ناپایداری دنیا و تغییر حالات آن
پرسش :
امام علی (علیه السلام) در نامه 31 نهج البلاغه، درباره ناپایداری «دنیا» و تغییر حالات آن چه فرموده است؟
پاسخ :
امام علی(علیه السلام) در بخشی از نامه 31 «نهج البلاغه» - که خطاب به فرزندش امام حسن(علیه السلام) نوشته - به ناپایدارى «دنیا» و آمیخته بودن تلخ و شیرین در آن اشاره کرده مى فرماید: (و دنیا پابرجا نمى ماند مگر به همان گونه که خداوند آن را قرار داده است؛ گاهى نعمت و گاهى گرفتارى و سرانجام پاداش در روز رستاخیر یا آنچه او خواسته و تو نمى دانى [از کیفرهاى دنیوی])؛ «وَ أَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ لِتَسْتَقِرَّ إِلَّا عَلَى مَا جَعَلَهَا اللهُ عَلَیْهِ مِنَ النَّعْمَاءِ، وَ الْإِبْتِلَاءِ وَ الْجَزَاءِ فِی الْمَعَادِ، أَوْ مَا شَاءَ مِمَّا لَا تَعْلَمُ».
آرى این طبیعت دنیاست و موافق حکمت خداوند است؛ زیرا اگر انسان همیشه غرق نعمت باشد، در میان امواج غفلت غرق مى شود و اگر همیشه مبتلا باشد، یأس و نومیدى همه وجودش را فرا مى گیرد و از خدا دور مى شود. خداوند حکیم این دو را به هم آمیخته تا انسان پیوسته بیدار باشد و به سوى او حرکت کند و دست به دامان لطفش بزند.
سپس از آنجا که گاهى افراد نادان به سبب بى اطّلاعى از حکمتِ حوادث عالم، زبان به اعتراض مى گشایند. امام(علیه السلام) به فرزندش هشدار مى دهد مى فرماید: (و اگر درباره فهم این امور [حوادث جهان] امرى بر تو مشکل شد، آن را بر نادانى خود حمل کن [و زبان به اعتراض مگشاى]؛ زیرا تو در آغاز خلقت جاهل و نادان بودى و سپس عالِم و آگاه شدى و چه بسیار است امورى که هنوز نمى دانى و فکرت در آن متحیر و چشمت در آن خطا مى کند؛ اما پس از مدتى آن را مى بینى [و از حکمت آن آگاه مى شوى])؛ «فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْکَ شَیْءٌ مِنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِکَ، فَإِنَّکَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلاً ثُمَّ عُلِّمْتَ، وَ مَا أَکْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ وَ یَتَحَیَّرُ فِیهِ رَأْیُکَ وَ یَضِلُّ فِیهِ بَصَرُکَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ». اشاره به اینکه کسى مى تواند زبان به اعتراض بگشاید که نسبت به همه چیز آگاه باشد و فلسفه تمام حوادث را بداند و آن را موافق حکمت نبیند؛ در حالى که چنین نیست، معلومات انسان در برابر مجهولاتش همچون قطره در مقابل دریاست. در آغازِ عمر چیزى نمى داند و تدریجاً نسبت به بعضى امور آگاه مى شود و چه بسیار امورى که در آغاز از فلسفه آن بى خبر است؛ اما چیزى نمى گذرد که حکمت آن بر او آشکار مى شود. آیا انسان با این علم محدود و با این تجاربى که درباره جهل و علم خود دارد مى تواند در مورد آنچه نمى داند لب به اعتراض باز کند؟!
شک نیست انسان هنگام تولد چیزى را نمى داند، هرچند استعداد او براى فراگیرى در حد بسیار بالایى است. «قرآن مجید» نیز بر این حقیقت ناطق است، و مى فرماید: «وَ اللهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئاً».(1)
آن گاه انسان از سه طریق آموزش مى بیند: 1. از طریق تجربیاتى که پیوسته به صورت بازى و سرگرمى و... بدان مشغول است. 2. از راه تعلیم و تربیت پدر و مادر و استاد. 3. از طریق شکوفا شدن علوم فطرى (فطرت توحید، حُسن و قُبح عقلى، امور وجدانى و مانند آن) که دست قدرت خدا در نهاد او قرار داده است؛ ولى هرچه پیش تر مى رود به وسعت مجهولات خود آشناتر مى گردد. فى المثل ستاره شناسان با اسباب ابتدایى که نگاه به آسمان مى کنند، ستارگان محدودى را مى بینند که وضع آنها برایشان مجهول است، وقتى ابزار پیشرفته تر مى شود به کهکشان هاى عظیمى دست مى یابند که هرکدام میلیون ها یا میلیاردها ستاره دارد. با کشف یک کهکشان دنیایى از مجهولات در مقابل آنها خودنمایى مى کند و اگر روزى بتوانیم بعضى از ستاره هاى آنها را با دقت به وسیله تلسکوپ ببینیم، عالَمى از مجهولات در مورد آن ستاره در مقابل ما آشکار مى گردد. به این ترتیب هرچه در علم پیشرفت مى کنیم سطح آگاهى ما بر دامنه جهلمان بیشتر خواهد شد و تا به جایى مى رسیم که به گفته آن دانشمند معروف:
تا به جایى رسید دانش من
که بدانم همى که نادانم
سرى به« قرآن مجید» مى زنیم و آیاتى را که اشاره به علم خدا دارد بررسى مى کنیم: «وَ لَوْ أَنَّمَا فِى الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللهِ»(2)؛ (و اگر همه درختان روى زمین قلم شود و دریا براى آن مرکّب گردد و هفت دریا به آن افزوده شود [اینها همه تمام مى شود ولى] کلمات خدا پایان نمى گیرد). به همین دلیل در آیه دیگر مى فرماید: «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً».(3)
«اینشتین»، دانشمند معروف مى گوید: اگر تمام علوم بشر را از روز نخست تا به امروز که در کتابخانه ها جمع شده است در برابر مجهولات بشر بگذاریم، همانند یک صفحه از یک کتاب بسیار قطور خواهد شد.
از اینجا نتیجه اى را که امام(علیه السلام) در عبارت بالا گرفته است به خوبى درک مى کنیم که اگر ما در مسائل مربوط به مبدأ و معاد و اسرار زندگى بشر سؤالات بدون جوابى پیدا کنیم باید حمل بر نادانى خود کنیم و زبان به انکار و اعتراض نگشاییم. این حکم عقل و منطق است.
پی نوشت:
(1). سوره نحل، آیه 78.
(2). سوره لقمان، آیه 27.
(3). سوره اسراء، آیه 85.
منبع: پیام امام امیرالمؤمنین (علیه السلام)، آیت العظمی ناصر مکارم شیرازى، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، ناشر: دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1386 شمسی.
امام علی(علیه السلام) در بخشی از نامه 31 «نهج البلاغه» - که خطاب به فرزندش امام حسن(علیه السلام) نوشته - به ناپایدارى «دنیا» و آمیخته بودن تلخ و شیرین در آن اشاره کرده مى فرماید: (و دنیا پابرجا نمى ماند مگر به همان گونه که خداوند آن را قرار داده است؛ گاهى نعمت و گاهى گرفتارى و سرانجام پاداش در روز رستاخیر یا آنچه او خواسته و تو نمى دانى [از کیفرهاى دنیوی])؛ «وَ أَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ لِتَسْتَقِرَّ إِلَّا عَلَى مَا جَعَلَهَا اللهُ عَلَیْهِ مِنَ النَّعْمَاءِ، وَ الْإِبْتِلَاءِ وَ الْجَزَاءِ فِی الْمَعَادِ، أَوْ مَا شَاءَ مِمَّا لَا تَعْلَمُ».
آرى این طبیعت دنیاست و موافق حکمت خداوند است؛ زیرا اگر انسان همیشه غرق نعمت باشد، در میان امواج غفلت غرق مى شود و اگر همیشه مبتلا باشد، یأس و نومیدى همه وجودش را فرا مى گیرد و از خدا دور مى شود. خداوند حکیم این دو را به هم آمیخته تا انسان پیوسته بیدار باشد و به سوى او حرکت کند و دست به دامان لطفش بزند.
سپس از آنجا که گاهى افراد نادان به سبب بى اطّلاعى از حکمتِ حوادث عالم، زبان به اعتراض مى گشایند. امام(علیه السلام) به فرزندش هشدار مى دهد مى فرماید: (و اگر درباره فهم این امور [حوادث جهان] امرى بر تو مشکل شد، آن را بر نادانى خود حمل کن [و زبان به اعتراض مگشاى]؛ زیرا تو در آغاز خلقت جاهل و نادان بودى و سپس عالِم و آگاه شدى و چه بسیار است امورى که هنوز نمى دانى و فکرت در آن متحیر و چشمت در آن خطا مى کند؛ اما پس از مدتى آن را مى بینى [و از حکمت آن آگاه مى شوى])؛ «فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْکَ شَیْءٌ مِنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِکَ، فَإِنَّکَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلاً ثُمَّ عُلِّمْتَ، وَ مَا أَکْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ وَ یَتَحَیَّرُ فِیهِ رَأْیُکَ وَ یَضِلُّ فِیهِ بَصَرُکَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ». اشاره به اینکه کسى مى تواند زبان به اعتراض بگشاید که نسبت به همه چیز آگاه باشد و فلسفه تمام حوادث را بداند و آن را موافق حکمت نبیند؛ در حالى که چنین نیست، معلومات انسان در برابر مجهولاتش همچون قطره در مقابل دریاست. در آغازِ عمر چیزى نمى داند و تدریجاً نسبت به بعضى امور آگاه مى شود و چه بسیار امورى که در آغاز از فلسفه آن بى خبر است؛ اما چیزى نمى گذرد که حکمت آن بر او آشکار مى شود. آیا انسان با این علم محدود و با این تجاربى که درباره جهل و علم خود دارد مى تواند در مورد آنچه نمى داند لب به اعتراض باز کند؟!
شک نیست انسان هنگام تولد چیزى را نمى داند، هرچند استعداد او براى فراگیرى در حد بسیار بالایى است. «قرآن مجید» نیز بر این حقیقت ناطق است، و مى فرماید: «وَ اللهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئاً».(1)
آن گاه انسان از سه طریق آموزش مى بیند: 1. از طریق تجربیاتى که پیوسته به صورت بازى و سرگرمى و... بدان مشغول است. 2. از راه تعلیم و تربیت پدر و مادر و استاد. 3. از طریق شکوفا شدن علوم فطرى (فطرت توحید، حُسن و قُبح عقلى، امور وجدانى و مانند آن) که دست قدرت خدا در نهاد او قرار داده است؛ ولى هرچه پیش تر مى رود به وسعت مجهولات خود آشناتر مى گردد. فى المثل ستاره شناسان با اسباب ابتدایى که نگاه به آسمان مى کنند، ستارگان محدودى را مى بینند که وضع آنها برایشان مجهول است، وقتى ابزار پیشرفته تر مى شود به کهکشان هاى عظیمى دست مى یابند که هرکدام میلیون ها یا میلیاردها ستاره دارد. با کشف یک کهکشان دنیایى از مجهولات در مقابل آنها خودنمایى مى کند و اگر روزى بتوانیم بعضى از ستاره هاى آنها را با دقت به وسیله تلسکوپ ببینیم، عالَمى از مجهولات در مورد آن ستاره در مقابل ما آشکار مى گردد. به این ترتیب هرچه در علم پیشرفت مى کنیم سطح آگاهى ما بر دامنه جهلمان بیشتر خواهد شد و تا به جایى مى رسیم که به گفته آن دانشمند معروف:
تا به جایى رسید دانش من
که بدانم همى که نادانم
سرى به« قرآن مجید» مى زنیم و آیاتى را که اشاره به علم خدا دارد بررسى مى کنیم: «وَ لَوْ أَنَّمَا فِى الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللهِ»(2)؛ (و اگر همه درختان روى زمین قلم شود و دریا براى آن مرکّب گردد و هفت دریا به آن افزوده شود [اینها همه تمام مى شود ولى] کلمات خدا پایان نمى گیرد). به همین دلیل در آیه دیگر مى فرماید: «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً».(3)
«اینشتین»، دانشمند معروف مى گوید: اگر تمام علوم بشر را از روز نخست تا به امروز که در کتابخانه ها جمع شده است در برابر مجهولات بشر بگذاریم، همانند یک صفحه از یک کتاب بسیار قطور خواهد شد.
از اینجا نتیجه اى را که امام(علیه السلام) در عبارت بالا گرفته است به خوبى درک مى کنیم که اگر ما در مسائل مربوط به مبدأ و معاد و اسرار زندگى بشر سؤالات بدون جوابى پیدا کنیم باید حمل بر نادانى خود کنیم و زبان به انکار و اعتراض نگشاییم. این حکم عقل و منطق است.
پی نوشت:
(1). سوره نحل، آیه 78.
(2). سوره لقمان، آیه 27.
(3). سوره اسراء، آیه 85.
منبع: پیام امام امیرالمؤمنین (علیه السلام)، آیت العظمی ناصر مکارم شیرازى، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، ناشر: دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1386 شمسی.