نويسنده:زینب مقتدایی
منبع: راسخون
منبع: راسخون
جامعه شناسی کولی
جامعه شناسی کولی بی گمان کلی گراست. او جامعه شناسی را یک علم عملی می دانست. بقول وی، آنچه ازعلوم اجتماعی حق داریم بخواهیم، این است که راهنمای عملی ما باشد. کولی درکتاب طبیعت انسانی ونظم اجتماعی می نویسد «يک انسان مجزا و منفرد چيزي نيست جز نوعي تجربه انتزاعي ناشناخته، به همين ترتيب جامعه نيز اگر مجزا از افراد آن در نظرگرفته شود، يک تجربه انتزاعي ناشناخته است.» جامعه شناسی کولی یک جامعه شناسی مقدس ماب وپاک است، هنگامیکه او از جامعه بعنوان یک ارگانیسم صحبت می کند، او نمی خواهد تمثیلی با زیست شناسی ایجاد کند اما این وسیله ای برای اصرار بر ارتباط داخلی منظم بین مراحل اجتماعی است. کولی می گوید: «هرگاه که ما ... جامعه را بعنوان یک ارگانیسم مطرح می کنیم، مراد ما این است که جامعه مجموعه ای از انواع فراگردها را شامل می شود که هر یک از آن ها بر اثر عمل متقابل با فراگردهای دیگر زنده و بالنده است، این فراگردها کل یکپارچه ای رامی سازندکه هرآنچه در یکی از اجزای آن پیش آید، بر بقیه تأثیرمی گذارد. «نظريه شخصيت وارتباط آن باجامعه» که کولی مفهوم وابستگی و انفکاک پذیری فرد و جامعه را کمال بخشید. این جملات از اوست «خويشتن و جامعه همزاد يکديگرند» و «آگاهي اجتماعي قابل تفکيک از خودآگاهي نيست.» کولی عوامل مؤثر در تمایزات طبقاتی را چنین بر می شمارد:1- عدم تجانس قومی درجامعه
2- عدم ارتباط گروه های اجتماعی
3- کندی تحرک اجتماعی جامعه هایی که دیرگاهی در یک مرحله بمانند یا به کندی تغییرکنند مجال هایی پدید می آورند تا اختلافات طبقه ای موجود تثبیت و ریشه دار و پردامنه شوند. تمایل شخصی مثل همه جنبه های شخصیت بیان کننده عناصر اجتماعی و موروثی دست نیافتنی است وفهمیده نمی شود و قابل پیش بینی نیست مگر در ارتباط با زندگی عادی و روزمره.
یک فرد جدا از جامعه، مفهوم مجردی است که هیچ کس نمی تواند تصورش کند، به همین منوال، جامعه ای که جدا از افراد باشد نه وجود دارد و نه قابل تصوراست. تأثیر صورت گرایی بر شخصیت این است که زندگی را بکشید و آن را بعنوان قربانی بی عاطفگی و رضایت از خود وسازمان شکنی رها کنند و از جهت دیگر در حالت فردی بعنوان ذهن بدون قدرت و وفادار به کل و بدون اصول بزرگترگروه های نخستین و دومین و مهم تر هدایت که ازچنین بیعت هایی سرچشمه می گیرد، نماینده می شود.
نظر کولی در مورد جامعه
کولی جامعه را ارگانیک میداند و منظورش از اینکه همیشه از جامعه به یک ارگانیسم تعبیر میکند، این نیست که مانند اسپنسر، قیاسی زیستشناختی در مورد جامعه بهعمل آورد، بلکه میخواهد بر روابط دستگاهمند میان همه فراگردهای اجتماعی تأکید ورزد. «هرگاه كه ما جامعه را بهعنوان یك ارگانیسم مطرح میكنیم، مراد ما این است كه جامعه مجموعهای از انواع فراگردها را شامل میشود كه هریك از آنها بر اثر عمل متقابل با فراگردهای دیگر زنده و بالنده است؛ این فراگردها كل یكپارچهای را میسازند كه هر آنچه در یكی از اجزای آن پیش آید، بر بقیه تأثیر میگذارد. جامعه بافت گستردهای از فعالیت متقابل است.»همین نظر ارگانیک کولی درباره جامعه، او را به مخالفت اصولی با فردگرایی فایدهگرایانه میکشاند؛ که مبنای اقتصاد کلاسیک و جامعهشناسی اسپنسر است.
بنابراین به نظر کولی، جامعه چیزی جز شبکه ارتباطات میان کنشگران و گروه های اجتماعی نیست. از این روی، فراگرد ارتباطات و بویژه تجسم آن در عقیده همگانی، شیرازه پیوندهای اجتماعی را می بندد و توافق همگانی را تضمین می کند. کولی عقیده همگانی را بسان یک فراگرد ارگانیک می دید و آن را صرفاً به عنوان توافق در مورد برخی مسایل روز در نظر نمی گرفت. عقیده همگانی به نظر او، انبوهه صرفی از داوری های جداگانه فردی نیست، بلکه یک سازمان و محصول تعاونی ارتباطات و تأثیر متقابل است. به سخن دیگر، عقیده همگانی از توافق قبلی همگان بر نمی خیزد، بلکه از کنش متقابل عقاید فردی، یعنی از برخورد افکار در فراگرد ارتباطات سرچشمه می گیرد. عقیده همگانی از رهگذر تبادل گرایش های متخالف پدید می آید. اختلاف نظرهای مرتبط با هم، عقیده را زنده نگه می دارند و مانند آمیزش نژادهای متفاوت، جنبه ای طبیعی دارند. عقیده همگانی به عنوان معیار سنجش مشترک، محصول عدم توافق تعدیل شده افراد جامعه از طریق بحث و رویارویی فکری است.
کولی بنابر تأکیدش بر فراگرد اجتماعی، کشمکش در اجتماع را امری ضروری و گریزناپذیر می دانست. انسان هرچه که بیشتر می اندیشد بیشتر در می یابد که کشمکش و همکاری دو پدیده جدا از هم نیستند، بلکه دو مرحله از یک فراگرد؛ این فراگرد همیشه جزیی از این هر دو مرحله را در بر دارد. شما می توانید یک سامان اجتماعی را به انواع کل های تعاونی تقسیم کنید که هر یک از آن عناصری از کشمکش را درون خود دارد؛ اما هر یک از این کل ها در مقایسه با کشمکشی که با کل های دیگر دارد، از نوعی هماهنگی درونی برخوردار است.
جایگاه کولی در مکتب شیکاگو
رشد و شکوفایی روانشناسیاجتماعی و جامعهشناسی در شیکاگو، نتیجه تعداد کمی از پژوهشگران برجسته زیر بود: چارلز هورتون کولی، جان دیویی (John Dewey: 1859-1952)، جورج هربرت مید (George Herbert Mead: 1863- 1931) و رابرت ازرا پارک (Robert Ezra Park: 1864-1944). آنها با دانشگاه میشیگان و شیکاگو بهعنوان دانشگاههای سطحبالای آمریکا در ارتباط بودند. جان دیویی، استاد کولی و پارک در دانشگاه میشیگان بود. کولی با طرح مفهوم «خود» تأثیر زیادی بر روی مید گذاشته بود. کولی و مید، روانشناسی اجتماعی تعاملگرا (تعامل نمادین) را بنیانگذاری کردند. آن ها مسئله غریزه را بهعنوان عامل اصلی شکلگیری شخصیت افراد رد کردند و ارتباطات میانفردی را بهجای اصول اولیهی شکلگیری شخصیت قرار دادند. مکتب شیکاگو در «آنآبر» میشیگان، دانشکدهی کوچکی در حال راهاندازی بود؛ همان جایی که کولی در آنجا متولد شد.کولی سه کتاب مهم را به چاپ رسانید، از جمله: «ماهیت انسان و نظم اجتماعی» (1902) در مورد جامعهپذیری شخصیت دوران کودکی فرد که شامل مفهوم خود آیینهسان میشد، «سازمان اجتماعی» (1909) که در آن توضیح میداد که جامعه و رسانههای جمعی باهم گره خوردهاند و مفهوم گروه نخستین در آن بررسی میشد و «فراگرد اجتماعی» (1918) که به بررسی نقش ارتباطات در جامعه میپردازد.
روش جامعهشناختی
او چنین استدلال میکرد که بررسی کنشهای انسانی باید معناهایی را دربر گیرد، که کنشگران انسانی برای موقعیت اجتماعیشان قائلند؛ از اینروی، این بررسی باید از صرف توصیف رفتار انسانی فراتر رود. کولی وهمفکرانش تأکید می کردندکه جامعه شناسی حیوانی می تواند بر توصیف حیوانات مبتنی باشد، چرا که ما نمی توانیم بدانیم که حیوانات چه معناهایی به فعالیت هایشان نسبت می دهند اما جامعه شناسی انسان باید راه دیگری را در پیش گیرد، زیرا که می تواند قوانین رفتاری انسان ها را در معانی ذهنی افراد کنشگرجستجو کند. کولی میان «دانش مکاني يا مادي» و «دانش شخصي يا اجتماعي» تمایز قائل شده بود. کولی می گوید اگر چه دانش ما از دیگران یک دانش رفتارگرایانه است، اما اگر با همدلی همراه نباشد، این دانش هیچ عمقی نخواهد داشت و از ویژگی یک بصیرت انسانی بی بهره خواهد بود. کاربرد کولی از روش فهم همدلانه بر اثر تأثیر بیش از حد ذهن گرایانه و درون نگرانه او کمی آسیب دیده بود و نیز قائل نشدن تفکیک ضروری میان معنایی که همه انسان ها در روابط متقابلشان با دیگران به اعمالشان نسبت می دهند. بهنظر او، دانش اجتماعی از تماس و ارتباط با اذهان انسانهای دیگر پدید میآید. این تماس، فراگردی از احساس و اندیشه همانند با دیگران را به حرکت درآورده و ما را قادر میسازد تا با اشتراک در حالتهای ذهنی دیگران آنها را درک کنیم. کولی چنین استدلال میکرد که تفاوت دانش ما از یک اسب یا یک سگ با دانش ما از انسان، در این واقعیت نهفته است که ما میتوانیم درباره انگیزهها و سرچشمههای کنش انسان، فهم همدلانه داشته باشیم.کولی نیز مانند ماکس وبر و همفکران آلمانی او، تأکیدش بر این بود که بررسی جهان اجتماعی انسان، باید بر کنکاش معانی ذهنی ای مبتنی باشد که کنشگران انسانی به کنش هایشان نسبت می دهند و یک چنین معانی را باید بیشتر ازطریق «فهم» مورد بررسی قرار داد تا از طریق اتکای محض بر گزارش رفتار. در مشابهت اساسی این ها باید، از راه تجربه مبنای اندیشه ها و احساسات مشابه در ذهن انسان را جستجو کرد. در این ها (هر جا که باشند) فطرت انسانی موجودیت پیدا می کند. فلسفه اجتماعی کولی پایه در این عقیده دارد پیشرفت بشر، شامل گسترده شدن دائمی همدردی و عشق بشر می شود. «georgeh.med» نوشته است که افکار اجتماعی کولی مانند جامعه ای است که به آن تعلق دارد و او می توانست سلامت مراحل پیشرفت جامعه نرمال را تخمین بزند او خوشبینی را پایه گذاری کرد و همچنین ایده آل گرایی رمانتیک را بوجود آورد.
اکنون باید آشکار شده باشد که کولی بیشتر تحت تأثیر تاریخنگاران، روانشناسان، فیلسوفان و ادیبان بوده است تا جامعهشناسان. گذشته از اندیشمندان یاد شده بهنظر میرسد که تورو (Thoreau)، پاسکال (Pascal)، دانته (Dante)، توماس آکمپیس (Thomas Kempis)، والتر باژوت (Walter Bagehot)، و در ارتباط با صحنه آمریکا، دوتوکویل (Alexis De Tocqueville) و لرد برایس (Bryce)، تأثیر بیشتری بر او گذاشته بودند.
جایگاه ارزش ها از نظر چارلز هورتون کولی
وی در اندیشه های خود اشاره به دو مفهوم خود و جامعه می کند که آن ها را دو پدیده همزاد، ارگانیک و گسست ناپذیر دانسته است. او «جامعه و تاریخ بشری را فرایندی از پیشرفت و افزایش آگاهی اجتماعی می دانست که در نهایت به نوعی از همکاری عقلانی ختم می شود، می توان نتیجه گرفت که قالب شناخت کولی از جامعه به صورت قالبی فرایندی، که جامعه را به شکل تاریخی آن و در حال گذاری تکوینی که به سوی تکامل ره می سپارد ساخته شده است، به نظر صریح کولی تاریخ عبارت از تغییرات اجتماعی که بطرف رشدی جاودانی، جلو رونده و بالا رونده گسترش می یابد. گسترش و تکامل جامعه، عبارت از فرایندی از رشد جدلی میان فرد و جامعه است که بوسیله یک وحدت اخلاقی متجلّی می شود و احساسات جمعی که موجب اجماع اجتماعی و تفکیک هویت گروهی می شود را می سازد.»کولی ارزش ها را از عناصر اساسی جامعه دانسته، که نقش مؤثری در افزایش آگاهی اجتماعی و عقلانی شدن زندگی افراد دانسته، این پدیده اجتماعی در سطح جامعه در حال تکوین و تکامل می باشد، همچنین در رشد احساسات جمعی و تفکیک هویت های جمعی و گروهی در جامعه و رشد وحدت اخلاقی این هویت ها به همراه سازگاری اجتماعی اثر گذار است. بنابراین کولی (۱۹۸۴): «ارزش را عبارت است از ایدههایی درباره اینکه آیا تجربیات مهم است یا غیر مهم و یا اینکه آداب و رسوم و حتی فکرها و کنشها صحیح است یا غلط. در یک دید وسیع هر چیز خوب یا بد یک ارزش است، تعریف می کند.»
وی باتوجه به تقسیم بندی جامعه به دو شکل (جامعه طبقاتی بسته و جامعه طبقاتی باز) اشاره به ارزش های این دو طبقه می کند. در جامعه طبقاتی بسته، که بیشتر ارزش ها و احساسات درون گروهی معنا دارد، می توانیم با ارزش های متعصب برانگیز و پایبندی به آداب و رسوم بسته و جبری روبرو شویم، بنابراین اعضای جامعه در یک فرایند ناگریزی و اجباری تحت سلطه ساختی فرهنگ بسته (ارزش ها و هنجارها محدود) در راستای هنموایی شکل می گیرند. در مقابل در جامعه یا فرهنگ طبقه باز به دلیل اینکه احساسات جمعی در حال شکست می باشد، و سنن و آداب و رسوم جامعه در حال سست شدن بوده ارزش های فردی از جمله رشد آزادی و سعه صدر و جایگزین شدن عامل رقابت در میان مردم به جای عامل وراثت نقش تعیین کننده وضعیت اجتماعی و فرصت های زندگی می گردد. وی در بحث جامعه خود تغییر از ساخت جامعه یا فرهنگ بسته را به ساخت جامعه باز به عنوان یکی از ارزش های مهم پیشرفت و تحولات تاریخی جوامع مورد مطالعه قرار می دهد. وی این تحول را در سه شاخص عمده ارزش مدارانه مورد بحث قرار می دهد.
1- شاخص همگنی یا ناهمگنی: در واقع در جامعه بسته از لحاظ روانشناسی اجتماعی پدیده خود در برابر دیگران قرار می گیرد، در این جامعه حوزه خود شامل ارزش های (مایی) می شود که باعث تقویت ساخت های سازمانی همگن جامعه می شود. در مقابل در فرهنگ جوامع باز دیگران یا ارزش های (آن هایی) از اهمیت در ساختار جامعه برخوردار بوده و جامعه به سمت ناهمگن بودن سوق پیدا می کند. در واقع شناخت این ارزش های همگن و ناهمگن در سطح جامعه موجب شناخت ارزش های ساخت طبقاتی و آگاهی از ارزش های طبقاتی می گردد.
2- حرکت و آهنگ تغییرات: با توجه به دیدگاه ارگانیکی که برای جامعه قائل است، تغییرات در سطح گروه ها، قشرها، طبقات، سازمان های اجتماعی و به طور کلی در جامعه نوعی ارزش در جهت توسعه و پیشرفت محسوب شده است. تغییرات به عنوان الگوی ارزشی در سطح گروه ها و قشرهای بسته باعث این شده که احساسات مایی آن ها قویتر شود، که می توان آن را در هنجارهای محلّی و ارزش های بومی در سطح جامعه در جهت انسجام و پایداری هویت گروهی با کمترین تغییرات مشاهده کرد. در مقابل در سطح جوامعی که تمرکز بر ارزش های دیگری دارند، می توان آهنگ تغییرات در جامعه بسیار تند و شتابان در نظر گرفت.
3- ارتباطات: از دیگر ارزش های مورد توجه کولی در سطح جامعه برای رشد و آهنگ تغییرات است. کولی به این امر معتقد است که کانال های ارتباطی می تواند شرایط و احساسات روانی را در بین افراد ایجاد کند تا از خلال آن جامعه بتدریج از حالت بسته به حالت باز حرکت نماید.
از دیگر مفاهیم عمده کولی ذهن می باشد، که در پویش اجتماعی و تکامل جامعه نقش بارزی دارد. در واقع ذهن در طی این پویش همراه با رشد تجربیات فردی باعث می شود ارزش ها و هنجارها یا همان فرهنگ را غنی تر نماید. در واقع ذهن بشر «ذهن بشر مخزنی از آگاهی ها، روشنایی های فکری، ارزش ها و اشکال عجیب زندگی است که در روند تجربیات اجتماعی افراد شکل می گیرد. ذهن مخزنی از صورت ها و تجربیات زندگی است که توسط نیروهای تفکر،آگاهی، ارزش ها و هنجارها به شکلی طبقه بندی شده قادر به کنترل زندگی است. در واقع همین قدرت تفکر و آگاهی نسبت به فرهنگ به ذهن به عنوان مخزنی روشن و انباشته معنا بخشیده است.»
در واقع ارزش ها بیشتر وابسته به خود اجتماعی یا همان جنبه عینی خود می باشد، که افراد در تعامل با دیگران باید متأثر از جبر اجتماعی و هنجارهای اخلاقی و رفتاری مرسوم در جامعه با توجه به انتظارات دیگران نقش خود را که همان رعایت ارزش ها و هنجارهاست ایفا نماید. در واقع استدلال او در مورد خود اجتماعی بر این مبنی است که با حالتی تأمل آمیز برحسب واکنش فرد در برابر نظر دیگران درباره خود او پدیدار می شود.
در واقع مفهوم خود آیینه سان کولی به ویژه وقتی درباره کودکان بالاخص در زمینه جامعه پذیری و آموزش هنجارها و ارزش ها به کار می رود اهمیت بسیاری پیدا می کند؛ کولی به تفصیل در این مفهوم اشاره به ماهیت بشر، نظم و ارزش اجتماعی می کند. که چگونه در شخصیت کودکان شکل پذیر است و تأثیر پذیر بوده است. در واقع این مفهوم در تکوین کودکان باعث تکامل خود شده و کودکان از وجود دیگران در درون خودشان آگاه می شوند، به ارزش ها پی می برند، و در یافته که کنش ها آنان و واکنش های ارزشی و هنجاری از جانب دیگران، بویژه از جانب والدین بالاخص مادر بر می انگیزند.
همان طور که قبلاً گفته شد از دیگر مفاهیم اساسی اندیشه کولی گروه نخستین است. که در ارتباط با خود آیینه سان و جامعه پذیری افراد دارد. در واقع از طریق آموزش های مستقیم، غیر مستقیم، صمیمانه و رو در رو کودک ارزش ها و هنجارهای اجتماعی و خانوادگی یا همان فرهنگ حاکم بر جامعه را می آموزد. در پرورش اصلی و نهادینه سازی ارزش ها در فرد از همین گروه های نخستین اجتماعی حاصل می شود. یادگیری ارزش ها و دورنی نمودن آن ها در واقع از طریق فرایند جامعه پذیری و یا همان خود آینه سان در قالب عینیت یافته خانواده، مدرسه و گروه های همسال میسر می باشد. با توجه به این امر یادگیری ارزش ها در گروه های نخستین نقش پایه ای دارد و یادگیری آن برای فرد همراه با اجبار اجتماعی است.
یادگیری و نهادینه سازی ارزش ها در گروه های نخستین به عنوان عنصری از منبع زندگی نه فقط برای فرد بلکه برای نهادهای اجتماعی امری مورد اهتمام می باشد. در واقع ارزش ها و نهادینه سازی این پدیده در جامعه و زندگی افراد باعث قوام و استحکام ساخت اجتماعی جامعه می گردد؛ بنابراین ارزش ها و نهادینه کردن آن ها از سوی گروه های نخستین باعث رشد و گسترش و متبلور شدن نهادهای اجتماعی شده و یکی از منابع اصلی ایجاد نهادهای اجتماعی شمرده می شود. با توجه به این مسئله «کولی درک هوشمندانه ای از فرایندهای اجتماعی ارائه کرد. افراد از طریق مشارکت در گروه های نخستین، ابتدایی ترین و نیز بنیادی ترین تجربیات مربوط به یکپارچگی اجتماعی را از طریق رعایت اخلاق، ارزش ها و هنجارها کسب می کنند. این گروه ها منشاء ایده آل های فردی هستند که ایده آل ها از یکپارچگی اخلاقی و ارزشی در گروه نشئت می گیرد. از طریق ارتباط برقرار کردن، این ایده آل ها بین افراد و زیر گروه ها گسترش می یابد. بنابراین برقراری ارتباط از عناصر کلیدی استحکام پیوندها و ارزش های اجتماعی است. و سازمان اجتماعی از اتحاد ذهن اجتماعی ( ایده آل ها، ارش خا، اخلاق ها و....) و ساختار اجتماعی حاصل می شود.»
کولی در بحث سازمان اجتماعی به صورت غیر مستقیم بحث گسترش و استمرار ارزش ها را مرتبط با آگاهی جمعی و افکار عمومی همسو دانسته است. در واقع سازمان های اجتماعی از ابزار تعامل و گفتگو عمومی برای آگاهی پیدا کردن افراد از نقطه نظرات یکدیگر در مورد پدیده های اجتماعی از جمله ارزش ها، هنجارها و اخلاق اهمیت بسزایی دارد. در واقع به نظر وی در سازمان های اجتماعی دائم ذهن اجتماعی مدام شکل کلیت هایی را به خود می گیرد که آگاهانه و ناآگاهانه در مدها، گرایش های عمومی، فناوری های جدید، سنت ها، آیین ها، نهادها، و غیره نمودار می شود، گسترش می یابد و ساختارهای گوناگونی از نمادهای فکری متمایز را پدید می آورد.
کولی تاکید بر این می کند که جامعه شناسان باید در بررسی پدیده های اجتماعی تمرکز بر جنبه های واقعیت اجتماعی بنمایند. براین اساس جامعه شناسان باید در تلاش باشند که برای تجزیه و تحلیل شعور، آگاهی و تفکر از روش درون نگری همدلانه بهره ببرند. و در تلاش باشند که خود را به جای کنشگران مورد بررسی قرار دهند، آن ها باید با تجزیه و تحلیل پدیده های و اعمال اجتماعی که ممکن است از خود آن ها به جای کنشگران در شرایط گوناگون سر بزند، قادر به فهم معانی و انگیزه های بنیادی رفتارهای اجتماعی ارزشمند بپردازند.
مفهوم درون نگری همدلانه در مورد پدیده های اجتماعی از جمله ارزش ها شبیه مفهوم فهم در نظر وبر است. گویا وبر در این مفهوم بر این نکته تأکید می کند که مطالعه رفتار و پدیده های اجتماعی باید متمرکز باشد بر تلاش برای تحقیق در آن دسته از معانی ذهنی که کنشگران به کنش هایشان نسبت می دهند. در واقع ارزش ها بر اساس چنین مفهومی در اندیشه کولی تأکید بر بعد ذهنیت کرده و درون نگری همدلانه روشی است که با مشاهده وجوه بیرونی ارزش ها در قالب رفتار انسانی کاری ندارد، بلکه می کوشد معانی و تفسیرهای کنشگران را در مورد ارزش ها از ذهن آنان بیرون کشد؛ بنابراین برای فهمیدن ارزش های جامعه باید واقعیت های اجتماعی را فهمید که از نظر کولی عبارت است از آن دسته از پیوندها و ارتباطات انسانی که وجودشان وابسته به ایده های اعضای جامعه درباره یکدیگر است، این پیوندها به کمک درون نگری همدلانه قابل تبیین و فهم اند.
کتابنامه
1- کوزر، لوئیس، (1373)، زندگی و اندیشه بزرگان جامعهشناسی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، علمی، چاپ پنجم.
2- ریتزر، جورج، (1374)، نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، چاپ اول، تهران: نشر علمی
3- آزاد ارمکی، تقی، (1388)، نظریه های جامعه شناسی، چاپ پنجم، تهران: انتشارات سروش.
4- جی اچ آبراهامز، (1364)، مبانی و رشد جامعه شناسی، ترجمه حسین پویان، جلددوم گیتی خودکار، تهران.
5- توسلی، غلام عباس، (1380)، نظریه های جامعه شناسی، تهران، سازمان مطالعه وتدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت).
6- جوزف روسک، رولند وارن، (1369)، مقدمه ای برجامعه شناسی، ترجمه دکتربهروز نبوی واحمدکریمی، انتشارات فروردین تهران.
7- قرائی مقدم، امان الله، (1377)، مبانی جامعه شناسی، انتشارات ابجد، تهران.
8- محسنی، منوچهر، (1376)، مقدمات جامعه شناسی، تهران نشر دوران.
9- ابوالحسن تنهایی، حسین، (1383). درآمدی بر مکاتب و نظریه های جامعه شناسی، چاپ پنجم، مشهد: نشر مرندیز.
10- محمدی اصل، عباس، (1388). نظریه های جامعه شناسی، چاپ اول، تهران: انتشارات جامعه شناسان.
11- ادیبی، حسین و انصاری، عبدالمعبود، (1387)، نظریه های جامعه شناسی، چاپ سوم، تهران: نشر دانژه.
12- دیلینی، تیم، (1389)، نظریه های کلاسیک جامعه شناسی، ترجمه بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی، چاپ سوم، تهران: نشرنی.
13- شربتیان، محمد حسن، جایگاه ارزش ها در مکتب کنش متقابل نمادین، عضو هیت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه پیام نور.
14- محمود نیا، اسماعیل، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، سایت اندیشه.
COOLEY, CHARLES HORTON; human nature and the social order, New York scribners, 1902, pp. 179-185.
/ج