فلسفه و حکمت تقیه در اسلام
پرسش :
با توجه به آیه 106 سوره نحل فلسفه و حکمت تقیه در اسلام چیست؟
پاسخ :
تقیه از معتقدات کلامى - فقهى شیعه است که ریشه قرآنى دارد.
قرآن در چند آیه صریح یا ضمنى به تقیه اشاره کرده است. یکى از این آیات آیه 28 سوره آلعمران است:
«لَایَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذٰلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِیْ شَیْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللّهِ الْمَصِیرُ؛ افراد با ایمان نباید به جاى مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند و هرکس چنین کند، هیچ رابطهاى با خدا ندارد (و پیوند او به کلى از خدا گسسته مىشود) مگر این که از آنها «تقیه» کنید. خداوند شمارا از نافرمانى خویش بیم مىدهد و بازگشت شما به سوى خداست.»
دلالت جمله «إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً، بر جواز «تقیه» روشن است.1
در آیه 106 سوره نحل آمده است:«مَن کَفَرَ بِاللّٰهِ مِن بَعدِ ایمانِهِ الّا مَن اکرِهَ و قَلبُهُ مُطمَئِنٌّ بِالایمانِ ولٰکِن مَن شَرَحَ بِالکُفرِ صَدرًا فَعَلَیهِم غَضَبٌ مِنَ اللّٰهِ ولَهُم عَذابٌ عَظیم؛ هر کس پس از ایمان آوردن خود، به خدا کفر ورزد ] عذابى سخت خواهد داشت [ مگر آن کس که مجبور شده ] ولى [ قلبش به ایمان اطمینان دارد. لیکن هر که سینهاش به کفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابى بزرگ خواهد بود.»
این آیه درباره عمّار است که در برابر شکنجه مشرکان مکّه از روى تقیه، به ظاهر از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم برگشت، بعد از این که پیامبر با خبر شدند فرمودند: «برگشت عمار ظاهرى بوده است و ایمان با گوشت و خون او آمیخته است.»2
آیات دیگرى که در آنها بهطور ضمنى یا صریح به تقیه و کتمان عقیده اشاره شده است. عبارتند از: (آلعمران/ 28)؛ (صافات/ 89)؛ (انبیاء/ 63) و (یوسف/ 70)
در کتابهاى حدیث شیعه، احادیث بسیارى در جواز و ضرورت تقیه نقل شده است.3
فقهاى شیعه، تقیه را به چهار نوع تقسیم کردهاند: «اکراهیه، خوفیه، کتمانیه و مداراتى».
1. تقیه اکراهیه، عبارت است از عمل کردن بر وفق دستورهاى حاکمى جائر، هنگام ضرورت و براى صیانت نفس...؛
2. تقیه خوفیه، عبارت است از انجام اعمال و احکام بر طبق فتاواى رهبران دینى، در کشورهاى سنى نشین...؛
3. تقیه کتمانیه، عبارت از پنهان داشتن ایمان خویش است براى به انجام رساندن فعالیت پنهانى در جهت پیشبرد هدفهاى دین، هنگام ضعف نیروهاى خودى و فقدان آمادگى براى در پیش گرفتن تبلیغ آشکار.
4. تقیه مداراتى، عبارت است از رعایت قوانین همزیستى با اکثریت اهل سنت و شرکت در اجتماعات عبادى و اجتماعى آنان براى حفظ وحدت اسلامى و استقرار حکومتى نیرومند که سایهاش بر سر همه مسلمانان به یکسان گسترده باشد.4
مسلمانان راستین، دست پروردگان پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم روح مقاومت عجیبى در برابر دشمنان داشتند، و بعضى از آنان هم چون پدر عمار حتى حاضر نمىشدند جملهاى با زبان مطابق میل دشمن بگویند، هر چند قلبشان از ایمان به خدا و عشق به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مملو بود و در این راه جان خود را نیز از دست مىدادند. و بعضى هم چون خود عمار، که حاضر مىشدند با زبان جملهاى بگویند باز وحشت سر تا پاى وجودشان را فرا مىگرفت و خود را مسئول و مقصّر مىدانستند و تا پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به آنان اطمینان نمىداد که عملشان یک تاکتیک براى حفظ جان خویشتن بوده و شرعاً جایز است، آرام نمىیافتند! در حالات «بلال» مىخوانیم هنگامى که اسلام آورد و شجاعانه به دفاع از منطق اسلام و حمایت از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم برخاست، مشرکان او را تحت فشار شدید قرار دادند، تا جایى که او را به میان آفتاب سوزان مىکشاندند و صخره بزرگى روى سینه او مىگذاشتند و به او مىگفتند: باید به خداى یکتا مشرک شوى. او خوددارى مىکرد و در حالى که نفس هایش به شماره افتاده بود، پیوسته مىگفت: احد، احد (او خداى یگانه است او خداى یکتاست) سپس مىگفت: به خدا سوگند اگر مىدانستم سخنى از این ناگوارتر بر شما است آن را مىگفتم!5
و در حالات «حبیب بن زید انصارى» مىخوانیم هنگامى که مسیلمه کذاب او را دستگیر کرده بود، از او پرسید آیا تو گواهى مىدهى که محمد رسولخدا است؟ گفت آرى.
سپس از او سؤال کرد آیا گواهى مىدهى که من رسول خدایم؟ حبیب از طریق سخریه گفت: من گفتار تو را نمىشنوم! مسیلمه و پیروانش بدن او را قطعه قطعه کردند و او هم چون کوه استوار ماند.6
و از این گونه صحنههاى تکان دهنده در تاریخ اسلام مخصوصاً در حالات مسلمانان نخستین و یاران ائمه علیهم السلام فراوان است.
به همین دلیل محققان گفتهاند که در این گونه موارد، شکستن سد تقیه و عدم تسلیم در برابر دشمن جایز است، هر چند به قیمت جان انسان تمام شود؛ چرا که هدف برپا داشتن پرچم توحید و اعلاى کلمه اسلام است، به ویژه در آغاز دعوت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم این امر اهمیت ویژهاى داشت.
با این حال شک نیست که تقیه در این گونه موارد نیز جایز است و در موارد پایینتر از آن واجب و بر خلاف آنچه افراد ناآگاه مىپندارند تقیه - البته در موارد خاص خود، نه در همهجا - نه نشانه ضعف است و نه ترس از انبوه دشمن و نه تسلیم در برابر فشار، بلکه تقیه یک نوع تاکتیک حساب شده براى حفظ نیروهاى انسانى و هدر ندادن افراد مؤمن در راه موضوعات کوچک و کم اهمیت محسوب مىشود.
در همه دنیا معمول است که اقلیتهاى مجاهد و مبارز، براى واژگون کردن اکثریتهاى خودکامه ستم گر و متجاوز، غالباً از روش استتار استفاده مىکنند، جمعیت زیرزمینى تشکیل مىدهند، برنامههاى سرى دارند و بسیار مىشوند که خود را به لباس دیگران در مىآورند و حتى هنگام دستگیر شدن سخت مىکوشند که در واقع کار آنها مکتوم بماند، تا نیروهاى گروه خود را بیهوده از دست ندهند و براى ادامه مبارزه ذخیره کنند.
هیچ عقلى اجازه نمىدهد که در این گونه شرائط، مجاهدانى که در اقلیت هستند، آشکارا خود را معرفى کنند و به آسانى از طرف دشمن شناسایى و نابود گردند. به همین دلیل تقیه قبل از آن که یک برنامه اسلامى باشد یک روش عقلانى و منطقى براى همه انسانهایى است که در حال مبارزه با دشمن نیرومندى بوده و هستند.
روایات اسلامى نیز تقیه را به یک سپر دفاعى، تشبیه کردهاند.
امام صادق علیه السلام مىفرماید: تقیه سپر مؤمن است، و تقیه وسیله حفظ مؤمن است.7
و اگر مىبینیم در احادیث اسلامى، تقیه نشانه دین و علامت ایمان و نه قسمت از مجموع ده قسمت دین شمرده شده است به همین سبب است.
بىتردید مواردى وجود دارد که در آنجا تقیه کردن حرام است و آن در جاى است که تقیه به جاى این که سبب حفظ نیروها شود مایه نابودى یا به خطر افتادن مکتب گردد و یا فساد عظیمى ببار آورد، در این گونه موارد باید سد تقیه را شکست و پى آمدهاى آن را هر چه بود پذیرا شد.8
پینوشتها:
(1). ر. ک: المیزان فى تفسیر القرآن، ج 3، ص 153؛ التبیان فى تفسیر القرآن، ج 2، ص 435 و...
(2). المیزان، ج 3، ص 153؛ تبیان، ج 6، ص 428؛ مجمع البیان، ج 6، ص 598
(3). ر. ک: بحارالانوار، ج 75
(4). قرآن پژوهى، بهاءالدین خرم شاهى، ص 819
(5). تاریخ طبرى، ج 2، ص 153؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحدید، ج 14، ص 138
(6). الاصابه، ابنحجر، ج 5، ص 547
(7). وسائلالشیعه، شیخ حرّ عاملى، ج 16، ص 205
(8). ر. ک: تفسیر جامع آیات الاحکام، زین العابدین قربانى لاهیجى، ج 7، ص 210-312؛ اخلاق در قرآن، محمدتقى مصباح یزدى، ج 3، ص 351-354
منبع: پرسمان قرآنی فلسفه احکام، سید علی هاشمی نشلجی، نشر جمال، 1390.
تقیه از معتقدات کلامى - فقهى شیعه است که ریشه قرآنى دارد.
قرآن در چند آیه صریح یا ضمنى به تقیه اشاره کرده است. یکى از این آیات آیه 28 سوره آلعمران است:
«لَایَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذٰلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِیْ شَیْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللّهِ الْمَصِیرُ؛ افراد با ایمان نباید به جاى مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند و هرکس چنین کند، هیچ رابطهاى با خدا ندارد (و پیوند او به کلى از خدا گسسته مىشود) مگر این که از آنها «تقیه» کنید. خداوند شمارا از نافرمانى خویش بیم مىدهد و بازگشت شما به سوى خداست.»
دلالت جمله «إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً، بر جواز «تقیه» روشن است.1
در آیه 106 سوره نحل آمده است:«مَن کَفَرَ بِاللّٰهِ مِن بَعدِ ایمانِهِ الّا مَن اکرِهَ و قَلبُهُ مُطمَئِنٌّ بِالایمانِ ولٰکِن مَن شَرَحَ بِالکُفرِ صَدرًا فَعَلَیهِم غَضَبٌ مِنَ اللّٰهِ ولَهُم عَذابٌ عَظیم؛ هر کس پس از ایمان آوردن خود، به خدا کفر ورزد ] عذابى سخت خواهد داشت [ مگر آن کس که مجبور شده ] ولى [ قلبش به ایمان اطمینان دارد. لیکن هر که سینهاش به کفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابى بزرگ خواهد بود.»
این آیه درباره عمّار است که در برابر شکنجه مشرکان مکّه از روى تقیه، به ظاهر از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم برگشت، بعد از این که پیامبر با خبر شدند فرمودند: «برگشت عمار ظاهرى بوده است و ایمان با گوشت و خون او آمیخته است.»2
آیات دیگرى که در آنها بهطور ضمنى یا صریح به تقیه و کتمان عقیده اشاره شده است. عبارتند از: (آلعمران/ 28)؛ (صافات/ 89)؛ (انبیاء/ 63) و (یوسف/ 70)
در کتابهاى حدیث شیعه، احادیث بسیارى در جواز و ضرورت تقیه نقل شده است.3
فقهاى شیعه، تقیه را به چهار نوع تقسیم کردهاند: «اکراهیه، خوفیه، کتمانیه و مداراتى».
1. تقیه اکراهیه، عبارت است از عمل کردن بر وفق دستورهاى حاکمى جائر، هنگام ضرورت و براى صیانت نفس...؛
2. تقیه خوفیه، عبارت است از انجام اعمال و احکام بر طبق فتاواى رهبران دینى، در کشورهاى سنى نشین...؛
3. تقیه کتمانیه، عبارت از پنهان داشتن ایمان خویش است براى به انجام رساندن فعالیت پنهانى در جهت پیشبرد هدفهاى دین، هنگام ضعف نیروهاى خودى و فقدان آمادگى براى در پیش گرفتن تبلیغ آشکار.
4. تقیه مداراتى، عبارت است از رعایت قوانین همزیستى با اکثریت اهل سنت و شرکت در اجتماعات عبادى و اجتماعى آنان براى حفظ وحدت اسلامى و استقرار حکومتى نیرومند که سایهاش بر سر همه مسلمانان به یکسان گسترده باشد.4
مسلمانان راستین، دست پروردگان پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم روح مقاومت عجیبى در برابر دشمنان داشتند، و بعضى از آنان هم چون پدر عمار حتى حاضر نمىشدند جملهاى با زبان مطابق میل دشمن بگویند، هر چند قلبشان از ایمان به خدا و عشق به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مملو بود و در این راه جان خود را نیز از دست مىدادند. و بعضى هم چون خود عمار، که حاضر مىشدند با زبان جملهاى بگویند باز وحشت سر تا پاى وجودشان را فرا مىگرفت و خود را مسئول و مقصّر مىدانستند و تا پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به آنان اطمینان نمىداد که عملشان یک تاکتیک براى حفظ جان خویشتن بوده و شرعاً جایز است، آرام نمىیافتند! در حالات «بلال» مىخوانیم هنگامى که اسلام آورد و شجاعانه به دفاع از منطق اسلام و حمایت از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم برخاست، مشرکان او را تحت فشار شدید قرار دادند، تا جایى که او را به میان آفتاب سوزان مىکشاندند و صخره بزرگى روى سینه او مىگذاشتند و به او مىگفتند: باید به خداى یکتا مشرک شوى. او خوددارى مىکرد و در حالى که نفس هایش به شماره افتاده بود، پیوسته مىگفت: احد، احد (او خداى یگانه است او خداى یکتاست) سپس مىگفت: به خدا سوگند اگر مىدانستم سخنى از این ناگوارتر بر شما است آن را مىگفتم!5
و در حالات «حبیب بن زید انصارى» مىخوانیم هنگامى که مسیلمه کذاب او را دستگیر کرده بود، از او پرسید آیا تو گواهى مىدهى که محمد رسولخدا است؟ گفت آرى.
سپس از او سؤال کرد آیا گواهى مىدهى که من رسول خدایم؟ حبیب از طریق سخریه گفت: من گفتار تو را نمىشنوم! مسیلمه و پیروانش بدن او را قطعه قطعه کردند و او هم چون کوه استوار ماند.6
و از این گونه صحنههاى تکان دهنده در تاریخ اسلام مخصوصاً در حالات مسلمانان نخستین و یاران ائمه علیهم السلام فراوان است.
به همین دلیل محققان گفتهاند که در این گونه موارد، شکستن سد تقیه و عدم تسلیم در برابر دشمن جایز است، هر چند به قیمت جان انسان تمام شود؛ چرا که هدف برپا داشتن پرچم توحید و اعلاى کلمه اسلام است، به ویژه در آغاز دعوت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم این امر اهمیت ویژهاى داشت.
با این حال شک نیست که تقیه در این گونه موارد نیز جایز است و در موارد پایینتر از آن واجب و بر خلاف آنچه افراد ناآگاه مىپندارند تقیه - البته در موارد خاص خود، نه در همهجا - نه نشانه ضعف است و نه ترس از انبوه دشمن و نه تسلیم در برابر فشار، بلکه تقیه یک نوع تاکتیک حساب شده براى حفظ نیروهاى انسانى و هدر ندادن افراد مؤمن در راه موضوعات کوچک و کم اهمیت محسوب مىشود.
در همه دنیا معمول است که اقلیتهاى مجاهد و مبارز، براى واژگون کردن اکثریتهاى خودکامه ستم گر و متجاوز، غالباً از روش استتار استفاده مىکنند، جمعیت زیرزمینى تشکیل مىدهند، برنامههاى سرى دارند و بسیار مىشوند که خود را به لباس دیگران در مىآورند و حتى هنگام دستگیر شدن سخت مىکوشند که در واقع کار آنها مکتوم بماند، تا نیروهاى گروه خود را بیهوده از دست ندهند و براى ادامه مبارزه ذخیره کنند.
هیچ عقلى اجازه نمىدهد که در این گونه شرائط، مجاهدانى که در اقلیت هستند، آشکارا خود را معرفى کنند و به آسانى از طرف دشمن شناسایى و نابود گردند. به همین دلیل تقیه قبل از آن که یک برنامه اسلامى باشد یک روش عقلانى و منطقى براى همه انسانهایى است که در حال مبارزه با دشمن نیرومندى بوده و هستند.
روایات اسلامى نیز تقیه را به یک سپر دفاعى، تشبیه کردهاند.
امام صادق علیه السلام مىفرماید: تقیه سپر مؤمن است، و تقیه وسیله حفظ مؤمن است.7
و اگر مىبینیم در احادیث اسلامى، تقیه نشانه دین و علامت ایمان و نه قسمت از مجموع ده قسمت دین شمرده شده است به همین سبب است.
بىتردید مواردى وجود دارد که در آنجا تقیه کردن حرام است و آن در جاى است که تقیه به جاى این که سبب حفظ نیروها شود مایه نابودى یا به خطر افتادن مکتب گردد و یا فساد عظیمى ببار آورد، در این گونه موارد باید سد تقیه را شکست و پى آمدهاى آن را هر چه بود پذیرا شد.8
پینوشتها:
(1). ر. ک: المیزان فى تفسیر القرآن، ج 3، ص 153؛ التبیان فى تفسیر القرآن، ج 2، ص 435 و...
(2). المیزان، ج 3، ص 153؛ تبیان، ج 6، ص 428؛ مجمع البیان، ج 6، ص 598
(3). ر. ک: بحارالانوار، ج 75
(4). قرآن پژوهى، بهاءالدین خرم شاهى، ص 819
(5). تاریخ طبرى، ج 2، ص 153؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحدید، ج 14، ص 138
(6). الاصابه، ابنحجر، ج 5، ص 547
(7). وسائلالشیعه، شیخ حرّ عاملى، ج 16، ص 205
(8). ر. ک: تفسیر جامع آیات الاحکام، زین العابدین قربانى لاهیجى، ج 7، ص 210-312؛ اخلاق در قرآن، محمدتقى مصباح یزدى، ج 3، ص 351-354
منبع: پرسمان قرآنی فلسفه احکام، سید علی هاشمی نشلجی، نشر جمال، 1390.