دانيل دفو: آغاز گر« رمان نئوکلاسيک » در عالم غرب مدرن

آموزه هاي يک بازرگان مدرن انگليسي

رمان در عالم غرب مدرن با « دانيل دفو » و اثر داستان معروفش « رابينسون کروزو » آغاز شده است. در واقع به نظر مي رسد در قرن 14 ميلادي و در دکامرون اثر جيوواني بوکاچيو. نطفه نوعي روايت منثورِ سوژه محور ( سوژه
يکشنبه، 23 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آموزه هاي يک بازرگان مدرن انگليسي
 آموزه هاي يک بازرگان مدرن انگليسي

 

نويسنده: شهريار زرشناس





 

 دانيل دفو: آغاز گر« رمان نئوکلاسيک » در عالم غرب مدرن
رمان در عالم غرب مدرن با « دانيل دفو » و اثر داستان معروفش « رابينسون کروزو » آغاز شده است. در واقع به نظر مي رسد در قرن 14 ميلادي و در دکامرون اثر جيوواني بوکاچيو. نطفه نوعي روايت منثورِ سوژه محور ( سوژه نفساني ) بسته شده و همين روايت سوژه محور است که در هيئت بسط يافته اش شاکله رمان غربي را ترسيم مي کند. پس از بوکاچيو، ميگوئل دِسروانتس در اوان قرن 17 ميلادي با انتشار دون کيشوت در مسير ظهور رمان ( به مثابه صورت اصلي ادبي عالم مدرن ) گاهي تعيين کننده بر مي دارد، اما به نظر مي رسد دون کيشوت هنوز آميختگي بسياري با رمانش دارد و شايد بتوان گفت براي نخستين بار در « رابينسون کروزو » است که با سيماي رمان ( البته رماني نئوکلاسيک ) رو به رو مي شويم.
در اينجا بايد به يک نکته مهم کليدي اشاره کرد: وقتي از ظهور « رمان » به عنوان يک « صورت ادبي » در عالم مدرن سخن مي گوييم و به وجه سوژه انگارانه ( سوبژکتيويستي ) آن اشاره مي کنيم، مقصودمان انکار امکان و فراتر از آن، ضرورت تصرف داستان نويسان مسلمان و انقلابي در ذات رمان نيست. اکنون که در دوران « گذار تاريخي » به سر مي بريم و غرب مدرن در چنبره بحران انحطاطي خود گرفتار آمده، امکان بزرگي براي نويسندگان مومن و متعهد پديد آمده است تا از طريق تصرف در ذات رمان، نوعي تعامل نوين با اين صورت ادبي برقرار نمايند؛ تعاملي که جوهر آن حاکم کردن ولايت تفکر ديني و آرمان هاي انقلاب اسلامي بر رمان و بهره گيري از اين صورت ادبي به عنوان يک امکان و ظرفيت به منظور ترويج آرمان هاي انقلابي و مدد رساندن به تسريع گذار تاريخي از سيطره اسارت بار عالم مدرن به سوي عالم ديني فرداي بشر است.

دانيل دفو کيست؟

« دانيل دفو » در سال 1660 در لندن به دنيا آمد. او فرزند شمع سازي به نام جيمزفو بود. دانيل بعدها نامش را به دفو تغيير داد. جيمز فو از پيروان کليساي موسوم به نارامنيان بود. فضاي حاکم برخانواده دانيل متأثر از گونه هايي از انديشه هاي مسيحي مدرنيستي مرتبط با پيوريتانيسم است.(1) دانيل در يک مدرسه مسيحي که توسط پيروان کليساي نارامنيان اداره مي شد تحصيل کرد. اما علاقه اي به کشيش شدن نداشت و در 20 سالگي به تجارت روي آورد.
« دانيل دفو » در زماني به دنيا آمد که انگلستان در مسير تبديل شدن به يک قدرت استعماري سرمايه داري بود و آموزه هاي ليبراليسم کلاسيک و پيوريتانيسم به نوعي انگلستان را در اين طريق سوق مي دادند. دهه هاي ( 1660 ميلادي ) به بعد روزگار اوج گيري سرمايه داري تجاري استعماري در انگلستان بود و نفوذ پيوريتانيسم از يک سو زمينه را براي قدرت يافتن بيش از پيش يهوديان در اين سرزمين فراهم ساخت و از سوي ديگر نوعي ليبراليسم کلاسيک پيوريتن را در فضاي فرهنگي و اجتماعي ترويج کرد که نتيجه آن درکودتاي ماسوني 1668 ( موسوم به انقلاب با شکوه ) ظاهر گرديد. « دانيل دفو » هم از ليبراليسم و هم از پيوريتانيسم متأثر بود.
دفو در آغاز پرداختن به تجارت تا حدودي با موفقيت رو به رو شد، اما طمع ورزي و عجله او براي رسيدن سريع به سرمايه زياد موجب شد که دست به رفتارهاي پُر خطري بزند و چند سال بعد ورشکست شد. البته او توانست از اين مخمصه نجات پيدا کند و مدتي بعد به تأسيس کارگاه آجر پزي پرداخت.
دفو از طرفداران سر سخت کودتاي ليبرال - ماسوني موسوم به انقلاب با شکوه انگليس بود و به نگارش رساله هاي سياسي و سرودن شعر در طرفداري از « ويليام اورانژ » پرداخت. « ويليام اورانژ » پادشاهي است که با حمايت سرمايه داران پيوريتن و محافل مالي مستقر در آمستردام در سال 1688 وارد انگلستان شد و در يک جا به جايي ظاهراً غير خونين به جاي جيمز دوم به پادشاهي رسيد و حرکت خزنده محافل ماسوني - يهودي و سرمايه داران پيوريتن به منظور تسلط مطلق العنان بر انگلستان را تکميل نمود. « دانيل دفو »، ويليام را قهرمان خود مي دانست و سرسختانه به ستايش او مي پرداخت. دفو در مقاله هايي که در دفاع از ويليام مي نوشت درمقام يک ليبرال ( ويگ، طرفدار خوب ليبرالي ويگ ) ظاهر مي شد.
در سال 1702 ميلادي در پي در گذشت ناگهاني ويليام، ملکه « آن » به سلطنت رسيد. ملکه « آن » از حاميان گرايش سياسي رقيب ويگ ها، بود. گرايش سياسي رقيب ويگ ها، که توري ناميده مي شد در واقع تمايلاتي اشرافي ليبرال داشت و در عرصه سياسي انگلستان در رقابت مستمر با حزب ويگ به سر مي برد. گسترش نفوذ توري ها درپي به پادشاهي رسيدن ملکه « آن »، آرايش سياسي انگلستان را عليه « دانيل دفو » و ديگر هم فکرانش عوض کرد. اگر چه توري ها نيز مثل ويگ ها طرفدار و مدافع ليبراليسم کلاسيک و اقتصاد سرمايه داري ليبرال و تداوم و گسترش سياست هاي استعماري عليه مردمان ديگر بودند، اما در قلمرو برخي موضوعات و مباحث فرهنگي و اخلاقي و اجتماعي و به ويژه در نوع تلقي از مدرنيسم مسيحي، ميان توري ها و ويگ ها اختلافاتي چشمگير وجود داشت.
در پي به سلطنت رسيدن ملکه « آن » ، گروهي از توري ها لايحه اي عليه پيروان کليساي نارامنيان به مجلس عوام بردند و به دنبال آن جنجال سياسي بزرگي رخ داد. درماه دسامبر سال 1702 دفو جزوه اي بدون امضاء تحت عنوان آسان ترين راه کندن شر نارامنيان منتشر کرد. مدتي بعد مشخص شد که نويسنده جزوه کيست و « دانيل دفو » زنداني شد. دفو چند ماه پس از دستگيري، به دنبال حمايت سياست مداري به نام « رابرت هارلي » از زندان آزاد شد. « رابرت هارلي » از طرفداران حزب توري بود. دفو پس از آزادي، بدل به سر سپرده و ميرزا بنويس هارلي گرديد. بدين سان، دفو علي رغم پيشينه اي که در تعلق خاطر به ويگ ها داشت، به کارگزار رابرت هارليِ توري بدل شد.

تذبذب سياسي و خبر چيني

« دانيل دفو » به خبرچنين و مأمور مخفي « رابرت هارلي » و توري ها بدل گرديد. دفو به نقاط مختلف کشور و به مناطق به لحاظ سياسي و اجتماعي بحراني سفر مي کرد و به عنوان مأمور مخفي براي هارلي خبر چيني مي کرد: « هارلي از همان اوايل رابطه عجيب شان، دفو را همچون مأمور مخفي خود به خدمت گرفت؛ وقتي هارلي در ابتداي 1807 از قدرت افتاد، دفو، بيش و کم در همان سِمَت براي اِرل گودالفين کار کرد و بعد در 1710، که گودالفين رفت و هارلي باز آمد، روابط پيشين اين دو از نو بر قرار شد. »(2) ملکه « آن » در اوت 1714 در گذشت و ويگ ها مجدداً زمام امور را به دست گرفتند، هارلي در برج لندن زنداني گرديده بود و دفو در صحنه سياسي انگليسي دوباره تنها شد. او باز هم تغيير موضع داد و به سراغ ويگ ها رفت و در خدمت آن ها قرار گرفت.
ويگ ها به دفو مأموريت دادند که در يکي از نشريات اصلي حزب توري، يعني هفته نامه « ميست » نفود کند و بکوشد تا به تدريج مواضع آن را نسبت به کابينه حاکم ويگ ها تعديل نمايد. به عبارت ديگر قش دفو اين بود که به عنوان ستون پنجم عليه دوستان سابقش ( يعني توري ها ) و به نفع اربابان فعلي اش يعني ويگ ها ( همان ها که دفو در زمان ملکه « آن » و وزارت هارلي عليه آن ها فعاليت مي کرد ) عمل نمايد. دفو اين مأموريت را با موفقيت انجام داد و تدريجاً نشريه « ميست » را ناتوان و بي حال کرد. يک بار ديگر دفو رفتاري مذبذب نشان داد و در مقام يک نفوذي و مأمور مخفي عمل کرد و نشان داد که باور روشن و ثابت سياسي و تعهد جوانمردانه اخلاقي ندارد. ساذرلند در خصوص اين نحوه رفتار دفو، چنين مي نويسد:
« دفو کم کم اداره نشريه « ميست » را در دست گرفت و در اين مقام از تندروي هاي آن کاست، يا همان گونه که خود نوشت، آن را ناتوان و بي حال کرد که ديگر شيطنت نکند و سر به سر دولت نگذارد. اين شاهکار دو دوزه بازي از قرار معلوم سال هايي چند با موفقيت اجرا شد. نوع جديد مأموريت مخفي، با همان هنرپيشه اصلي، ولي با بازيگراني تازه »(3)
« دانيل دفو » چند سال بعد به تجربه آزمايي در عرصه نگارش رمان و داستان مي پردازد. او در آوريل سال 1719 ميلادي، « رابينسون کروزو » را منتشر مي کند و بدين سان قدم به مرحله فعاليت ادبي مي گذارد.

رابينسون کروزو: داستان فرد انگاري ليبراليسم کلاسيک

« رابينسون کروزو »، معروف ترين رمان « دانيل دفو » است.
اگر دقيق بنگريم به نظر مي رسد که « رابينسون کروزو » بيش از دون کيشوت و برخي آثار رابله با مختصات و ويژگي هاي ماهوي رمان نزديکي و تا حدودي سازگاري دارد، اما اهميت کروزو بيش از آن که به دليل وجوه ادبي آن باشد، مربوط به محتوا و مضمون و سمت گيري تاريخي- فرهنگي و ايدئولوژيک آن است. در رمان « رابينسون کروزو » با روايتي داستاني از فردانگاري ليبرالي و تفسير اتميستي از انسان رو به رو مي شويم. « دانيل دفو » به لحاظ شخصيت و تعلقات وجودي و اعتقادات، پيوريتنِ ليبرال بود. او در قرني زندگي مي کرد و در زمانه اي مي نوشت که « آدام اسميت » اقتصادان ليبراليسم کلاسيک، بر پايه تفسير اتميستي از انسان، سود انگاري ليبرالي را ترويج و تئوريزه مي کرد و استعمار سرمايه داري ليبرال در انگلستان رو به بسط نهاده بود و تکاپوهاي سوداگرانه و سلطه طلبانه عليه ملل و تمدن هاي شرقي و غير غربي در حال افزايش بود. همه اين حال و هواي استعماري و ليبرالي در « رابينسون کروزو » ظاهر گرديده و هيئت داستاني پيدا کرده است.
« رابينسون کروزو » در 25 آوريل 1719 منتشر شد و بدين سان دوره اي از فعاليت هاي مستمر دفو در زمينه داستان نويسي آغاز گرديد. دفو پس از کروزو، به نگارش و انتشار آثار داستاني ديگري چون: سفر دريايي تازه به دور جهان، مول فالندرز، يادداشت هاي سال طاعون و سرهنگ جک پرداخت که از اين ميانه رمان « مول فلاندرز » از اهميت و جايگاه ويژه اي برخوردار است و به لحاظ مختصات داستاني به ماهيت رمان و وجوه و مؤلفه هاي آن بسيار نزديک است. به گونه اي که ( حتي اگر با سخت گيري ) دفو را به سبب « رابينسون کروزو » رمان نويس ندانيم، بي ترديد بايد به دليل نگارش « مول فلاندرز » ( که يک اثر داستاني نئوکلاسيک با حال و هواي ليبرالي قرن 18 است ) او را ( احتمالاً ) اولين رمان نويس در معناي دقيق کلمه بدانيم. البته مضمون « مول فلاندرز » نيز هم چون « رابينسون کروزو » کاملاً ليبرال - بورژوايي و منطبق با فرهنگ و اخلاقيات ليبراليسم و کلاسيک و سرمايه داري استعمار گر قرن 18 انگلستان است، اما ظرافت هاي داستاني بيشتري دارد و پرداخت ادبي آن قوي تر است. « رابينسون کروزو » و پس از آن، « مول فلاندرز »، دفو را مشهور کرد و امکان تازه اي به لحاظ نويسندگي حرفه اي به روي او گشود.
رمان « رابينسون کروزو » چونان آيينه اي است که هيجانات روح سوداگر و سودجو و در عين حال سلطه گر انسان ليبرال- استعمارگر انگليسي را به روشني بازتاب مي دهد و البته دفو درمقام نويسنده با اين ويژگي ها همدلي و همراهي دارد و گويي به روايت آمال خود نيز مي پردازد.
« رابينسون کروزو » جزيره اي را که در آن سکني مي گزيند به شيوه استعمارگران ليبرال- سرمايه دار قرون 17 و 18 ميلادي به تصور خود فتح مي کند و به مِلکيت خود در مي آورد. او به استعمار جزيره مي پردازد و يکي از ساکنان جزيره را تحت سلطه در آورده و رابطه بهره کشانه با او برقرار مي کند. « رابينسون کروزو » به عنوان يک انسان سفيد پوست در مقام يک سوژه مدرن، طبيعت و درختان و امکانات طبيعي جزيره را به ابزار کار و کالا و بومي ساکن آنجا را به نيروي کار بدل مي کند و تحت استعمار خود در مي آورد. آميزه اي از استعمار و استثمار و رويکرد کالايي - سوداگرانه ليبرال - بورژوايي را در رفتار رابينسون کروزو با جزيره و ساکنانش مشاهده مي کنيم. به قول ادوارد سعيد، دفو در اين اثر جان و انديشه استعمارگران ليبرال انگليسي را در زماني که در اوج قدرت استعماري خود بودند توصيف و روايت کرده است. »(4)
« رابينسون کروزو » در جزيره اي که تسخير کرده است. صورت تمثيلي اي است از انسان ليبرال- استعمارگر مدرن آنگاه که به استعمار و استثمار سرزمينها و ملل آسيايي و آفريقايي مي پردازد و روح سودپرستي سوداگرانه مدرن و روابط کالايي و پول محوري و مبادله گري نابرابر سرمايه دارانه را در آن سرزمين ها درميان آن مردمان رواج مي دهد.
و بهره کشي ظالمانه از آنها مي پردازد. رمان « رابينسون کروزو » در عين حال، گويي روايتي تمثيلي از فردانگاري ليبرالي است. در تفسير ليبرالي از انسان، حقيقت آدمي در هيئت « فردِ خود بنياد انگار قائم به خود سود محور » است که معنا و تحقق مي يابد. ليبراليسم کلاسيک و نئوليبراليسم نوعاً بشر را جز در صورت سوژه نفساني فردي نمي فهمد. بر اين اساس، هر انسان، مثابه يک سوژه نفسانيت مدار فردي در مقام يک اتم نفساني است که جهاني فردي و شخصي دارد و مستقل از ديگر اتمهاي نفساني قائم به خود ( يعني ديگر افراد بشر است ) است. اين سوژه نفسانيت مدارِ فردي که چونان اتمي نفساني در تبادل و مناسبات کالايي منطبق بر « منطق سود- زيان » با ديگران و با طبيعت و محيط اطراف قرار دارد، انساني تنها در جزيره شخصي خود است که به راه مي افتد تا محيط اطراف و آدم هاي دور بر را مورد تصرف سوژه انگارانه قرار دهد و در مقام يک سوژه نفساني فردي آن ها را به مثابه ابره به زير يوغ مناسبات استثماري بکشاند. رمان « رابينسون کروزو » دقيقاً بيان داستاني همين تصوير ليبرالي از فرد انگاري بشري است. هر چند که اين بيان داستاني ( در کليت خود ) با صورتِ نئوليبراليِ امروزين فرد انگاري نئوليبرالي نيز کاملاً سازگار و منطبق است، اماحال و هواي داستان و زمان وقوع آن و رويکرد نئوکلاسيک کلاسيک درانگلستان اوايل قرن 18 ميلادي بدل کرده است. کتاب « رابينسون کروزو » درزمان انتشار با استقبال گسترده بازرگانان و صاحبان مانوفاکتورها و سرمايه داران متوسط و بزرگ شهرنشين و روشنفکران ليبرال انگلستان رو به رو شد. چند دهه بعد در فرانسه، « ژان ژاک روسو » ( يکي از تئوريسين هاي دموکراسي مدرن ) در کتاب « اميلِ » خود به تمجيد از رمان « رابينسون کروزو » مي پردازد و آرزو مي کند همه جوانان آن را بخوانند.

شناخت مغز رابينسون کروزو

رمان از زبان خود رابينسون بيان مي شود. درابتداي نوول، رابينسون درباره خود و خانواده اش سخن مي گويد و توضيح مي دهد، اما بخش اصلي رمان، يادداشت هاي مربوط به زماني است که در پي غرق کشتي اش، به جزيره اي دور دست پناه مي برد. رابينسون در ابتداي رمان، جواني پر شور است که سوداي دريانوردي و جهان گردي دارد. او عاشق دريا نوردي و سفرهاي دريايي است، اما خانواده ش با رفتن او به دريا و دريانوردي مخالف اند. رمان ، اين گونه مي شود:
« من سال 1632 ميلادي در شهر يورک، و درخانواده اي خوب و البته اصالتاً نه اهل آنجا، متولد شدم. پدرم خارجي و اهل بِرمِن بود که ابتدا به هال آمده بود. از تجارت به مال و منالي رسيده و پس از ترک تجارت به يورک آمد و آنجا با مادرم ازدواج کرد که نام خانوادگي اش رابينسون بود و در آن استان خانواده اي سرشناس بودند. نام من، « رابينسون کروتنرنائرِ »، از نام آن ها گرفته شده بود، ولي از آنجا که در انگلستان واژه را قلب مي کنند، اکنون خودمان را « کروزو » مي ناميم و نام مان را اين طور مي نويسم، و دوستانم هميشه مرا به اين نام خوانده اند. پدرم مايل بود من حقوق بخوانم، ولي من به هيچ چيز ديگري جز رفتن به دريا راضي نمي شدم. و اين علاقه سبب شد سخت با خواست او يا بهتر بگويم دستورش، مخالفت کنم و در برابر نصايح و تشويق هاي مادرم و دوستان ديگرمان هم بايستم، که مي گفتند در زندگي فلاکت باريِ که انتظارم را مي کشيد چيزي مرگبار حس مي کنند. »(5)
در يکي از سفرهاي دريايي، کشتي « رابينسون کروزو » گرفتار طوفان مي شود و با تپه اي شني برخورد مي کند؛ ناخداي کشتي، قايق نجات را به آب مي اندازد و رابينسون و چند نفر ديگر سوار قايق مي شوند. رابينسون اين گونه ماجرا را نقل مي کند:
« اکنون وضعمان واقعاً مأيوس کننده شده بود، چون همه به وضوح مي ديديم که امواج دريا چنان بلند است که قايق نمي تواند در برابرش دوام بياورد و قطعاً غرق خواهيم شد. در مورد بادبان هم بايد گفت بادباني نداشتيم؛ و اگر مي داشتيم هم به کارمان نمي آمد؛ بنابراين سعي کرديم با پارو زدن خودمان را به خشکي برسانيم، گر چه در دل نااميد بوديم. پس از آن که يک ليگ و نيم پاروزديم، يا بهتر بگويم آب ما را راند، آن قدر فهميديم که موجي سهمناک چون کوه فرا رسيد و از پشت به قايق اصابت کرد و تير خلاص را به ما زد. خلاصه، ما را با چنان شدّتي در برگرفت که قايق را در يک آن واژگون کرد، و ما را از قايق و از يکديگر جدا ساخت و حتي فرصت نکرديم که بگوييم « خدايا! » چون موج همگي مان را در آني بلعيد. »(6)
سرانجام، رابينسون نجات مي يابد. او تنها فرد نجات يافته از اين حادثه است.
و بدين ترتيب زندگي او در جزيره آغاز مي شود. او بايد همه مايحتاج و نيازهاي خود را به تنهايي فراهم مي کرد و چونان يک « فرد » تنها با جهان روبه رو شود.
کروزو به مدت 27 سال در اين جزيره ماندگار مي شود و ماجراهاي مختلفي را از سر مي گذراند. در اين رمان با انبوهي از اتفاقات رو به رو مي شويم: وقوع طوفان ها، حملات دزدان دريايي، ماجراهاي آدم خوارها، جنگ با دريانوردان شورشي، پيدا شدن شخصي به نام « جمعه » که برده رابينسون مي شود، همه اين ها به رمان « رابينسون کروزو » حالت رمان هاي پيکارسک را مي دهد ( هر چند شايد بهتر باشد تعبير پيکارسک را مسامحتاً براي اين اثر به کار ببريم )، در « رابينسون کروزو » نشاني از يک رويکرد رئاليستيِ انتقادي نسبت به شرايط اجتماعي آن زمان ديده نمي شود. دفو درمقام يک داستان نويس، ازتلخي ها و رنج هاي وحشتناک فرآيند انباشت سرمايه در انگلستان آن روزگار و مظالم ناشي از جنايات استعمارگران انگليس عليه مردم آفريقا و آسيا و راه انداختن تجارت برده چيزي نمي گويد. او با تکيه بر رويکرد نئوکلاسيک و حديث نفس گويي، رماني سرشار از ماجرا و حادثه مي نويسد ( آن هم در زمانه اي که عمومي خوانندگان انگليسي مشتاق خواندن سفرنامه ها و داستان هاي راست و دروغ نويسندگاني بودند که از ماجراي سفرهاي خود به شرق دور و آفريقا و آمريکاي جنوبي مي نوشتند ) و در ضمن بيان حوادث و آمد و شد شخصيت ها، تعريف ليبراليستي از انسان را ترسيم و توصيف و بيان مي کند و به تطهير حقيقتِ استعمار و به بردگي گرفتن شرقي ها توسط استعمار غرب مدرن مي پردازد.
شخصيت کروزو، شخصيت يک تاجر سرمايه دار انگليسي نيمه اول قرن 18 است، با همان روح و منش سوداگرِ استثمار گرانه و مذهب يهودي مآبِ پيوريتاني، به قول جيمز ساذرلند: « کروزو داراي بيشتر خصوصيات تاجر کامل انگليسي است، ولي کسي را ندارد که با او تجارت کند. »(7)
« دانيل دفو » اصولاً در داستان هايش و از طريق پرداخت شخصيت هاي داستاني و گفتار و رفتار آن ها و در توصيف ها و ترسيم هاي خود، جان مايه سوداگرانه روح خود را عيان مي کند، درنوشته هاي او هميشه سيطره نگاه يک بازرگان مدرن انگليسي و نسبتِ کالايي و سوداگرانه اي که با اشياء ( از قاشق و پارچه پشمي و ابريشم گرفته تا ماهيتابه و پارچ و ساعت مُچي و کلاه گيس ) و قيمت ها برقرار مي کند، ديده مي شود. دفو در هنگام نگارش داستان ( شايد بي آن که خود بداند ) از منظر ليبرال- سرمايه داري کلاسيک قرن 18 و از زاويه نگاهِ يک سرمايه دارِ سوداگر انگليسي و چشم اندازهاي وجودي او مي نويسد و اين امر اختصاص به رمان « رابينسون کروزو » ندارد، اگر چه در اين اثر به صورتي پر رنگ و بر جسته ظاهر شده است.

در حاشيه فقر فرودستان و نکبت لمپن ها

در سال 1722 « دانيل دفو » رمان « مول فلاندرز » را منتشر کرد. « مول فلاندرز » داراي رگه هاي رئاليستي است و مناظر و وجوهي از زندگي اقشار فرودست و فقرا و لايه هايي از لمپن ها را به تصوير مي کشد. البته دفو به ريشه يابي علل بروز و ظهور فقر و انبوه پر شمار مجرميت ها و کژروي هاي اجتماعي او نمي پردازد، اما از توصيفي که از انگلستان و لندن آن زمان مي کند، به هر حال سيماي فقر و نکبت را نشان مي دهد. يک رويکرد رئاليستي مطلوب در داستان پردازي هاي اين گونه، بايد به نحوي ارتباط ميان سرمايه داري و ظلم اومانيستي با فقر و بي عدالتي و بي نوايي را عيان کند، اما رويکرد نئوکلاسيک دفو اشاره اي به علت هاي اصلي و بنيادين ظهور و بروز اين نابه هنجاري ها نمي کند و با صرف توصيف و پرداختن به نکات شخصي و فرعي از کنار مسأله عبور مي نمايد.
رمان « مول فلاندرز » داستان زندگي دختري به همين نام است که او را کولي ها سر راه گذاشته اند، خانواده اي مرفه او را به فرزندي مي پذيرد و هنگامي که مول به دختري جوان و زيبا بدل مي شود. ميان پسران خانواده بر سر رابطه با او رقابت در مي گيرد. پسر بزرگ خانواده مول را مي فريبد و دل شکسته رها مي کند، پسر کوچک تر بي آنکه از ارتباط برادر بزرگ ترش با مول اطلاعي داشته باشد در آرزوي ازدواج با اوست، دختران خانواده به زيبايي مول حسادت مي ورزند. « مول فلاندرز » آن خانواده را ترک مي کند و درگير ماجراهاي مختلفي مي شود و قدم به جهان روسپي ها و دزدان و خلاف کاران مي گذارد و هم گرفتار روسپي گري مي شود و هم دزدي مي کند، 5 بار ازدواج مي کند ( يک بار به صورت ناآگاهانه با برادرش )، زنداني و تبعيد مي شود و سرانجام در هيئت زني ثروتمند و پشيمان مي ميرد. « مول فلاندرز » در سال هاي پاياني دهه 50 عمرش در زندان نيوگيت ضمن مرور زندگي اش، چنين مي گويد: « در 40 سال اخير، همه زندگي من چيزي نبود جز آتش درهم جوشي از رفتارهاي شرارت بار، روسپي گري، روابط نامشروع، دروغ گويي و فريب دادن آدم ها، دزدي، و در يک کلام همه چيز، البته به جز قتل و خيانت. با وجود تمام اين کارها که از 18 سالگي تا امروز انجام داده ام اصلاً متوجه حال و روز خود و آن چه انجام مي داده ام، نبوده ام. »
بخشي از وضعيت نکبت بار امثال « مول فلاندرز » ها محصول شرايط ظالمانه اجتماعي اقتصادي است که اقتصاد سرمايه داري ليبرال پديد آورده بود. دفو به علت تعلقات ليبرالي که دارد و نيز با تکيه بر رويکرد نئوکلاسيک داستاني از ديدن و بازگو کردن برخي مناسبات ظالمانه و آشکار کردن بسياري از ريشه ها غفلت مي ورزد، کاري که برخي داستان نويسان رئاليست انگليسي و فرانسوي و روسي در قرن 19 بدان اقدام ورزيدند.
« دانيل دفو » غير از « رابينسون کروزو » و « مول فلاندرز »، داستان هاي ديگري نيز نوشت که سرهنگ جَک و يادداشت هاي سال طاعون در زمره آن ها هستند. « دانيل دفو » در سال 1731 درگذشت.

پي‌نوشت‌ها:

Novak. M.E./Realism Myth and History in s Fiction/ London/ 1983/p.1.
2. ساذرلند، جيمز/ دنيل دفو/ حسن کامشاد/ نشر نشانه/ تهران/ 1372/ ص 20.
3. منبع پيشين/ ص 22.
4. p.21/1970/ London/ The world of /piter, Earl.
5. دفو، دانيل/ رابينسون کروزو/ مرجان رضايي/ نشر مرکز/ تهران/ 1390/ ص 7.
6. منبع پيشين/ ص 61.
7. ساذرلند، جيمز/ دنيل دفو/ ص 43.

منبع مقاله : ماهنامه عصر انديشه، شماره 2، مهر 1393.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط