عقل، جهل و مشورت از دیدگاه امام صادق (ع)
حمران بن اعین و صفوان بن مهران جمّال مى گویند:
سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یَقُولُ: لا غِنَى أَخْصَبُ مِنَ الْعَقْلِ، وَلا فَقْرَ أَحَطُّ مِنَ الْحُمْقِ، وَلااسْتِظْهَارَ فِی أَمْرٍ بِأَکْثَرَ مِنَ الْمَشُورَةِ فِیهِ؛
از امام صادق (علیه السلام) شنیدیم که مى فرمود: هیچ ثروتى پربارتر از عقل و هیچ فقرى پست تر از حماقت و هیچ پشتیبانى در کارهاى مهم بهتر از مشورت نیست.
اصول کافى، ج 1، ص 29، کتاب العقل و الجهل، حدیث 34.
شرح حدیث:
حمران و صفوان که بودند؟
این دو از یاران بزرگ امامان شیعه، حضرات امام باقر و صادق وکاظم (علیهم السلام) بودند.{1}
امام باقر (علیه السلام) خطاب به حمران بن اعین جمله اى فرمود که اگر درباره هریک از ما مى فرمود بسیار افتخارآمیز بود؛ فرمود: «لَأَنْتَ مِنْ شیعَتِنا فی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ؛ تو در دنیا و آخرت از شیعیان ما هستى».{2}
امّا صفوان جمّال: امام کاظم (علیه السلام) خطاب به او فرمود: «کُلُّ شَیءٍ مِنْکَ حَسَنٌ جَمیلٌ ما خَلا شَیْئآ واحِداً؛ همه کارهاى تو خوب و زیباست، غیر از یکى!»{3} صفوان پرسید: چه کارى؟ امام فرمود: این که شترانت را به هارون الرشید کرایه مى دهى! صفوان گفت : شتران را براى سفر حج کرایه مى دهم، نه کار دیگر، و خودم همراه آنها نمى روم. امام فرمود: آیا دوست دارى آنها سالم به وطن بازگردند و کرایه شترانت را بدهند؟ رضایت به چند روز زنده ماندن ظالمان عیب زندگى توست. گفت: آقا! آن را برطرف مى کنم؛ سپس تمام شترانش را فروخت. سال بعد هارون او را خواست تا شترانش را کرایه کند. صفوان گفت: شتران را فروختم؟ هارون پرسید: چرا؟ صفوان گفت: پیر و ناتوان شده ام، توان اداره کردن آنها را ندارم. هارون گفت: مى دانم چه کسى تو را وادار به این کار کرده است! اگر سابقه خوب تو نزد ما نبود، تو را به قتل مى رساندم!{4}
به هر حال «حمران» و «صفوان» هر دو از بزرگان بودند، و روایت مورد بحث را که داراى سه جمله کوتاه اما پرمعناست از وجود مقدس امام صادق (علیه السلام) نقل کرده اند.
پربرکت ترین ثروت
جمله اوّل: «لا غِنَى أَخْصَبُ مِنَ الْعَقْلِ». «خصب» به معناى فراوانى نعمت است لذا عرب به سال پرباران «عام الخصب» مى گوید. امام (علیه السلام) مى فرماید: «هیچ ثروت و غنایى، پربرکت تر از ثروت عقل نیست». آبرو، شخصیت، مقامات علمى و سیاسى و نظامى و اجتماعى در دنیا، و شفاعت و نجات در جهان آخرت، همه از محصولات درخت تناور و پربار عقل است. لذا باید به دنبال این ثروت رفت و از ثروت هاى مادى در مسیر آن بهره گرفت.
بدترین نوع فقر
جمله دوم: «لا فَقْرَ أَحَطُّ مِنَ الْحُمْقِ». فقر و ندارى گاه همراه با عزّت و آبرودارى است، به گونه اى که مردم تصوّر مى کنند این شخص فقیر، انسان دارایى است.
همان گونه که خداوند در آیه شریفه 273 سوره بقره به این مطلب اشاره مى فرماید: (یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ).
و گاه همراه با بى شخصیتى و پستى و خوارى است. امام صادق (علیه السلام) بدترین و منحط ترین نوع فقر را حماقت و نادانى مى داند. کسى که عقل و خرد ندارد هیچ چیز ندارد.
مهم ترین پشتیبان
جمله سوم: «وَلا اسْتِظْهَارَ فِی أَمْرٍ بِأَکْثَرَ مِنَ الْمَشُورَةِ فِیهِ». مشورت نیز در مسیر عقل است، چون درحقیقت ضمیمه کردن عقل خود به عقل دیگران است (مَنْ شاوَرَ الرِّجالَ شارَکَها فی عُقُولِها){5} اگر با یک نفر مشورت کنیم یک عقل را به عقلمان ضمیمه کرده ایم و اگر با ده نفر، ده عقل را و... .
انسان داراى هر مقامى از مقامات اجتماعى باشد اگر مشورت نکند خطا مى کند. چیزى که ضریب خطاها را کاهش مى دهد مشورت است. چقدر خوب و شایسته است که به این دستور اسلامى که در دو جاى قرآن آمده{6} و روایات فراوانى{7} بر آن تأکید کرده است، مقامات بلندمرتبه و افراد عادى، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، همه و همه عمل کنند.
شرایط مشاور
البتّه طرف مشورت باید شرایطى داشته باشد که حضرت على (علیه السلام) در عهدنامه مالک اشتر به سه مورد آن اشاره مى کند:
«وَ لاَ تُدْخِلَنَّ فِی مَشْوِرَتِکَ بَخِیلاً... وَ لاَ جَبَاناً... وَ لاَ حَرِیصاً؛ بخیل وترسو و حریص را در مشورت خود دخالت مده!».{8}
چون اگر مشاور بخیل باشد و تو قصد کمک به نیازمندان را داشته باشى، مانع احسانت مى شود. آینده را برایت تیره و تاریک ترسیم کرده، فیض انفاق را از تو سلب مى کند. و اگر ترسو باشد، اجازه نمى دهد به کارهاى بزرگ که نیاز به شجاعت و بى باکى دارد اقدام کنى. و اگر حریص باشد تو را به کسب درآمد بیشتر و منافع افزون تر از هر طریقى ترغیب مى کند و این راه منتهى به ظلم به دیگران مى گردد. سپس حضرت ریشه هر سه صفت (بخل و ترس و حرص) را سوء ظن به خداوند متعال بیان مى کند. اگر انسان به خداوند بدبین نباشد و او را قادر مطلق بداند، نه جایى براى بخل مى ماند، چون خداوندِ رازق، روزى همه را مى دهد، نه جایى براى ترس، چراکه خداوند، قادر به حمایت از بندگانش مى باشد و نه جایى براى حرص، زیرا چنان شخصى بر خداوند توکل مى کند وبه فضل او امید مى بندد.
خلاصه این که مشورت اهمیّت فراوانى دارد و به راستى هیچ پشتیبانى بهتر از مشورت نیست.
این همه تأکید بر عقل براى چه؟
در پایان مباحث کتاب عقل و جهل اصول کافى دوباره این سؤال را تکرار مى کنیم: چرا امامان معصوم (علیهم السلام) به ویژه امام صادق و امام کاظم (علیهما السلام) این قدر بر بیان اهمیت عقل و اندیشه و جایگاه خطیر و ارزشمند آن پافشارى مى کردند؟
جواب: ظاهراً در آن زمان گروه قابل ملاحظه اى از مسلمانان که پیوندى با اهل بیت (علیهم السلام) نداشتند، منکر حجیت عقل شده و تنها بر وحى تکیه مى کردند، رواج این تفکّر، خطرات و آثار نامطلوب فراوانى داشت که امامان معصوم (علیهم السلام) به منظور مقابله با این مسیر انحرافى، به طور مکرّر بر حجیّت و اهمیّت عقل پافشارى مى کردند.
ازجمله آثار نامطلوب انکار حجیّت عقل، ـ همان گونه که گذشت ـ نپذیرفتن حُسن و قبح عقلى بود. هنگامى که از منکران حجیت عقل مى پرسیدند: آیا عدل خوب و ظلم بد است؟ مى گفتند: ما نمى دانیم! اگر خداوند عدل را خوب و ظلم را بد بداند ما هم چنین مى گوییم و اگر خداوند عدل را بد و ظلم را خوب بداند ما مخالفتى نداریم!
فاصله گرفتن از عقل، چهره دین را آن قدر زشت مى کند که ممکن است انسان منکر بدیهیات شود.
از دیگر آثار انکار حجیت عقل، پذیرش مکتب جبر است؛ در حالى که این مسئله لوازم غیر قابل قبولى دارد. اگر جبر را بپذیریم ثواب و عقاب بى معنا مى شود؛ چون نه کسى که عبادت کرده اختیارى داشته و نه کسى که گناه کرده از روى میل و اراده آن را انجام داده است. بنابراین، نه این استحقاق ثواب دارد و نه آن مستحق مجازات است. منکران حجیت عقل تا آنجا پیش رفته اند که مى گویند: اگر خداوند تمام بدکاران را به بهشت و تمام محسنین و خوبان را به جهنم ببرد هیچ اشکالى ندارد!
خلاصه این که راز اهمیت فراوان عقل و آثار و فواید آن در روایت هاى متعدد، جلوگیرى از مسیر خطرناک انکار حجیّت عقل بوده است.
پینوشتها:
1. جامع الرواة، ج 1، ص 278 و 412.
2. جامع الرواة، ج 1، ص 278.
3. جامع الرواة، ج 1، ص 412.
4. تنقیح المقال، ج 2، ص 99 و 100.
5. بحارالانوار، ج 75، ص 104، ح 38.
6. آل عمران، آیه 159 ؛ شورى، آیه 38.
7. بحارالانوار، ج 75، ص 98 به بعد.
8. نهج البلاغه، نامه 53 (عهدنامه مالک اشتر)، ج 3، ص 148.
منبع: نخستین آفریده خدا، آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظله)، تهیه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادی، انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام، قم، 1394.
این دو از یاران بزرگ امامان شیعه، حضرات امام باقر و صادق وکاظم (علیهم السلام) بودند.{1}
امام باقر (علیه السلام) خطاب به حمران بن اعین جمله اى فرمود که اگر درباره هریک از ما مى فرمود بسیار افتخارآمیز بود؛ فرمود: «لَأَنْتَ مِنْ شیعَتِنا فی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ؛ تو در دنیا و آخرت از شیعیان ما هستى».{2}
امّا صفوان جمّال: امام کاظم (علیه السلام) خطاب به او فرمود: «کُلُّ شَیءٍ مِنْکَ حَسَنٌ جَمیلٌ ما خَلا شَیْئآ واحِداً؛ همه کارهاى تو خوب و زیباست، غیر از یکى!»{3} صفوان پرسید: چه کارى؟ امام فرمود: این که شترانت را به هارون الرشید کرایه مى دهى! صفوان گفت : شتران را براى سفر حج کرایه مى دهم، نه کار دیگر، و خودم همراه آنها نمى روم. امام فرمود: آیا دوست دارى آنها سالم به وطن بازگردند و کرایه شترانت را بدهند؟ رضایت به چند روز زنده ماندن ظالمان عیب زندگى توست. گفت: آقا! آن را برطرف مى کنم؛ سپس تمام شترانش را فروخت. سال بعد هارون او را خواست تا شترانش را کرایه کند. صفوان گفت: شتران را فروختم؟ هارون پرسید: چرا؟ صفوان گفت: پیر و ناتوان شده ام، توان اداره کردن آنها را ندارم. هارون گفت: مى دانم چه کسى تو را وادار به این کار کرده است! اگر سابقه خوب تو نزد ما نبود، تو را به قتل مى رساندم!{4}
به هر حال «حمران» و «صفوان» هر دو از بزرگان بودند، و روایت مورد بحث را که داراى سه جمله کوتاه اما پرمعناست از وجود مقدس امام صادق (علیه السلام) نقل کرده اند.
پربرکت ترین ثروت
جمله اوّل: «لا غِنَى أَخْصَبُ مِنَ الْعَقْلِ». «خصب» به معناى فراوانى نعمت است لذا عرب به سال پرباران «عام الخصب» مى گوید. امام (علیه السلام) مى فرماید: «هیچ ثروت و غنایى، پربرکت تر از ثروت عقل نیست». آبرو، شخصیت، مقامات علمى و سیاسى و نظامى و اجتماعى در دنیا، و شفاعت و نجات در جهان آخرت، همه از محصولات درخت تناور و پربار عقل است. لذا باید به دنبال این ثروت رفت و از ثروت هاى مادى در مسیر آن بهره گرفت.
بدترین نوع فقر
جمله دوم: «لا فَقْرَ أَحَطُّ مِنَ الْحُمْقِ». فقر و ندارى گاه همراه با عزّت و آبرودارى است، به گونه اى که مردم تصوّر مى کنند این شخص فقیر، انسان دارایى است.
همان گونه که خداوند در آیه شریفه 273 سوره بقره به این مطلب اشاره مى فرماید: (یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ).
و گاه همراه با بى شخصیتى و پستى و خوارى است. امام صادق (علیه السلام) بدترین و منحط ترین نوع فقر را حماقت و نادانى مى داند. کسى که عقل و خرد ندارد هیچ چیز ندارد.
مهم ترین پشتیبان
جمله سوم: «وَلا اسْتِظْهَارَ فِی أَمْرٍ بِأَکْثَرَ مِنَ الْمَشُورَةِ فِیهِ». مشورت نیز در مسیر عقل است، چون درحقیقت ضمیمه کردن عقل خود به عقل دیگران است (مَنْ شاوَرَ الرِّجالَ شارَکَها فی عُقُولِها){5} اگر با یک نفر مشورت کنیم یک عقل را به عقلمان ضمیمه کرده ایم و اگر با ده نفر، ده عقل را و... .
انسان داراى هر مقامى از مقامات اجتماعى باشد اگر مشورت نکند خطا مى کند. چیزى که ضریب خطاها را کاهش مى دهد مشورت است. چقدر خوب و شایسته است که به این دستور اسلامى که در دو جاى قرآن آمده{6} و روایات فراوانى{7} بر آن تأکید کرده است، مقامات بلندمرتبه و افراد عادى، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، همه و همه عمل کنند.
شرایط مشاور
البتّه طرف مشورت باید شرایطى داشته باشد که حضرت على (علیه السلام) در عهدنامه مالک اشتر به سه مورد آن اشاره مى کند:
«وَ لاَ تُدْخِلَنَّ فِی مَشْوِرَتِکَ بَخِیلاً... وَ لاَ جَبَاناً... وَ لاَ حَرِیصاً؛ بخیل وترسو و حریص را در مشورت خود دخالت مده!».{8}
چون اگر مشاور بخیل باشد و تو قصد کمک به نیازمندان را داشته باشى، مانع احسانت مى شود. آینده را برایت تیره و تاریک ترسیم کرده، فیض انفاق را از تو سلب مى کند. و اگر ترسو باشد، اجازه نمى دهد به کارهاى بزرگ که نیاز به شجاعت و بى باکى دارد اقدام کنى. و اگر حریص باشد تو را به کسب درآمد بیشتر و منافع افزون تر از هر طریقى ترغیب مى کند و این راه منتهى به ظلم به دیگران مى گردد. سپس حضرت ریشه هر سه صفت (بخل و ترس و حرص) را سوء ظن به خداوند متعال بیان مى کند. اگر انسان به خداوند بدبین نباشد و او را قادر مطلق بداند، نه جایى براى بخل مى ماند، چون خداوندِ رازق، روزى همه را مى دهد، نه جایى براى ترس، چراکه خداوند، قادر به حمایت از بندگانش مى باشد و نه جایى براى حرص، زیرا چنان شخصى بر خداوند توکل مى کند وبه فضل او امید مى بندد.
خلاصه این که مشورت اهمیّت فراوانى دارد و به راستى هیچ پشتیبانى بهتر از مشورت نیست.
این همه تأکید بر عقل براى چه؟
در پایان مباحث کتاب عقل و جهل اصول کافى دوباره این سؤال را تکرار مى کنیم: چرا امامان معصوم (علیهم السلام) به ویژه امام صادق و امام کاظم (علیهما السلام) این قدر بر بیان اهمیت عقل و اندیشه و جایگاه خطیر و ارزشمند آن پافشارى مى کردند؟
جواب: ظاهراً در آن زمان گروه قابل ملاحظه اى از مسلمانان که پیوندى با اهل بیت (علیهم السلام) نداشتند، منکر حجیت عقل شده و تنها بر وحى تکیه مى کردند، رواج این تفکّر، خطرات و آثار نامطلوب فراوانى داشت که امامان معصوم (علیهم السلام) به منظور مقابله با این مسیر انحرافى، به طور مکرّر بر حجیّت و اهمیّت عقل پافشارى مى کردند.
ازجمله آثار نامطلوب انکار حجیّت عقل، ـ همان گونه که گذشت ـ نپذیرفتن حُسن و قبح عقلى بود. هنگامى که از منکران حجیت عقل مى پرسیدند: آیا عدل خوب و ظلم بد است؟ مى گفتند: ما نمى دانیم! اگر خداوند عدل را خوب و ظلم را بد بداند ما هم چنین مى گوییم و اگر خداوند عدل را بد و ظلم را خوب بداند ما مخالفتى نداریم!
فاصله گرفتن از عقل، چهره دین را آن قدر زشت مى کند که ممکن است انسان منکر بدیهیات شود.
از دیگر آثار انکار حجیت عقل، پذیرش مکتب جبر است؛ در حالى که این مسئله لوازم غیر قابل قبولى دارد. اگر جبر را بپذیریم ثواب و عقاب بى معنا مى شود؛ چون نه کسى که عبادت کرده اختیارى داشته و نه کسى که گناه کرده از روى میل و اراده آن را انجام داده است. بنابراین، نه این استحقاق ثواب دارد و نه آن مستحق مجازات است. منکران حجیت عقل تا آنجا پیش رفته اند که مى گویند: اگر خداوند تمام بدکاران را به بهشت و تمام محسنین و خوبان را به جهنم ببرد هیچ اشکالى ندارد!
خلاصه این که راز اهمیت فراوان عقل و آثار و فواید آن در روایت هاى متعدد، جلوگیرى از مسیر خطرناک انکار حجیّت عقل بوده است.
پینوشتها:
1. جامع الرواة، ج 1، ص 278 و 412.
2. جامع الرواة، ج 1، ص 278.
3. جامع الرواة، ج 1، ص 412.
4. تنقیح المقال، ج 2، ص 99 و 100.
5. بحارالانوار، ج 75، ص 104، ح 38.
6. آل عمران، آیه 159 ؛ شورى، آیه 38.
7. بحارالانوار، ج 75، ص 98 به بعد.
8. نهج البلاغه، نامه 53 (عهدنامه مالک اشتر)، ج 3، ص 148.
منبع: نخستین آفریده خدا، آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظله)، تهیه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادی، انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام، قم، 1394.