تله های ذهنی، موفقیت را نه شکار بلکه از بین می برد.
چکیده: خطاهای شناختی از جمله بحثهای مهم در حوزه مدیریت و روانشناسی محسوب میشوند این خطاها، هنگام تحلیل و تفسیر و قضاوت در مورد رویدادها ما را به دام خود گرفتار میکنند و باعث میشوند که ما نتوانیم شرایط موجود را به درستی ارزیابی کرده و بهترین گزینهی پیش رو را انتخاب کنیم. با ما همراه باشید تا با خطاهای شناختی آشنا شوید.
تعداد کلمات 1377 / تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
تعداد کلمات 1377 / تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
خطاهای شناختی چیست؟
از جمله مواردی که در زندگی فردی و خانوادگی هر کسی مشکل ایجاد می کند خطاهای شناختی یا به تعبیری تله های ذهنی هستند. خطاهای شناختی یعنی پردازش اطلاعات بصورت صحیح صورت نگیرد و ما مسائل را آنطور که واقعا هستند نبینیم و آنها را کم و زیاد کنیم، که این مسئله موجب بوجود آمدن مشکل می شود؛ برای مثال فرض کنید همراه خود ۱۰ هزار تومان پول دارید و قصد دارید که قبض برق خانه را هم پرداخت کنید که مبلغ آن ۹۰۰۰ تومان است خب طبیعتا با این پول می توان آن قبض را پرداخت کرد؛ اما فرض کنید که ۷ هزار تومان پول دارید، اما نمی دانید که میزان واقعی پولی که همراه دارید چقدر است ولی تصور می کنید که پولتان در حدود ۱۰ هزار تومان است حال اگر بخواهید همان قبض را بپردازید آیا می شود؟ جواب خیر است چراکه میزان برآورد از پول همراه، صحیح نبوده است.
از این جهت همه افراد جامعه نیاز دارند تا خطاهای شناختی و تله های ذهنی خود را شناسایی کنند تا از این طریق بتوانند واقعیت ها را از گمان ها، فرض ها، و تصورات متمایز کنند. واقعیت ها را آنطور هستند ببینند نه بیشتر و نه کمتر، که نتیجه آن سلامت روان بیشتر، و زندگی بهتر خواهد بود. اما برای اینکه این اتفاق بیافتد هر فرد باید فعالانه به شناسایی خطاهای شناختی خود بپردازد و از آنها بپرهیزد.
از این جهت همه افراد جامعه نیاز دارند تا خطاهای شناختی و تله های ذهنی خود را شناسایی کنند تا از این طریق بتوانند واقعیت ها را از گمان ها، فرض ها، و تصورات متمایز کنند. واقعیت ها را آنطور هستند ببینند نه بیشتر و نه کمتر، که نتیجه آن سلامت روان بیشتر، و زندگی بهتر خواهد بود. اما برای اینکه این اتفاق بیافتد هر فرد باید فعالانه به شناسایی خطاهای شناختی خود بپردازد و از آنها بپرهیزد.
فهرست خطاهای شناختی
1) ذهن خوانی: شما فرض را بر این می گذارید که می دانید آدم ها چه فکر می کنند بی آن که شواهد کافی درباره افکارشان داشته باشید؛ و یا طرف مقابل هر حرفی می زند یک برداشت شخصی از آن مسئله می کنیم که منظور طرف مقابل نیست! مثلا با خود می گویید «تو فکر می کنی من یک احمق هستم» در صورتی که طرف مقابل اصلا این حرف را نزده است.
2) پیش گویی: آینده را پیش گویی می کنید. پیشگویی می کنید که اوضاع بدتر خواهد شد یا خطری در پیش است. مثلا «در امتحان قبول نخواهم شد» یا «او این بار هم به من طعنه خواهد زد» یا «رفتار او تغییر نخواهد کرد«
3) فاجعه سازی: شما بر این باورید که آن چه که اتفاق افتاده است یا اتفاق خواهد افتاد آن چنان دردناک و غیرقابل تحمل خواهد بود که شما نمی توانید آن را تحمل کنید. مثلا «اگر او به من کنایه بزند من دیگر بدبخت می شوم«
4) برچسب زدن : یک ویژگی منفی خیلی کلی را به خود و دیگران نسبت می دهید. مثلا: «او بی لیاقت است» یا «آدم بیچاره و ضعیفی هستم«
5) دست کم گرفتن جنبه های مثبت (بی ارزش انگاشتن نکات مثبت) : مدعی هستید که دستاوردهای مثبت شما یا دیگران ناچیز و جزئی هستند مثلا: «این وظیفه زن خانه است که به همسرش توجه کند بنابراین وقتی به من توجه می کند شق القمر نکرده است» یا «این موفقیت ها که مهم نیستند، خیلی آسان بدست آمده اند»
۶) فیلتر منفی : تقریبا منحصرا بر جنبه های منفی متمرکز می شوید و به ندرت به جنبه های مثبت توجه می کنید. مثلا «اگر نگاهی بیاندازید متوجه می شوید چه تعداد آدمهایی هستند که مرا دوست ندارند«
7) تعمیم افراطی : صرفا براساس یک رویداد خاص، یک الگوی کلی و فراگیر منفی را استنباط می کنید. مثلا: «این اتفاق همیشه برای من پیش می آید، انگار من خیلی جاها شکست می خورم»
۸) تفکر دو قطبی : آدم ها یا رویدادها را به صورت همه یا هیچ می بینید. مثلا «همه مرا کنار گذاشته اند» یا «وقت تلف کردن بود«
۹) بایدها: رویدادها را براساس این که چه طور باید می بودند تفسیر می کنید و نه براساس این که واقعا چه طور هستند. مثلا «باید خوب عمل کنم، و اگر خوب عمل نکنم یعنی شکست خورده ام«
۱۰) شخصی سازی: به خاطر اتفاقات ناخوشایند منفی، تقصیر زیادی را به صورت غیر منصفانه به خود نسبت می دهید و به این موضوع توجه نمی کنید که دیگران باعث اتفاقات خاص می شوند مثلا «باعث این مسئله من بودم، تمام مشکلات تقصیر من است«
۱۱) مقصر دانستن دیگران در زندگی شخصی: فرد دیگری را منبع اصلی احساس های منفی تان می دانید و مسئولیت تغییر خودتان را نمی پذیرید. مثلا «تقصیر اوست که من الآن این گونه احساس می کنم» یا «تمام مشکلات من تقصیر والدینم است«
۱۲) مقایسه های غیرمنصفانه نابجا: اتفاق ها را براساس استانداردهایی تفسیر می کنید که واقع بینانه نیستند. به این ترتیب که به افرادی توجه می کنید که بهتر از شما عمل می کنند و در نتیجه خودتان را در مقایسه با دیگران حقیر و پست می بینید. مثلا «دیگران بهتر از من امتحان دادند» یا «او در مقایسه با من موفق تر است «
۱۳) همیشه پشیمان بودن : تمرکز و اشتغال ذهنی با این که من می توانستم بهتر از این ها عمل کنم به جای توجه به این که من الآن چه کارهایی را می توانم بهتر انجام بدهم. مثلا «اگر تلاش کرده بودم می توانستم شغل بهتری داشته باشم» یا «نباید این حرف را می زدم»
۱۴) نکندکه؟: یک سلسله سؤال ها می پرسید که همه به این صورت هستند که نکند که «اتفاق خاصی بیافتد؟» و البته شما هرگز از پاسخی که به خود می دهید راضی نیستید. مثلا «نکند که نفسم بند بیاید» یا «درست می گویی، ولی نکند که خراب کنم؟ «
۱۵) استدلال احساسی (هیجانی) : اجازه می دهید که احساس هایتان، تفسیرتان از واقعیت را هدایت کنند مثلا «احساس افسردگی می کنم، و این یعنی ازدواجم به بن بست خورده است«
۱۶) ناتوانی در عدم تأیید شواهد: همه مدارک یا شواهد بر علیه افکار منفی تان را رد می کنید. مثلا وقتی این تفکر را دارید که به دوست داشتنی نیستم «در مدرکی که نشان بدهد آدم ها شما را دوست دارند را رد می کنید. در نتیجه افکارتان قابل رد کردن نیستند. مثال دیگر: «از فرد خواسته می شود دلیل بیاورد اما ناتوان از ارائه آنهاست «
۱۷) برخورد قضاوتی(قضاوت کردن): خودتان، دیگران و اتفاق ها را به جای این که فقط توصیف کنید، بپذیرید یا درک کنید، به صورت سیاه و سفید ارزیابی می کنید (خوب و بد یا برتر و بدتر ). خودتان و دیگران را براساس معیارهای دلبخواه و سلیقه ای قضاوت می کنید و به این نتیجه می رسید که خودتان یا دیگران کوتاهی کرده اید. به قضاوت دیگران یا به قضاوت سخت گیرانه از خودتان درباره خویش بها می دهید . مثلا «من نباید به حرفهای او گوش بدم چون او کوچکتر از من است» یا «ببین او چقدر موفق است، در حالی که من موفق نیستم«
۱۸) معیارهای دوگانه: برای ارزیابی خودمان و دیگران از معیارهای متفاوتی استفاده می کنیم. اگر چیزی برای ما باشد خوب است اگر برای دیگران باشد بد است. مثلا «اگر من سیگار مصرف کنم، خوب است؛ اما اگر پسرم مصرف کند، بد است «
۱۹) استنباط دل بخواهی: از یک ماجرا یا قضیه برداشت شخصی داشته باشیم و آنرا کامل و صحیح بدانیم. مثلا «از حرفهای دیگر، تعبیرهای خودم را داشته باشم» یا «تو منظورت این بود که«
۲۰) جداسازی گزینشی: بخشی از ماجرا را می بینیم و بخش دیگر را نمی بینیم یا نمی خواهیم ببینیم. مثلا «در دعواهای زناشویی، فقط تقصیرهای طرف مقابل را می بینند و همه تقصیر را گردن طرف مقابل می اندازیم«
۲۱)جا زدن فرض بجای حکم: برخی از افراد برداشتهاء فرضها و حدس های خود را جای حکم می گذارند و از این طریق طرف مقابل را محکوم می کنند. یعنی برداشت شخصی خود را بدون توجه به واقعیت ها، کاملا صحیح می پندارند.
نویسنده : علیرضا کریمی وکیل
2) پیش گویی: آینده را پیش گویی می کنید. پیشگویی می کنید که اوضاع بدتر خواهد شد یا خطری در پیش است. مثلا «در امتحان قبول نخواهم شد» یا «او این بار هم به من طعنه خواهد زد» یا «رفتار او تغییر نخواهد کرد«
3) فاجعه سازی: شما بر این باورید که آن چه که اتفاق افتاده است یا اتفاق خواهد افتاد آن چنان دردناک و غیرقابل تحمل خواهد بود که شما نمی توانید آن را تحمل کنید. مثلا «اگر او به من کنایه بزند من دیگر بدبخت می شوم«
4) برچسب زدن : یک ویژگی منفی خیلی کلی را به خود و دیگران نسبت می دهید. مثلا: «او بی لیاقت است» یا «آدم بیچاره و ضعیفی هستم«
5) دست کم گرفتن جنبه های مثبت (بی ارزش انگاشتن نکات مثبت) : مدعی هستید که دستاوردهای مثبت شما یا دیگران ناچیز و جزئی هستند مثلا: «این وظیفه زن خانه است که به همسرش توجه کند بنابراین وقتی به من توجه می کند شق القمر نکرده است» یا «این موفقیت ها که مهم نیستند، خیلی آسان بدست آمده اند»
۶) فیلتر منفی : تقریبا منحصرا بر جنبه های منفی متمرکز می شوید و به ندرت به جنبه های مثبت توجه می کنید. مثلا «اگر نگاهی بیاندازید متوجه می شوید چه تعداد آدمهایی هستند که مرا دوست ندارند«
7) تعمیم افراطی : صرفا براساس یک رویداد خاص، یک الگوی کلی و فراگیر منفی را استنباط می کنید. مثلا: «این اتفاق همیشه برای من پیش می آید، انگار من خیلی جاها شکست می خورم»
۸) تفکر دو قطبی : آدم ها یا رویدادها را به صورت همه یا هیچ می بینید. مثلا «همه مرا کنار گذاشته اند» یا «وقت تلف کردن بود«
۹) بایدها: رویدادها را براساس این که چه طور باید می بودند تفسیر می کنید و نه براساس این که واقعا چه طور هستند. مثلا «باید خوب عمل کنم، و اگر خوب عمل نکنم یعنی شکست خورده ام«
۱۰) شخصی سازی: به خاطر اتفاقات ناخوشایند منفی، تقصیر زیادی را به صورت غیر منصفانه به خود نسبت می دهید و به این موضوع توجه نمی کنید که دیگران باعث اتفاقات خاص می شوند مثلا «باعث این مسئله من بودم، تمام مشکلات تقصیر من است«
۱۱) مقصر دانستن دیگران در زندگی شخصی: فرد دیگری را منبع اصلی احساس های منفی تان می دانید و مسئولیت تغییر خودتان را نمی پذیرید. مثلا «تقصیر اوست که من الآن این گونه احساس می کنم» یا «تمام مشکلات من تقصیر والدینم است«
۱۲) مقایسه های غیرمنصفانه نابجا: اتفاق ها را براساس استانداردهایی تفسیر می کنید که واقع بینانه نیستند. به این ترتیب که به افرادی توجه می کنید که بهتر از شما عمل می کنند و در نتیجه خودتان را در مقایسه با دیگران حقیر و پست می بینید. مثلا «دیگران بهتر از من امتحان دادند» یا «او در مقایسه با من موفق تر است «
۱۳) همیشه پشیمان بودن : تمرکز و اشتغال ذهنی با این که من می توانستم بهتر از این ها عمل کنم به جای توجه به این که من الآن چه کارهایی را می توانم بهتر انجام بدهم. مثلا «اگر تلاش کرده بودم می توانستم شغل بهتری داشته باشم» یا «نباید این حرف را می زدم»
۱۴) نکندکه؟: یک سلسله سؤال ها می پرسید که همه به این صورت هستند که نکند که «اتفاق خاصی بیافتد؟» و البته شما هرگز از پاسخی که به خود می دهید راضی نیستید. مثلا «نکند که نفسم بند بیاید» یا «درست می گویی، ولی نکند که خراب کنم؟ «
۱۵) استدلال احساسی (هیجانی) : اجازه می دهید که احساس هایتان، تفسیرتان از واقعیت را هدایت کنند مثلا «احساس افسردگی می کنم، و این یعنی ازدواجم به بن بست خورده است«
۱۶) ناتوانی در عدم تأیید شواهد: همه مدارک یا شواهد بر علیه افکار منفی تان را رد می کنید. مثلا وقتی این تفکر را دارید که به دوست داشتنی نیستم «در مدرکی که نشان بدهد آدم ها شما را دوست دارند را رد می کنید. در نتیجه افکارتان قابل رد کردن نیستند. مثال دیگر: «از فرد خواسته می شود دلیل بیاورد اما ناتوان از ارائه آنهاست «
۱۷) برخورد قضاوتی(قضاوت کردن): خودتان، دیگران و اتفاق ها را به جای این که فقط توصیف کنید، بپذیرید یا درک کنید، به صورت سیاه و سفید ارزیابی می کنید (خوب و بد یا برتر و بدتر ). خودتان و دیگران را براساس معیارهای دلبخواه و سلیقه ای قضاوت می کنید و به این نتیجه می رسید که خودتان یا دیگران کوتاهی کرده اید. به قضاوت دیگران یا به قضاوت سخت گیرانه از خودتان درباره خویش بها می دهید . مثلا «من نباید به حرفهای او گوش بدم چون او کوچکتر از من است» یا «ببین او چقدر موفق است، در حالی که من موفق نیستم«
۱۸) معیارهای دوگانه: برای ارزیابی خودمان و دیگران از معیارهای متفاوتی استفاده می کنیم. اگر چیزی برای ما باشد خوب است اگر برای دیگران باشد بد است. مثلا «اگر من سیگار مصرف کنم، خوب است؛ اما اگر پسرم مصرف کند، بد است «
۱۹) استنباط دل بخواهی: از یک ماجرا یا قضیه برداشت شخصی داشته باشیم و آنرا کامل و صحیح بدانیم. مثلا «از حرفهای دیگر، تعبیرهای خودم را داشته باشم» یا «تو منظورت این بود که«
۲۰) جداسازی گزینشی: بخشی از ماجرا را می بینیم و بخش دیگر را نمی بینیم یا نمی خواهیم ببینیم. مثلا «در دعواهای زناشویی، فقط تقصیرهای طرف مقابل را می بینند و همه تقصیر را گردن طرف مقابل می اندازیم«
۲۱)جا زدن فرض بجای حکم: برخی از افراد برداشتهاء فرضها و حدس های خود را جای حکم می گذارند و از این طریق طرف مقابل را محکوم می کنند. یعنی برداشت شخصی خود را بدون توجه به واقعیت ها، کاملا صحیح می پندارند.
نویسنده : علیرضا کریمی وکیل
بیشتر بخوانید :
خطاهای شناختی را مهار کنیم
با خطاهای شناختی بیشتر آشنا شویم