درک و فهم فلسفه احکام از قرآن
پرسش :
آیا مىتوان در پى درک و فهم فلسفه احکام از قرآن و سایر منابع بود؟ گسترۀ پىگیرى آن تا کجاست؟
پاسخ :
بحث از فلسفه احکام و قوانین و مقررات اسلامى، از مهمترین بحث هایى است که امروز با آن سروکار داریم و قسمت قابل توجهى از پرسشها و پاسخ هاى ما را تشکیل مىدهد.
هرکس از خود مىپرسد ما چرا باید نماز بخوانیم؟ چرا به زیارت خانه خدا برویم؟ چرا رباخوارى در اسلام حرام است؟ و چرا خوردن گوشت خوک، ممنوع است؟ و چرا بیش از چهار زن دائم در اسلام حرام شده است؟ و نیز علت تحریم استفاده از ظروف طلا و نقره و... از جمله پرسشهایى است که در فلسفه احکام مطرح است چه مىباشد؟
اینگونه نیست که ما نباید در پى درک و فهم فلسفه احکام باشیم و این گونه نیست درک فلسفۀ همه احکام ضرورى باشد، بلکه ما حق داریم در پى فلسفه احکام باشیم، اما نباید انتظار داشته باشیم که تمام حکمتها و فلسفههاى همه احکام الهى را بدانیم و نمىتوانیم اطاعت از دستورات الهى را به فهم فلسفۀ حکمت و یا علت آنها مشروط نماییم. توضیح این که: مطالعه متون اسلامى - قرآن و احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه علیه السلام و گفتگوهاى اصحاب و یاران آنان - نشان مىدهد که همواره بحث از فلسفه احکام در میان آنان رایج بوده و باید هم چنین باشد؛ زیرا روش قرآن را یک روش استدلالى و منطقى آزاد مىدیدند و به خود حق مىدادند در مباحث مربوط به احکام نیز از این روش استفاده کرده، از فلسفه حکم سؤال کنند.
اصولاً آموزههاى اسلامى، خدا را چنین معرفى مىکند: وجودى است بى نهایت از نظر علم و قدرت و بى نیاز از همه چیز و همهکس و همه کارهاى او روى حکمت خاصى است - چه بدانیم و چه ندانیم - عبث و لغو و لهو در کار او راه ندارد و پیامبران را براى تعلیم وتربیت و دعوت به سوى حق و عدالت فرستاده است. چنین معرفى از «خدا» ما را به سؤال از فلسفه احکام و اسرارى که طبعاً در زندگى و سعادت و سرنوشت ما دارد تشویق مىکند. اگر تصور کنیم روش قرآن تنها استدلال در «اصول دین» و مسائل عقیدتى است نه «فروع دین» و «مسائل علمى» اشتباه کردهایم؛ زیرا مىبینیم قرآن مثلاً پس از تشریع روزه ماه مبارک رمضان مىگوید:
«لعلکم تتقون؛ تا شاید شما تقوا پیشه کنید»1 و به این ترتیب فلسفه آن را پرهیز از گناه ذکر مىکند که در پرتو این ریاضت مخصوص اسلامى، تسلط بر نفس و هوسهاى سرکش حاصل مىگردد. و در آیات دیگر نیز به فلسفه و حکمت حکم اشاره شده است.2
و در احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه هدى علیهم السلام نیز موارد فراوانى دیده مىشود که پیشوایان اسلام به ذکر اسرار و فلسفه احکام پرداختهاند3 و کتاب معروف علل الشرایع تألیف محدث بزرگوار مرحوم شیخ صدوق - همان طورى که از نامش پیداست - مجموعهاى از این دست اخبار مىباشد.
بنابراین، هنگامى که مىبینیم قرآن مجید و پیشوایان اسلام در موارد بسیارى به بیان فلسفه و اسرار احکام مىپردازند، دلیل بر این است که چنین حقى را به ما دادهاند که در این باره به بحث بپردازیم، در غیر این صورت مىبایست مردم را به صراحت از بررسى و دقت و پرسش در این قسمت منع مىکردند.
تا این جا نتیجه مىگیریم طرز برداشت اسلام از مسائل دینى بهطور کلى، و گشودن باب استدلال در همه آنها، و هم دریافت و روش مسلمانان و یاران پیغمبر و ائمه علیه السلام در خصوص اسرار احکام، چنین حقى را براى ما محفوظ داشته است.
از یک سو اگر تصور شود ذکر فلسفه احکام ممکن است از اهمیت و قاطعیت و عمومیت آنها بکاهد اشتباه است؛ بلکه بر عکس با اشباع کردن عقل وروح انسان، احکام در زندگى انسان وارد شده و جزء ضروریات و نیازمندىهاى وى مىشود که در این صورت نه تنها به عنوان تعبد خشک، بلکه به عنوان یک واقعیت شناخته شده از آن استقبال خواهد کرد.
از سوى دیگر مىدانیم معلومات ما هر قدر هم با گذشت زمان پیش برود باز محدود است، ما همه چیز را نمىدانیم، اگر مىدانستیم لازم بود قافله علم و دانش بشر متوقف گردد؛ زیرا به پایان راه رسیده بود و این نادانىهاى ماست که دانشمندان بشر را به تلاش و کوشش دائمى براى یافتن «نایافتهها» و کشف «مجهولات» وا مىدارد. بلکه آنچه مىدانیم در برابر آنچه نمىدانیم، قطرهاى در برابر دریا و سطرى از کتابى بسیار عظیم و بزرگ هستى است. حتى در میان مجهولات ما چیزهاى بسیارى است که اگر هم معلم و استادى براى شرح آن از جهانى مافوق جهان ما بیاورند، باز ما استعداد درک آن را نداریم؛ همانطور که بسیارى از مسائل علمى امروز اگر براى انسانهاى هزار سال پیش شرح داده مىشد اصلاً قدرت درک آن را نداشتند، تا چه رسد که بخواهند با پاى عقل و فکر خود به سوى آن بروند.
این را نیز مىدانیم که احکام و دستورات آسمانى از علم بى پایان خداوند سرچشمه مىگیرد، از مبدئى که همه حقایق هستى پیش او روشن است و گذشته و آینده و غیب و شهود براى او مفهومى ندارد، بلکه از همه چیز بهطور یکسان آگاه است.
آیا با توجه به این حقایق مىتوانیم انتظار داشته باشیم که فلسفه همه احکام را درک کنیم؟ اگر چنین بود چه نیازى به پیامبران براى تشریع احکام داشتیم؟ خودمان مىنشستیم و آنچه صلاح و مصلحت بود تصویب مىکردیم و این همه در سنگلاخهاى زندگى سرگردان نمىشدیم! وانگهى مگر ما همه اسرار آفرینش و تمامى موجودات جهان و قوانینى که بر آنها حکومت مىکند و فلسفه وجودى هر یک را مىدانیم؟
احکام تشریعى هم جدا از حقایق آفرینش و تکوین نیست، اطلاعات ما در هر دو قسمت محدود است.
از مجموع این بحث چنین نتیجه مىگیریم که:
ما تنها به اندازه اطلاعات و به میزان معلومات بشرى در هر عصر و زمان مىتوانیم فلسفه و اسرار احکام الهى را دریابیم، نه همه آنها را و اصولاً با عمق و وسعت آن دستورات و محدودیت علم ما، نباید غیر از این انتظار داشته باشیم.
مفهوم این سخن این است که هرگز نمىتوانیم اطاعت از این دستورات و احکام را مشروط به درک و فهم فلسفه آنها کنیم، زیرا در این صورت ادعاى علم نامحدود براى خود کردهایم و دانش خود را در سطح دانش پروردگار آوردهایم و این با هیچ منطقى سازگار نیست.
کوتاه سخن این که: بحث از فلسفه و اسرار احکام و حق ورود در این بحث مطلبى است و مشروط نمودن عمل به احکام، به فهم فلسفۀ آنها مطلبى دیگر و هیچ گاه عمل به یک حکم شرعى مشروط به فهم فلسفه و حکمت آن نبوده و نیست.
ما درباره فلسفه احکام الهى بحث مىکنیم تا به ارزش و اهمیت و آثار مختلف آنها آشناتر شویم، نه براى این که ببینیم آیا باید به آنها عمل کرد یا نه؟
این مسأله درست به این مىماند که از طبیب حاذق معالج خود توضیحاتى درباره فواید داروهایى که براى ما تجویز کرده و چگونگى تأثیر آنها بخواهیم تا آگاهى و علاقه بیشترى به آن پیدا کنیم، نه این که به کار بستن دستورات وى مشروط به توضیحات قانع کننده او باشد، زیرا در این صورت باید خود ما هم طبیب باشیم.
پینوشتها:
(1). بقره/ 183
(2). ر. ک: آلعمران/ 130؛ نور/ 56
(3). وسایل الشیعه، حرّ العاملى، ج 4، ص 9 و ج 10، ص 8
منبع: پرسمان قرآنی فلسفه احکام، سید علی هاشمی نشلجی، نشر جمال، 1390.
بحث از فلسفه احکام و قوانین و مقررات اسلامى، از مهمترین بحث هایى است که امروز با آن سروکار داریم و قسمت قابل توجهى از پرسشها و پاسخ هاى ما را تشکیل مىدهد.
هرکس از خود مىپرسد ما چرا باید نماز بخوانیم؟ چرا به زیارت خانه خدا برویم؟ چرا رباخوارى در اسلام حرام است؟ و چرا خوردن گوشت خوک، ممنوع است؟ و چرا بیش از چهار زن دائم در اسلام حرام شده است؟ و نیز علت تحریم استفاده از ظروف طلا و نقره و... از جمله پرسشهایى است که در فلسفه احکام مطرح است چه مىباشد؟
اینگونه نیست که ما نباید در پى درک و فهم فلسفه احکام باشیم و این گونه نیست درک فلسفۀ همه احکام ضرورى باشد، بلکه ما حق داریم در پى فلسفه احکام باشیم، اما نباید انتظار داشته باشیم که تمام حکمتها و فلسفههاى همه احکام الهى را بدانیم و نمىتوانیم اطاعت از دستورات الهى را به فهم فلسفۀ حکمت و یا علت آنها مشروط نماییم. توضیح این که: مطالعه متون اسلامى - قرآن و احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه علیه السلام و گفتگوهاى اصحاب و یاران آنان - نشان مىدهد که همواره بحث از فلسفه احکام در میان آنان رایج بوده و باید هم چنین باشد؛ زیرا روش قرآن را یک روش استدلالى و منطقى آزاد مىدیدند و به خود حق مىدادند در مباحث مربوط به احکام نیز از این روش استفاده کرده، از فلسفه حکم سؤال کنند.
اصولاً آموزههاى اسلامى، خدا را چنین معرفى مىکند: وجودى است بى نهایت از نظر علم و قدرت و بى نیاز از همه چیز و همهکس و همه کارهاى او روى حکمت خاصى است - چه بدانیم و چه ندانیم - عبث و لغو و لهو در کار او راه ندارد و پیامبران را براى تعلیم وتربیت و دعوت به سوى حق و عدالت فرستاده است. چنین معرفى از «خدا» ما را به سؤال از فلسفه احکام و اسرارى که طبعاً در زندگى و سعادت و سرنوشت ما دارد تشویق مىکند. اگر تصور کنیم روش قرآن تنها استدلال در «اصول دین» و مسائل عقیدتى است نه «فروع دین» و «مسائل علمى» اشتباه کردهایم؛ زیرا مىبینیم قرآن مثلاً پس از تشریع روزه ماه مبارک رمضان مىگوید:
«لعلکم تتقون؛ تا شاید شما تقوا پیشه کنید»1 و به این ترتیب فلسفه آن را پرهیز از گناه ذکر مىکند که در پرتو این ریاضت مخصوص اسلامى، تسلط بر نفس و هوسهاى سرکش حاصل مىگردد. و در آیات دیگر نیز به فلسفه و حکمت حکم اشاره شده است.2
و در احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه هدى علیهم السلام نیز موارد فراوانى دیده مىشود که پیشوایان اسلام به ذکر اسرار و فلسفه احکام پرداختهاند3 و کتاب معروف علل الشرایع تألیف محدث بزرگوار مرحوم شیخ صدوق - همان طورى که از نامش پیداست - مجموعهاى از این دست اخبار مىباشد.
بنابراین، هنگامى که مىبینیم قرآن مجید و پیشوایان اسلام در موارد بسیارى به بیان فلسفه و اسرار احکام مىپردازند، دلیل بر این است که چنین حقى را به ما دادهاند که در این باره به بحث بپردازیم، در غیر این صورت مىبایست مردم را به صراحت از بررسى و دقت و پرسش در این قسمت منع مىکردند.
تا این جا نتیجه مىگیریم طرز برداشت اسلام از مسائل دینى بهطور کلى، و گشودن باب استدلال در همه آنها، و هم دریافت و روش مسلمانان و یاران پیغمبر و ائمه علیه السلام در خصوص اسرار احکام، چنین حقى را براى ما محفوظ داشته است.
از یک سو اگر تصور شود ذکر فلسفه احکام ممکن است از اهمیت و قاطعیت و عمومیت آنها بکاهد اشتباه است؛ بلکه بر عکس با اشباع کردن عقل وروح انسان، احکام در زندگى انسان وارد شده و جزء ضروریات و نیازمندىهاى وى مىشود که در این صورت نه تنها به عنوان تعبد خشک، بلکه به عنوان یک واقعیت شناخته شده از آن استقبال خواهد کرد.
از سوى دیگر مىدانیم معلومات ما هر قدر هم با گذشت زمان پیش برود باز محدود است، ما همه چیز را نمىدانیم، اگر مىدانستیم لازم بود قافله علم و دانش بشر متوقف گردد؛ زیرا به پایان راه رسیده بود و این نادانىهاى ماست که دانشمندان بشر را به تلاش و کوشش دائمى براى یافتن «نایافتهها» و کشف «مجهولات» وا مىدارد. بلکه آنچه مىدانیم در برابر آنچه نمىدانیم، قطرهاى در برابر دریا و سطرى از کتابى بسیار عظیم و بزرگ هستى است. حتى در میان مجهولات ما چیزهاى بسیارى است که اگر هم معلم و استادى براى شرح آن از جهانى مافوق جهان ما بیاورند، باز ما استعداد درک آن را نداریم؛ همانطور که بسیارى از مسائل علمى امروز اگر براى انسانهاى هزار سال پیش شرح داده مىشد اصلاً قدرت درک آن را نداشتند، تا چه رسد که بخواهند با پاى عقل و فکر خود به سوى آن بروند.
این را نیز مىدانیم که احکام و دستورات آسمانى از علم بى پایان خداوند سرچشمه مىگیرد، از مبدئى که همه حقایق هستى پیش او روشن است و گذشته و آینده و غیب و شهود براى او مفهومى ندارد، بلکه از همه چیز بهطور یکسان آگاه است.
آیا با توجه به این حقایق مىتوانیم انتظار داشته باشیم که فلسفه همه احکام را درک کنیم؟ اگر چنین بود چه نیازى به پیامبران براى تشریع احکام داشتیم؟ خودمان مىنشستیم و آنچه صلاح و مصلحت بود تصویب مىکردیم و این همه در سنگلاخهاى زندگى سرگردان نمىشدیم! وانگهى مگر ما همه اسرار آفرینش و تمامى موجودات جهان و قوانینى که بر آنها حکومت مىکند و فلسفه وجودى هر یک را مىدانیم؟
احکام تشریعى هم جدا از حقایق آفرینش و تکوین نیست، اطلاعات ما در هر دو قسمت محدود است.
از مجموع این بحث چنین نتیجه مىگیریم که:
ما تنها به اندازه اطلاعات و به میزان معلومات بشرى در هر عصر و زمان مىتوانیم فلسفه و اسرار احکام الهى را دریابیم، نه همه آنها را و اصولاً با عمق و وسعت آن دستورات و محدودیت علم ما، نباید غیر از این انتظار داشته باشیم.
مفهوم این سخن این است که هرگز نمىتوانیم اطاعت از این دستورات و احکام را مشروط به درک و فهم فلسفه آنها کنیم، زیرا در این صورت ادعاى علم نامحدود براى خود کردهایم و دانش خود را در سطح دانش پروردگار آوردهایم و این با هیچ منطقى سازگار نیست.
کوتاه سخن این که: بحث از فلسفه و اسرار احکام و حق ورود در این بحث مطلبى است و مشروط نمودن عمل به احکام، به فهم فلسفۀ آنها مطلبى دیگر و هیچ گاه عمل به یک حکم شرعى مشروط به فهم فلسفه و حکمت آن نبوده و نیست.
ما درباره فلسفه احکام الهى بحث مىکنیم تا به ارزش و اهمیت و آثار مختلف آنها آشناتر شویم، نه براى این که ببینیم آیا باید به آنها عمل کرد یا نه؟
این مسأله درست به این مىماند که از طبیب حاذق معالج خود توضیحاتى درباره فواید داروهایى که براى ما تجویز کرده و چگونگى تأثیر آنها بخواهیم تا آگاهى و علاقه بیشترى به آن پیدا کنیم، نه این که به کار بستن دستورات وى مشروط به توضیحات قانع کننده او باشد، زیرا در این صورت باید خود ما هم طبیب باشیم.
پینوشتها:
(1). بقره/ 183
(2). ر. ک: آلعمران/ 130؛ نور/ 56
(3). وسایل الشیعه، حرّ العاملى، ج 4، ص 9 و ج 10، ص 8
منبع: پرسمان قرآنی فلسفه احکام، سید علی هاشمی نشلجی، نشر جمال، 1390.