هنر مقدس؛ استيلاي دين بر هنر

ارتباط نياز هميشگي انسان هاست. از آن زمان که انسان چيزي از انسانيت فهميد، به دنبال ارتباط با ديگران بود؛ ارتباط از درون به درون و همچنين ارتباط از درون به بيرون. شايد انسان هاي اوليه از هنري که امروزه مرسوم است
شنبه، 15 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هنر مقدس؛ استيلاي دين بر هنر
 هنر مقدس؛ استيلاي دين بر هنر

 

نويسنده: مهدي بهرامي




 

ارتباط نياز هميشگي انسان هاست. از آن زمان که انسان چيزي از انسانيت فهميد، به دنبال ارتباط با ديگران بود؛ ارتباط از درون به درون و همچنين ارتباط از درون به بيرون. شايد انسان هاي اوليه از هنري که امروزه مرسوم است چيزي نمي دانستند، اما بدون شک از هنرمندترين انسان ها بودند، چون آن ها توانستند زبان هنر را براي ارتباط با ديگران به کار بگيرند. آن ها توانستند از زباني که جهاني و همه گير است، زباني که احتياج به مترجم ندارد و همه آن را مي فهمند، براي ارتباط استفاده کنند. زباني که هنوز بر ديواره ي غارهايي که زماني پناهگاه انسان ها بوده بر جاي مانده است.
هنر وسيله ي ارتباط انسان هاست براي حيات بشر و اين ارتباط و زبان براي سير به سوي سعادت فرد و جامعه ي انساني، موضوعي ضروري و لازم است، زيرا افراد بشر را با احساساتي يکسان به يکديگر پيوند مي دهد. هنر زبان ارتباط است؛ زباني که قابل فهم براي همه ي انسان هاست. زباني که زيباترين و پرمعناترين ارتباط را شکل مي دهد؛ ارتباطي که با معنا و مفهومي از درون انسان سرچشمه مي گيرد و به درون ديگران رخنه مي کند. از طرفي دين اساساً معناست و معنايي است که با دل و جان سرو کار دارد و انسان را از نزول به سعود مي برد. اينکه گفته مي شود دين اساساً معناست بدين معناست که دين وجهه ي ماورائي و غيرزميني دارد، اما هنر با توجه به وابستگي شديدي از نظر صوري کاملاً مادي و محسوس است و آن چيزي که باعث شکل گيري يک اثر هنري مي شود اساساً و بالذات رابطه ي ناگسستني با محسوسات دارد، در حالي که دين اين گونه نيست؛ چرا که اساساً مادي و محسوس و وابسته به آن نيست.
دين از مفاهيمي است که همواره در طول تاريخ، در کنار بشر بوده، زيرا جوهره ي اصلي دين فطرت انساني است که جاويد و ماندگار مانده است. از طرفي ديگر، هنر و زيبايي نيز از درون انسان سرچشمه مي گيرد و سرّ جاذبه ي هنر و کشش فوق العاده اش نيز به سبب پشتوانه ي ذاتي درون انسان هاست. پس هنر و دين هر دو جايگاه دروني در انسان دارند و از فطرتگاه انساني انسان سرچشمه مي گيرند و بي ترديد زماني که هر دو از يک فطرتگاه سرچشمه مي گيرند و جايگاه بروز و ظهورشان يکي است، بدون ارتباط با يکديگر نخواهند بود و نمي توان آنان را مانند دو همسايه ي قريب و غريب تصور کرد. در حقيقت چيزي به عنوان ناسازگاري و عدم تطبيق بين هنر و دين، با طبيعت ملايم اين دو به طور کلي درست نيست. هر چه در مورد اين گفته شده مولود موقعيت هاي ناگوار تاريخي و اشتباهات فردي و جمعي است که با اوضاع و احوال مختلف گره خورده است. هنر تنها زبان ماندگار همه ي اعصار و ابطان است و دين همان چيزي است که بايد ماندگاري داشته باشد، چون دين بهترين مفهوم براي ماندگاري است. در حقيقت دين راهي است براي رسيدن به کمال که هدف زندگي بشري است. بر همين اساس است که خداوند چيزي را به نام حس زيبايي و هنر در درون انسان قرار داد تا راه زندگي به عنوان مفهوم جاودان هميشه پابرجا بماند.
در اين ميان، اصالت با دين بوده و اساس قانون و قانون اساسي از آن اوست. از همين روست که حوزه ي کارکرد دين بسيار گسترده تر از هنر و اراده ي او حاکم بر اراده ي هنر است، زيرا دين براي تمام حقيقت وجودي انسان، آن هم به طور جامع، نسخه و برنامه ارائه مي دهد و هنر تنها عهده دار انجام بخشي از اين برنامه است. درواقع هنر همواره به کمک دين مي آيد تا آرماني را که دين براي بشر در دوردست در نظر گرفته است، در حوزه ي مسئوليت و توانايي اش، به سهم خويش محقق کند. و اين همکاري نيز کاملاً به طور طبيعي انجام مي گيرد. اين فعاليت نه يک حرکت يک سويه است و نه يک عمل تعاملي، بلکه تعاوني است جبلي و ذاتي.
از اين رو، دين و هنر با وجه جامعيت و قدرت تأثيرگذاري متفاوتي که با يکديگر دارند، در يک راستا بوده و يکسان عمل مي کنند. دين در حجم بالايي از اصالت، جامعيت و توانمندي، آرمان هاي والاي انسان را تعيين و رهبري مي نمايد و نيازهاي بنيادين و حتي فرودستش را پاسخ مي دهد و هنر در حجم و جامعيتي کمتر، در جهت همان اهداف مذکور، به عنوان زباني زيبا براي رسيدن به اين هدف نقش آفريني مي کند. بنابراين هدف هر دو، تعالي و رشد انسان بوده و ضمن پيوند دادن انسان ها به يکديگر و برقراري وحدت اصيل و پايداري ميان آنان، حرکتي را در جهت موافق طبيعت نخست انسان و فطرت اوليه ي او، براي ايجاد جامعه ي ايده آل و آرماني اش سامان مي دهند. بر اين اساس، مي توان گفت: هنر و دين دو همسايه ي ديرينه در درون بشرند که گاه آن قدر با هم منطبق مي شوند که قدسيت و قداست دين بر هنر بار مي شود و گاه مانند دو قطب منفي آهنربا، هم از يکديگر دورند و هم مي خواهند از يکديگر دور شوند. پس به عبارت ديگر، مي توان گفت گاهي دين خود را بر هنر مي افکند که ديگر هنر همان دين مي شود، همان آيين مي شود و طي طريق الي الله مي شود. هنرمند هنرورزي مي کند براي تقرب به خداوند و وقتي مخاطب دين داري با اين هنر مواجه مي شود، آنچه مي بيند و حس مي کند، قداست و تقدس دين است. هنر در حقيقت در اين صورت، هيچ شده و همه ي هستي اش را به دين داده است و يا هستي دين را نمودار ساخته است. اينجا معنا بر صورت هنر چيره مي شود و صورت هنري از صورت خود تهي مي شود و صوري الوهي مي گيرد.
تيتوس بورکهارت در رابطه با هنر مقدس مي گويد: « هنر مقدس در واقع نماد هستي فراطبيعي را در درون خود نهفته دارد. از اين رو صورت اين هنر هم بايد حامل چنين نمادي باشد. از ديدگاه اسلام هنر قدسي بيش از هر چيز نمود و نماي وحدت الهي است؛ هم در جمال و هم در جلال. اين وحدت در هماهنگي و کثرتي موزون تبلور مي يابد و در عالم وجود متجلي مي گردد. هنرمند با تعبير قريحه و استعداد دروني خويش، اين وحدت را استنتاج نموده و آن را به حسب مهارت خويش، به لباس زيبايي مي پوشاند و با صورت بخشيدن به نمودهاي ملموس هستي، کثرت اضطراب برانگيز زمين را به وحدت تبديل مي کند. »
نبايد هنر ديني و هنر مقدس را يکي شمرد. هنر مقدس هنري است که قدسيت خود را از دين گرفته است؛ چرا که از معني و محتواي ديني خود گذر کرده و صورت ديني به خود گرفته است؛ يعني هم صورتش و هم محتوايش ديني است و اين چنين هنري است که هنرمند را به سمت سلوک و قرب الي الله رهنمون مي سازد. اما در هنر ديني، اين مسئله نيست. در اين هنر، محتوا و مضمون دين به صورت نمي رسد و صورت ديني پيدا نمي کند. يکي از مستشرقان به نام شووان، شاعر و هنرمند آلماني، معتقد است که ارزش هنر ديني از اينجا سرچشمه مي گيرد که اين هنر ذکاوت و بينشي را در بر دارد و درصدد انتقال آن است که جامعه ي بشري فاقد آن است؛ مانند طبيعت بکر و دست نخورده. هنر ديني داراي خصلت و فعل عقل است که آن را توسط زيبايي متجلي مي سازد. بنابراين اين طور نيست که بتوان مانند مورخان هنر، واژه ي هنر مقدس را به هنري که صرفاً موضوع آن ديني و مذهبي باشد به کار برد؛ چرا که براي آنکه بتوان هنري را مقدس ناميد، کافي نيست که موضوع و محتواي آن ديني و مذهبي باشد، بلکه بايد زبان صوري يا صورت اثر هنري نيز بر وجود يک منبع مذهبي و ديني گواهي دهد. هنر مقدس صرفاً بيان احساسات و عواطف پارسايانه و خداترسانه و حتي نجابت طبعي که گاه در هنر رخ مي نمايد نيست. تنها هنري که قالب و صورتش بينش روحاني خاص مذهب مشخصي را منعکس کند شايسته ي چنين صفتي است.
بدون ترديد، معنويت و روحانيتي که به دين نسبت داده مي شود، في حد ذاته، مستقل از صورت است؛ اما اين بدين معنا نيست که بتوان هر معنويت و روحانيتي را با هر صورتي ابلاغ کرد. صورت در مرتبه ي محسوسات است و دين در مرتبه ي معقولات. اين معقولات ممکن است با هر صورتي عجين شوند، اما هر صورتي توانايي انعکاس آن را ندارد. به عبارت ديگر، اينجا مراتب تشکيکي حضور معني و روحانيت دين در صورت نمودار مي شود. هر چه اين حضور و نمود قوي تر و رساتر باشد، بدون ترديد صورت در مرتبه ي ترکيبي بهتر و بيشتري با معنا قرار دارد؛ تا اينکه به نهايت اعلي خود، يعني هنر مقدس مي رسد. اگر چه هنر مقدس هم نمي تواند به طور تمام و کمال منعکس کننده ي معني و روحانيت ديني باشد، اما هنر مقدس نهايت توان و تحمل محسوسات در انعکاس معقولات است. بنابراين از آنجا به بعد، درک روحانيت و معنويت دين با محسوس امکان پذير نيست و براي درک آن، بايد از محسوس گذر کرد و به جست و جوي عالم شهود رفت.
اگر به قرآن، که بهترين ماندگار اسلام است، به دقت نگاه کنيم، به حقيقت درمي يابيم که چگونه قرآن از زبان هنر بهره گرفته و اين زبان را در خود هضم کرده است؛ قرآني که سراسرش تصوير است و از زباني تصويري، که هر خواننده اي را به خلق اين تصاوير وا مي دارد، براي بيان راه زندگي استفاده مي کند. خوش نويسي و هنر کتابت قرآن شريف ترين هنر بصري در جهان اسلام است و از هنر مقدس علي الاطلاق محسوب مي شود. در حقيقت خوش نويسي همان نقش شمايل نگاري در هنر مسيحي دارد، زيرا نمودگار جسم مرئي کلام الهي است.
از همين روست که قرآن کريم نيز زيبايي را که مي تواند محصول کار هنري باشد عجين با عبادت کرده است و در آيه ي 31 سوره ي اعراف مي فرمايد: « يَا بَنيِ آدَمَ خُذُوا زِينَتَکُم عِندَ کُلِّ مَسجِدٍ » خداوند زيبايي را زماني از انسان طلب مي کند که در حال عبادت است. مسجد به معناي سجده گاه، بهترين حالت انساني در مقابل پروردگار است. امر خداوند به زيبايي، در حقيقت معناي روايت مشهود « ان الله جميل و يحب الجمال » است. اگر هنر امري الوهي نبود، خداي واحد امر به زيبايي نمي کرد. زيبايي از هنر جداناشدني است. پس زماني که خداوند امر به زيبايي مي کند، در حقيقت مي خواهد هنر را نشان دهند که جنبه ي الوهي دارد. هنري که نه تنها معناي الوهي دارد، صورتش نيز از درخشش معنا بهره مند شده و الوهي شده است.
به تعبير ديگر، مي توان گفت خداوند که جميل است، وقتي دستور مي دهد انسان به همراه عبادت، زيبا شدن يا زيبا ساختن خود را انجام دهد، احتمالاً به همراه اين امر و در لايه ي زيرين آن، امر به زيبا ساختن را، که همان کاري هنري است ( اگر الوهي و عبادي باشد )، صادر کرده است. اگرچه ممکن است بر اساس تعريف مدرن، هر هنري زيبا نباشد، اما به نظر مي رسد هر زيبا ساختني هنر خواهد بود و اين به واقع نمايش يک هنر مقدس است؛ هنري که از عبادت برون مي آيد و نمايشش چيزي جز وحدانيت و عبادت نيست.
اما حکمت اينکه چرا خوش نويسي قرآن کريم يکي از هنرهاي مقدس اسلامي است، ممکن است به تحليل همين آيه برگردد. خداوند به انسان در اين آيه امر کرده است که هنگام عبادت خودش را زيبا کند. قرآن کلام الهي است و انس با آن و همراهي با آن عبادتي است عظيم که انسان را مي تواند به بلندترين قله ي سعادت بشري برساند. زماني که زيبا کردن انسان هنگام عبادت براي خداوند رضايت بخش است، زيبا ساختن و زيبا نوشتن کلام او، که وجهي از تجلي حق بر انسان هاست، بدون ترديد کمتر از زيبا کردن انسان نيست.
از جهتي ديگر، وقتي که انسان براي عبادت بايد خودش را زيبا کند، چه امري بالاتر از اين خواهد بود که خود عبادت و نفس عبادت را زيبا کند. حتي شايد بتوان گفت اينکه خداوند به انسان دستور به زيبايي هنگام عبادت داده به واسطه ي اين بوده است که دوست داشته عبادت بنده اش زيبا باشد؛ يعني زيبايي بنده منجر به زيبايي نماز و سجود او شود و چون ذات اقدس او نفس زيبايي را دوست دارد، اين عبارت زيباي بنده ارزشمند تر و بهتر از ديگر عبادات نازيبا خواهد بود.
البته اين تقدس به خوش نويسي قرآن کريم محدود نخواهد شد، زيرا بر اساس اين آيه مي توان « همراهي هنر و عبادت » را برداشت کرد، به اضافه ي تجلي مفهوم و معناي ديني در صورت اثر هنري. پس هنرهاي ديگر نيز ممکن است داخل در هنر مقدس شوند؛ همچنان که اين گونه است. هر جا که هنر مقرون به عبادت شود و معناي اثر هنري بر صورت آن چيره شود، بدون ترديد اين هنر مقدس خواهد بود.
از جمله ديگر هنرهاي مقدس که داراي اين دو شرط است معماري مساجد است. مسجد خانه خداست و عين ظرف عبادت بندگان خداست. هر کسي که به مسجد وارد مي شود، ضيوف الرحمان و مهمان خداست. اگر ساختن خانه ي خدا ( جايي که بندگان او به او تقرب مي جويند ) عبادت نباشد، پس چه چيز مي تواند عبادت باشد. چگونه مي توان گفت زيبا کردن مسجدي که محل عبادتگاه بندگان است کمتر از زيبا کردن انسان هنگام عبادت است؟ به نظر مي رسد اگر اهميت و ارزش زيبا کردن مسجد بيشتر از زيبا کردن انسان هنگام عبادت نباشد، کمتر از آن نيست و چون مسجد از نماز کمتر نيست، خانه ي خدا بر روي زمين شده است؛ جايي که مأمن و پناهگاه بندگان است و نزد خداوند از ارج و قرب خاصي برخوردار است.
پس به طور کلي مي توان گفت زماني که زيبا ساختن يا هنري ساختن به نفس عبادت برگردد، هنر مقدس محقق مي شود. در هنر ديني ممکن است هنري ساختن عبادت باشد؛ به واسطه ي اينکه ترويج دين داري و ترويج معنويت است. اما تفاوت اصلي ميان هنر ديني و هنر مقدس در همين نکته است و آن اين است که در هنر ديني، هنري ساختن به نفس عبادت برنمي گردد. اگرچه ممکن است هنري ساختن عبادت باشد، اما در هنر مقدس، همان طور که بيان شد، هنري ساختن به نفس عبادت برمي گردد و همين نکته است که باعث مي شود اثر هنري صورتي ديني داشته باشد و به اعتبار ديگر، معني و معنويت ديني در اثر هنري غالب و چيره بر اثر هنري باشد.
منبع مقاله :
نشريه خردنامه همشهري، شماره 122



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط