بررسی و تحلیل جنبش مازیار

قیام مازیار در طبرستان از وقایع مهم عصر عباسیان در قرن سوم هجری قمری بود. وی از خاندان امرای محلی قدیم طبرستان بود و با رفتن به دربار مأمون عباسی مسلمان شده و محمد نام گرفت. مأمون او را به حکومت بخشی از
شنبه، 8 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی و تحلیل جنبش مازیار
بررسی و تحلیل جنبش مازیار

 

نويسنده:رضا بیطرفان





 

چکیده

قیام مازیار در طبرستان از وقایع مهم عصر عباسیان در قرن سوم هجری قمری بود. وی از خاندان امرای محلی قدیم طبرستان بود و با رفتن به دربار مأمون عباسی مسلمان شده و محمد نام گرفت. مأمون او را به حکومت بخشی از طبرستان و رویان گماشت. مازیار در زمان معتصم با عدم پرداخت خراج به طاهریان، به دنبال استقلال بود و در 224ه ق قیام خود را آشکار کرد و بر خلیفة عباسی شورید. اگرچه شروع قیام مازیار ناشی از اختلافات سیاسی خاندان های محلی حاکم بر طبرستان بود و در نهایت نیز از سوی سپاه مشترک طاهریان و خلیفه و با بهره گیری از اختلافات دخلی سرکوب شد، اما باید دانست که حرکت اعتراضی مازیار و هم پیمانانش تأثیرات زیادی بر تحولات آینده در طبرستان گذاشت.
در این مقاله تلاش برآنست تا با روشی تحلیلی-توصیفی به بررسی علل و عوامل، انگیزه ها، اهداف و پیامدهای قیام مازیار پرداخته شود.
واژگان کلیدی: مازیار، طبرستان، خلافت عباسی، طاهریان.

مقدمه

طبرستان به لحاظ جغرافیایی از نقاطی بود که علاوه بر آنکه در برابر حملة اعراب در مراحل اولیة فتوح، غیر قابل نفوذ نشان می داد، بلکه در ادامة حضور اعراب در این ناحیه نیز شاهد درگیری های گسترده میان خاندان های محلی با خلافت بوده ایم. مقاومت های بسیاری در جهت رهایی از تسلط اعراب و عمال عباسی در این منطقه وجود داشت که یکی از آنها قیام مازیار بود. پس از رفتن مازیار به طبرستان از سوی مأمون خلیفة عباسی، وی بر سراسر طبرستان استیلا یافت. مازیار پس از علنی کردن شورش خود، کشاورزان را با خود همراه کرد و آنها بر ضد مالکان بزرگ شوریدند و اموال ایشان را غارت کردند. وی در روند قدرت یابی خود ابتدا بر رقبای محلی و خاندان های رقیب در منطقه غلبه کرد و توانست به تثبیت قدرت خود در طبرستان دست یابد. وی در مراحل بعدی حرکت خود به دنبال به دست آوردن استقلال از طاهریان و سپس قدرت یابی در برابر خلیفة عباسی بود. مازیار اگرچه با قیام بابک همراهی نکرد، اما بسیاری معتقدند که اقدامات او در جهت تحقق اندیشه های مزدکی بود. از پیامدهای مهم قیام مازیار در شمال ایران، تضعیف خلافت و عنصر عرب در این ناحیه بود که در ادامة روند تحولات صورت گرفته در منطقه بسیار اثرگذار بوده است.
در قرون ابتدایی اسلامی در شمال ایران به دلایل گوناگون مخالفت هایی علیه خلافت اسلامی شکل گرفت و مسلمانان نیز تا مدت ها نتوانستند بر آن مناطق مسلط شوند. رفتار والیان و حاکمان این مناطق نیز با مردم چندان مناسب نبود و سخت گیری های ایشان در شکل گیری این اعتراضات و شورش ها بی تأثیر نبوده است. حاکمان این مناطق مدت زیادی را نمی توانستند در آنجا حکومت کنند. در این شرایط بود که خاندان های قدیمی محلی توانستند با بهره گیری از موقعیت جغرافیایی و ستم های حاکمان بر این ناحیه مسلط شوند.
یکی از دلایل مهم شورش های اوایل دوران خلافت عباسیان، ناامیدی مردم از وعده هایی بود که برای آن علیه امویان قیام کرده بودند. دعوت گران عباسی در سال های مبارزه با امویان بارها به مردم نوید روزهای بهتری را داده بودند و اینک فریاد دادخواهی مردم از هرسو بلند شده بود. این سرخوردگی ها و ناامیدی ها منجر به قیام ها و جنبش هایی علیه دولت عباسیان شد که از همان ابتدای این خلافت نیز آغاز گشت. بسیاری از این شورش ها با خشونت فراوان از سوی عمال بنی عباس سرکوب گردید. «تعدادی از آنها در موقعی به ظهور پیوست که ابومسلم هنوز زنده بود اما بیشترشان بعد از قتل ابومسلم روی داد و در بعضی از آنها خونخواهی ابومسلم نیز تا حدی بهانة شورش بود»(زرین کوب، 1388، ج2: 60). پیروزی هایی که ابومسلم در برابر شورش های محلی داشت نیز یکی از دلایلی بود که خلیفة بنی عباس به او بدگمان گردید. ابومسلم شورش شریک بن شیخ را نیز در بخارا سرکوب کرد. قتل ابومسلم به دستور منصور دومین خلیفة عباسی نیز شورش های بسیاری را به خونخواهی وی باعث گردید و نواحی بسیاری در ایران را تحت الشعاع خود قرار داد. می توان اینگونه گفت که خونخواهی ابومسلم بهانه ای بود برای ابراز مخالفت ها و انجام مبارزه علیه خلفای عباسی.
یکی از این شورش ها، نهضت سنباد بود که البته تمایلات مزدکی نیز در قیام وی به چشم می خورد. خلیفة عباسی قیام سنباد را که مناطق زیادی را در بر می گرفت، به سختی سرکوب کرد. قیام استادسیس نیز در خونخواهی ابومسلم شکل گرفت و تعدادی از ناراضیان خلیفة عباسی را نیز با خود همراه کرد. پیروان استادسیس در نواحی شرقی فعالیت می کردند و بهانة قتل ابومسلم در این قیام نیز وجود داشت. شورش او نیز اگرچه باسختی اما در نهایت سرکوب شد و خود او نیز در بغداد به دستور منصور خلیفة عباسی کشته شد. نهضت المقنع نیز در زمان مهدی پسر منصور انجام گرفت و آنان معروف به سپیدجامگان بودند و خونخواهی ابومسلم در این نهضت نیز به چشم می خورد، هرچند سال های زیادی از مرگ ابومسلم گذشته بود. هارون الرشید نیز در ایام خلافتش با شورش هایی روبرو شد از جمله حملة حمزة خارجی در سیستان که خلیفه را بسیار نگران کرد و نلاش هارون برای آرام کردن قیام نتیجه نداد و در نهایت باعث گردید تا خود خلیفه به سمت سیستان حرکت کند که با مرگ هارون، حمزه فرصت بیشتری برای رسیدن به مقاصدش پیدا کرد. قیام رافع بن لیث نیز در اواخر دوران زندگی هارون الرشید اتفاق افتاد. تسلیم شدن او نزد مأمون خلیفة تازه، باعث خاتمه یافتن قائلة او شد. مأمون علاوه بر شورش هایی که در نواحی شرقی برقرار بود، با شورش بابک نیز در غرب ایران روبرو بود که مدت ها او را به زحمت انداخت. اگرچه تا زمان حیات مأمون، قیام بابک به پایان نرسید و در زمان معتصم جانشین وی نیز ادامه یافت و سختی هایی برای خلافت عباسی ایجاد کرد. معتصم در حدود بیست سال با بابک درگیر بود و به دلیل شرایط جغرافیایی منطقة تحت نفوذ بابک در آذربایجان، این کشمکش به درازا انجامید. افشین شاهزادة اشروسنه بود که در نهایت از سوی معتصم به دفع بابک فرستاده شد و او نیز نه تنها دارای نبوغ نظامی بود، از هوش و ذکاوت قابل توجهی برخوردار بود، توانست بعد از سه سال جنگ در آذربایجان، قلعة بابک را محاصره کند و نهایتاً بابک که به ارمنستان گریخته بود، به دست خلیفه افتاد و به شکل فجیعی کشته شد. پایان کار افشین را می توان اینگونه بیان کرد که«با توقیف و اعدام بابک و مازیار، اتهامات حاکی از ارتباط با آنها بر ضد افشین اقامه و اظهار گشت. رقیبان افشین، که طاهریان در رأس آنها بودند، مدعی شدند که شاهزادة اشروسنه با آن هر دو تن همداستانی داشته است. از زبان مازیار گفته شد که گویا با افشین ارتباط و نوشت و خواند داشته است و افشین وی را از نقشه یی که برای توقیف یا قتل خلیفه داشته است از پیش خبر داده است. شاهدهایی هم که حاکی از وجود نقشه و توطئه یی بر ضد خلیفه بود از بین بعضی لشگریان افشین پیدا شد. افشین بازداشت شد و در طی محاکمه یی که قسمتی از جزئیات آن را مورخان نقل کرده اند محکوم گشت. گویند در زندان مسموم شد و به هر حال بعد از مرگ مردة او را هم بر دار کردند و بدینگونه فرجام کار او نیز مثل فرجام مازیار و بابک گشت. گفته شد که برای احیاء آیین قدیم ایران، که وی آن را دین سپید خوانده بود با مازیار و حتی بابک در نهان ساخت و پاخت داشت. با آنکه این ادعا شاید به کلی خالی از حقیقت نبود، اثبات نشد اما بعد از ماجرای بابک و مازیار و افشین هم نهضت های انقلابی و دینی ضد خلافت دیگر هرگز تا این مایه اوج نگرفت»(زرین کوب، 1388،ج2: 73).
در این میان قیامی دیگر نیز در طبرستان رخ داد که تبدیل به نهضتی اجتماعی شد و آن قیام مازیار بن قارن بود. شاید بتوان قیام مازیار را با انگیزة بازگشت به دوران قبل از اسلام و حفظ جایگاه خاندانی تحلیل کرد و رفتار و واکنش مازیار در برابر حاکمان محلی دیگر و خلیفة عباسی همین موضوع را تا اندازه ای تأیید می کند. «لذا جنبش ها و نهضت هایی را که قرون اولیة اسلامی در ایران روی داده به شرح ذیل می توان بررسی کرد: 1. جنبش های مذهبی: این حرکت ها و نهضت ها جهت بازگرداندن مردم از اسلام و احیای اندیشه های زردشتی بوده است، چنانچه نرشخی در تاریخ بخارا از مخالفت مردم در برابر مسلمانان و پافشاری در اعتقادات خویش یاد می کند. 2. عصیان ها و مخالفت های سیاسی: این حرکت ها، مقاومت در برابر ستم امویان و عباسیان بوده است تا مبارزه علیه اسلام. در ایالت خراسان، داعیان بنی عباس به تشویق ابومسلم خراسانی، سلیمان بن کثیر، بکیر بن ماهان و ابوسلمه خلال از نارضایتی مردم از دستگاه بنی امیه استفادة سیاسی نموده و به علاقه ای که مردم ایران به خاندان پیامبر(ص)داشتند و به نام بیعت و دعوت برای آل محمد در سال132هجری حکومت امویان را برانداختند. 3. قیام های خوارج در عراق و ایران، خصوصاً سیستان.4. نهضت های اصیل اسلامی که ملهم از قیام عاشورا بود مانند نهضت زید بن علی(ع) و دیگر سادات حسنی و حسینی»(روحانی، 1367: 92). نهضت های مذهبی ایرانیان در حقیقت نوعی مقاومت منفی با حکومت اعراب بود و این جنبش ها در عصر خلافت بنی عباس با رشد روزافزونی همراه بود و البته با مقاومت و سرسختی خلفا روبرو گشت و با سختی بسیاری سرکوب گردید. در این میان نهضت هایی ملی نیز بودند که بر ضد عرب شکل گرفت که از آنها می توان به جنبش مازیار اشاره کرد. این نهضت ها در تاریخ شعوبیه دارای اهمیت فراوانی هستند. شورش و جنبش مازیار بن قارن برای ایرانیانی که مورد ستم عاملان خلافت بودند، روزنه ای از امید به شمار می رفت.
مازیار از سلسلة قارن وندیان در طبرستان بود که تا 225ه ق بر قسمتی از این ناحیه حکومت می کردند. قارن از خاندان های ممتاز زمان حکومت ساسانیان به شمار می رفت. منطقه ای که تحت حکومت این خاندان بود، مانند سایر نقاط طبرستان به دلایل جغرافیایی، از فتوحات اعراب برکنار ماند و درگیری با حاکمان محلی همواره برقرار بود. مقاومت های زیادی در جهت رهایی از سلطة اعراب در این ناحیه شکل گرفت و در مواردی نیز شورش هایی علیه عباسیان اتفاق می افتاد که منجر به کشتارهای وسیع می گردید. گذشته از پیروزی های اولیة اعراب در طبرستان، فتح آنجا در عهد منصور اتفاق افتاد. ونداد هرمزد پدر قارن بود که مقاومتی محلی را شکل داد و درگیری هایی گسترده با عباسیان را در پی داشت. قارن در زمان هارون به عنوان گروگان به دبار خلیفه رفت و در یکی از لشگرکشی های مأمون به بیزانس نیز شرکت داشت. با مرگ وی، پسرش مازیار جانشین پدر شد. مازیار در دربار مأمون مسلمان شد و از طرف وی به حکومت بخشی از طبرستان فرستاده شد. گفته شده است که مازیار پس از آنکه طبرستان به دست عمویش افتاد، به نزد مأمون آمد و از طرف وی به حکومت دو شهر از شهرهای طبرستان منصوب شد و در بازگشت، عمویش را کشت و حکومت را به دست گرفت(یعقوبی، 1371: 2/502).
باید پذیرفت که ولایات شمالی ایران، بزرگترین خطر برای موقعیت طاهریان در آن زمان بودند. در این مناطق به دلایل جغرافیایی برای سپاهیان ایجاد مشکل می کرد و به همین جهت بود که مسلمانان تا مدت ها نتوانستند بر آن تسلط یابند. اسلام دیرتر از مناطق دیگر به آن خطه راه یافت و آیین و آداب ایرانیان باستان تا مدتی طولانی در آن منطقه برقرار بود. مازیار تلاش داشت تا با کنار زدن قدرت طاهریان به شکلی مستقل با خلیفه در ارتباط باشد و واسطه گری طاهریان را کنار بزند و زمینه را برای ایجاد قدرتی مسقل در طبرستان فراهم کند. مازیار دودمان باوندی را که همسایة خود بودند و به عنوان رقیبی برای خاندان آنها محسوب می شدند نابود کرد.
علل و عوامل بسیاری را می توان به عنوان زمینه های جنبش مازیار نام برد. طبرستان نه تنها دیرتر از سایر نقاط به دست اعراب افتاد که حتی پس از فتح نیز همواره خاستگاه جنبش ها و مبارزات علیه اعراب و خلفا بود. داشتن کوه های صعب العبور و جنگل های فراوان از علل مهم در شکل گیری مبارزات و ملتهب بودن اوضاع طبرستان به شمار می رفت. تا مدت ها پس از گسترش اسلام در سایر سرزمین ها، در شمال ایران، سلسله های گوناگونی چون قارنیان، باوندیان، پادوسبانان و ...حکومت می کردند. سلطة اعراب و برخی از نارضایتی های مردم از رفتار عمال عباسی در پیدایش جنبش مازیار نقش داشت. تا قبل از این حرکت نیز، اعتراضاتی علیه ظلم و ستم عده ای از عمال خلیفة عباسی در منطقه شکل گرفته بود. در منابع نیز گزارش هایی از موج نارضایتی علیه سرداران عرب تا زمان مازیار دیده می شود. برای مثال فشارهای زیادی که یزید بن مهلب در گرفتن مال و ..اعمال کرد و کشتارهایی که به راه انداخت(بلاذری، 1364: 95). این موضوع نشان می دهد که در زمان حرکت مازیار، زمینه برای این جنبش مساعد بوده است. روابط طبرستان با بغداد در مقاطعی مانند دوران هارون و مأمون از آرامش نسبی برخوردار بوده است. شکل گیری حکومت های مستقلی مانند طاهریان در خراسان نیز در تحریک مازیار به جنبش بی تأثیر نبوده است(اشپولر، 1364: 1/110). جنبش بابک در آذربایجان که مدت ها خلیفه را درگیر خود کرده بود، از دلایلی بود که زمینه را برای حرکت مازیار فراهم نمود.
مازیار از 208ه ق قدرت گیری خود در منطقه را آغاز کرد اما در 224ه ق بود که قیام خود را آشکار کرد و نیات واقعی خود را روشن ساخت. مأمون با مازیار دیدار کرد و مازیار به اسلام گروید و محمد مولی امیرالمؤمنین نام گرفت. مأمون کوهستان طبرستان را به مازیار داد. وی در پریم توانست بر اسپهبد شاپور غلبه کند و وی را به قتل رساند. وی با این پیروزی، خود را اسپهبد طبرستان نامید و مساجدی در شهرهای این منطقه بنا کرد. با گسترش فعالیت های مازیار در طبرستان، برخی از گروه های منطقه به مخالفت پرداختند. بسیاری از این افراد و گروه ها تلاش نمودند تا جایگاه مازیار نزد مأمون را متزلزل کنند و تلاش هایی برای بی اعتبار کردن وی نزد خلیفه صورت پذیرفت. اعتراضاتی نیز به صورت علنی علیه مازیار شکل گرفت و مازیار توانست شورشی را که در آمل به رهبری محمد بن موسی انجام گرفته بود، سرکوب کند و در گزارش به مأمون به تثبیت جایگاه خود در برابر مخالفان دست زد. مازیار در سال های ابتدایی قدرت گیری خود توانست به زیرکی و اتخاذ سیاست های متفاوت به مقابله با تبلیغات مخالفان بپردازد و تلاش آنها برای شکست مازیار را با ناکامی همراه کند. می توان گفت که مازیار با آگاهی کامل از شرایطی که برای خلافت وجود داشت و درگیری های بغداد با سایر جنبش ها، تصمیمات لازم را اتخاذ می کرد و سعی می کرد تا از عدم توجه دستگاه خلافت به رفتارهایش نهایت استفاده را ببرد. علت اصلی تسامح مأمون و معتصم در برابر مازیار را می توان، مشغولیت آنها با جنبش بابک دانست. با پایان کار جنبش بابک در 223ه ق، زمان بهتری برای توجه به مازیار فراهم گردید. مازیار نیز در این زمان با آگاهی از تهدید خلافت، تلاش کرد تا با کمک مردم به محافظت از خود بپردازد و در نقاط مختلف طبرستان به ساخت قلعه ها مبادرت ورزید. فشار وارد آمده بر مردم در این راستا موجب نارضایتی ایشان از مازیار گردید.
عده ای بر این باورند که افشین و مازیار با یکدیگر همراه و هم پیمان بوده اند البته نشانه ای محکم در این زمینه دیده نمی شود ولی امکانی برای این دوستی وجود داشته است. دربارة ارتباط مازیار و بابک نمی توان با قطعیت نظر داد. برخی معتقدند که نامه ای از طرف مازیار به بابک برای ترغیب به همراهی نوشته شده است(طبری، 1354: 13/5892) اما به نظر نمی رسد که این ارتباط فراتر از همدلی میان آن دو بوده باشد زیرا در جریان جنبش بابک که مدت زیادی نیز به طول انجامید، حرکتی از سوی مازیار برای کمک به او صورت نگرفت و آشکار شدن حرکت اعتراضی مازیار، یکسال پس از قتل بابک رخ داد و در سال هایی که حرکت بابک جریان داشت، مازیار به دنبال تثبیت قدرت خود در طبرستان بود. بسیاری پیروان مازیار را از خرمیان دانسته اند و آنها را سرخ علمان نیز خوانده اند. در گزارشی تاریخی از دوستی و هم هدفی میان افشین، بابک و مازیار، به نظر می آید که هر سه نفر در دشمنی با طاهریان، انگیزه های متفاوتی داشتند. مازیار بن قارن رقیب طاهریان در خراسان و طبرستان به شمار می رفت به گونه ای که حتی معتصم نتوانست او را وادار کند تا خراج خود را از طریق طاهریان پرداخت کند. افشین نیز که در پی دستیابی به حکومت خراسان بود، سعی داشت تا از اختلاف میان مازیار و عبدالله بن طاهر استفاده کند و بیشترین بهره را به نفع خود ببرد. به همین جهت با نوشتن نامه های گوناگون به مازیار و با دادن وعده های مختلف تلاش می کرد تا او را در دشمنی با عبدالله بن طاهر با خود متحد کند. عبدالله بن طاهر که سعی در تثبیت قدرت خود بر منطقه داشت، تلاش داشت تا خلیفة عباسی را علیه مازیار تحریک کند. در این زمان افشین نیز با رضایت حوادث را دنبال می کرد زیرا می دانست که اهدافش در مسیر تحقق قرار گرفته است.
گزارش های زیادی از اقدامات مازیار پس از آشکار نمودن دعوتش در منابع دیده می شود. اقدامات او بیشتر در جهت منافع مردم ستم دیده بود و بزرگان و مالکان املاک چندان رضایتی از این شرایط نداشتند. ابن اثیر نیز به اقدام مازیار در تحریک کشاورزان علیه مالکان و غارت اموال آنها اشاره دارد(ابن اثیر، 1381: 9/4029). گفته شده است که مازیار در همة شهرهای طبرستان، مسجدها را ویران کرد و باروهای ساری و آمل را ویران کرد(ممتحن، 1385: 304). به نظر می رسد هنگامی که مأمون در حال جنگ با بیزانس بود، مازیار از فرصت استفاده کرد و شهر آمل را به تصرف خود درآورد و باروی شهرهای آمل و ساری را خراب کرد و در کوهستان ها استحکامات زیادی بنا کرد. البته بعد از مرگ مأمون و در زمان معتصم بود که عبدالله بن طاهر را که فرمانروای خراسان بود و طبرستان را نیز زیر نظر داشت، نسبت به مازیار بدبین کردند که سیرتی نامسلمان دارد(ابن اسفندیار، 1366: 210).
عدم ارسال خراج برای خلیفه، مخالفت مازیار را آشکار ساخت و معتصم از آنجاییکه طبرستان بخشی از قلمروی طاهریان بود، به عبدالله بن طاهر دستور داد تا به سرکوب قیام مازیار بپردازد. مازیار بن قارن در این زمان یعنی در ایام خلافت معتصم خلیفة عباسی، به تسلط و حکمرانی امیران طاهری در منطقة طبرستان اهمیتی نمی داد و آنها را به رسمیت نمی شناخت. حتی مازیار خراجی را که باید به طاهریان بدهد به بغداد می داد، اگرچه گفته شده است که خلیفه که مایل به بر هم خوردن روابط میان مازیار و طاهریان نبوده است، در همدان خراج را از مازیار بن قارن می گرفت و برای عبدالله بن طاهر می فرستاده است. طاهریان نیز که مایل نبودند تا تزلزلی در قدرتشان در طبرستان ایجاد شود، به بدگویی علیه مازیار نزد خلیفه پرداختند و در نهایت به سرکوب او پرداختند. خلیفه نیز خود، سپاهی به یاری عبدالله فرستاد که نهایتاً به دستگیری مازیار انجامید. خیانت برادر مازیار به نام کوهیار نیز در این شکست نقش زیادی داشت. مازیار که به اسارت درآمده بود زیر ضربات تازیانه به قتل رسید. گفته شده است که فشار بر مازیار برای اعتراف گرفتن از او در مورد ارتباط با افشین بوده است(یعقوبی، 1371: 2/503). دینوری نیز در اخبارالطوال با اشاره به فتوحات زیاد در دورة معتصم به جنبش مازیار و پایان کار او اشاره می کند و اینکه مازیار توسط معتصم در کنار بابک به دار کشیده شد(دینوری، 1383: 444).
«سقوط و مرگ بابک و مازیار موجب تحکیم وضع آل طاهر شد که موالی ایرانی الاصل بودند و حکومت خراسان را از مأمون خلیفه به پاداش خدماتی که در تأمین خلافت او انجام دادند به دست آورده بودند. معتصم هم با آنکه ظاهراً از آنها چندان خرسند نبود ایشان را همچنان در حکومت خراسان نگهداشت و حکومت آنها در خراسان هرچند مبنی بر فرمان خلیفه و در ظاهر به عنوان نمایندة خلافت بغداد محسوب می شد با شروع انحطاط خلافت که از مرگ معتصم آغاز شد خراسان و ماوراء النهر را آمادة احیاء یک ایرانیت مستقل اسلامی نمود»(زرین کوب، 1388، ج2: 73).
«نكته‏اى كه توجه به آن ضرورى است، اينكه نهضت بابك با جنبش مازيار و افشين كه هردو ايرانى الاصل بودند، اختلاف اصولى داشت:بابك و ياران او مى‏كوشيدند تا راه و رسم مزدكى را احياء كنند و به دوران ستمگرى بيدادگران ايرانى و عرب پايان بخشند، در حالى كه مازيار و افشين كه در نهان براى سرنگون كردن دستگاه خلافت همكارى مى‏كردند، آرزو داشتند روزى امپراتورى ساسانيان را تجديد كنند. به همين علت است كه افشين براى جلب موافقت خليفه و كمك به هدفهاى نهايى خويش با ميل و رغبت، به جنگ بابك برخاست.افشين را كوشيده‏اند از قهرمانان ملى ايران وانمود كنند. از تحريكها و توطئه‏هايى كه او بر ضد دستگاه خلافت در نهان انجام مى‏داد، با اعجاب و تحسين ياد كرده‏اند. خيانت آشكارى را كه او نسبت به مازيار و بابك كرد، از روى مصلحت دانسته‏اند. در اين نكته‏ها جاى ترديد است. افشين، چنانكه از تاريخ زندگى او برمى‏آيد، شاهزاده‏اى جهانجوى بود. جز جمع ثروت براى كسب قدرت انديشه‏اى نداشت. مى‏خواست به سلطنت خراسان برسد و براى اين كار حتى پدر و برادر خود را فدا مى‏كرد. مى‏كوشيد تا مال و ثروت جمع كند و براى اين مقصود، به لشكريان خود و حتى به دوستان خود خيانت مى‏ورزيد. براى آنكه به آرزوهاى شيرين خود برسد، از فدا كردن وجدان خود نيز دريغ نمى‏كرد. عربان را دشمن مى‏داشت و هرگز در باطن كيش و آيين آنان را نپذيرفته بود، اما حب جاه و عشق مال او را به خدمتگزارى خليفه عربان مجبور مى‏كرد. به آيين ديرين خود وفادار مانده بود. اما براى جاه و مال مجبور شد به نام مسلمانى همكيشان و همنژادان خود را طعمه تيغ كند. اعراب را تحقير مى‏كرد اما چنان‏كه خود او مى‏گفت، براى خاطر عربها به هر كارى كه از آن نفرت داشت تن در مى‏داد حتى براى خاطر آنها روغن دنبه مى‏خورد و بر شتر سوار مى‏شد و نعلين مى‏پوشيد. دشمنى او با آل طاهر از آن رو بود كه به خراسان چشم داشت و بر اميران آن رشك مى‏برد. دوستى او با مازيار دسيسه‏اى بر ضد آل طاهر بود و سرانجام به خدعه مازيار را نيز قربانى اين دوستى كرد»(راوندی، 1382، ج2: 188).
بسیاری از مردم با عقاید مختلف از جنبش مازیار حمایت کردند و خواسته های خود را در غالب حرکت اعتراضی وی مطرح نمودند. هم داستانی مردم با عقاید گوناگون با این حرکت ضد خلافت نشان می دهد که طبرستان در آن زمان مهیای شکل گیری نهضت هایی عدالت خواهانه و همراه با گرایش های ایرانی بوده است. کشاورزان و طبقات فرودست به مازیار و حرکت او پیوستند. ایرانیان زرتشتی به تعداد زیادی در میان یاران و همراهان مازیار بودند و از او حمایت می کردند.اما باید به این پرسش، پاسخ داد که دلایل واقعی جنبش مازیار و هدف نهایی وی از حرکت علیه خلافت عباسی چه بوده است؟ میهن پرستی از شاخصه های اصلی در تفکر مازیار و همراهانش بود. یکی از اهداف مازیار را می توان به دست آوردن استقلال در برابر خلیفة عباسی دانست و سعی می کرد تا برای تحقق این امر از تمامی وسایل ممکن بهره ببرد و از ابزارهای گوناگون در این راه استفاده کند. شاید در همین راستا بود که مازیار تلاش می کرد تا به میزان قابل توجهی از ثروت دست یابد تا در راه هدف بزرگ سیاسی از آن بهره گیرد.
شاید بتوان اینگونه گفت که مازیار در مراحل اول حرکت خود به دنبال استقلال مالی از طاهریان بود و سپس بر ضد خلیفه شورید. برخی از محققان نیز اهداف دینی را در حرکت اعتراضی مازیار مؤثر و نیرومند می دانند. مازیار در حرکت خود نشان داد که تا حدود زیادی به دنبال تحقق آرمان های طبقات پایین بوده و همین امر باعث شده است که بسیاری او را مدافع اندیشه های مزدکی بدانند و البته برخی نیز معتقدند که انگیزة مازیار برای اجرای اندیشه های مزدکی نه منافع توده های مردم و روستاییان بلکه همان رسیدن به سلطنت و استقلال می دانند. در هرصورت اهداف مازیار را می توان ترکیبی از موارد بیان شده دانست.
جنبش مازیار با هر انگیزه و هدفی که صورت پذیرفت، موجب بروز تحولات فراوانی در طبرستان گشت و حتی تاریخ ایران از این جنبش، تأثیر پذیرفت. مالکان بزرگ در طبرستان بعد از این حرکت، تضعیف شدند و بسیاری از آنها کشته شدند و املاک و اموالشان را از دست دادند. با شکست مازیار و اسارت و قتل وی و نیز قتل کوهیار، زوال خاندان قارن وندیان قطعی شد و در نهایت این موضوع موجب سهولت دستیابی اعراب بر طبرستان گشت. البته این طاهریان بودند که در این زمان بر همة دشت ها و کوه های طبرستان مسلط شدند و آنجا را فتح کردند. طبرستان پیش از آن نیز در قلمروی طاهریان قرار داشت، اما حاکمان آنجا محلی بودند ولی با پایان جنبش مازیار، مستقیماً زیر نظر طاهریان قرار گرفتند و عبدالله بن طاهر نماینده ای از طرف خود به آنجا فرستاد. جنبش مازیار با ضعیف کردن قدرت خلفا و اعراب در طبرستان و کاهش نفوذ مسلمانان سنی در آن منطقه، زمینه را برای قیام علویان در 250ه ق مهیا و همین امر باعث زیدی شدن بیشتر ساکنان آنجا گردید. برخلاف نهضت هایی که تا قبل از شورش مازیار به وقوع پیوسته بود، شورش مازیار بن قارن را می توان شورش و اعتراضی علیه تسلط و حکمرانی خلافت عباسی بر ایران دانست و حتی به شکلی می توان از آن به نهضتی ملی یاد کرد. مازیار بن قارن با توجه به موقعیت خاندانی خود و جایگاه ویژه ای که در طبرستان داشت، نمی توانست حاکمیت خلافت عباسی را بپذیرد. دورانی از خلافت عباسی که با پایان جنبش ها و سرکوب قیام های ضد خلافت بنی عباس آغاز شد، دوران نفوذ ایرانیان در خلافت عباسی بود. طاهریان نیز به عنوان اولین سلسلة ایرانی بعد از اسلام، در روزگار جنبش مازیار توانستند با سرکوب این قیام، از یک سو خلافت را از خطر بزرگی نجات دهند و از سوی دیگر موقعیت خود را تثبیت و آن را از حضور قدرت های رقیبی چون سلسله های محلی در امان دارند.

نتیجه

در مجموع می توان گفت، خاندان قارن که از مدت ها قبل از شکست ساسانیان در کوه های مازندران و طبرستان حکومت مستقلی داشتند و سرکردگان آن خاندان خود را اسپهبد می خواندند، اجداد مازیار بودند که از سلسلة دهقانان قدیم حاکم بر منطقة طبرستان به شمار می رفتند و به دلیل آنکه نسبشان به سوخرا می رسید به سوخرائیان و از سویی نسبشان به قارن می رسید. موسی بن حفص بن عمر بن علاء و مازیار بن قارن، کوه های شروین را از طبرستان در عصر خلافت مأمون عباسی فتح کردند که دستیابی به آن منطقة کوهستانی با توجه به کوه های صعب العبورش، بسیار سخت و دشوار بود و مأمون تصمیم گرفت تا حکومت این منطقه را به مازیار بن قارن واگذار کند. وی با پدر مازیار آشنایی داشت و مازیار در این زمان با آشنایی با آیین اسلام توسط مأمون، مسلمان شد و مأمون او را محمد مولی امیرالمؤمنین به کنیة ابوالحسن نامید. در همین ایام بود که مأمون مازیار را حاکم مناطقی از جمله طبرستان و رویان و دماوند گردانید و نامه ای برای عمویش نوشت و نه تنها مشروعیت حکومت مازیار را به او نشان داد که از او خواست تا آن مناطق و ولایات را به مازیار بن قارن واگذار نماید. مازیار پس از به قدرت رسیدن در این مناطق، به سمت ایران حرکت کرد و در مسیر بازگشت از لشگرکشی عمویش در برابر خود با خبر شد و در نبردی او را کشت زیار عمویش که از ماجرای دیدار او و خلیفه با خبر شده بود، قصد جان مازیار را داشت. مازیار بن قارن بعد از کشتن عموی خود توانست بر مناطقی که از سوی خلیفه به او واگذار شده بود مسلط شود و تا زمان مرگ مأمون خلیفة عباسی بر آنجا حاکمیت داشت. می توان گفت که از زمان مرگ عموی مازیار، وی حدود پانزده سال یعنی تا زمان کشته شدنش در 224 ه ق بر کوه های طبرستان فرمانروایی می کرد. با مرگ مأمون، معتصم به خلافت رسید و در این ایام نیز مازیار بر مناطق قبلی خود حاکم بود. قیام مازیار را می توان در راستای شورش خرم دینان دانست و زمینة چنین جنبشی در میان اهل طبرستان، تحت تأثیر نهضت بابک فراهم گشته بود.جنبش مازیار به دلایل مختلف صورت پذیرفت. این جنبش در مقابله با نتایج حضور اعراب و همچنین در رقابت با دیگر خاندان های طبرستان شکل گرفت. مازیار که در ابتدا به تقویت نیروی خود توجه داشت و از خلیفة عباسی تبعیت می کرد، در ادامة حرکت خود، آشکارا علیه معتصم عباسی شورش کرد. حامیان حرکت مازیار بیشتر از مردم فرودست و ایرانیان بودند و همین امر به درهم شکستن قدرت مالکان بزرگ و اعراب در این منطقه انجامید. مازیار در نهایت در برابر سپاه مشترک طاهریان و خلیفه شکست خرد و اختلافات داخلی در این امر بی تأثیر نبود. با پایان این جنبش، طاهریان توانسند بر طبرستان تسلط کامل یافته و راه برای جنبش های بعدی طبرستان و قدرت گیری علویان فراهم شد.
کتابنامه
- ابن اسفندیار، بهاء الدین محمد بن حسن(1366)، تاریخ طبرستان، به تصحیح عباس اقبال، به اهتمام محمد رمضانی، تهران: پدیده.
- ابن اثیر، عزالدین علی(1381)، تاریخ کامل، ج9، ترجمة حمید رضا آژیر، تهران: اساطیر.
- اشپولر، برتولد(1364)، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج1، ترجمة جواد فلاطوری، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
- بلاذری، احمد بن یحیی(1364)، فتوح البلدان، ترجمة محمد توکل، بی جا: نقره.
- دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود دینوری(1383)، اخبار الطوال، ترجمة محمود مهدوی دامغانی، تهران: نی.
- راوندی، مرتضی(1382)، تاریخ اجتماعی ایران، ج2، تهران: نگاه.
- روحانی، سید کاظم(1367)، «تحلیلی بر نهضتهای سیاسی، دینی ایران»، کیهان اندیشه، ش21، صص88تا100.
- زرین کوب، عبدالحسین(1388)، تاریخ مردم ایران، از پایان ساسانیان تا پایان آل بویه، کشمکش با قدرتها، ج2، تهران: امیرکبیر.
- طبری، محمد بن جریر(1354)، تاریخ طبری، ج13، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
- ممتحن، حسینعلی(1385)، نهضت شعوبیه، جنبش ملی ایرانیان در برابر خلافت اموی و عباسی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
- یعقوبی، ابن واضح(1371)، تاریخ یعقوبی، ج2، ترجمة محمد ابراهیم آیتی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط