در فارسی گفتاری و سابقه ی تاریخیِ آن (1)
اخیراً در مجله ی شرق شناسی مجارستان مقاله ای درباره ی تبدیل آن و آم به اون و اوم در فارسی گفتاری معاصر منتشر شده است. نویسندگان مقاله دو نفر به نام های مارگارت کان و جَرِد برنستاین و ظاهراً آمریکایی هستند. (2) این مقاله براساس 80 دقیقه نوار ضبط شده از چهار فارسی زبان تهرانی ( سه مرد و یک زن ) تهیه شده که دو ایرانی دیگر که به مسائل و روشهای زبان شناسی آشنایی داشته اند نیز آنها را بررسی کرده و درباره ی آن نظر داده اند. این دو تن یکی شخص مصاحبه کننده بوده و دیگری کسی که مصاحبه ها را ضبط می کرده است. (3)مؤلفان در این مقاله بافت آوایی کلمات و مقوله ی دستوری آنها و سبک و گونه ای را که کلمات حاوی تبدیل در آنها به کار می رود در نظر گرفته و درباره ی این تبدیل به نتیجه گیری پرداخته اند. از آنجا که نتایجی که نامبردگان در زمینه ی علت یا علل نوسان در تبدیل âN به uN (4) در فارسی گفتاری به آن رسیده اند غالباً نادرست است یا عللی که برای این تبدیل یا عدم وقوع آن ذکر کرده اند علت اصلی نیست، ما در زیر، ابتدا به نقل خلاصه ی مقاله ی مورد بحث می پردازیم، سپس آنچه را که خود در این باره به دست آورده ایم در معرض داوری خوانندگان می گذاریم.
به نوشته ی مؤلفان مزبور تبدیل âN به uN در بافت های مشابه آوایی گاه انجام می گیرد و گاه انجام نمی گیرد. مثلاً در فارسیِ گفتاریِ درس خواندگان، کلمه ی دبستان عیناً به همین شکل تلفظ می گردد اما تابستان به تابستون بدل می گردد. بنابراین به دست دادن بافت آوایی کلمات برای روشن کردن این نکته که این تبدیل در کجا صورت می گیرد و در کجا نه، کافی نیست. مقدار قابل توجهی از کلماتی که تبدیل در آنها صورت گرفته از کلماتی است که تکیه ی آنها روی هجای آخر یا ما قبل آخر قرار گرفته است. کلماتی که تکیه ی آنها روی هجای سوم از آخر است حتی اگر از پراستعمال ترین کلمات باشند به ندرت تبدیل می یابند. مثلاً کلمات حامله و دانشکده هیچ گاه به صورت حومله و دونشکده تلفظ نمی گردند و راننده معمولاً به روننده تبدیل نمی شود. عدم تبدیل رانندگی به رونندگی نشان می دهد که هرچه هجای تکیه دار از پایان کلمه دورتر باشد احتمال تبدیل âN به uN کمتر است. افعال نیز در این مورد وضع استثنائی دارند. زیرا علی رغم جای تکیه، تبدیل در آنها اجباری است، چنان که از افعال آمدن و دانستن، اومدم و دونستن ( = دانستند ) ساخته می شود.
استثنای آشکار دیگر که شرایط آوایی برای انجام گرفتن تبدیل کافی نیست، کلماتی است که تکیه ی آنها در هجای پایانی آنها است. ضمایر متصلِ – مان، - تان و – شان به – مون، - تون و – شون بدل می گردند، اما علامت جمعِ –ان هیچ گاه به – ون تغییر نمی یابد. در این گونه موارد که شرایط برای پیش بینی تغییر کافی نیست احتمالاً مقوله ی صرفی کلمه ما را یاری می دهد. سه مقوله ای که احتمال تبدیل âN به uN در آنها بیشتر از سایر مقوله ها است عبارتند از:
1. ضمیر و صفت اشاره ی آن و ترکیبات آن مانند آنجا و همان؛
2. ضمایر متصل – مان، - تان، - شان؛
3. تکواژه ی – انید که برای سببی و متعدی کردن افعال به کار می رود.
در مقابل، بعضی مقولات صرفی نیز وجود دارد که تبدیل در آنها غیر ممکن است. چنان که گفته شد یکی از این مقولات –انِ جمع است که تبدیل در آن به ندرت صورت می گیرد. سبب این امر به احتمال بسیار این است که –ان در گفتار مورد استعمال ندارد و به جای آن –ها ( و مخفف آن ) –ا به کار می رود.
مورد دیگری که تبدیل در آن صورت نمی گیرد کلماتی است که âN در آنها در مرز دو تکواژ قرار گرفته است. البته در اینجا بعض کلمات مستثنی هستند. کلماتی که ممکن است تبدیل در آنها موجب ابهام و درهم شدن تمایزات صرفی گردد مشمول تبدیل نمی گردند. مثلاً کلمات میخان ( می خواهند )، برام ( برایم ) و دوستام ( دوستهایم یا دوستانم ) هیچ گاه به *میخون، * بروم و * دوستوم بدل نمی گردند، با اینهمه، در مرز کلمات مشتق âN ممکن است ندرتاً به uN بدل شود. مثلاً کلماتی که با پیشوند نفی نا- ساخته شده اند، در صورتی که بعد از نا – N قرار گرفته باشد، معمولاً تبدیل نمی یابند اما صورتهای تبدیل شده نیز گاه گاه شنیده می شود. مثلاً نامردی و نامحرم گاه به شکل نومردی و نومحرم تلفظ می گردند. در این گونه موارد گرایش چنین است که تبدیل در هجای دیگری غیر از هجای اول صورت بگیرد. مثلاً احتمال تبدیل نامهربان به نامهربون بیشتر است تا به نومهربون و صورت *نومهربان خود غیر ممکن است. بنابراین الزامی است که تبدیل در درجه ی اول در هجای آخر تکواژ و در میان آن صورت بگیرد نه در مرز آن.
کلمات دیگری که تبدیل در آنها صورت نمی گیرد و دقیقاً از مقوله ی کلمات واژگانی هستند اسمهای خاص مأخوذ از زبانهای فرانسوی و انگلیسی و عربی است. اسمهای خاص بویژه اسمها و عنوانهای خاص مشمول تبدیل نمی شوند. مثلاً کلمات مهران و پروانه و گلستان ( نام کتاب سعدی ) به عنوان اسم خاص به *مهرون و * پروونه و * گلستون بدل نمی گردند اما اگر به معنی لغوی خود به کار روند احتمال تلفظ کردن آنها به شکل مهرون و پروونه و گلستون هست. در بعضی اسمهای جاها و کشورها مانند لبنان و یونان تبدیل صورت نمی گیرد، اما اصفهان به اصفهون بدل می گردد، هرچند آبادان به حال خود باقی می ماند.
در کلمات قرضی اروپایی مانند لیسانس و آنتن نیز هیچ گاه تبدیل دیده نمی شود. کلمات عربی اگر عالمانه و ادبی باشند معمولاً بدون تبدیل باقی می مانند. مثلاً کلمات سلطان، عنوان و عرفان تغییر نمی یابند اما کلمات بسیار معمولی مانند تمام و میدان مشمول تبدیل می گردند.
در مقدار زیادی از کلمات سبک و گونه ی گفتار و بسامد واژه ها تعیین کننده ی تبدیل است. در کلمات زیر که از کلمات معمولی هستند تبدیل صورت می گیرد: تمام، خیابان، خانه، کدام، تابستان، گران و ارزان، در حالی که در کلمات دانشجو، کامل، الان، دبستان، مامان و امتحان تبدیل انجام پذیر نیست. بقیه ی کلمات معمولی که تبدیل در آنها دیده نمی شود یا از کلمات آموزشی اند یا از کلمات عربی. بعضی کلمات مانند –انِ جمع و دبستان از کلمات رسمی به شمار می رود.
این نکته نیز باید گفته شود که نمی توان پیش بینی کرد که یک گوینده ی معین حتی در محدوده ی یک گفتگوی واحد در مورد یک کلمه ی معین همیشه یکی از دو صورت را به کار برَد.
یکی از مصاحبه شوندگان، در ابتدای مصاحبه، صورتهای خانواده و ایران را به کار می برد اما بعداً که آشنایی میان او و مصاحبه کننده بیشتر شد این کلمات را به خونواده و ایرون بدل کرد. یکی دیگر از مصاحبه شوندگان که درباره ی موضوعات ادبی صحبت می کرد کلمات را بسیار کمتر تبدیل می کرد در حالی که در صحبت مصاحبه شونده ی سوم که حالت دوستانه داشت همیشه به جای âN، uN به کار می رفت.
نتیجه آن که کلمات فارسی در ارتباط با این تبدیل به دو دسته تقسیم می گردند. یک دسته کلماتی است که در آنها âN به uN بدل می گردد و دسته ی دیگر آنهایی که این تبدیل در آنها انجام پذیر نیست. جالب است که کلمات یا تکواژهایی که مشمول تبدیل می گردند از کلماتی هستند که فهرست آنها بسته و محدود است مانند کلمات اشاره و ضمایر متصل جمع. کلماتی که فهرست آنها بسته است بیشتر از سایر کلمات در مقابل تحولات مقاومت نشان می دهند. در زبان فارسی اکثر کلماتی که دارای جزء âN هستند و احتمال تبدیل در آنها هست از نظر تبدیل عملاً دارای حالت نوسان هستند. مقدار این کلمات در نوسان ظاهراً رو به فزونی است.
آنچه در بالا نقل شد تمام مطالب اساسی دو محقق نامبرده است. ما در زیر ابتدا به ذکر قدیم ترین نمونه های تبدیل âN به uN و تعیین تاریخ تحول این تبدیل و سپس به طبقه بندی کلماتی که تبدیل در آنها صورت گرفته و شرایط تبدیل و کلماتی که مشمول تبدیل نشده اند می پردازیم. در ضمن این تبدیل را در لهجه های محلی نیز بررسی می کنیم.
قدیمی ترین نمونه های تبدیل âN به uN
چنان که از مطالب بالا بر می آید کلمات واژگانی ( اسمها و صفتها و افعال ) فارسی گفتاری دارای وضعی دوگانه اند. در دسته ای از آنها این تبدیل صورت می گیرد و در دسته ای دیگر نه. مثلاً در کلماتی مانند خانه، نان، زبان، خندان و خواندن تبدیل متداول است در حالی که در کلمات نامه، پروانه، خانم، دبیرستان، قانع و حامله تبدیل غیرممکن است. در اینجا این پرسش پیش می آید که تفاوت لغات دسته ی اول با کلمات دسته ی دوم در چیست ؟ اگر هر دو دسته ی این کلمات به زبان گفتار تعلق دارند و اگر قوانین آوایی پس از گذشتن چند قرن بر آنها همه ی موارد مشابه را دربرمی گیرند پس علت این دوگانگی چیست ؟ آیا این تبدیل تبدیلی تازه است که هنوز به همه ی موارد مشابه سرایت نکرده است ؟ یا این که برعکس، تبدیلی است قدیمی و متوقف شده که کلمات جدید را دربر نگرفته است ؟ آیا کلمات دسته ی اول کلماتی هستند که در اصل به زبان گفتار تعلق داشته اند در حالی که کلمات دسته ی دوم از نوشتار به گفتار راه یافته اند ؟ یا این که هر دو دسته متعلق به زبان گفتار بوده اند و علت دوگانگی آنها در جای دیگر است ؟اگر بتوان به این پرسش ها پاسخی قانع کننده داد مشکل این دوگانگی به راحتی گشوده می گردد. مدارکی که در دست است نشان می دهد که تبدیل âN به uN در فارسی تبدیلی است بسیار قدیمی که حداقل سابقه ی آن به قرن سوم هجری می رسد. از آنجا که قدیم ترین نمونه هایی که از لهجه های محلی بازمانده نیز این تحول را نشان می دهند به سبب فقدان مدارک لازم به درستی نمی دانیم که تحول ابتدا در فارسی گفتاری پیدا شده و بعداً به لهجه ها سرایت کرده یا به عکس، ابتدا تحول در لهجه ها ظاهر شده و فارسی گفتاری تحت تأثیر آنها قرار گرفته است. آنچه منطقی تر به نظر می رسد این است که فارسی گفتاری منشأ این تحول بوده است نه لهجه های محلی. زیرا هیچ یک از لهجه های محلی آنچنان نفوذ و اهمیتی نداشته اند تا زبان فارسی را تحت تأثیر قرار بدهند.
قدیم ترین نمونه ای که از این تبدیل از خود زبان فارسی در دست است شعری است از ابوالحسن آغاجی، شاعر نیمه ی دوم قرن چهارم ( دوره ی سامانی )، که در لغت فرس اسدی شاهد کلمه ی میتین ( به معنی متّه ) نقل شده و در آن کلمه ی بغستان، نام کوه معروف نزدیک کرمانشاه، که کتیبه ی داریوش بر روی آن کنده شده، به صورت بیستون آمده است. شعر چنین است:
بتندی چنان اوفتد بر بوم
که میتین فرهاد بر بیستون (5)
در همین دوره فردوسی نیز این کلمه را مکرراً به همین صورت بیستون به کار برده است. (6) در منابع عربی سابقه ی استعمال این کلمه با تلفظ uN به حدود یک قرن قبل از فردوسی می رسد. ابن فقیه همدانی که در حدود سالهای 290-289 مشغول تألیف کتاب خود بوده آن را به شکل بهستون ضبط کرده است. وضع خاص کلمه ی بیستون که یک نام جغرافیایی است این پرسش را پیش می آورد که آیا این تلفظ مأخوذ از لهجه ی محلّی منطقه ای است که بیستون در آن قرار دارد یا این که مربوط به فارسی گفتاری در قرنهای اولیه ی هجری است ؟ در گذشته، اسامی جغرافیایی معمولاً با همان تلفظ محلی خود به زبانهای نوشتاری راه می یافته اند. اگر بیستون ( بهستون ) نیز مشمول این قاعده باشد باید تلفظ آن را مربوط به لهجه های آن منطقه دانست. این لهجه ها متعلق به کدام شاخه از زبانهای ایرانی بوده اند ؟ بیستون در حال حاضر در کنار مناطق کردنشین قرار دارد اما آیا در گذشته نیز منطقه ی بیستون کردنشین بوده است ؟ در صورت مثبت بودن پاسخ این سؤال، تلفظ بیستون یا بهستون باید از یکی از لهجه های کردی گرفته شده باشد. اما اگر لهجه های کردی امروز ملاک قرار گیرند تبدیبل âN به uN در آنها دیده نمی شود و اگر بپذیریم که وضع کنونی لهجه های کردی دنباله ی وضع و تلفظ قدیم آنها است، باید تلفظ بیستون ( بهستون ) را مربوط به لهجه ی دیگری دانست.
لهجه های دیگری که در مجاورت این منطقه قرار داشته اند لهجه های پهلوی ( فهلوی ) بوده اند ولی براساس نمونه هایی که از این لهجه ها در دست است و در صفحات آینده به بعضی از آنها اشاره خواهد شد، در این لهجه ها نیز âN به uN بدل نشده بوده است. بنابراین برای روشن شدن مأخذ تلفظ بیستون ( بهستون ) باید به دنبال لهجه یا زبان دیگری رفت که وضع و اعتبار آن به گونه ای بوده است که می توانسته مأخذ تلفظ این کلمه در کتابهای فارسی و عربی باشد. این زبان ناچار باید زبان گفتار فارسی زبانان باشد که آغاجی و فردوسی تلفظ کلمه را از آن گرفته اند. اگر این فرض درست باشد باید بپذیریم که تبدیل âN به uN منحصر به این کلمه نبوده و در کلمات دیگر و بخصوص در اسامی امکنه نیز سرایت داشته است. اما تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد در متون قدیم فارسی اثر این تبدیل جز یک مورد دیگری که بعداً نقل خواهد شد در هیچ لغت و اسم مکان دیگری دیده نشده است. ثانیاً اگر تلفظ بیستون مربوط به فارسی گفتاری خراسان باشد، شکل بهستون که ابن فقیه ضبط کرده احتمالاً نمی تواند از این زبان گرفته شده باشد، زیرا در قرن سوم هجری زبان گفتار مردم خراسان و ماوراءالنهر تازه به صورت زبان نوشتاری درآمده بوده است. ظن قوی آن است که ابن فقیه که مسقط الرأس او همدان با بیستون فاصله ی چندانی نداشته این کلمه را با همان تلفظی که در آن مناطق رایج بوده ضبط کرده و تلفظ بیستون احتمالاً در خراسان رایج بوده است. این احتمال نیز هست که هر دو صورت بیستون و بهستون در مناطق غربی ایران رایج بوده چنان که مؤلف مجمل التواریخ و القصص که خود اهل این نواحی بوده هر دو صورت را آورده ولی در خراسان فقط شکل بیستون رواج داشته است. وجود دو صورت متفاوت بیستون و بهستون و عدم وجود صورتهای *بیستان و *بهستان و *بغستان در نوشته های فارسی و عربی این احتمال را پیش می آورد که زمان تبدیل âN به uN بسیار قدیم تر از قرن سوم هجری بوده است. زیرا اگر تبدیل در همان دوره یا دوره ای نزدیک به آن صورت گرفته بود صورت قدیم تر کلمه در زبان باقی می ماند و بعداً به نوشته های عربی و فارسی راه می یافت. آنچه این احتمال را تقویت می کند املای این کلمه در متون پهلوی است که به دو شکل bēhistūn ( بندهشن، فصل نهم، بند 40 ) و vēsutūn ( شهرستانهای ایران، بند 29 ) ضبط شده است. (7) این دو صورت نشان می دهد که ضبط کلمه با جزء –ân لااقل در متون متأخر پهلوی سابقه نداشته است. (8) اثر این تبدیل در یکی دو اسم مکان دیگر که در منابع قبل از اسلام آمده است نیز دیده می شود. از آن جمله است کلمه ی mahker-tun که در تاریخ ارمنستان فاوستوس بیزانسی ( نیمه ی اول قرن پنجم میلادی ) و نیز در کتاب آگاثنگه لوس مورخ ارمنی آمده است. این نام به عقیده ی مارکوارت (9) همان کلمه ی ماجردان است که بنا به نوشته ی مسعودی (10) نام قبیله ای از کردان بوده که در کنکور ( کنگاور ) از شهرهای آذربایجان غربی سکونت داشته اند. انعکاس این تبدیل در کلمه ی ماهکرتون که در کتاب فاوستوس آمده سابقه ی این تبدیل را حداقل به دو قرن قبل از اسلام می رساند. در اینجا ما با یک نام جغرافیایی مربوط به منطقه ی کردنشین آذربایجان غربی روبه رو هستیم. اما چنان که در بالا گفته شد تبدیل âN به uN در لهجه های کردی وجود نداشته است.
کلید حل معمای منشأ تبدیل âN به uN ظاهراً در کلمه ی میشان نهفته است. میشان نام کشور پادشاهی کوچکی در دهانه ی رود دجله بوده که تا اواخر دوره ی اشکانی استقلال داشته است. اردشیر آخرین پادشاه آنجا را به قتل رساند و قلمرو او را با نام استان شادبهمن ضمیمه ی کشور خود کرد. (11) این نام در یکی از متون مانوی به زبان پارتی به صورت میشون ضبط شده است. (12) براساس شرحی که در این متون مانوی آمده مهرشاه برادر شاپور اول فرمانروای میشون به دین مانی گرویده بوده است. این داستان باید مربوط به قبل از سال 262 میلادی باشد. زیرا در این تاریخ یکی از پسران شاپور فرمانروای این ناحیه بوده است. (13) کلمه ی میشان در جغرافیای منسوب به موسی خورناتسی نیز به شکل میشون آمده است. (14) ابن خردادبه در ذکر القاب کسانی که اردشیر آنها را به شاه ملقب کرد از پادشاه میشان به صورت میسان شاه نام می برد. این عنوان در یکی از نسخ ابن خردادبه به شکل مشون ( = میسون ) شاه ضبط شده است. (15) یاقوت کلمه ی میسون را در مآخذ خود دیده بوده اما نتوانسته آن را با میسان ( میشان ) تطبیق دهد. به این سبب آن را به ابهام نام شهری دانسته است.
زبان رسمی منطقه ی خوزستان در دوره ی ساسانی پهلوی ( فارسی میانه ) بوده که در کنار زبان خوزی ( عیلامی ) که زبان مردم بومی این منطقه بوده به کار می رفته است. (16) ضبط میشون در متن پارتی مورد بحث به احتمال بسیار زیاد منعکس کننده ی تلفظ این کلمه در دوره ی ساسانی و مأخوذ از پهلوی گفتاری است. اگر این تلفظ را مربوط به قرن سوم میلادی – آنچنان که از گزارش متن مانوی برمی آید – ندانیم، می توانیم آن را متعلق به قرن چهارم میلادی و حداکثر اوایل قرن پنجم ( زمان حیات فاوستوس بیزانسی ) بدانیم و نتیجه بگیریم که در حدود اوایل تا اواسط دوره ی ساسانی لااقل در پاره ای از کلمات در گفتار âN به uN بدل شده بوده به طوری که این تلفظ همراه با پاره ای اسامی امکنه به منابع تاریخی و جغرافیایی و مذهبی ایرانی و ارمنی راه یافته بوده است. اختلاف زبان منطقه ی ماجردان با بیستون و استان میشان تصور منشأ دیگری را برای تلفظ uN غیر از زبان پهلوی ( گفتاری ) که زبان رسمی امپراطوری ساسانی بوده است مشکل می سازد. گرایش تبدیل âN به uN که در زبان پهلوی گفتاری اواسط و اواخر دوره ی ساسانی وجود داشته ظاهراً به خراسان منتقل شده بوده و بعدها گسترش یافته است.
در متون عربی شاهدی از میانه ی قرن چهارم هجری برای این تبدیل در دست است. حمزه ی اصفهانی ( متوفی در حدود 350 ) می گوید ( به نقل یاقوت در معجم البلدان، ج 2، ص 171 ) جیحون به فارسی هرون ( احتمالاً وِهرود ) نامیده می شود و آن اسم وادی خراسان است. بر کنار شط آن شهری است که جیهان گفته می شود. مردم جیحون را به آن منسوب کردند و طبق عادت خود که کلمات را قلب می کنند گفتند جیحون.
در متون فارسی غیر از بیستون، قدیم ترین مورد تبدیل âN به uN در المرقاة ادیب نطنزی، دانشمند قرن پنجم هجری، دیده می شود. در این کتاب کلمه ی خوان یک بار به صورت خون آمده. (17) اما در نسخه ی دیگری از این کتاب که به شماره ی 5178 در کتابخانه ی فاتح ضبط است و عکس آن به شماره ی 2286 در کتابخانه ی مرکزی دانشگاه نگهداری می شود این کلمه در همین موضع سه بار با این ضبط نقل شده است. وجود این تلفظ در دو نسخه ی کتاب احتمال انتساب آن را به خود نطنزی قوت می بخشد.
از این تبدیل در فارسی دری تا حدود سده های هشتم تا دهم هجری اطلاعی در دست نیست. اطلاعی که در این دوره از وضع این تبدیل موجود است یکی مأخوذ از قرآن مترجمی از سال 759 هجری است که در آنجا بخوانند به شکل بخونند ضبط شده است. این قرآن احتمالاً متعلق به ماوراءالنهر است. (18) دیگر مأخوذ از نسخه ای از مهذب الاسماء محمود بن عمر سجزی زنجی است که در کتابخانه ی لغت نامه ی دهخدا مضبوط است. این نسخه دارای تاریخ ساختگی 779 است و کاتب آن شخصی به نام حسین ابن خواجه محمد ابراهیم کوبنانی است. نسخه به نسخ معرب ( مشکول ) نوشته شده است. علینقی منزوی براساس خط نسخه، تاریخ حقیقی کتابت آن را احتمالاً سده های نهم و دهم دانسته است. (19) در این نسخه کلمات خانه ( ذیل « رادّه »)، دانش ( ذیل « علم »)، کاردان ( ذیل « عامل » اشتباهاً به جای « کاردار » که در نسخ دیگر آمده است )، باران، آبادانی و گوسفندان به صورت خونه، دونش، کاردون، بارون، آبادونی و گوسفندون آمده است، اما کلمات دیگر به همان صورتی که در فارسی نوشتاری به کار می رود ضبط شده است. از آنجا که در سایر نسخ مهذب الاسماء در کلمات مورد بحث âN به uN بدل نشده است ضبط های فوق را باید مربوط به کاتب نسخه، حسین کوبنانی، دانست. اگر کوبنان در نام این کاتب همان کوه بنان از توابع کرمان باشد و کاتب واقعاً در این شهر زندگی می کرده و زبان او تحت تأثیر گویش این شهر بوده باید نتیجه گرفت که تبدیل مورد بحث مربوط به منطقه ی کرمان و تاریخ آن میان قرن هشتم ( تاریخ کنونی نسخه: 779 ) و قرن دهم است.
زبان منطقه ی کرمان در حال حاضر از گونه های فارسی است و âN در آن به شکل uN تلفظ می شود. جز این، تفاوت آن با فارسی تهرانی در تلفظ پاره ای از کلمات و صورتهای صرفی و مقداری عناصر واژگانی است. اما براساس بعضی قراین این تفاوتها در زمانهای گذشته گسترش بیشتری داشته است. اگر این تبدیل در فارسی کرمانی مستقلاً پیدا نشده باشد بلکه تحت تأثیر فارسی گفتاری ایجاد شده باشد باید نتیجه گرفت که میان قرنهای هشتم تا دهم تبدیل âN به uN در فارسی گفتاری تبدیلی رایج بوده است. در غیر این صورت باید آن را مربوط به فارسی منطقه ی کرمان دانست.
سند دیگری که از قرن نهم در دست است استعمال کلمه ی طرخون، سبزی معروف، در شعر بسحق اطعمه ی شیرازی به شکل ترخان است. (20) در کتابهای طبی قدیم همه جا این کلمه را به شکل طرخون ضبط کرده اند. ضبط ترخان نشان می دهد که فارسی زبانان صورت طرخون را شکل گفتاری طرخان دانسته و آن را به شکل ترخان نوشته اند. (21) قاسم بن یوسف ابونصری هروی در ارشاد الزراعه که آن را در 921 تألیف کرده می گوید طرخون به تلخان مشهور است. (22) تلخان ظاهراً صورت بازسازی شده از روی تلفظ تلخون است که هم اکنون نیز به کار می رود.
از اوایل قرن یازدهم سندی در دست است که نشان دهنده ی تلفظ فارسی یکی از مناطق ایران است. این سند عبارت است از آوانویسی لاتینی ترجمه ای از قرآن که میان سالهای 1622-1608 میلادی = 1032-1017 هجری انجام گرفته است. عامل این آوانویسی ظاهراً یک نفر اسپانیایی وابسته به مبلغین کرملی بوده که در ایران مأموریت داشته اند. آوانویسی از روی یک ترجمه ی فارسی قرآن که هم اکنون در کتابخانه ی واتیکان محفوظ است انجام گرفته است. متن آوانویسی شده ی این ترجمه نیز در همان کتابخانه نگهداری می شود. آوانویسی کننده کوشش کرده است تلفظ کلمات فارسی و نه املای آنها را به خط لاتین برگرداند. بدین سبب در مقابل حروفی که یک تلفظ دارند فقط یک حرف لاتینی انتخاب کرده است. مثلاً در مقابل ذ، ز، ض و ظ، فقط علامت z را به کار برده است. (23) آنچه در این متن از نظر تحقیق حاضر جالب توجه است آوانویسی مصوت â قبل از واجهای غنه است. آوانویسی کننده در پاره ای از این گونه کلمات â را به o و در پاره ای دیگر آن را به u برگردانده است. کلمات « دانا » « همی دانید »، « زندان »، « آسانی »، « حرام » و « آسمانها » در متن او بشکل emi، dona، asmonha، arom، asoni، zindon، donid، آوانویسی شده در حالیکه کلمات « نیکان »، « امانتی » و « بیاشامید »، بصورت biaxumid، amunati، nikun، برگردانده شده و کلمات « نامه » و « گمان » گاه بصورت nome، kemon، گاه بشکل nume و kemun ضبط شده است. (24)
لهجه ای از فارسی که در این متن آوانویسی شده است دقیقاً معین نیست. بعضی ضبط ها نشان دهنده ی تلفظ منطقه ی لارستان و بندرعباس است. تبدیل « ق » عربی به « ک » در کلمات « قطره – کتره »، « قصاص – کزاز »، « طاقت – تاکت » و افتادن h آغازی از کلمات « حرام – ارُم » و « همی – امی » از مختصات لهجه های منطقه ی لارستان است. این دو تغییر در بندرعباس نیز رایج است. ضبط پاره ای کلمات دیگر نیز نشان دهنده ی تلفظ های محلی است که بعداً باید مشخص شود. از این قبیل است تلفظ کلمات « دروغ »، « خصومت »، « قصاص »، « افسوس »، « معصیت »، « غنودن » و « سجده » به شکل « دوروخ»، « خزومت »، « کزاز »، « افزوز »، « معزیت »، « کنودن » ( بفتح اول ) و « سسده » ( بکسر اول ).
متن فوق منعکس کننده ی تلفظ هر منطقه که باشد نشان دهنده ی این واقعیت است که در قرن یازدهم در تلفظ فارسی یکی از مناطق « جنوبی » یا « جنوب شرقی » ایران âN به uN یا oN بدل می شده است. این که کلمات « نامه » و « گمان » به هر دو صورت ضبط شده است احتمالاً این نکته را نشان می دهد که تلفظ â قبل از غنه تلفظی میان u و o بوده است. این احتمال نیز هست که âN در بعضی کلمات به uN و در بعضی دیگر به oN بدل شده بوده است. (25)
از آنجا که در نسخه ی مورد بحث کشش مصوتها بندرت در خط منعکس گشته بهیچ روی نمی توان دانست که oN در این کتاب نماینده ی تلفظ /ōN/ است یا نشان دهنده ی تلفظ /oN/. امروز در پاره ای از گونه های فارسی âN به ōN تبدیل یافته است. گونه ی فارسی متداول در سیستان (26) بیرجند (27) و گونه ی متداول در اراک از این گونه هاست.
اطلاعات پراکنده ی دیگری نیز از سده های دهم و یازدهم به بعد در دست است که نشان می دهد در فارسی گفتاری âN به uN بدل شده بوده است. از جمله ضبط نام تهران به صورت طیرون ( تیرون ) در سفرنامه ی سر توماس هربرت است که در سال 1039 به ایران آمده است. (28) این تلفظ به احتمال زیاد از فارسی گفتاری که در میان مردم پایتخت رایج بوده گرفته شده نه از زبان مردم تهران که در آن زمان لهجه ی خاصی بوده و با لهجه ی رازی قدیم نزدیکی داشته است ( در این باره در همین صفحه و صفحه ی بعد صحبت خواهیم کرد ).
تبدیل âN به uN در لهجه های محلی
برای اطلاع از وضع تبدیل âN به uN در لهجه های ایرانی و تأثیر فارسی گفتاری بر آنها یا تأثیر احتمالی آنها بر فارسی در ارتباط با این تبدیل بهتر است نگاهی به بعضی نمونه های موجود از دوره های گذشته ی آنها بیندازیم. خوشبختانه اطلاعات ما از وضع گذشته ی لهجه ها در این باره بیشتر از اطلاعات راجع به زبان فارسی است. قدیم ترین سندی که از یکی از لهجه های ایرانی در دست داریم اشعاری است از شاعری از معاصران عضدالدوله ی دیلمی ( قرن چهارم ) به نام دیواره وز به لهجه ی طبری که در تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ( آغاز قرن هفتم ) نقل شده است. در این اشعار کلمات مردمان، نهان، کیهان و غیره به صورت مردمون، نهون و کیهون به کار رفته است. (29) در نمونه های دیگری که از لهجه ی طبری در دست است نیز غالباً âN به uN بدل شده است و نمونه هایی که این تبدیل در آنها دیده نمی شود بسیار کم است. (30)در لهجه ی گیلکی قدیم به گواهی اشعاری که در دیوان شاه قاسم انوار ( قرن هفتم و هشتم ) موجود است این تبدیل پیدا نشده بوده است. (31)
اسناد و قرائن دیگر نشان می دهد که در قرن چهارم و دوره های بعد در مناطق مرکزی و غربی و جنوبی ایران این تحول به وقوع نپیوسته بوده است. قدیم ترین سند درباره ی منطقه ی مرکزی اشعار بندار رازی شاعر قرن چهارم است. در اشعار بازمانده از بندار کلمات ورزیگران، کیهان و چشمکان عیناً به همین صورت به کار رفته است. (32) اشعار سحری طهرانی شاعر قرن یازدهم نشان می دهد که در این قرن نیز تغییر âN به uN به لهجه ی مردم تهران راه نیافته بوده است. (33) از این رو تلفظ تیرون که در بالا از آن صحبت شد مسلماً مربوط به گویش مردم تهران نبوده است.
سند دیگر درباره ی زبان این منطقه شش بیت از شاعری به نام کافی کرجی است که در تاریخ گزیده آمده است. (34) بی شک مقصود از کرج در اینجا همان کرج ابودلف است که منطبق بر آستانه در جنوب اراک کنونی است. به قول مستوفی کافی در اول فترت مغول در گذشته اما یاقوت در معجم البلدان، ذیل کلمه ی « کرج » وفات او را در 538 نوشته است. تارخ وفات کافی هرچه باشد اشعارش که در اینجا مورد نظر ما است نشان دهنده ی تلفظ لهجه ی مردم کرج در قرنهای ششم و هفتم است. در این اشعار در هیچ کجا نشانه ای از تبدیبل âN به uN نیست.
لهجه های کنونی این منطقه مانند لهجه ی آشتیان و گفتار مردم گرکان و غیره نیز عدم تبدیل âN به uN را نشان می دهد. تنها در اراک که شهر جدیدی است âN به ōN بدل شده است.
از لهجه ی قزوین در قرنهای هفتم و دهم دو سند در دست است. سند اول یک دو بیتی از ابوالماجد رایگانی معاصر اباقا ( 670-663 ) است که مستوفی نقل کرده است. (35) سند دیگر قطعه ای است پنج بیتی از حافظ صابونی از شعرای قرن دهم که در تذکره ی مجمع الخواص آمده است. (36) در اشعار این دو شاعر اثری از تبدیل âN به uN به چشم نمی خورد. امروز نیز در گفتار مردم قزوین این تبدیل دیده نمی شود.
اطلاعات ما از لهجه ی قدیم اصفهان در قرنهای هفتم و هشتم از طریق اشعار اوحدی به این لهجه است. در بعضی نسخ دیوان اوحدی سه غزل و در بعضی دیگر چهار غزل به لهجه ی اصفهانی وجود دارد. در این اشعار کلماتی که در آنها âN به کار رفته با الف نوشته شده، اما ادیب طوسی آنها را در آوانویسی به o برگردانده است. (37) تا زمانی که دلیل موجهی برای آوانویسی الف به o در این کلمات به دست نیاید باید آنها را â به شمار آورد. بنابراین در این لهجه نیز âN به uN تبدیل نیافته بوده است.
در اشعار بازمانده از باباطاهر و سایر لهجه های فهلوی مناطق غربی ایران نیز این تبدیل دیده نمی شود یا وقوع آن نادر است. قدیم ترین نسخه ی اشعار باباطاهر شامل دو قطعه و هشت دوبیتی است که در 848 نوشته شده و مرحوم استاد مجتبی مینوی آنها را در مجله ی دانشکده ی ادبیات [ تهران ]، سال چهارم / 2 ( 1335 )، ص 8-56 به چاپ رسانده است. (38) در این اشعار در کلماتی که دارای âN است تغییر مورد نظر دیده نمی شود، اما در اشعاری که از نسخ متأخر و کم اعتبار گرفته شده و در چاپهای متعدد رباعیات بابا منتشر شده، کاتبان برای محلی جلوه دادن آنها در این کلمات âNها را به uN بدل کرده اند.
از زبان مردم همدان دو دوبیتی نیز در راحة الصدور از فخرالدین خسرو شاه پسر علاءالدوله عربشاه بزرگ همدان در قرن ششم آمده که در آنها نیز تبدیل âN به uN وجود ندارد. (39) در فهلویاتی که در کتابها و جنگها از گویندگان شهرهای مختلف آذربایجان نقل شده نیز معمولاً این تبدیل دیده نمی شود. ما در زیر به پاره ای از این اشعار اشاره می کنیم.
از زبان مردم ابهر چهار بیت از شاعری به نام جولاهه ی ابهری در دست است که مستوفی نقل کرده. (40) در این اشعار تبدیل âN به uN دیده نمی شود.
از زبان مردم زنجان مستوفی نه بیت از شاعری به نام اوتایچ ( یا اویانح، شاید اویانج ) نقل کرده که در آنها تبدیل مورد بحث وجود ندارد. (41) شمس قیس نیز یک قطعه ی پنج بیتی و یک دوبیتی از زبان مردم همدان و زنگان ( زنجان ) نقل کرده که قطعه ی اول آن به نظر ادیب طوسی مربوط به لهجه های اطراف زنجان و احتمالاً از جولاهه ی ابهری است. (42) در این اشعار ظاهراً تبدیل مورد نظر وجود ندارد و دو کلمه ی انادومی و آجونی که ادیب طوسی آنها را به « نادانی » و « ای ( یار ) جانی » معنی کرده (43) مسلم نیست، زیرا انادومی در پنج نسخه به صورت انارزمی آمده است. (44)
آگاهی ما از زبان مردم اردبیل از طریق اشعار شیخ صفی الدین اردبیلی، یعقوب اردبیلی (45)، و کشفی نمینی (46) است. در این اشعار نیز تبدیل مورد بحث وجود ندارد. تنها در اشعار کشفی دو بار کلمه ی مانده به صورت منده آمده است. (47)
اطلاعاتی که از زبان مردم تبریز باقی مانده بیشتر از سایر لهجه های آذری است. نخست ملمعی از همام تبریزی ( قرن هفتم ) که در آن تبدیل âN به uN وجود ندارد. (48) دیگر فهلویات مغربی تبریزی ( قرن هشتم و نهم ) است که در آنجا نیز چنین تبدیلی به چشم نمی خورد. (49) یک دوبیتی نیز از ماما عصمت اسپستی ( از ده اسپست بین سردرود و اسکویه در اطراف تبریز ) در روضات الجنّات حافظ حسین کربلایی آمده است. (50) در هیچکدام از این اشعار تبدیل مورد نظر دیده نمی شود. در چهارده فصلی که در پایان رساله ی روحی انارجانی درباره ی « اصطلاحات و عبارات جماعت اناث و اعیان اجلاف تبریز » آمده و به آذری تحول یافته تری است نیز تبدیل به چشم نمی خورد. (51)
تنها لهجه ای از لهجه های آذری ( فهلوی ) قدیم که تبدیل âN به uN در آنها دیده شده دو قصیده است که در یک نسخه ی خطی مورخ سال 730 ضبط شده است. (52) این نسخه به دست محمد بن احمد سرّاج تبریزی نوشته شده است. گوینده ی قصیده ی اول در اواخر قصیده می گوید با آنکه در مرند این قصیده را سروده ولی از زبان روستای اهور استفاده کرده است. (53) ادیب طوسی احتمال داده که این اهور همان اهار بخش قیدار زنجان باشد. به نظر او « تغییرات صوتی این اشعار در هر دو قصیده تا حد زیادی شبیه به زبان تاتی است و از حیث مفاهیم نیز تا حد زیادی به لغات کردی بستگی دارد ( ولی مربوط به کردستان نیست ) و قسمتی نیز با صرف نظر از تغییرات لهجه ای به لغات آذری ماننده است. » (54) وی در جای دیگر در همین مقاله در مورد اختلاف زبان دو قصیده می گوید: « در لهجه ی اولی در مورد صرف افعال اثراتی از زبان لری موجود است و از حیث لغت به تاتی کرینگان نزدیک تر می باشد در حالی که لهجه ی دومی از حیث صرف افعال کاملاً شمالی است و به احتمال می توان آن را از گویشهای آذری دانست. » (55)
آنچه مسلم است تلفظ کلمات در این دو قصیده شباهت زیادی به لهجه های هرزندی ( هرزنی ) و لهجه ی گلین قیه و لهجه ی کرینگان دارد. یکی از موارد شباهت میان زبان این اشعار و لهجه های مذکور تبدیل â به u قبل از واجهای غیر غنه است. مثلاً در این اشعار به جای کلمات آزاد، پرخاش، حالا و روزگار، صورتهای آژور، پارکوش، هولو و روژه وور به کار رفته است. در هرزندی نیز به جای امسال، خراب و کار، امسور، خروب و کور (56) و در کرینگانی به جای امسال، انار، پاشنه و پیاز شکلهای امسور،انور، پوشنو pushno و پیوز استعمال می شود (57) این تبدیل در آثار بازمانده از زبان اردبیل و زنجان و تبریز دیده نمی شود. بنابراین می توان آن را به احتمال از ویژگیهای لهجه های آذری شمال آذربایجان دانست ( گلین قیه در پانزده فرسنگی شمال غربی تبریز و کرینگان در فاصله ای اندکی بیش از پانزده فرسنگ در شمال شرقی تبریز قرار دارد ). (58)
چنان که گفته شد در این اشعار که کتابت نسخه ی آنها مربوط به 730 هجری است در غالب موارد âهای قبل از غنه به u بدل شده است. نمونه ی مثالهای این تبدیل که اکثراً از کلمات آخر ابیات گرفته شده و un در آنها قافیه است به شرح زیر است: رامکون ( لامکان )، سندون ( سندان )، مهروون ( مهربان ) و شون ( شبان ) (59). در این اشعار در کلمات زیر تبدیل انجان نگرفته است. انباندر ( ص 375 )، هیزانک ( 373، 376، 377 )، مان ( 376 سه بار و صفحات بعد ) و بجمان. از میان فهلویاتی که نگارنده به آنها بر خورده است تنها در یک دو بیتی که در المعجم ( ص 105 ) نقل شده ضمیر متصل مفعولی مان به مون بدل شده است (60).
اینها قدیم ترین نمونه های لهجه های شمال و مرکز و غرب و شمال غربی ایران است. چنان که مشاهده شد در اکثر این لهجه ها âN به uN بدل نشده است. بویژه در لهجه های مرکزی و از آن میان لهجه ی ری قدیم و طهران دوره های بعد هیچ موردی از این تبدیل به نظر نمی رسد. این نکته به وضوح نشان می دهد که تبدیل âN به uN در فارسی گفتاری معاصر هیچ ارتباطی به لهجه ی قدیم طهران و ری ندارد.
اکنون نگاهی به چند نمونه از آثار بازمانده از لهجه های منطقه ی فارس می اندازیم تا از چگونگی این تبدیل در آنجا آگاه شویم. قدیم ترین نمونه ای که از لهجه های جنوب در دست است عبارات و اشعاری است که در کتاب فردوس المرشدیّه به ابواسحق کازرونی متوفی در 426 نسبت داده شده است. فردوس المرشدیه ترجمه ی کتابی است که ابوبکر محمد بن عبدالکریم بن علی بن سعد خطیب در گذشته در 502 نوشته است. بنابراین تاریخ ضبط عبارات و اشعار منسوب به ابواسحق به زمانی نزدیک به زمان خود او می رسد. غالب این عبارات و اشعار به لهجه ی کازرونی قدیم و از خود ابواسحق است و تنها یک عبارت به لهجه ی شیرازی و یک عبارت دیگر به لهجه ی ارهستانی ( = ایراهستانی ) است. (61) در کلیه ی این اشعار و عبارتها âN ها به صورت اصلی باقی مانده و تنها در دو مورد âN به aN تخفیف یافته است. دو مورد دیگر نیز در این عبارتها هست که ادیب طوسی آنها را به گونه ای دیگر آوانویسی کرده است. یکی از این دو مورد کلمه ی نمیتون است که ادیب طوسی آن را به شکل nemitūn آوانویسی کرده ولی ظاهراً صحیح آن به قیاس با سایر موارد nemitvan است. مورد دیگر کلمه ی رَهوُشَنْ است که در چاپ مایر از فردوس المرشدیه، ص 408 و چاپ افشار، ص 373 به همین صورت آمده ولی در مرصد الاحرار به شکل رَهُ شُن ضبط شده است (62). اگر ضبط مرصد غلط نباشد احتمالاً تحولی ثانوی و مربوط به زمان کتابت کتاب ( سال 830 ) است. ( کاتب مرصد نیز کازرونی بوده است ).
اطلاعات بعدی ما از لهجه های منطقه ی فارس مربوط به زمان سعدی و حافظ است. در مثلثات سعدی معمولاً âN به uN بدل نشده است. مثلاً کلمات کمان، بدان، تزان ( = تو از آن )، نان، خان، پشیمان و غیره به همین صورت به کار رفته است. تنها کلمات نادانی، جوانی و نتوان در بعضی نسخ به صورت نادنی، جونی (63) و نتون ضبط شده است. کلمه ی نان نیز یک بار به شکل نُن آمده است (64). این دوگانگی نشان می دهد که در قرن هفتم در شیراز âN در بعضی کلمات به صورت on تلفظ می شده یا گرایش به این تلفظ داشته است.
در غزل ملعمی که در دیوان حافظ (65) آمده نیز کلمه ی بسپریمان به شکل بسپریمن ضبط شده اما پی ماچان به همین صورت نوشته شده است. در اشعار شیرازی ابواسحق اطعمه نیز این تبدیل به نظر نرسیده است.
شرایط وقوع تبدیل
آنچه از بررسی فوق بر می آید این است که تبدیل âN به uN تبدیلی است بسیار قدیمی که سابقه ی آن به دوران قبل از اسلام و به زبان پهلوی می رسد. از آنجا که زبان پهلوی در اصل زبان منطقه ی فارس و خوزستان و سپس زبان مردم طیسفون و مدائن بوده انتظار می رود که تحول ابتدا در یکی از این مناطق شروع شده باشد. به سبب فقدان مدارک لازم از گسترش این تحول در دوران ساسانی اطلاعی در دست نیست. این که در لهجه های قدیم منطقه ی فارس که در بالا به چند نمونه از آن اشاره شد این تبدیل دیده نمی شود یا مثالهای آن کم است ظاهراً به این سبب است که قبل از گسترش زبان پهلوی از فارس به خوزستان و مدائن این تحول در آن زبان صورت نگرفته بوده یا گرایش بسیار ضعیفی بوده است. بعدها، پس از رسمی شدن زبان پهلوی و به کار رفتن آن توسط عده ی بیشتری از سخن گویان در جندی شاپور و طیسفون، پایتختهای بعدی ساسانیان، و آمیخته شدن با لهجه های دیگر تحول مورد نظر در آن به وقوع پیوسته یا دامنه ی آن گسترش یافته است. عمومیت یافتن و به صورت قانون در آمدن این تحول ممکن است مربوط به بعد از اسلام باشد. به این سؤال که آیا تبدیل در لهجه هایی مانند طبری قدیم تحت تأثیر فارسی ( یا پهلوی گفتاری دوره ی ساسانی ) به وجود آمده یا مستقل از آن بوده است پاسخ قطعی نمی توان داد. ظاهراً این گرایش آوایی که در زبانهای ایرانی â قبل از n کوتاه تر و کمی بسته تر از معمول تلفظ می گردد مستقلاً و به طور طبیعی عمل کرده و â را به u مبدل ساخته است. مسلماً در این تحول â ابتدا به o و سپس به u تبدیل شده است (66). گرایش به کوتاه تر تلفظ شدن â قبل از n که عروض دانان در تقطیع شعر فارسی آن را ملحوظ می دارند در پاره ای از لهجه ها از جمله کازرونی قدیم گاهی â را به a بدل کرده اما گرد بودن تلفظ â در اکثر موارد موجب تبدیل آن به o و u شده است (67). در تلفظ سنتی شعر فارسی، ادبا غالباً ân را on تلفظ می کنند: جُن ( جان )، نُن ( نان ) و غیره.تبدیل â به u در فارسی امروز کاملاً متوقف شده و کلمات جدید واجد شرایط را تغییر نمی دهد. زمان این توقف در حال حاضر معین نیست. ممکن است آن را در دوره ی قبل از مغول و احتمالاً حدود قرن ششم قرار داد. زیرا کلمات مغولی و ترکی که در فارسی به کار می روند مشمول تبدیل نشده اند. کلیه ی کلماتی که پس از متوقف شدن این تحول از زبان نوشتار یا از زبانهای دیگر وارد فارسی گفتاری شده اند از تبدیل مصون مانده اند. این است راز دوگانگی وضع کلماتی که دارای جزءِ âN می باشند. شرایط آوایی و هجایی و وضع تکیه در تبدیل âN به uN هیچ گونه تأثیری نداشته است.
اکنون نگاهی به کلماتی که در فارسی گفتاری مشمول تبدیل شده اند و کلماتی که تبدیل در آنها انجام نگرفته است می اندازیم.
کلیه ی کلمات دستوری زبان یعنی کلماتی که دارای فهرست بسته اند و در فارسی گفتاری به کار می روند مشمول تبدیل می شوند. کلمه ی اشاره ی آن و ترکیبات آن ( همان، چنان و غیره )، شناسه های فعلی و ضمایر متصل مفعولی و ملکی ( ئیمان، ئیتان،... -ِمان، -ِتان ... )، علامت جمع –ان در چند موردی که در گفتار مستعمل است ( آقایون، مردمون، دیگرون و غیره ) و علامت متعدی و سببی کردن افعال یعنی -ân ( : کشانیدن، پیچانیدن و غیره) از این مقوله اند.
کلیه ی کلمات عربی که قبل از متوقف شدن این تبدیل در گفتار به کار می رفته اند مشمول تبدیل شده اند. برعکس، کلماتی که بعد از توقف تبدیل از نوشتار وارد گفتار شده اند از تبدیل مصون مانده اند. کلمات تموم، حموم، قربون، حیوون و اذون از کلمات دسته ی اول و کلمات امکان، قانع، مقام، انعام، اقدام، مکان، خیانت، اقامت و غیره از دسته ی دوم اند. احتمالاً بسیاری از این کلمات از قرن ششم به بعد وارد فارسی گفتاری شده اند.
کلماتی که از ترکی و مغولی وارد فارسی شده اند مشمول تبدیل نشده اند. از این قبیل است کلمات ارسلان، ارمغان، خاقان، خان، خانم و غیره .(68).
کلمات فارسی که در دوره های اخیر ساخته شده یا از نوشتار به گفتار راه یافته اند مشمول تبدیل نشده اند. کلمات دبستان، دبیرستان، دانشگاه، راننده، خواننده، میزبان و غیره از این نوع است (69).
اسم های خاص اشخاص که در دوره های اخیر از واژگان فارسی اقتباس شده اند مانند افسانه، پروانه، مهران، کامران، پژمان و نیز اسمهای جغرافیایی که در زمانهای جدید از نوشتار به گفتار راه یافته اند مانند لهستان، مجارستان، انگلستان و لبنان و اسمهای محلهایی که جدیداً ساخته شده اند از قبیل آبادان، زاهدان و غیره نیز مشمول تبدیل نمی گردند.
کلماتی که از زبانهای اروپایی گرفته شده اند نیز از تبدیل بر کنار اند. کلمات آنتن، مامان، لیسانس، ترانسفورماتور، بانک از این قبیل اند.
نکته ی گفتنی در مورد این تبدیل این است که از آنجا که این تبدیل قرنها است. متوقف شده است و کلمات جدید را تغییر نمی دهد، نفوذ زبان نوشتار در زبان گفتار، به ویژه در زبان مردم تهران، موجب عقب نشینی کلماتی که مشمول تحول شده اند گشته است. به این معنی که شماری از کلماتی که قبلاً با uN به کار می رفتند رفته رفته تحت تأثیر زبان نوشتار قرار گرفته اند و با âN تلفظ می گردند. مثلاً کلمات امانت، نامزد و غیره امروز تقریباً با âN به کار می روند. همچنین اسامی بیشتر شهرهایی که سابقاً معمولاً با uN تلفظ می شدند امروز بیشتر با âN تلفظ می گردند. اسمهای اصفهان، کرمان، زنجان، دامغان و غیره از این مقوله اند.
پاره ای از کلماتی که در فارسی گفتاری مردم تهران امروز تقریباً منحصراً با âN به کار می روند هنوز در بعضی شهرستانها با uN تلفظ می شوند. مثلاً کلمات خام، قیام قیامت، غلام، سلام ( در ترکیب با سلام و صلوات ) در گفتار مردم قم به صورت خوم، قیوم قیومت، غلوم، سلوم به کار می روند. در خود تهران نیز بعضی کلمات با هر دو تلفظ رواج دارند، اما تلفظ نوشتاری در حال غلبه بر تلفظ گفتاری است. تلفظ های امانتی، دوران و فلان به جای امونتی، دورون و فلون که هنوز در زبان توده ی مردم به کار می روند نشان دهنده ی این واقعیت است.
نکته ی دیگر در مورد صورتهای تحول âN در فارسی گفتاری است. از آنچه تاکنون گفته شد چنین برمی آید که در گفتار مردم تهران âN فقط به uN بدل شده و بافت آوایی کلمات در تحول آنها اثر نداشته است. نگاهی به مثالهای موجود نشان می دهد که اگر âN در اکثریت قریب به اتفاق موارد به uN بدل شده در پاره ای از موارد نیز تحت تأثیر بافت آوایی کلمه به شکل دیگری غیر از uN بدل شده یا اصلاً مشمول تبدیل نشده است.
مثالهایی که âN در آنها به شکل دیگری غیر از uN بدل شده تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد کلمات دانگ و خوانچه است که در تهران به شکل dong (70) و xonče تلفظ می گردند. (71) این دو مثال نشان دهنده ی مرحله ی میانی تحول âN به uN است. بالاخره باید اضافه کرد که در مثالهایی که بعد از هجای دربردارنده ی âN مصوت u به کار رفته تبدیل صورت نگرفته است. کلمات زانو و بانو مثالهای این قاعده اند. کلمات قانون و فانوس نیز می توانند در این مورد ذکر شوند اما معلوم نیست که این دو کلمه در دوره های گذشته به زبان گفتار متعلق بوده اند یا نه.
پاره ای ملاحظات کلی
نقش گرایان معتقدند که یک واج معین تنها در شرایطی می تواند بدون مانع به واج دیگری بدل گردد که با آن برخورد نقشی نداشته باشد. توضیح این مطلب چنین است که گاه بر اثر تحول زبان واجی به واج دیگر بدل می گردد ولی تعداد کلماتی که در نتیجه ی این تبدیل هم آوا ( متشابه ) می گردند آن اندازه نیست که موجب اختلال در امر ارتباط گردد. در چنین وضعی تبدیل واج اول ( واج تحول یابنده ) به واج دوم به راحتی انجام می گیرد و زبان در برابر این تحول مقاومتی نشان نمی دهد. مثلاً در زبان فارسی واج ē که در کتابهای قدیم از آن به یاء مجهول تعبیر کرده اند زمانی به ī بدل شده است. اما از آنجا که تبدیل ē به ī موجب نشده که تعداد زیادی کلمات هم آوا در زبان به وجود آید این تحول به سادگی در زبان پذیرفته شده است. ما امروز کلمات شیر ( حیوان درنده ) و شیر ( مایع معروف ) و سیر ( مقابل گرسنه ) و سیر ( برادر پیاز ) را می شناسیم که در نتیجه ی این تحول هم آوا شده اند. کلمات فوق معمولاً در بافتهایی به کار می رود که با هم تشابهی ندارند و در نتیجه به امر ارتباط آسیبی نمی رسانند. در صورت چنین اختلالی نیز فارسی زبانان با افزودن کلماتی مانند حیوان درنده و خوراکی و جز آن ابهام آنها را برطرف می کنند. اما اگر تعداد کلماتی که با تبدیل ē به ī هم آوا می گردند بسیار بیشتر از شماره ی کنونی آنها بود که افزودن توضیحات لازم را به دنبال آنها در گفتار مشکل می ساخت این تبدیل به سادگی انجام نمی گرفت و در صورت انجام گرفتن به شکل دیگری درمی آمد که موجب هم آوایی کمتری گردد.تبدیل Nâ به uN نیز مشابه تحول ē به ī است؛ زیرا بر اثر این تبدیل تعداد کلماتی که در فارسی گفتاری هم آوا شده اند بسیار اندک است. در فارسی قدیم کلماتی که جزء nū در آنها به کار رفته انگشت شمار است. از میان کلمات متداول تنها کلمات گردون و گردونه، هامون، زبون، نگون، خون، اکنون، وارون و وارونه، واژگون و واژگونه و دو سه کلمه ی دیگر را می توان ذکر کرد. چند کلمه مانند همایون، آذریون ( آذرگون )، بیرون، اندرون، گون و گونه و غیره نیز وجود داشته که جزء nō در آنها به کار رفته است. شماره ی کلماتی که در فارسی قدیم به دنبال تبدیل Nâ به uN هم آوا می شده اند بسیار اندک بوده و شاید کلمات گان، گانه، گردان و احتمالاً دو سه کلمه ی دیگر تنها کلماتی باشند که بعد از تبدیل با کلمات گون، گونه و گردون هم آوا یا نیمه هم آوا می شده اند. این چند مورد دارای چنان اهمیتی نبوده اند که مانع تبدیل Nâ به uN در انبوه کلماتی گردند که این جزء در آنها به کار رفته است. وضع کلماتی که mâ در آنها به کار رفته نیز مشابه وضع کلمات دسته ی اول است با این تفاوت که تعداد این کلمات در فارسی قدیم بسیار کمتر از کلمات دسته ی اول است.
نکته ی دیگری که از دیدگاه واج شناسی زایشی باید به آن اشاره شود مسئله ی دوگانگی تبدیل âN به uN در فارسی گفتاری است. چنان که گفته شد، در فارسی گفتاری کلماتی که جدیداً ساخته شده یا از واژگان فارسی قدیم به قرض گرفته شده اند مشمول تبدیل نمی گردند. به بیان دیگر در شرایط آوایی مساوی کلماتی که شرایط تبدیل در آنها جمع است به دو دسته تقسیم می گردند. یک دسته کلماتی مانند تابستان و جز آنها هستند که از زمانهای گذشته تبدیل در آنها صورت گرفته و امروز به همان صورت به کار می روند. دسته ی دیگر کلماتی اند که پس از متوقف شدن تبدیل از منشأهای گوناگون وارد فارسی شده اند مانند دبستان. این دوگانگی به دست دادنِ فرمولی را که تنها شرایط آوایی در آن قید شده باشد با اشکال رو به رو می سازد. فرمولهایی که در واج شناسی زایشی برای تبدیل واجها به هم از آنها استفاده می شود حاوی خصوصیات ممیز واجها و بافت آنها است. مثلاً برای تبدیل âN به uN می توان چنین فرمولی به دست دارد:
پي نوشت ها :
1. مجله ی زبانشناسی، سال اول، ش 1، 1363، ص 71-52.
2. مشخصات و عنوان مقاله چنین است:
Margaret Kahn and Jared Bernstein, "Progress of the uN Change in Persian: dabestân vs. tâbestun", Acta Orientalia Hungarica, XXXV/I, 1981, pp. 133-140.
3. رک: ص 135 مقاله ی مذکور.
4. به پیروی از مؤلفان مقاله، ما âN را به جای آن و آم و uN را بجای اون و اوم به کار می بریم.
5. لغت فرس، به تصحیح عباس اقبال، تهران، 1319، ص 382.
6. بلرزید بر خود که بستون
بزخمی بیفتاد خوار و زبون
شاهنامه، چاپ بروخیم، ج 1، ص 232؛
درآمد بزین چون که بیستون
گرفتش یکی نیزه ی چون ستون
همان، ج 2، ص 445 و غیره.
مؤلفین قرون بعد نیز این کلمه را بیشتر به همین صورت به کار برده اند. رک: خسرو و شیرین نظامی، چاپ مسکو، 1960، ص 436 و بعد. مؤلف مجمل التواریخ، تألیف شده در سال 520، چاپ بهار، تهران، 1318، آن را به دو صورت بیستون ( ص 79 ) و بهستون ( ص 414 ) به کار برده است. محمد بن نجیب بکران، مؤلف جهان نامه، تألیف شده در 605، به کوشش محمد امین ریاحی، تهران، 1342، نیز آن را به هر دو صورت آورده است ( ص 57 و 82 ). جالب است که یاقوت ( قرن هفتم ) کلمه را فقط به صورت بَهِستون ( به فتح اول و کسر دوم ) نقل کرده و ظاهراً در این ضبط از ابن فقیه پیروی کرده زیرا وی در کتاب خود مطالب بیشماری از ابن فقیه نقل کرده است.
7. رک: Markwart, A Catalogue of the Provincial Capitals of Ērānshahr, Roma, 1931, p. 71.
8. دیودور سیسیلی در قرن اول قبل از میلاد در صحبت از لشرکشی سمیرامیس از این کوه به صورت Bagístanon óros ( کوه بغستان ) به عنوان محلی در سر راه سرزمین ماد نام می برد. همو بار دیگر در صحبت از لشکرکشی اسکندر از سرزمین Bagistan بر سر راه همدان در کشور ماد قرار داشته نام برده است. رک: پورداود، آناهیتا، تهران، 3-1341. ضبط دیودور نشان می دهد که در زمان او در این کلمه هنوز âN به uN بدل نشده بوده است.
9. رک: J. Marquart, Ērānšahr 1901, p. 24.
10. مروج الذهب، به کوشش باربیه دو مینار و پاوه دو کورتی، ج 3، ص 4-253. ماجردان در التنبیه و الاشراف مسعودی، به کوشش دخویه، ص 89 نیز آمده است. در منابع سریانی این کلمه به شکل بیت ماهقرت ( ماهکرت ) آمده است. رک: مارکوارت، همانجا.
11. مارکوارت، همانجا، ص 40، به نقل از ابن خردادبه، ص 7 و طبری، سلسله ی اول، ص 818.
12. رک: C. Salemann, Manichaeische Studien. I, 1908, p. 96; M. Boyce, A Reader in Manichaean Middle Persian and Parthian, 1975, p. 37.
نخستین بار دوست دانشمندم دکتر احمد تفضلی به من یادآوری کرد که میشان در متون مانوی به شکل میشون آمده است. بر روی یکی از مهرهای ساسانی نیز میشون به همین صورت آمده است. رک:
R. Gyselen, La géographie administrative de l'empire sassanide, Paris, 1989, p. 158.
13. رک: بویس، همانجا.
14. رک: مارکوارت، همانجا، ص 16، 40.
15. ابن خردادبه، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، ص 17؛ مارکوارت، همانجا، ص 40.
16. چنان که از بعضی اسامی جغرافیایی برمی آید زبانهای اسامی ( سریانی، نبطی و غیره ) نیز ظاهراً در بعضی نقاط خوزستان به کار می رفته است.
17. المرقاة، به کوشش ج. سجادی، تهران، 1346، ص 67 که در آنجا به غلط خوان ضبط شده اما در غلطنامه ی کتاب تصحیح شده است.
18. رک: م.ج. یاحقی، در مجله ی مشکوه، ش 1، 1361، ص 159.
19. فرهنگنامه های عربی به فارسی، تهران، 1337، ص 135.
20. رک: دیوان مولانا بسحق حلاج شیرازی، شیراز، 1360، ص 25 و 90؛ فرهنگ جهانگیری، ذیل « ترخان » که یک بیت از بسحق نیز به شاهد آمده.
21. مؤلف برهان قاطع ( قرن یازدهم ) کلمه را به صورتهای ترخون، ترخان، طرخون ضبط کرده است.
22. ارشاد الزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1346، ص 146.
23. درباره ی این آوانویسی رک:
A. Bodrogligeti, "The Persian Translation of the Koran in Latin Letters", Acta Orientalia Hungarica, XIII, 1960, pp. 261-276.
24. همانجا، ص 267.
25. در لهجه های لری لرستان امروز نیز âN در بعضی کلمات به uN و در بعضی دیگر به oN تبدیل شده است.
26. در مورد سیستانی رک:
Weryho, J.W., 'Sistāni-Persian Folklore', Indo-Iranian Journal, V, 1963, p. 279.
27. رک: جمال رضایی، بررسی گویش بیرجند، تهران، 1377، ص 85.
28. رک: مجله ی کاوه، دوره ی جدید، سال دوم، ش 2، 1339 قمری = 1921 میلادی، ص 10؛ نیز مجله ی آینده، سال دوم، ش 4 ( 1305 )، ص 282.
29. تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال، تهران، [ 1320 ]، ص 139.
30. نمونه های بازمانده از زبان طبری را صادق کیا در واژه نامه ی طبری، تهران، 1316 یزدگردی ( = 1326 هجری )، ص 20-11 جمع کرده و در ص 246-225 آنها را شرح کرده است. در مقاله ی زیر اصلاحاتی در قرائت این اشعار پینشهاده شده است:
D. Monchi-Zadeh, "Contributions to Iranian Dialectology, Explanation of Verses in Old Tabari", Orientalia Suecana, XVIII, 1969, pp. 163-182.
31. رک: کلیات قاسم انوار، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1337، ص 4-342.
32. رک: ص. کیا، « یادداشتی درباره ی زبان رازی و تهرانی » ایران کوده، شماره ی 3، 1314 یزدگردی ( = 1324 شمسی )، ص 15. برای کلمات دیگر در بر دارنده ی âN در این لهجه، رک: همانجا، ص 16 و 17؛ نجم الدین رازی، مرصاد العباد، به کوشش م.ا. ریاحی، تهران، 1352، ص 95؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش ع. نوائی، تهران، 9-1336، ص 4-723 و المعجم، به کوشش مدرس رضوی، تهران [ 1338 ] ص 126 و 174.
33. درباره ی اشعار سحری طهرانی، رک: تذکره ی میرزاطاهر نصرآبادی، تهران، 1316، ص 10-409 و ایران کوده، شماره ی 3، ص 21-20.
34. تاریخ گزیده، ص 747.
35. تاریخ گزیده، ص 720؛ ادیب طوسی، « نمونه ای از فهلویات قزوین و زنجان و تبریز در قرن هفتم »، نشریه ی دانشکده ی ادبیات تبریز ( = ندات )، سال هفتم / 3، 1334، ص 3-252.
36. ترجمه ی دکتر ع. خیامپور، تبریز، 1327، ص 180.
37. رک: دیوان اوحدی، به تصحیح سعید نفیسی، تهران، 1340، ص 2-431 و ادیب طوسی، « سه غزل اصفهانی از اوحدی مراغی »، نشریه ی دانشکده ی ادبیات تبریز، پانزدهم / 4، 1342، ص 400-387.
38. قطعه ی دوم این اشعار با یک بیت اضافی در جنگ شماره ی 900 مجلس شورای ملی که در قرن هشتم نوشته شده نیز آمده است. رک: ادیب طوسی، « فهلویات لری »، نشریه ی دانشکده ی ادبیات تبریز، دهم / 1، 1337، ص 3؛ ایران کوده، شماره ی 10، ص 20.
39. راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال، لندن، 1921، ص 46؛ ادیب طوسی، همانجا، ص 12-11.
40. تاریخ گزیده، ص 727؛ نشریه ی دانشکده ی ادبیات تبریز، هفتم / 3، 1334، ص 5-253.
41. همان، ص 2-721؛ نشریه ی دانشکده ی ادبیات تبریز، هفتم، 9-255.
42. المعجم، ص 6-105؛ نشریه ی دانشکده ی ادبیات تبریز، هفتم، ص 259.
43. نشریه ی دانشکده ی ادبیات تبریز، هفتم، ص 259.
44. المعجم، ص 106.
45. ادیب طوسی، « فهلویات زبان آذری »، نشریه ی دانشکده ی ادبیات تبریز، هفتم / 4، 1335، ص 482-460.
46. ادسی طوسی، « فهلویات ماما عصمت و کشفی به زبان آذری »، نشریه ی دانشکده ی ادبیات تبریز، هشتم / 3، 1335، ص 253-243.
47. همانجا، ص 246 و 254. نیز رک: احمد کسروی، آذری، چاپ چهارم، [ 1335 ]، ص 58.
48. رک: دیوان همام، به کوشش رشید عیوضی، تبریز، 1351، ص 3-62؛ ادیب طوسی در نشریه ی دانشکده ی ادبیات تبریز، هفتم / 3، ص 262-260؛ رشید عیوضی، « دو نمونه از زبان مردم تبریز در سده های هفتم و هشتم هجری »، چهره ی آذرابادگان در آئینه ی تاریخ ایران، تبریز، 1353، ص 283-276.
49. رک: ادیب طوسی، « فهلویات مغربی تبریزی »، نشریه ی دانشکده ی ادبیات تبریز، هشتم / 2، 1335، ص 137-121؛ دیوان کامل شمس مغربی، به کوشش ابوطالب میرعابدینی، تهران، 1358، ص 263-255.
50. ادیب طوسی، « فهلویات ماما عصمت و کشفی به زبان آذری »، نشریه ی دانشکده ی ادبیات تبریز، هشتم / 3، 1335، ص 243-242.
51. رک: سعید نفیسی، « رساله ی روحی انارجانی »، فرهنگ ایران زمین، جلد دوم / دفتر 4، 1333، ص 370-361؛ م. مغدم، در ایران کوده، شماره ی 10، تهران، 1317 یزدگردی ( = 1327 شمسی )، ص 18-9؛ ماهیار نوابی، « زبان مردم تبریز در پایان سده ی دهم و آغاز سده ی یازدهم هجری »، نشریه ی دانشکده ی ادبیات تبریز، نهم / 3، ص 232-221، ش 4، ص 426-396؛ مجموعه ی مقالات، ج 1، شیراز 2535 ( 1355 )، ص 210-163؛ رحیم رضازاده ی ملک، گویش آذری، تهران 1352.
52. ادیب طوسی، « دو قصیده به دو لهجه ی نیمه آذری ؟»، نشریه ی دانشکده ی ادبیات تبریز، دهم / 4، 1337، ص 417-367.
53. همانجا، ص 368 و 387.
54. همانجا، ص 368.
55. همانجا، ص 390.
56. کسروی، آذری، ص 65.
57. یحیی ذکاء، گویش کرینگان، تهران، 1332، ص 26-24.
58. دکتر احسان یارشاطر نیز این قصیده را براساس بعضی قواعد صوتی و برخی لغات آن متعلق به نقاط شمالی آذربایجان و احتمالاً حدود مرند و تبریز دانسته است. رک: دانشنامه ی ایران و اسلام، مقاله ی « آذری »، ص 4-63.
59. در لهجه ی کرینگانی امروز نیز در بسیاری از کلمات âN به uN بدل شده اما در لهجه ی گلین قیه âN گاهی به uN و گاهی به oN تغییر یافته است.
60. بیت اول این دوبیتی چنین است:
ار کری مون خواری اج که ترسی
ور کشی مون ساری اج که ترسی
این دو بیتی را بعدها به باباطاهر نسبت داده و در دیوان او ثبت کرده اند. در دیوان بابا در مصراع دو م به جای ساری، بزاری آمده است.
61. خوشبختانه این عبارتها در خود کتاب معنی شده و صورت مختصر متفاوتی از آنها در کتاب دیگری به نام مرصد الاحرار، که آن نیز در سیرت ابواسحق و ترجمه ی دیگری از کتاب خطیب امام ابوبکر است، نیز آمده است. درباره ی این عبارتها رک: فردوس المرشدیه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1333، ص شصت و دو – شصت و شش مقدمه؛ مقاله ی آریری در مجله ی Oriens، جلد سوم، شماره ی دوم، ص 182-178 و ادیب طوسی، « لهجه ی کازرونی قدیم » نشریه ی دانشکده ی ادبیات تبریز، هفتم / 1، ص 16-1.
62. صورت دَهُوسن در چاپ افشار غلط چاپی است.
63. این کلمه در بیت دیگری از سعدی به لهجه ی شیرازی که در گلستان، چاپ قریب، ص 163، آمده نیز به همین صورت ضبط شده است.
64. درباره ی مثلثات سعدی، رک:
E.G. Browne, JRAS, 1895 pp. 795-802; Cl. Huart, "Le dialecte de Chirâz dans Sa΄di", Actes du onzième congrès
International des orientalistes, III, Paris, 1899, p. 81-92;
ادیب طوسی، « مثلثات شیخ سعدی »، نشریه ی دانشکده ی ادبیات تبریز، هفتم / 2، 1334، ص 189-175، واجد شیرازی، یغما، بیست و یکم، 1347، ش 5، ص 4-260، ش 6، ص 2-330، ش 11، ص 5-632، بیست و دوم، 1348، ش 4، ص 16-213؛ ش 7، ص 400-296، ش 9، ص 8-522.
65. چاپ قزوینی و غنی، ص 5-304.
66. در نسخه های خطی قدیم گاهی کاتبان تلفظ on را مشخص کرده اند. مثلاً در روح الارواح شهاب الدین ابوالقاسم سمعانی ( متوفی در 534 ) کلمه ی بازستاندند به شکل بازسَتُنْدَند ضبط شده است ( رک: روح الارواح، تصحیح نجیب مایل هروی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1368، ص هشتاد و هفت مقدمه که مصحح معلوم نکرده این ضبط از کدام نسخه گرفته شده است ). نیز رک: تفسیر سورآبادی ( قطع کوچک )، ص 44: اُنجا.
67. در خود زبان فارسی نیز در بعضی کلمات ân به an تبدی شده، از آن جمله است کلمات شبنگاه، جهن، دامن، خوابنیدن، آموزنیدن و انگیزندن، که مخفف شبانگاه، جهان، دامان، خوابانیدن، آموزانیدن و انگیزاندن است. برای سه مثال اخیر، رک: احمدعلی رجائی، فرهنگ لغت قرآن خطی آستان قدس رضوی، شماره ی 4، تهران، مؤسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363، ص هشتاد. برای کلمه ی شبنگاه، رک: تفسیر ابوالفتوح، چاپ مشهد، ج 16، ص 33، در ج 15 همین تفسیر کلمات توانگر و تپانچه به صورت تونگر و تپنچه آمده است. در عالم آرای شاه طهماسب، تهران، 1370، بانگ به شکل بنگ آمده است ( ص 30، 292، 370 ). نیز رک: قصه ی حمزه، ص 120: نریمن، ص 57، 363: تونگر، ص 117: سوهن، ص 24، 75: چنچ ( چنانچه ).
68. تخفیف در کلمه ی ترکمان و تومان به ترکمن و تومن ظاهراً مربوط به زبان فارسی نیست. کلمه ی غزغون مبدل غزغان میز تنها استثنائی است که نگارنده می شناسد.
69. کلمه ی نامه در دوره ی اخیر از نوشتار وارد گفتار شده است. قبل از ان کلمه ی کاغذ به جای آن به کار می رفت که هنوز نیز به کار می رود. اما کلمات اجاره نومه، قباله نومه و غیره از قدیم در گفتار به کار رفته است. به همین سبب mâ در آنها به
um بدل شده است. در مورد کلمات جدید این نکته باید یادآوری گردد که اشتراک در یک پسوند یا شباهت یا رابطه ی اشتقاقی با کلمات قدیم که مشمول تبدیل شده اند ممکن است گاهی بعضی کلمات جدید را تغییر دهد. مثلاً انگلستان ممکن است به قیاس با ترکستون به صورت انگلستون تلفظ شود. دو کلمه ی جدید کلانتری و چمدان نیز مشمول تبدیل شده اند. اولی به دلیل آن که کلمه ی کلانتر از قدیم در زبان به کار می رفته و کلمه ی چمدان احتمالاً به دلیل شباهت جزء دوم آن با پسوند –دان.
70. به تحول دانگ به دنگ ولادیمبر ایوانف قبلاً اشاره کرده و علت وجود آن را غنه ی کامی ŋ بعد از â دانسته است. رک:
W. Ivanow, "Notes on Phonology of Colloquial Persian", Islamica IV, 5, 1931, p. 588.
کلمه ی بانگ که ایوانف آن را به شکل ŋ bo ضبط کرده در فارسی تهران به کار نمی رود. در ترجمه ی فارسی سیره ی ابن خفیف شیرازی ( قرن هشتم )، کلمه ی دانگ یک بار به صورت دنگ ( ص 15 ح ) و یک بار به صورت دونگ ( ص 25 ح ) به کار رفته است ( رک: ابوالحسن الدیلمی، سیرت الشیخ الکبیر ابوعبدالله ابن الخفیف الشیرازی، تصحیح ا. شیمل – طاری، آنکارا، 1955 ).
71. خنچه در قم به صورت خوم به کار می رود.
صادقي، دکتر علي اشرف؛ (1380)، مسائل تاريخي زبان فارسي ( مجموعه ي مقالات )، تهران: سخن، اول