روش شناسي ادوارد سعيد در تحليل گفتمان رابينسون کروزو

امپرياليسمِ زباني؟

يکي از متفکراني که به مطالعه دقيق در زمينه ادببات استعمار پرداخته است « ادوارد سعيد » است. او در کتاب « شرق شناسي « Orientalism » از واژه گفتمان استعماري براي ارائه شکل جديدي از مطالعه در مورد استعمارگري...
يکشنبه، 23 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امپرياليسمِ زباني؟
امپرياليسمِ زباني؟

 

نويسنده: علي اکبر جناب زاده





 

روش شناسي ادوارد سعيد در تحليل گفتمان رابينسون کروزو
يکي از متفکراني که به مطالعه دقيق در زمينه ادببات استعمار پرداخته است « ادوارد سعيد » است. او در کتاب « شرق شناسي « Orientalism » از واژه گفتمان استعماري براي ارائه شکل جديدي از مطالعه در مورد استعمارگري استفاده مي کند. بنابراين مي توان اين گونه ادعا کرد که قالب نويني براي مطالعه در مورد استعمار و استعمارگري توسط سعيد ارائه شده است. کتاب « شرق شناسي » او نشان مي دهد که شرق و آسياي غربي چگونه در ادبيات و تاريخ غرب به تصوير کشيده شده اند. غرب همواره شرقي ها را مردمي پست و فاقد دين و اخلاق تلقي کرده است. « گفتمان استعماري » توسط بسياري از نويسندگان مانند « ماريا هلنا دينيز » ( نگاهي به حقوق مدني برزيل، 1996 ) مورد بررسي و کنکاش قرار گرفته است. در آثار اين نويسندگان، گفتمان استعماري، اصولاً به آثار مکتوبي اطلاق مي شود که از پانصد سال پيش و از زمان گسترش بازرگاني اروپائيان تاکنون خلق مي شده اند. اين تعريف که توسط دينيز ارائه شده نشان مي دهد که دوره استعمار در ادبيات از قرن هفدهم آغاز شده است. شروع اين ادبيات را مي توان انتشار کتاب « توفان » دانست که در سال 1611 توسط « ويليام شکسپير » نوشته شد.
اثر « ادوارد سعيد » مبين اين حقيقت است که چگونه علم نسبت به غير اروپايي ها بخشي از جريان کسب و حفظ قدرت نسبت به آن ها بوده است. به طور خلاصه، شرق شناسي او به اين مطلب پرداخته است که « چگونه شرق توسط ادبيات غرب ساخته شد ». اين کتاب حالات و موضع گيري هاي غرب نسبت به شرق را توصيف مي کند. سعيد در پايان نتيجه مي گيرد که نويسندگان غربي در آثار خود شرق را « غير منطقي »، « ضعيف » و « زن صفت » معرفي کرده اند تا با استفاده از مفهوم مخالف آن، غرب را منطقي، قوي و داراي صفات مردانه جلوه دهند.
اما « ادوارد سعيد » در يکي از آثار خود که تحت عنوان فرهنگ و امپرياليسم در سال 1994 منتشر شد. تلاش کرده است مفهوم ادبيات استعماري را گسترده تر کند. در اين کتاب، ادبيات استعماري به آفريقاي ساخته شده توسط غرب ( در آثار افرادي مانند دفوئه وکنراد ) نيز تسري پيدامي کند. گفتمان استعماري محصول دوره خاصي نيست و در زمان هاي متفاوت توانسته است نظر بسياري از نويسندگان و منتقدان را به خود جلب کند. برخي از نويسندگان مانند « دانيل دفوئه » و جوزف کنراد موفق شدند آثار جالب توجهي در موضوع استعمارگي ايجاد کنند. امروزه مي توان اذعان کرد که گفتمان استعماري يکي از موضوعات رايج در محافل نقد ادبي است.
اماهمان طور که گفته شد، يکي از آثار شاخص در حوزه ادبيات استعماري توسط « دانيل دفوئه » نگاشته شده است. دانيل در سال 1660 در لندن ديده به جهان گشود. پدر او « جيمز دفوئه » يک قصاب فقير ولي سخت کوش بود. دانيل جوان به دليل مخالفت پدرش نتوانست در موسسات آموزشي سنتي مانند آکسفورد و کمبريج حضور پيدا کند، ولي امروزه او را پدر رمان نويسي انگليسي مي دانند. او استاد نثر ساده با روايتي قدرتمند و عشق به جزئيات واقع گرايانه و نويسنده اي خلاق با قدرت تخيلي قوي است. او در آثار خود تحت تأثير آديسون، استيل و سويفت بود. کتاب هاي مهم دفوئه عبارتند از: رابينسون کروزو ( 1719 )، مول فلاندرز ( 1722 )، کاپيتان سينگلتون ( 1720 ) و تاريخ پيتر کبير و ژنرال جک ( 1722 ). اصولاً دو روش براي ارائه استعمارگري در ادبيات وجود دارد. در روش اول، داستان از نقطه نظر استعمارگر روايت مي شود. اين روشي است که نويسندگان اروپايي به کار مي برند. اهم اين نويسندگان شکسپير، دفوئه، کنراد و کوتزي هستند. اين نويسندگان در آثار خود تصويري منفي از آفريقا ( به طور اخص ) و شرق ( به طور اعم ) ارائه مي دهند. آفريقايي ها در اين آثار انسان هايي تهي، دور از تمدن، وحشي، پست و نادان توصيف شده اند. اين تصوير پردازي باعث بروز انتقادهاي گسترده اي ميان منتقدان و فعالان ادبيات شده است. برخي از اين منتقدان عبارتند از « ادوارد سعيد »، چونوآآچه به، گوگيوا، چينورزا و کروما. اين منتقدان آثاري پديد آورده اند که به بررسي نحوه توصيف مستعمره توسط استعمارگر در ادبيات استعماري مي پردازد و اين دومين روش ارائه وجوه استعمارگري در ادبيات است.
رويکرد افرادي مانند « ادوارد سعيد » نسبت به ادبيات استعماري متشکل از مباني زماني و مکاني متفاوتي است. مثلاً در بررسي رمان « رابينسون کروزو » دفوئه مي بينيم که داستان درنيمه دوم قرن هفدهم اتفاق مي افتد. زماني که شرکت هاي اروپايي بر سر کنترل و استثمار اراضي مستعمراتي در سرتاسر جهان رقابت مي کردند. شخصيت مرکزي داستان يعني رابينسون، بيانگر روح امپرياليستي انسان اروپايي است: در ابتدا زماني که به گينه سفر مي کند، سپس وقتي به برزيل مي رود و کشت و زرعي به راه مي اندازد و نهايتاً وقتي پادشاه جزيره مي شود. کروزو جزيره را زماني تحت استعمار در مي آورد که در آن خانه بنا مي کند، شخصيت جمعه ( Friday ) را به بندگي خود درمي آورد و کوه نشينان را رعيت خويش مي خواند.
دفوئه رمان « رابينسون کروزو » را زماني نوشت که انسان قرن هجدهم در حال سفر به خارج از کشور خويش، کشف سرزمين هاي جديد و نشر مسيحيت بود. آن ها کشورها را استعمار مي کردند و فرهنگ و زبان خود را به اهالي منطقه تحت استعمار تحميل مي نمودند. کشور قوي، اقتصاد و سرزمين کشور ضعيف را کنترل مي کرد. آفريقا يکي از مستعمره هاي اصلي امپراطوري بريتانيا بود و بريتانيا قدرت مرکزي و اصلي دنيا به شمار مي رفت. در حالي که ساير کشورها قدرت هاي حاشيه اي بودند. به عبارت ديگر، همان طور که قدرت استعمارگر، ديگران را سرکوب مي نمود، زبان و فرهنگ او نيز زبان و فرهنگ ديگران را سرکوب و نابود مي کرد.
رمان « رابينسون کروزو » پس از کتاب « توفان شکسپير، دومين اثر مهم در عرصه ادبيات استعماري است. روشي که از طريق آن استعمارگر ( در قالب شخصيت رابينسون کروزو ) و استعمار شده ( در قالب شخصيت جمعه و افراد غير سفيد پوست ) به تصوير کشيده شده اند، شاخصه هاي اساسي اين ادبيات در اين رمان به شمار مي روند. نقش کروزو، جمعه و کوه نشينان رنگين پوست در قالب حاکم و محکوم به تصوير کشيده شده است. در ادبيات مدرن غالباً از کروزو به عنوان تمثيل استعمارگري ياد مي شود. ادعايي که در بخش هاي پاياني رمان دفوئه مستندات زيادي براي دفاع از آن وجود دارد.
پيروي، انقياد، بندگي و تسليم بودن شخصيت جمعه نسبت به کروزو بيانگر روابط نژادي استعماري است. ( رابطه ميان نژاد استعمارگر و نژاد متسعمره ) اين مساله زماني روشن مي شود که کروزو با خود فکر مي کند با تبديل نمودن جمعه به يک بنده و يا خدمتکار دارد به او کمک مي کند. روابط استعماري زماني که کروزو کوه نشينان رنگين پوست را به مهماني دعوت مي کند نيز مشهود است. او به همراه کاپيتان، کوه نشينان را از يک حاکم خيالي مي هراساند که بر جزيره حاکم است و آن ها را به شدت مجازت خواهد نمود. اين شخصيت تخيلي سايه اي از حاکمي واقعي است که بدون شک بر جزيره حاکم خواهد شد. زيرا کروزو جزيره را بخشي از سرزمين انگلستان ناميده است.
براي خواننده روشن است که در اين زمان استعمارگر و مستعمره چگونه به تصوير کشيده شده اند. کروزو نماينده استعمارگري است و درنقطه مقابل جمعه قرار دارد که سمبل نژاد تحت استعمار است. شخصيت جمعه زبان کروزو را مي آموزد و به دين کروزو يعني مسيحيت در مي آيد. دستور العمل هايي که کروزو به جمعه مي دهد، بيانگر موضع گيري و طرز تفکر وي نسبت به انسان هايي است که او به آن ها آموزش داده تا کارهايشان را انجام دهند. به عنوان، يک استعمارگر، کروزو مي خواهد که دين خود را منتشر کند. او همواره مسيحيت و انجيل اشاره مي کند تا جمعه را به مسيحيت گرايش دهد. کروزو حتي قبل از اين که به جمعه کلماتي مانند « بله » يا « خير » را آموزش دهد، کلمه « ارباب » را به او مي آموزد.
کروزو خود را پادشاه بوميان و اروپائيان مي خواند.
افرادي که پيرو او هستند. دراين بيان، رابطه جمعه با کروزو بيانگر تفکيک ميان « خود » و « ديگران » نيز هست. کروزو جمعه را آموزشي مي دهد و به او زبان مي آموزد تا جمعه در اداره امپراتوري جزيره به او کمک کند. جمعه نماينده « ديگران » است زيرا تنها خدمتکار موجود در جزيره است. در ديالوگ هاي ميان کروزو و جمعه مي توان روند ساختن و جدا کردن دو مفهوم « من » و « ديگران » را به وضوح ديد. مثلاً:
ارباب ( کروزو ): خوب، جمعه، مردمِ تو چه بلايي سر انسان هايي که دستگير مي کنند مي آورند؟ آيا آن ها را مي برند و مي خورند، همان طور که اين ها کردند؟
جمعه: بله، مردم من نيز آن ها را مي خورند، همه را مي خورند. ( نسخه اصلي ، 1719، ص 1920 ).
در چنين گفت و گوهايي مي توانيم هم رابطه ميان « خود » با « ديگران » که توسط استعمارگري ساخته شده است را ببينيم و هم ارتباط ميان « اين ها » با « انگليسي » را. به جمعه يک سري کلمات انگليسي خاص و استعماري داده شده است تا در عين حال که با زبان کروزو صحبت مي کند، پس زمينه فرهنگي خود را توصيف کند. « رابرت فيليپسون » معتقد است که درس هاي کروزو به جمعه يکي از نمونه هاي اوليه امپرياليسم زباني است و منبع کلاسيک آغاز امپرياليسم زباني انگليس همين درس هاست. فيليپسون بيان مي کند رابطه ميان کروزو و جمعه بازتابي از ساختار نژادي جامعه غربي در زمان برده داري است. ( امپرياليسم زباني، رابرت فيليپسون، 1992، ص 1090 ) فيليپسون شخصيت کروزو را خلاصه اي از برده داري امپرياليستي مي داند؛ يک مشخصه بارز در دوران تلاش اروپا براي کسب اربابيت اقتصادي و سياسي نسبت به بخش عمده اي از جهان.
رابطه ميان کروزو و جمعه لايه هاي بسياري دارد. در يک نقطه از رمان، کروزو به هم وطنان جمعه با صفاتي مانند مشرکان کور و نادان اشاره مي کند ( ص 170 ). رابطه ميان آن ها شبيه به رابطه کروزو با ژوري است. پيش از اين کروزو به ژوري گفته بود که اگر نسبت به او وفادار باشد، کروزو او را تبديل به مردي بزرگ خواهد کرد، اما بلافاصله پس از اين که کاپيتان به ازاي خريد ژوري 60 قطعه طلا به کروزو پيشنهاد مي کند، کروزو او را مي فروشد. در اين روايت، کروزو سمبل کشور استعمارگري است که کشورهاي ديگر را به بهانه آموزش دادن به مردم و توسعه دادن آن کشور اشغال مي کند.
کروزو به عنوان يک استعمارگر همه چيز جمعه را تغيير مي دهد: زبانش، دينش، عاداتش، فرهنگش و حتي اسمش. استعمارگر به همين روش هويت خود را به مردم تحت استعمار تحميل مي کند. طرز نگرش کروزو نسبت به جمعه در توصيفات او آشکار است. رابطه ميان اين دو رابطه ارباب با رعيت است. کروزو از جمعه انتظار وفاداري کامل و خدمت رساني عالي دارد. کروزو به جمعه به عنوان يک جانور نگاه مي کند که به او غذا، آب و لباس مي دهد. کروزو حتي سعي نمي کند به جمعه نام واقعي خود را ياد دهد که اين نشان دهنده تِم برتري اروپايي رمان است. کروزو همان طور که به طوطي خود نامي مي دهد، براي جمعه نيز اسم تعيين مي کند.
با در نظر گرفتن اروپا- محوري حاکم بر ادبيات دوران دفوئه مي توان ديد که او نيز برتري کروزو نسبت به جمعه را در تمام قسمت هاي رمان حفظ مي کند. واضح است که جمعه يک نوکر است که از هر لحاظ پست تر از کروزو به شمار مي رود. لغات مورد استفاده کروزو به خوبي بيانگر تصور او از نقشش در جزيره است. او خود را فرمانده کل ارتش جزيره مي داند که جمعه سپهبد آن است. در ابتداي رمان، کروزو يک انسان رانده شده است، اما هر چه به سمت پايان داستان پيش مي رويم او بيشتر خود را رهبر ملي نيروهاي نظامي مي خواند. شخصيت جمعه احتمالاً اولين رنگين پوستي است که در رمان هاي انگليسي تصوير واقعي و انساني پيدا کرده. جمعه اهميت ادبياتي و فرهنگي زيادي دارد. اگر کروزو نماينده اولين ذهن استعمارگر باشد، پس جمعه نه تنها سمبل يک مرد بومي قبيله اي کارائيبي است، بلکه نماينده تمام ملت هاي آسيا، آفريقا و آمريکا نيز به شمار مي رود که بعداً در دوران استعمارگري اروپايي سرکوب خواهند شد.
بنابراين، عجيب نيست که اديبان معاصر به رمان دفوئه به عنوان نمونه اوليه رمان استعماري قرن 18 ( و شايد تمام دوران رمان انگليسي ) نگاه مي کنند. اين رمان نه تنها بازتابي از اعمال استعمارگرانه است، بلکه بخشي از يک گفتمان بزرگ در مورد عادات استعماري امپراطوري بريتانيا نيز هست.
منابع تحقيق :
رد پاي کروزو: مطالعات فرهنگي در بريتانيا و آمريکا، پاتريک برنتلينگر، ژوئن 1990، انتشارات رو تلج امپرياليسم زباني، رابرت فيليپسون، 1992 ، انتشارات دانشگاه آکسفورد
http://www.ukessays.com/essays/english-literature

منبع مقاله : ماهنامه عصر انديشه، شماره 2، مهر 1393.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط