علت نجات حضرت یوسف (ع) از دام زلیخا
پرسش :
چگونه حضرت یوسف علیه السلام در دام زلیخا گرفتار نشد و پرده عفت خود را حفظ کرد؟
پاسخ :
چه راه هایی برای کنترل شهوات در جامعه وجود دارد؟
پاسخ اجمالی:
در سوره «یوسف» به شرح زندگی پر ماجرای حضرت یوسف علیه السلام و بیان مقام والای عفت و پارسایی او پرداخته شده است. آری ایشان در سخت ترین شرایط که تمام اسباب گناه فراهم بود، خود را حفظ کرد و به خدای خویش پناهنده شد و از کوره یک امتحان بزرگ الهى، آبرومندانه بیرون آمد و سرانجام به خواست خداوند، بر تخت قدرت عزیز مصر تکیه زد و با حفظ آبرو و تقوا، به همه چیز رسید؛ در حالى که همه آلودگان رسوا شده و کنار رفتند.
پاسخ تفصیلی:
حضرت یوسف(علیه السلام) در سخت ترین شرایطى که تمام اسباب گناه در آن آماده بود، خود را حفظ کرد و به خداوند خویش پناهنده شد و از کوره یک امتحان بزرگ الهى، آبرومندانه بیرون آمد. طبق بیان قرآن کریم: «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فی بَیْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الاَبْوابَ وَ قَالَتْ هَیْتَ لَکَ، قَالَ مَعَاذَ اللّهِ اِنَّهُ رَبّىِ اَحْسَنَ مَثوَاىَ اِنَّهُ لایُفلِحُ الظَّالِمُونَ»(1)؛ (آن زن که یوسف(علیه السلام) در خانه او بود؛ از وى تمنّاى کامجویى کرد و تمام درها را بست و گفت: بشتاب به سوى آنچه که براى تو مهیّاست. یوسف علیه السلام گفت: به خدا پناه مى برم، او [عزیز مصر] صاحب نعمت من است، مقام مرا گرامى داشته [آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟]، به یقین ظالمان [و خائنان] رستگار نمى شوند).
چهره زیبا و ملکوتى حضرت یوسف علیه السلام، نه تنها عزیز مصر را مجذوب کرده بود؛ بلکه همسر عزیز مصر نیز به او علاقه مند شده بود. این عشق و علاقه همسر عزیز مصر، پنجه در اعماق جانش داشت که با گذشت زمان داغتر و سوزانتر مى شد؛ امّا حضرت یوسف علیه السلام عفیف و پاکدامن و پرهیزکار، قلبش تنها در گرو عشق به خدا بود.
همسر فریباى جوان و زیباى عزیز مصر، از تمام وسایل و روش ها، براى رسیدن به مقصود خود استفاده کرد؛ وسایلى که تنها بخشى از آنها براى تحریک یک جوان مجرّد هم سن و سال حضرت یوسف علیه السلام کافى بود؛ ولى حضرت یوسف علیه السلام در برابر امواج شدید شهوت ایستادگى نمود و خود را به کشتى لطف پروردگار سپرد که اگر نمى سپرد، غرق شده بود، همان گونه که آیه بعد مى فرماید: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَولا اَن رَءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکِ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ اِنَّهُ مِن عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ»(2)؛ (آن زن قصد کامجویى را از او [حضرت یوسف علیه السلام] کرد و او نیز ـ اگر برهان پروردگار را نمى دید ـ قصد وى مى نمود، این چنین کردیم[و یوسف علیه السلام را در برابر این طوفان شدید تنها نگذاشتیم] تا بدى و فحشا را از او دور سازیم؛ زیرا او از بندگان مخلَص ما بود).
کلمات «من عبادنا»؛ (از بندگان ما) و «مخلصین»؛ (خالص شدگان)، تعبیرات بسیار پرمعنایى است که در این آیه به عنوان نشان افتخار بر سینه حضرت یوسف(علیه السلام) نصب شده است. گرچه حضرت یوسف علیه السلام با وجود عفت و پاکدامنى از سوى همسر عزیز مصر متهم به خیانتى شد که ممکن بود به قیمت جان او تمام شود؛ ولى خداوندى که وعده حمایت از مؤمنان پاکدامن را داده است توسط گواهى کودک شیرخوارى که در گهواره بود، به صورت معجزه آسایى، او را نجات داد.
آنچه بعضى از افراد نادان و بى خبر، در شرح این آیات نوشته اند که منظور از «هَمَّ بِها» این است که حضرت یوسف(علیه السلام) نیز آماده کامجویى از زلیخا شد، نه با مقام عصمت انبیا سازگار است و نه با لحن آیات فوق؛ بلکه قرآن مى گوید: «برهان پروردگار به یارى حضرت یوسف علیه السلام آمد که اگر نیامده بود، آماده مى شد؛ ولى چون به سراغش آمد، قصد گناه نکرد».
فخر رازى در تفسیر این آیه، تعبیر جالبى دارد. او مى نویسد: «همه، حتى شیطان شهادت به پاکى حضرت یوسف(علیه السلام) دادند؛ زیرا شیطان در همان زمانى که رانده درگاه خدا شد، گفت: من براى گمراه ساختن همه فرزندان آدم تلاش مى کنم؛ جز بندگان مخلَص تو؛ «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعینَ * اِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ».(3) [سپس فخر رازى مى افزاید:] اگر گویندگان این سخنان بى اساس و خُرافى، تابع خداوند هستند، خداوند شهادت به پاکى حضرت یوسف علیه السلام داد و اگر پیرو شیطانند، شیطان نیز شهادت به پاکى او داده است».(4)
این آیات شرح زندگى پرماجراى حضرت یوسف علیه السلام و بیان مقام والاى عفّت و پارسایى اوست، مى فرماید: «هنگامى که آوازه عشق سوزان عزیز مصر به غلام کنعانیش حضرت یوسف علیه السلام، در شهر پیچید و زنان مصر، زبان به ملامت و سرزنش او گشودند؛ او براى اثبات بى گناهى خود، مجلس میهمانى عظیمى ترتیب داد و از زنان سرشناس مصر دعوت کرد و در یک لحظه حسّاس، حضرت یوسف علیه السلام را وادار کرد که وارد آن مجلس شود. هنگامى که آنها چشمشان به جمال دل آراى حضرت یوسف علیه السلام افتاد؛ زمام اختیار را از دست دادند و با کاردهایى که براى خوردن میوه در دست داشتند، بى اختیار دست هایشان را بریدند و همگى گفتند: «این جوان، یک انسان نیست که یک فرشته زیبا و عجیب است!». در آن هنگام که همسر عزیز مصر خودش را پیروز مى دید، رو به آنها کرد و گفت: «قَالَتْ فَذَلِکُنَّ الّذِی لُمْتُنَّنِى فِیهِ وَ لَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُوناً مِنَ الصَّاغِرِینَ»(5)؛ (این همان کسى است که مرا به خاطر [عشق به] او سرزنش کردید، [آرى!] من او را به خویشتن دعوت کردم و او خوددارى کرد. اگر آنچه را که من دستور مى دهم، انجام ندهد؛ به زندان خواهد افتاد و به یقین خوار و ذلیل خواهد شد).
این دوّمین امتحان سخت و سنگین حضرت یوسف علیه السلام بود. او بر سر دو راهى قرار داشت؛ یکى، تسلیم شدن در برابر درخواست همسر عزیز مصر و به کام دل رسیدن و از هرگونه ناز و نعمت و محبت برخوردار شدن و دیگرى مقاومت کردن و به زندان افتادن و اعمال سخت آن را تحمّل نمودن. او بدون لحظه اى تردید، راه خود را انتخاب کرد و به درگاه خداوند متعال رو آورد و گفت: «قَالَ رَبِّ السِّجْنُ اَحَبُّ اِلَىَّ مِمّا یَدْعُونَنِى اِلَیهِ وَ اِلَّا تَصْرِفْ عَنىّ کَیْدَهُنَّ أَصْبُ اِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الجَاهِلینَ»(6)؛ (پروردگارا! زندان [با آن همه مشکلات و رنج هایش] نزد من، محبوبتر است از آنچه اینها مرا به آن مى خوانند. اگر مکر و نیرنگ آنها را از من بازنگردانى، قلب من متمایل به آنها خواهد شد و از جاهلان خواهم بود).
از تعبیرات آیه روشن مى شود که زنان آن مجلس نیز با همسر عزیز مصر هم صدا شدند و حضرت یوسف علیه السلام را به تسلیم در برابر آن زن دعوت مى کردند و هر کدام به نوعى او را به اجابت دعوت همسر عزیز مصر فرا مى خواندند. یکى مى گفت: «اى جوان! مگر جمال دل آرا و خیره کننده همسر عزیز مصر را نمى بینى؟ مگر از عشق و زیبایى او لذّت نمى برى؟!».
دیگرى مى گفت: «اگر زیبایى خیره کننده او در قلب تو اثر نمى گذارد؛ ولى فراموش مکن که او همسر عزیز مصر است، اگر قلب او را به دست آورى، هر چه از مال و مقام بخواهى، در اختیار تو قرار خواهد داد».
سوّمى به او هشدار مى داد که: «اگر جمال و زیبایى و یا مال و مقام او براى تو اهمّیّت و ارزش ندارد؛ ولى بدان که اگر آن زن، خشمگین شود؛ به یک موجود خطرناکِ انتقام جو تبدیل خواهد شد، آنگاه تو را در قعر زندان خواهد انداخت و تو در آنجا براى همیشه فراموش خواهى شد».
چون آخرین راه، همان زندان وحشتناک بود؛ حضرت یوسف علیه السلام به درگاه خداوند عرضه داشت: «من براى اطاعت فرمان تو و حفظ پاکى و تقوا و پارسایى و عفّت خویش، حاضرم روانه زندان وحشتناک گردم؛ اما آلوده خواست شوم آنها نشوم».
این تهدید جدّى بود و عملى هم شد. حضرت یوسف علیه السلام به زندان افتاد؛ ولى روح بلندش از محیط ننگین و آلوده کاخ عزیز مصر رهایى یافت.
در ادامه همین آیات آمده است که خداوند، این زندان وحشتناک را نردبان ترقّى حضرت یوسف علیه السلام قرار داد.
سرانجام به خواست خداوند، او بر تخت قدرت عزیز مصر تکیه زد و با حفظ آبرو و تقوا، به همه چیز رسید؛ در حالى که همه آلودگان رسوا شده و کنار رفتند. این پاداشى بود که خداوند در دنیا به این سلاله نیکان و پاکان عنایت کرد.
قرآن کریم در ادامه مى فرماید: «فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ العَلیمُ»(7)؛ (پروردگار او، دعاى خالصانه اش را اجابت کرد و مکر و نقشه هاى شوم آنها را از او برگردانید؛ زیرا او شنوا و داناست).
پینوشتها:
(1). سوره یوسف، آیه 23.
(2). همان سوره، آیه 24.
(3). سوره حجر، آیه 39 و 40.
(4). مفاتیح الغیب، فخرالدین رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1420 قمری، چاپ: سوم، ج 18، ص 441.
(5). سوره یوسف، آیه 32.
(6). همان سوره، آیه 33.
(7). همان سوره، آیه 34.
منبع: اخلاق در قرآن، آیت الله العظمی مکارم شیرازى، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، مدرسه امام على بن ابى طالبعلیه السلام، قم، 1377 شمسی، چاپ: اول، ج 2، ص 311.
چهره زیبا و ملکوتى حضرت یوسف علیه السلام، نه تنها عزیز مصر را مجذوب کرده بود؛ بلکه همسر عزیز مصر نیز به او علاقه مند شده بود. این عشق و علاقه همسر عزیز مصر، پنجه در اعماق جانش داشت که با گذشت زمان داغتر و سوزانتر مى شد؛ امّا حضرت یوسف علیه السلام عفیف و پاکدامن و پرهیزکار، قلبش تنها در گرو عشق به خدا بود.
همسر فریباى جوان و زیباى عزیز مصر، از تمام وسایل و روش ها، براى رسیدن به مقصود خود استفاده کرد؛ وسایلى که تنها بخشى از آنها براى تحریک یک جوان مجرّد هم سن و سال حضرت یوسف علیه السلام کافى بود؛ ولى حضرت یوسف علیه السلام در برابر امواج شدید شهوت ایستادگى نمود و خود را به کشتى لطف پروردگار سپرد که اگر نمى سپرد، غرق شده بود، همان گونه که آیه بعد مى فرماید: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَولا اَن رَءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکِ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ اِنَّهُ مِن عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ»(2)؛ (آن زن قصد کامجویى را از او [حضرت یوسف علیه السلام] کرد و او نیز ـ اگر برهان پروردگار را نمى دید ـ قصد وى مى نمود، این چنین کردیم[و یوسف علیه السلام را در برابر این طوفان شدید تنها نگذاشتیم] تا بدى و فحشا را از او دور سازیم؛ زیرا او از بندگان مخلَص ما بود).
کلمات «من عبادنا»؛ (از بندگان ما) و «مخلصین»؛ (خالص شدگان)، تعبیرات بسیار پرمعنایى است که در این آیه به عنوان نشان افتخار بر سینه حضرت یوسف(علیه السلام) نصب شده است. گرچه حضرت یوسف علیه السلام با وجود عفت و پاکدامنى از سوى همسر عزیز مصر متهم به خیانتى شد که ممکن بود به قیمت جان او تمام شود؛ ولى خداوندى که وعده حمایت از مؤمنان پاکدامن را داده است توسط گواهى کودک شیرخوارى که در گهواره بود، به صورت معجزه آسایى، او را نجات داد.
آنچه بعضى از افراد نادان و بى خبر، در شرح این آیات نوشته اند که منظور از «هَمَّ بِها» این است که حضرت یوسف(علیه السلام) نیز آماده کامجویى از زلیخا شد، نه با مقام عصمت انبیا سازگار است و نه با لحن آیات فوق؛ بلکه قرآن مى گوید: «برهان پروردگار به یارى حضرت یوسف علیه السلام آمد که اگر نیامده بود، آماده مى شد؛ ولى چون به سراغش آمد، قصد گناه نکرد».
فخر رازى در تفسیر این آیه، تعبیر جالبى دارد. او مى نویسد: «همه، حتى شیطان شهادت به پاکى حضرت یوسف(علیه السلام) دادند؛ زیرا شیطان در همان زمانى که رانده درگاه خدا شد، گفت: من براى گمراه ساختن همه فرزندان آدم تلاش مى کنم؛ جز بندگان مخلَص تو؛ «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعینَ * اِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ».(3) [سپس فخر رازى مى افزاید:] اگر گویندگان این سخنان بى اساس و خُرافى، تابع خداوند هستند، خداوند شهادت به پاکى حضرت یوسف علیه السلام داد و اگر پیرو شیطانند، شیطان نیز شهادت به پاکى او داده است».(4)
این آیات شرح زندگى پرماجراى حضرت یوسف علیه السلام و بیان مقام والاى عفّت و پارسایى اوست، مى فرماید: «هنگامى که آوازه عشق سوزان عزیز مصر به غلام کنعانیش حضرت یوسف علیه السلام، در شهر پیچید و زنان مصر، زبان به ملامت و سرزنش او گشودند؛ او براى اثبات بى گناهى خود، مجلس میهمانى عظیمى ترتیب داد و از زنان سرشناس مصر دعوت کرد و در یک لحظه حسّاس، حضرت یوسف علیه السلام را وادار کرد که وارد آن مجلس شود. هنگامى که آنها چشمشان به جمال دل آراى حضرت یوسف علیه السلام افتاد؛ زمام اختیار را از دست دادند و با کاردهایى که براى خوردن میوه در دست داشتند، بى اختیار دست هایشان را بریدند و همگى گفتند: «این جوان، یک انسان نیست که یک فرشته زیبا و عجیب است!». در آن هنگام که همسر عزیز مصر خودش را پیروز مى دید، رو به آنها کرد و گفت: «قَالَتْ فَذَلِکُنَّ الّذِی لُمْتُنَّنِى فِیهِ وَ لَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُوناً مِنَ الصَّاغِرِینَ»(5)؛ (این همان کسى است که مرا به خاطر [عشق به] او سرزنش کردید، [آرى!] من او را به خویشتن دعوت کردم و او خوددارى کرد. اگر آنچه را که من دستور مى دهم، انجام ندهد؛ به زندان خواهد افتاد و به یقین خوار و ذلیل خواهد شد).
این دوّمین امتحان سخت و سنگین حضرت یوسف علیه السلام بود. او بر سر دو راهى قرار داشت؛ یکى، تسلیم شدن در برابر درخواست همسر عزیز مصر و به کام دل رسیدن و از هرگونه ناز و نعمت و محبت برخوردار شدن و دیگرى مقاومت کردن و به زندان افتادن و اعمال سخت آن را تحمّل نمودن. او بدون لحظه اى تردید، راه خود را انتخاب کرد و به درگاه خداوند متعال رو آورد و گفت: «قَالَ رَبِّ السِّجْنُ اَحَبُّ اِلَىَّ مِمّا یَدْعُونَنِى اِلَیهِ وَ اِلَّا تَصْرِفْ عَنىّ کَیْدَهُنَّ أَصْبُ اِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الجَاهِلینَ»(6)؛ (پروردگارا! زندان [با آن همه مشکلات و رنج هایش] نزد من، محبوبتر است از آنچه اینها مرا به آن مى خوانند. اگر مکر و نیرنگ آنها را از من بازنگردانى، قلب من متمایل به آنها خواهد شد و از جاهلان خواهم بود).
از تعبیرات آیه روشن مى شود که زنان آن مجلس نیز با همسر عزیز مصر هم صدا شدند و حضرت یوسف علیه السلام را به تسلیم در برابر آن زن دعوت مى کردند و هر کدام به نوعى او را به اجابت دعوت همسر عزیز مصر فرا مى خواندند. یکى مى گفت: «اى جوان! مگر جمال دل آرا و خیره کننده همسر عزیز مصر را نمى بینى؟ مگر از عشق و زیبایى او لذّت نمى برى؟!».
دیگرى مى گفت: «اگر زیبایى خیره کننده او در قلب تو اثر نمى گذارد؛ ولى فراموش مکن که او همسر عزیز مصر است، اگر قلب او را به دست آورى، هر چه از مال و مقام بخواهى، در اختیار تو قرار خواهد داد».
سوّمى به او هشدار مى داد که: «اگر جمال و زیبایى و یا مال و مقام او براى تو اهمّیّت و ارزش ندارد؛ ولى بدان که اگر آن زن، خشمگین شود؛ به یک موجود خطرناکِ انتقام جو تبدیل خواهد شد، آنگاه تو را در قعر زندان خواهد انداخت و تو در آنجا براى همیشه فراموش خواهى شد».
چون آخرین راه، همان زندان وحشتناک بود؛ حضرت یوسف علیه السلام به درگاه خداوند عرضه داشت: «من براى اطاعت فرمان تو و حفظ پاکى و تقوا و پارسایى و عفّت خویش، حاضرم روانه زندان وحشتناک گردم؛ اما آلوده خواست شوم آنها نشوم».
این تهدید جدّى بود و عملى هم شد. حضرت یوسف علیه السلام به زندان افتاد؛ ولى روح بلندش از محیط ننگین و آلوده کاخ عزیز مصر رهایى یافت.
در ادامه همین آیات آمده است که خداوند، این زندان وحشتناک را نردبان ترقّى حضرت یوسف علیه السلام قرار داد.
سرانجام به خواست خداوند، او بر تخت قدرت عزیز مصر تکیه زد و با حفظ آبرو و تقوا، به همه چیز رسید؛ در حالى که همه آلودگان رسوا شده و کنار رفتند. این پاداشى بود که خداوند در دنیا به این سلاله نیکان و پاکان عنایت کرد.
قرآن کریم در ادامه مى فرماید: «فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ العَلیمُ»(7)؛ (پروردگار او، دعاى خالصانه اش را اجابت کرد و مکر و نقشه هاى شوم آنها را از او برگردانید؛ زیرا او شنوا و داناست).
پینوشتها:
(1). سوره یوسف، آیه 23.
(2). همان سوره، آیه 24.
(3). سوره حجر، آیه 39 و 40.
(4). مفاتیح الغیب، فخرالدین رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1420 قمری، چاپ: سوم، ج 18، ص 441.
(5). سوره یوسف، آیه 32.
(6). همان سوره، آیه 33.
(7). همان سوره، آیه 34.
منبع: اخلاق در قرآن، آیت الله العظمی مکارم شیرازى، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، مدرسه امام على بن ابى طالبعلیه السلام، قم، 1377 شمسی، چاپ: اول، ج 2، ص 311.