نظریه های رشد جنسیتی
چودرف از افرادی است که درباره رشد جنسیتی نظریه پردازی کرده است. خود وی در ضمن تعدیل هایی که در دهه ۱۹۹۰ در نظریه اش اعمال کرده، شواهدی می آورد که نشان می دهد پدران بیش از مادران، هویت جنسی سنتی را در کودکان ایجاد می کنند و این بر خلاف نظر پیشین اوست مدعی شده بود پسرانی که با شخص پدر همانندسازی می کنند، انعطاف پذیرتر از آنهایی هستند که به دلیل حضور نداشتن پدر، تنها بر کلیشه های فرهنگی نقش پدری تکیه می کنند.
او همچنین برخلاف گذشته، واکنش های محتمل افراد را در برابر تربیت اولیه خودشان، به جای آنکه در دو الگوی کلی (همانندسازی شخصی و همانندسازی موقعیتی) خلاصه کند، پرشمار تشخیص می دهد.
او همچنین برخلاف گذشته، واکنش های محتمل افراد را در برابر تربیت اولیه خودشان، به جای آنکه در دو الگوی کلی (همانندسازی شخصی و همانندسازی موقعیتی) خلاصه کند، پرشمار تشخیص می دهد.
[نقد بر جایگاه پدر ]
بعضی منتقدان چودرف نیز اطلاعات ناظر به غیبت پدر از خانه را متناقض می دانند و مثلا ادعا کرده اند که کودکان دور از پدر که افزون بر مادر، باعمه ها و مادربزرگ ها زندگی می کنند، از کودکانی که تنها با مادران خود زندگی می کنند، بهترند، و از این رو، به جای غیبت پدر احتمالا باید بر اضافه بار مادری به منزله مشکل اصلی تأکید کرد. آنان همچنین ادعاهایی که درباره نقش پدر در تربیت فرزندان ارائه شده است را به دلیل فقدان پژوهش های نظام مند، ادعاهایی حدسی و غیر علمی قلمداد کرده اند.
همچنین انتقادهای دیگری نیز بر این نظریه وارد کرده اند، رعایت نشدن معیارهای علمی آزمون پذیری (اثبات پذیری یا ابطال پذیری)، بسنده کردن به متغیرهای روان شناختی و نادیده گرفتن ساختارهای کلان اجتماعی تأثیرگذار بر تمایز نقش های زن و مرد، ادعاهای کلی نگر درباره مراحل رشد کودکان و غفلت از اینکه این مراحل به زمان و مکان خاص (دوران جدید و جوامع غربی) و یک الگوی خانوادگی خاص (خانواده هسته ای، سفیدپوست و متعلق به طبقه متوسط) اختصاص دارند (گاردنر، ۱۹۹۸).
همچنین انتقادهای دیگری نیز بر این نظریه وارد کرده اند، رعایت نشدن معیارهای علمی آزمون پذیری (اثبات پذیری یا ابطال پذیری)، بسنده کردن به متغیرهای روان شناختی و نادیده گرفتن ساختارهای کلان اجتماعی تأثیرگذار بر تمایز نقش های زن و مرد، ادعاهای کلی نگر درباره مراحل رشد کودکان و غفلت از اینکه این مراحل به زمان و مکان خاص (دوران جدید و جوامع غربی) و یک الگوی خانوادگی خاص (خانواده هسته ای، سفیدپوست و متعلق به طبقه متوسط) اختصاص دارند (گاردنر، ۱۹۹۸).
نظریه یونگ
یونگ از جمله نظریه پردازان معاصر با فروید بود که نظر متفاوتی درباره جنسیت مطرح کرد. او معتقد است اساسا انسان موجودی دو جنسیتی است که غلبه جنسیت در برخی مردانه و در برخی زنانه است. او با طرح مفهوم کهن الگوها و تأکید بر کهن الگوی انیما (جنبه زنانگی مرد) و انیموس (جنبه مردانگی زن)، تفاوت جنسیتی را بسیار اساسی دانست و بنابراین، به ناهشیاری جمعی نسبت داد. اگر فرض یونگ را بپذیریم تفاوت نقش ها میان زن و مرد بنیادین وغیر قابل تغییر است؛ در واقع، هر انسانی یک هویت جنسی اصیل و یک هویت تبعی دارد که ابتدا از این گریزان است، اما با تحول به سمت فردیت و با رشد «خود»، این دو جنبه با هم وحدت پیدا می کنند (فراگر و فادیمن، ۲۰۰۷؛ لیبرت و لیبرت، ۱۹۹۸). براساس نظر یونگ این جنبه از شخصیت اثر قابل توجهی در تنظیم عاطفی دارد.
منبع: کتاب «روان شناسی زن و مرد»
نویسنده: مسعود جان بزرگی، علی احمد پناهی
نویسنده: مسعود جان بزرگی، علی احمد پناهی
بیشتر بخوانید:
روان بنه های شناختی زن و مرد
چه چیزی رفتارهای جنسیتی را تعیین می کند؟
نگاهی به تفاوت های جنسیتی
جایگاه زن و مرد از نگاه اندیشمندان اسلامی
عقل مرد و زن و رشد و کمال در نگاه اسلام