثی نیز درباره ی تاریخ تحول خوشه ی صامت آغازی در زبان فارسی بکنیم. قدیم ترین مثالهای شکسته شدن خوشه ی صامت آغازی که به دست ما رسیده است در خط فارسی باستان است. در خط فارسی باستان کلماتی که با خوشه ی dr شروع می شوند و مصوت بعد از خوشه u است به شکل duru- نوشته شده اند، مانند duruva « محکم »، قس سنسکریت dhruvá-s؛ duruxtam « غلط،‌دروغین »، سنسکریت drudham؛ aduruǰiya « او دروغ گفت »، قس اوستایی druǰim « شریر ». همچنین نام منطقه ی سُغد در این خط به شکل Suguda و Sugda ضبط شده است که در آن مصوت میانجی به کار رفته است ( رک: کنت، 1953، ص 45 ).
در خط اوستا نیز که در اواخر دوره ی ساسانی ابداع شده نشانه هایی از مصوت میانجی دیده می شود. مثلاً پیشوند و قید frā در اوستای گاهانی به شکل fəra آمده است ( رک: بارتولومه، 1904، ستون 974؛ ویلیامز جکسن، 1892، ص 27 ). همچنین کلمه ی surunvata « شنیدنی » در اوستای جدید دارای مصوت میانجی است ( ویلیامز جکسن، همانجا (10)). در اوستا در معدود مواردی مصوت آغازی نیز به کار رفته است،‌ مانند iθyeǰō « ویرانی »، قس سنسکریت tyáǰas؛ urvan « روان، روح » که در پهلوی به شکل ruv/wān به کار رفته است ( ویلیامز جکسن، ص 26 ).
بنابراین شروع این تحول به دوره ی باستان بازمی گردد. در دوره ی میانه نیز بعضی شواهد این تحول در خط منعکس شده است. از آنجا که خطوط مانوی و پارتی و پهلوی از آرامی گرفته شده اند و در این خط معمولاً مصوتهای کوتاه نوشته نمی شوند، در خطهای مذکور نیز مصوتهای کوتاه منعکس نمی گردند. بنابراین در دوره ی میانه ما شاهدی دالّ بر استعمال مصوت میانجی در دست نداریم. برعکس، استعمال مصوت آغازی در خطوط دوره ی میانه دارای مثالهای فراوان است.
در متون پهلوی و پارتی مانوی که آغاز نگارش آنها به قرن سوم میلادی باز می گردد کلماتی که با خوشه ی صامتِ آغاز شده با s یا š شروع می شوند دارای یک حرف آغازی همزه یا « ع » ( = ҆، ҅) هستند که به ترتیب به جای مصوتهای a و i/e به کار رفته اند، مانند cskwh ( پارتی )، cspɔs/ɔspɔs، cstaɔrg/ɔstɔrg، cškwh ( فارسی میانه )، cšmɔh/šmɔh، cšnwhr/ɔšnwhr ( تفضلی، 1977، ص 630 و نیز رک: بویس، 1977، ص 16-15، 24-21 ). همچنانکه تفضلی ( همانجا ) اشاره می کند استعمالِ c قبل از خوشه ی fr در کلمات پارتی نیز دیده می شود،‌ مانند cfryɔng ( در کنار fryɔng )، ɔfrdwm ( فارسی میانه frtwm/prtwm )، ɔfrdrystr، cfryštg ( در کنار fryštg ) و ɔplwšk ( در متن درخت آسوریک که اصلاً یک متن پارتی است، اما به خط پهلوی نوشته شده است،‌ در کنار prwšk در فارسی میانه ی مانوی،‌و صورت قرضی hrušak در ارمنی، رک: هنینگ، 9-1937، ص 86 و ماهیارنوابی، ص 95 ). همچنین در پهلوی ( فارسی میانه ) کلمه ی fšōnēnišn از ریشه ی fšav- « چرب و چاق کردن » به صورت afśonēnišn هم آمده است ( بارتولومه، 1904، ص 1029-1028 ).
از مثالهایی که نقل شد چنین می توان نتیجه گرفت که پدیده ی شکسته شدن خوشه ی صامت آغازی که از دوره ی باستان در زبانهای ایرانی شروع شده در دوره ی میانه گسترش بیشتری پیدا کرده و هم به شکل پروتز prosthesis یعنی استعمال مصوت آغازی تجلی پیدا کرده و هم احتمالاً به صورت anaptyxis یا استعمال مصوت میانجی.استفاده از دو حرف عین و همزه در خط مانوی به جای i/e و a نشان می دهد که در دوره ی میانه نیز کیفیت مصوت آغازی مانند کیفیت مصوت میانجی در دوره ی اسلامی ثابت نبوده و تقریباً حالت خنثی داشته است. کلمه ی زبان در پهلوی به دو شکل uzwān و zuwān هر دو ضبط شده است ( رک: مکنزی ذیل این دو کلمه ). وجود این دو تلفظ نشان می دهد که در این کلمه نیز مصوت آغازی ابتدا احتمالاً نزدیک به مصوت خنثی بوده و بعد از انتقال به جایگاه بعد از z تحت تأثیر w به u بدل شده است ( مقایسه شود با تلفظ ruwān ). مجموع این قرائن ما را به این نکته هدایت می کند که احتمالاً در اواخر دوره ی ساسانی خوشه ی صامت آغازی دیگر وجود خارجی نداشته و کم و بیش شکسته شده بوده است. تحول خوشه ی آغازی در دوره ی میانه اختصاص به زبان خاصی نداشته و هر دو زبان پارتی و پهلوی را در می گرفته است (11). بیشک سایر گویشها که فاقد خط بوده اند نیز مشمول این تحول شده بوده اند. اما گرایش به حذف نخستین صامت از خوشه ی آغازی مربوط به ایام میان دوره ی باستانی و دوره ی میانه است. می دانیم که در دوره ی میانه صامت اول تعدادی از کلماتی که در دوره ی باستانی با خوشه ی صامت شروع می شده اند افتاده است. بعضی از مثالهای این مورد عبارت اند از اوستایی fśarəma- ← šarm « شرم »؛ *fśūpāvan- ← šubān « شبان » ( هرن، 1901-1895، ص 89 )؛ xšap-، xšapan- « شب » ( بارتولومه، 548 )، xšāyaθiya « شاه » ( همو، 554-553 )؛ xšvaēwa- « شیبا، شیوا [ سریع الحرکت ]»، xšvaš « شش » 0 همو، 561-560 ).
امید است در آینده با پیدا شدن شواهد بیشتر تاریخ این تحول به نحو بهتری روشن شود.

پي نوشت ها :

1. روایت اولیه و متفاوت این مقاله نخستین بار در مجموعه ی خطابه های نخستین کنگره ی تحقیقات ایرانی، ج 1، 1350، ص 224-212 به چاپ رسید.
2. سیبویه نیز می نویسد: « لیس فی طاقة اللسان و لا فی قوة الانسان الابتداء بالحرف مع الاسکان » ( یواقیت العلوم، ص 172 ).
3. ابن جنی در همانجا می گوید برای ابوعلی فارسی ( استاد ابن جنی ) ابتدا به ساکن در زبان عجمی ( = فارسی ) چندان نامأنوس نیست، هر چند حقیقتاً به مجاز بودن آن در این زبان تصریح نکرده است. وی آن تشدّدی را که در فاسد بودن ابتدا به ساکن در عربی از خود نشان داده در مورد زبان فارسی نشان نداده است. وضع ابتدا به ساکن در زبان فارسی روشن نیست، زیرا چون در این زبان زمزمه هست حرکات آن ضعیف و غیر روشن است. من بارها تلفظ کلمه ی کلید را از ایشان شنیدم...
4. مرحوم ملک الشعراء بهار ادرم را غلط دانسته و به درم تصحیح کرده ( بهار، 1337؛ ج 1، ص 245 )، مرحوم دکتر محمدمعین نیز آن را پذیرفته و در برهان قاطع، ج 1، ص 44 مقدمه نقل کرده ا

منابع :
ابن جنّی، ابوالفتح عثمان، 1371 ق / 1952، الخصائص، قاهره، 3 ج.
انصاری، ابواسماعیل عبدالله، 1341، طبقات الصوفیه، به تصحیح عبدالحیّ حبیبی، کابل.
بهار، محمدتقی « ملک الشعراء »، 1337، سبک شناسی، تهران، امیرکبیر، 3 ج.
پاینده ی لنگرودی، محمود، 1366، فرهنگ گیل و دیلم، تهران، امیرکبیر.
ذکاء، یحیی، 1332، گویش کرینگان، تهران،‌ دانش.
رازی، شمس الدین محمد بن قیس، 1338، المعجم فی معاییر اشعار العجم، به تصحیح محمدتقی مدرس رضوی، تهران،‌ دانشگاه تهران.
زمردیان، رضا، 1368، بررسی گویش قائن، مشهد، آستان قدس رضوی.
سورآبادی، ابوبکر عتیق، 1347، قصص قرآن مجید، به کوشش یحیی مهدوی، تهران، دانشگاه تهران.
طوسی، نصیرالدین، 1320 ق، معیار الاشعار، تهران.
گرگانی، فخرالدین اسعد، 1377، ویس و رامین، به تصحیح محمدجعفر محجوب،‌ تهران، نشر اندیشه.
ماهیار نوابی، 1346، منظومه ی درخت آسوریک، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
مقدسی،‌ ابوعبدالله، 1906،‌ احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، به تصحیح دخویه، بریل،‌ لیدن.
نجف زاده ی بارفروش، محمدباقر، 1368، واژه نامه ی مازندرانی، تهران، بنیاد نیشابور.
نجم الغنی خان، 1919، نهج الادب، لکهنو، مطبعه ی منشی نولکشور.
هومند، نصرالله، 1369، پژوهشی در زبان تبری، آمل، کتابسرای طالب آملی.
یواقیت العلوم، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
Bartholomae, Ch., 1904 (1961), Altiranisches Wörterbuch, Berlin, Walter de Gruyter.
Boyce, Mary & R. Zwanziger, 1977, A Word-List of Manichaean Middle Persian and Parthian, Leiden, Brill.
Henning, W.B., 1937-9, "A List of Middle-Persian and Parthian Words", BSOS, IX, pp. 79-92 (=Henning Selected Papers I, Leiden, Brill, 1977, pp. 559-572).
Horn, P., 1893, Grundriss der Neupersischen Etymologie, Strassburg, K. Trübner.
__, 1898-1901, "Neupersische Schriftsprache", in Grundriss der Iranischen Philologie I, 2, S. 1-200.
Hübschnman, H., 1895, Persische Studien, Strassburg, K. Trübner.
Kent, R., G., 1953, Old Persian, New Haven, Connecticut, American Oriental Society.
Mackenzie, D.N., 1971, A Concise Pahlavi Dictionary, London, Oxford University Press.
Tafazzoli, A., 1977, Review of M. Boyce, A Reader of Manichaean Middle Persian and Parthian, Leiden, Brill, 1975, in BSOAS, 40, pp. 630-632.
Telegdi, S., 1935, "Essai sur la phonétique des emprunts iraniens en araméen talmudique", Journal Asiatiaue, tome 226, no 2., pp. 177-256.
Widengren, G., 1955, Muhammad, the Apostle of God, and his Ascension, Uppsala-Wiesbaden, A.B. Lundequistska.
Williams Jackson, A., V., 1892, An Avesta Grammar, Stuttgart, Kohlhammer.

منبع مقاله :
صادقي، دکتر علي اشرف؛ (1380)، مسائل تاريخي زبان فارسي ( مجموعه ي مقالات )، تهران: سخن، اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.