والدینی که برای پرورش هوش هیجانی کودک تلاش میورزند، باعث میشوند کودک از سلامت جسمانی و پیشرفت تحصیلی بیشتری برخوردار باشد.
چکیده : تکنیک هایی وجود دارند که "هدایت عاطفی" نامیده می شوند و در واقع یک دستورالعمل گام به گام است که شما می توانید با استفاده از آن به کودک خود آموزش دهید که احساساتش را تجزیه و تحلیل کرده و در هنگام برخورد با مشکلات روحی و عاطفی آنها را مدیریت کند. با ما همراه باشید.
تعداد کلمات 1244 / تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
تعداد کلمات 1244 / تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
تعریف هوش هیجانی
حتماً در زندگی خود با افرادی برخورد کردهایم که شنوندههای خوبی هستند. فارغ از آنکه چه مشکلی داریم و در چه موقعیتی گیر کردهایم، آنها بهنظر میدانند چه بگویند و چطور بگویند تا نه تنها به ما بر نخورد و ناراحت نشویم، بلکه باعث خوشبینی و امید در ما شوند.
این افراد دارای هوش هیجانی بالایی هستند. آنها افرادی باملاحظه و با روحیه مراقبت از اطرافیان خود هستند. آنها در زمان استرس عصبانی نمیشوند. بلکه با حفظ آرامش بهدنبال راهحل میگردند. آنها با خود صادق هستند و انتقادات را بهراحتی میپذیرند و در جهت بهبود عملکرد خود استفاده میکنند. آنها عواطف افراد دیگر را بهخوبی حس میکنند.
در تعریف هوش هیجانی، آن را ۱) شناسایی و مدیریت عواطف و هیجانات خود و دیگران و ۲) استفاده از این هیجانات برای برقراری ارتباط بهتر با خود و دیگران میدانند. بهطور معمول هوش هیجانی را شامل چهار مولفه میدانند:
۱. تشخیص هیجانات در خود و دیگران.
۲. درک هیجانات (درک اطلاعاتی که هر هیجان در بر دارد. بهطور مثال، شادی نشانه جمع گرایی و غم نشانه تمایل به انزوا است).
۳. توانایی کنترل عواطف و هیجانات و استفاده از آنها در وظایفی چون تفکر و حل مساله (تصمیمسازی تنها بر اساس قوای شناختی صورت نمیگیرد و مراکز هیجانی مغز نیز در تصمیمگیری دخیل هستند).
۴. توانایی مدیریت عواطف و هیجانات که شامل تنظیم هیجانات خود و دیگران و آرام کردن آنها میشود. در عین حال، مدیریت هیجان شامل استفاده از هیجانات بهطور مطلوب برای رشد فرد نیز میشود (بهطور مثال، در حین غم، فرد بیشتر متفکر و تحلیلگر میشود).
طبق تحقیقات پژوهشگران، آگاهی از هیجانات و توانایی کنترل احساسات در موفقیت و شادکامی افراد و بهعبارتی دیگر پرورش هوش هیجانی کودک در تمامی جنبههای زندگی او از جمله تحصیلات، شغل و ازدواج از نقش هوش بهر بیشتر است. مدتها پژوهشگران متوجه شده بودند که تنها با عامل هوش شناختی نمیتوانند موفقیت و شکستهای فرد را پیشبینی کنند. افرادی وجود دارند که با هوش شناختی بالا (IQ) عملا در زندگی ناموفق میباشند و افراد دیگری که بهظاهر هوش بالایی ندارند، ولی در جنبههای متفاوت زندگی موفق میباشند. بر اساس تحقیقات صورت گرفته، تفاوت آنها در میزان هوش هیجانی آنها است.
بر اساس پژوهشهای انجام شده، کودکانی که هوش هیجانی بالایی دارند قدرت توجه بیشتری دارند، در فعالیتهای مدرسه مشارکت بیشتری میکنند، روابط مثبت بیشتری دارند و همدلی بیشتری با دیگران میکنند. آنها رفتار بهتری داشته و تحصیلات بالاتری خواهند داشت.
برای والدین، هوش هیجانی عبارت است از آگاهی از احساسات فرزندان و توانایی همدلی کردن با آنها و برای کودکان عبارت است از توانایی کنترل امیال و به تاخیر انداختن ارضای نیازها، ایجاد انگیزه در خود، درک نشانههای اجتماعی اطرافیان و مقابله با فراز و نشیبهای زندگی.
والدینی که برای پرورش هوش هیجانی کودک تلاش میورزند، باعث میشوند کودک از سلامت جسمانی و پیشرفت تحصیلی بیشتری برخوردار باشد. کودکان آنها با دوستان خود بهتر کنار میآیند. مشکلات رفتاری کمتری دارند و تمایل آنها به پرخاشگری و خشونت کمتر است. و مهمتر از همه آنکه در مواجهه با مشکلات و مصائب بهتر میتوانند خود را آرام کرده و ناراحتی را از خود دور کنند و به فعالیتهای سازنده بپردازند. اگر پرورش هوش هیجانی کودک از سنین پایین آغاز شود، کودک فرامیگیرد که چگونه در مواجهه با فشارهای روانی، خود را آرام کند.
در نگاه دانیل گلمن، خانواده محلی است که در آن پرورش هوش هیجانی کودک اتفاق میافتد.
این افراد دارای هوش هیجانی بالایی هستند. آنها افرادی باملاحظه و با روحیه مراقبت از اطرافیان خود هستند. آنها در زمان استرس عصبانی نمیشوند. بلکه با حفظ آرامش بهدنبال راهحل میگردند. آنها با خود صادق هستند و انتقادات را بهراحتی میپذیرند و در جهت بهبود عملکرد خود استفاده میکنند. آنها عواطف افراد دیگر را بهخوبی حس میکنند.
در تعریف هوش هیجانی، آن را ۱) شناسایی و مدیریت عواطف و هیجانات خود و دیگران و ۲) استفاده از این هیجانات برای برقراری ارتباط بهتر با خود و دیگران میدانند. بهطور معمول هوش هیجانی را شامل چهار مولفه میدانند:
۱. تشخیص هیجانات در خود و دیگران.
۲. درک هیجانات (درک اطلاعاتی که هر هیجان در بر دارد. بهطور مثال، شادی نشانه جمع گرایی و غم نشانه تمایل به انزوا است).
۳. توانایی کنترل عواطف و هیجانات و استفاده از آنها در وظایفی چون تفکر و حل مساله (تصمیمسازی تنها بر اساس قوای شناختی صورت نمیگیرد و مراکز هیجانی مغز نیز در تصمیمگیری دخیل هستند).
۴. توانایی مدیریت عواطف و هیجانات که شامل تنظیم هیجانات خود و دیگران و آرام کردن آنها میشود. در عین حال، مدیریت هیجان شامل استفاده از هیجانات بهطور مطلوب برای رشد فرد نیز میشود (بهطور مثال، در حین غم، فرد بیشتر متفکر و تحلیلگر میشود).
طبق تحقیقات پژوهشگران، آگاهی از هیجانات و توانایی کنترل احساسات در موفقیت و شادکامی افراد و بهعبارتی دیگر پرورش هوش هیجانی کودک در تمامی جنبههای زندگی او از جمله تحصیلات، شغل و ازدواج از نقش هوش بهر بیشتر است. مدتها پژوهشگران متوجه شده بودند که تنها با عامل هوش شناختی نمیتوانند موفقیت و شکستهای فرد را پیشبینی کنند. افرادی وجود دارند که با هوش شناختی بالا (IQ) عملا در زندگی ناموفق میباشند و افراد دیگری که بهظاهر هوش بالایی ندارند، ولی در جنبههای متفاوت زندگی موفق میباشند. بر اساس تحقیقات صورت گرفته، تفاوت آنها در میزان هوش هیجانی آنها است.
بر اساس پژوهشهای انجام شده، کودکانی که هوش هیجانی بالایی دارند قدرت توجه بیشتری دارند، در فعالیتهای مدرسه مشارکت بیشتری میکنند، روابط مثبت بیشتری دارند و همدلی بیشتری با دیگران میکنند. آنها رفتار بهتری داشته و تحصیلات بالاتری خواهند داشت.
برای والدین، هوش هیجانی عبارت است از آگاهی از احساسات فرزندان و توانایی همدلی کردن با آنها و برای کودکان عبارت است از توانایی کنترل امیال و به تاخیر انداختن ارضای نیازها، ایجاد انگیزه در خود، درک نشانههای اجتماعی اطرافیان و مقابله با فراز و نشیبهای زندگی.
والدینی که برای پرورش هوش هیجانی کودک تلاش میورزند، باعث میشوند کودک از سلامت جسمانی و پیشرفت تحصیلی بیشتری برخوردار باشد. کودکان آنها با دوستان خود بهتر کنار میآیند. مشکلات رفتاری کمتری دارند و تمایل آنها به پرخاشگری و خشونت کمتر است. و مهمتر از همه آنکه در مواجهه با مشکلات و مصائب بهتر میتوانند خود را آرام کرده و ناراحتی را از خود دور کنند و به فعالیتهای سازنده بپردازند. اگر پرورش هوش هیجانی کودک از سنین پایین آغاز شود، کودک فرامیگیرد که چگونه در مواجهه با فشارهای روانی، خود را آرام کند.
در نگاه دانیل گلمن، خانواده محلی است که در آن پرورش هوش هیجانی کودک اتفاق میافتد.
پرورش هوش هیجانی کودک
پرورش هوش هیجانی کودک از نظر جان گاتمن از مراحل زیر ممکن میگردد:
۱. آگاهی از هیجانات کودک
اولین گام برای پرورش هوش هیجانی کودک ، آگاهی و تایید هیجانات کودک است. والدین باید بدانند که هیجانات و احساسات کودک میتواند متفاوت از هیجانات و احساسات والدین باشد. (مثال: من سردم است، پس تو برو و کاپشنت را بپوش!!!) گروهی از محققین هلندی با ۱۲۵ خانواده وقت صرف کرده و با والدین مصاحبه کردند و آنها را هنگامی که با کودکان شش تا دوازده سالهشان بازی میکردند، مورد مشاهده قرار دادند. روشن شد که یکی از مهمترین عوامل در پیشبینی کیفیت فرزندپروری آنها، نحوه درک نیازها و علایق کودکان شان و میزان آمادگیشان برای تفکیک دیدگاه خودشان از دیدگاه کودکان شان بود.
کودکان برای هیجانات خود دلایلی دارند که شاید بتوانند آن را بیان کنند و یا شاید قادر به بیان آن نباشند. در درجه اول، گوش دادن صمیمانه به حرفهای کودک کمک میکند تا احساسهای او را دریابیم. ولی هروقت دیدید کودک شما ناراحت است و شما دلیل آن را نمیدانید، باید به کل روند زندگی کودک نگاهی بیندازید. یک کودک ۳ ساله نمیتواند بگوید: «مامان متاسفم که بهخاطر فشار مهدکودک کمی بد عنق شدهام.»
در واقع، ما حتی زمانی که با نظرات کودک موافق نیستیم باید به او کمک کنیم تا با ذکر دلایل از نظرات خویش دفاع کند.
واتسون مثال زیر را بیان میکند: تصور کنید کودک شما میخواهد برنامهای که از نظر شما مناسب نیست را تماشا کند و همهی آن چیزی که او میتواند در دفاع از تمایل خودش بگوید آن است که «اما، همه دوستان من این برنامه را تماشا میکنند!». مطمئناً شما توان این را دارید که با استفاده از برهان خلف، نظر او را زیر سوال ببرید: «خوب شاید دوستان تو بخواهند خودشان را از پشت بام بندازند پایین …؟». اما شما میدانید آنچه او احتمالاً میخواهد به شما بگوید و نمیتواند آن را بیان کند آن است که: «من میترسم که از فرهنگ هم سن و سالهای خود دور بیفتم، چون همه آنها چیزی را تجربه میکنند که من نمیتوانم تجربه کنم.» بنابراین به آنچه که واقعاً منظور کودک شما است پاسخ دهید – و اگر مطمئن نیستید که منظور او چیست، فرضیات خودتان را آزمایش کنید. واتسون میگوید: «به او کمک کنید نقطه نظراتش را بیان کند» و «یا از دیدگاه او بهترین دلایل ممکن را ذکر کنید»، حتی اگر در نهایت قرار نباشد نظر او اعمال شود. برای مثال، بهدلیل اینکه طبق نظر شما، برنامه موردنظر بیش از حد خشن است.
بهخاطر داشته باشید که هدف نهایی شما، به کرسی نشاندن حرف تان نمیباشد. بلکه شما میخواهید کودک تان بفهمد که او مجبور نیست برای آنکه جدی گرفته شود، بهخوبی شما دلیل و برهان بیاورد و همچنین میخواهید به او کمک کنید تا یاد بگیرد که چگونه دلایل خود را بهصورت قانعکننده تری بیان کند. ما میخواهیم کودکان پاسخ ما را در مکالمه بدهند – مادامیکه با احترام با ما صحبت میکنند- و میخواهیم روز به روز در این کار پیشرفت کنند.
کودکان احساسات خود را در قالب بازیهای خود آشکار میکنند. با توجه کردن به بازیهای کودکان، میتوان احساسات آنها را در قبال عروسکشان و اسباببازیهای مختلف درک کرد. کودکان معمولاً احساسات غم و ترس خود را نسبت به موضوعاتی چون مرگ، رها شدن، بیماری و آسیبدیدگی، در بازیهای خود اظهار میکنند.
ادامه دارد...
منبع : گاتمن، جان (۱۳۹۵). پرورش هوش هیجانی در کودکان. ترجمه: حمیدرضا بلوچ. نشر رشد
کودکان برای هیجانات خود دلایلی دارند که شاید بتوانند آن را بیان کنند و یا شاید قادر به بیان آن نباشند. در درجه اول، گوش دادن صمیمانه به حرفهای کودک کمک میکند تا احساسهای او را دریابیم. ولی هروقت دیدید کودک شما ناراحت است و شما دلیل آن را نمیدانید، باید به کل روند زندگی کودک نگاهی بیندازید. یک کودک ۳ ساله نمیتواند بگوید: «مامان متاسفم که بهخاطر فشار مهدکودک کمی بد عنق شدهام.»
در واقع، ما حتی زمانی که با نظرات کودک موافق نیستیم باید به او کمک کنیم تا با ذکر دلایل از نظرات خویش دفاع کند.
واتسون مثال زیر را بیان میکند: تصور کنید کودک شما میخواهد برنامهای که از نظر شما مناسب نیست را تماشا کند و همهی آن چیزی که او میتواند در دفاع از تمایل خودش بگوید آن است که «اما، همه دوستان من این برنامه را تماشا میکنند!». مطمئناً شما توان این را دارید که با استفاده از برهان خلف، نظر او را زیر سوال ببرید: «خوب شاید دوستان تو بخواهند خودشان را از پشت بام بندازند پایین …؟». اما شما میدانید آنچه او احتمالاً میخواهد به شما بگوید و نمیتواند آن را بیان کند آن است که: «من میترسم که از فرهنگ هم سن و سالهای خود دور بیفتم، چون همه آنها چیزی را تجربه میکنند که من نمیتوانم تجربه کنم.» بنابراین به آنچه که واقعاً منظور کودک شما است پاسخ دهید – و اگر مطمئن نیستید که منظور او چیست، فرضیات خودتان را آزمایش کنید. واتسون میگوید: «به او کمک کنید نقطه نظراتش را بیان کند» و «یا از دیدگاه او بهترین دلایل ممکن را ذکر کنید»، حتی اگر در نهایت قرار نباشد نظر او اعمال شود. برای مثال، بهدلیل اینکه طبق نظر شما، برنامه موردنظر بیش از حد خشن است.
بهخاطر داشته باشید که هدف نهایی شما، به کرسی نشاندن حرف تان نمیباشد. بلکه شما میخواهید کودک تان بفهمد که او مجبور نیست برای آنکه جدی گرفته شود، بهخوبی شما دلیل و برهان بیاورد و همچنین میخواهید به او کمک کنید تا یاد بگیرد که چگونه دلایل خود را بهصورت قانعکننده تری بیان کند. ما میخواهیم کودکان پاسخ ما را در مکالمه بدهند – مادامیکه با احترام با ما صحبت میکنند- و میخواهیم روز به روز در این کار پیشرفت کنند.
کودکان احساسات خود را در قالب بازیهای خود آشکار میکنند. با توجه کردن به بازیهای کودکان، میتوان احساسات آنها را در قبال عروسکشان و اسباببازیهای مختلف درک کرد. کودکان معمولاً احساسات غم و ترس خود را نسبت به موضوعاتی چون مرگ، رها شدن، بیماری و آسیبدیدگی، در بازیهای خود اظهار میکنند.
ادامه دارد...
منبع : گاتمن، جان (۱۳۹۵). پرورش هوش هیجانی در کودکان. ترجمه: حمیدرضا بلوچ. نشر رشد
بیشتر بخوانید :
پرورش هوش هیجانی در کودکان
هوش هیجانی و ضرورت آن در فرزند پروری
راه های افزایش هوش هیجانی در کودکانی
نقش و اهمیت هوش عاطفی در کودکان
تقویت هوش هیجانی کودک در ۵ گام ساده
فرآیند رشد هیجانی و اجتماعی شدن در کودکان