برخی از تفاوت های زنان و مردان، حاصل از جامعه پذیری است.
تاثیرات روانی - اجتماعی بر نقش یابی جنسی
این روزها دو دیدگاه روانی - اجتماعی عمده در مورد نقش یابی جنسی، نظریه اجتماعی -شناختی و نظریة طرحواره جنسی هستند. با این حال ما با نظریه روان پویشی شروع می کنیم تا اندازه ای به علت علاقه تاریخی آن و به خاطر اینکه چارچوبی را برای بررسی کردن ابعاد روان شناختی رفتار نقش یابی جنسی تعیین می کند.
نظریه روان پویشی
زیگموند فروید توضیح داد که چگونه برحسب فرایند همانند سازی، پسرها مانند پسرها، و دخترها مانند دخترها، رفتار می کنند. او معتقد بود که نقش یابی جنسی در حدود ۵ یا 6 سالگی، هنگامی که کودک عقده ادیپ یا الکترا را حل می کند، صورت می گیرد. حل این عقده زمانی صورت می گیرد که پسرها با پدرشان همانند سازی می کنند (یعنی، صفات مردانه را پرورش می دهند) و میل تصاحب کردن جنسی مادر خود را کنار می گذارند. دخترها با دست کشیدن از میل به داشتن آلت مردی و بعد همانند سازی با مادرشان و نقش او در زندگی - بچه دار شدن و بزرگ کردن بچه ها - عقده خود را حل می کنند.
ما برای حمایت کردن از دیدگاه های فروید در مورد رشد رفتار نقش یابی جنسی شواهدی را در اختیار نداریم. حتی وجود عقده ادیپ مورد سؤال قرار گرفته است، چه برسد به نقش اصلی آن در نقش یابی جنسی. ما از این موضوع نیز آگاه شده ایم که پسرها و دخترها از نظر الگوهای رفتاری و ترجیح دادن اسباب بازی ها، خیلی زودتر از سنی که از نظریه فروید انتظار می رود، مسیر متفاوتی را آغاز می کنند. حتی در سال اول زندگی، پسرها کاوشگرتر و مستقل تر هستند. دخترها نسبتا آرام تر، وابسته تر، و خوددارتر هستند. در ۱۸ تا ۳۶ ماهگی، دخترها به احتمال بیشتری اسباب بازی های نرم و عروسک ها و رقصیدن را ترجیح می دهند. پسرها در این سن به احتمال بیشتری مکعب ها و اتومبیل های اسباب بازی، کامیون ها و هواپیماها را ترجیح می دهند.
بسیاری از نظریه پردازان امروزی از دیدگاه فرویدی سنتی در مورد نحوه ای که رفتار نقش یابی جنسی پرورش می یابد، فاصله گرفته اند. این نظریه پردازان بر اهمیت عوامل شناختی تأکید می کنند. دو نظریه شناختی عمده رفتار نقش یابی جنسی را توضیح می دهند: نظریة اجتماعی - شناختی و نظریه طرحواره جنسی.
ما برای حمایت کردن از دیدگاه های فروید در مورد رشد رفتار نقش یابی جنسی شواهدی را در اختیار نداریم. حتی وجود عقده ادیپ مورد سؤال قرار گرفته است، چه برسد به نقش اصلی آن در نقش یابی جنسی. ما از این موضوع نیز آگاه شده ایم که پسرها و دخترها از نظر الگوهای رفتاری و ترجیح دادن اسباب بازی ها، خیلی زودتر از سنی که از نظریه فروید انتظار می رود، مسیر متفاوتی را آغاز می کنند. حتی در سال اول زندگی، پسرها کاوشگرتر و مستقل تر هستند. دخترها نسبتا آرام تر، وابسته تر، و خوددارتر هستند. در ۱۸ تا ۳۶ ماهگی، دخترها به احتمال بیشتری اسباب بازی های نرم و عروسک ها و رقصیدن را ترجیح می دهند. پسرها در این سن به احتمال بیشتری مکعب ها و اتومبیل های اسباب بازی، کامیون ها و هواپیماها را ترجیح می دهند.
بسیاری از نظریه پردازان امروزی از دیدگاه فرویدی سنتی در مورد نحوه ای که رفتار نقش یابی جنسی پرورش می یابد، فاصله گرفته اند. این نظریه پردازان بر اهمیت عوامل شناختی تأکید می کنند. دو نظریه شناختی عمده رفتار نقش یابی جنسی را توضیح می دهند: نظریة اجتماعی - شناختی و نظریه طرحواره جنسی.
نظریه اجتماعی - شناختی
از دید نظریه پردازان شناختی - اجتماعی، نقش یابی جنسی از این موارد حاصل می شود:
- پرورش مفاهیم ذهنی رفتار مناسب با جنسیت در اوایل کودکی
- تجربیات یادگیری که در آنها کودکان برای رفتارهایی که متناسب با جنسیت آنها محسوب می شوند، ترغیب شده یا تقویت می شوند (بندورا و باسی، ۲۰۰۴).
کودکان به وسیله یادگیری مشاهده ای یا سرمشق گیری، به گونه ای که آزمایش کلاسیک دیوید پری (و کای باسی (۱۹۷۹) حکایت دارد، آنچه را که مردانه یا زنانه محسوب می شود، یاد می گیرند. در این تحقیق، کودکان با مشاهده کردن کارهایی که مردان و زنان انجام می دادند، یاد گرفتند چگونه رفتارها نقش یابی جنسی می شوند.
نظریه پردازان اجتماعی - شناختی به نقش همانندسازی نیز واقف هستند اما نه در قالب فرویدی آن. این نظریه پردازان، همانند سازی را به صورت فرایند یادگیری مداومی در نظر می گیرند که کودکان در آنها تحت تأثیر پاداش ها و تنبیه هایی برای تقلید کردن از بزرگسالان هم جنس قرار می گیرند - مخصوصأ والد هم جنس.
اجتماعی شدن نیز نقش مهمی را بازی می کند. والدین و بزرگسالان دیگر و حتی سایر کودکان - رفتار مناسب جنسیت را الگو قرار می دهند و کودکان را ترغیب م یکنند رفتارهایی را اختیار کنند که متناسب با جنسیت آنها محسوب می شوند. امکان دارد که والدین کودکان را برای رفتارهای نقش یابی شده جنسی تقویت کنند یا آنها را برای رفتاری که نامناسب می دانند تنبیه کنند (یا تقویت نکنند). برای مثال، هنگامی که دخترها ساکت در بستر خود می خوابند، عروسک به آنها داده می شود. آنها ترغیب می شوند از عروسک ها برای تمرین کردن رفتارهای پرستاری جهت آماده شدن برای نقش سنتی زنانه استفاده کنند.
در رابطه با جنسیت و پرخاشگری، النور مکوبی و کارول ژاکلین (۱۹۷۴) در مقاله ای کلاسیک خاطرنشان ساختند که چگونه پرخاشگری به صورت فعال تری در دخترها از طریق تنبیه، دریغ کردن محبت، یا گفتن به آنها که «دخترها به این صورت عمل نمی کنند» منع می شود. اگر دخترها هنگامی که مورد بی احترامی یا حمله قرار می گیرند اقدامی تلافی جویانه انجام دهند، معمولا با عدم تأیید اجتماعی روبرو می شوند. بنابراین آنها یاد می گیرند در مورد احتمال عمل کردن به صورت پرخاشگرانه احساس اضطراب کنند. پسرها از سوی دیگر، معمولا ترغیب می شوند مقابله به مثل کنند.
کودکان همچنین از طریق نمایشاتی در رسانه های همگانی مانند تلویزیون، فیلم ها و کتاب ها و مجله ها، با الگوبرداری از انتظارات نقش جنسی سنتی روبرو می شوند. به رغم تغییراتی که یک یا دو نسل قبل صورت گرفته اند، رسانه های گروهی کماکان مردان و زنان را در نقش های کلیشه سازی شده، نمایش می دهند.
نظریه طرحواره جنسی
به عقیده ساندرا بم ، مبتکر نظریة طرحواره جنسی، افراد از طریق طرحواره های جنسی به دنیای اجتماعی می نگرند. طرحواره های جنسی، بازنمایی های ذهنی از ویژگی ها و رفتارهای مرتبط با مردانگی و زنانگی هستند که در کودکی تشکیل می شوند. وقتی که این طرحواره ها را اکتساب می کنیم، رفتار خود را پیرامون آنها سازمان می دهیم و رفتارهایی را که از آنها منحرف می شوند، در خودمان و دیگران رد می کنیم. طولی نمی کشد که عزت نفس کودکان به شیوه هایی که با طرحواره های جنسی آنها هماهنگ باشند وابسته می شود. برای مثال، پسرها یاد می گیرند در صورتی که در ورزش ها ممتاز شوند و دخترها در صورتی که خود را زیبا یا دلپذیر برداشت کنند، نظر خوبی در مورد خودشان داشته باشند.
بعد از اینکه کودکان برچسب های پسر و دختر را درک می کنند، مبنایی برای آمیختن خودپنداره خویش با طرحواره های جنسی فرهنگ شان دارند. به هیچ فشار بیرونی نیازی نیست. کودکانی که درک مرد بودن یا زن بودن را پرورش داده اند، که معمولا در ۳ سالگی روی می دهد، فعالانه اطلاعاتی را درباره طرحواره جنسی خود جستجو می کنند. مانند نظریه اجتماعی - شناختی، کودکان از طریق مشاهده یاد می گیرند چه چیزی برای آنها مناسب است.
بعد از اینکه کودکان برچسب های پسر و دختر را درک می کنند، مبنایی برای آمیختن خودپنداره خویش با طرحواره های جنسی فرهنگ شان دارند. به هیچ فشار بیرونی نیازی نیست. کودکانی که درک مرد بودن یا زن بودن را پرورش داده اند، که معمولا در ۳ سالگی روی می دهد، فعالانه اطلاعاتی را درباره طرحواره جنسی خود جستجو می کنند. مانند نظریه اجتماعی - شناختی، کودکان از طریق مشاهده یاد می گیرند چه چیزی برای آنها مناسب است.
آیا مردان به طور طبیعی از زنان پرخاشگرتر هستند؟
اگر مردان به طور طبیعی از زنان پرخاشگرتر باشند، شاید هورمون جنسی تستوسترون مسئول باشد. با اینکه بدن مردان و زنان این هورمون را تولید می کند، اما در مردان به مقدار بیشتر از زنان تولید می شود. تقریبا با هر مقیاسی، مردان از لحاظ جسمانی پرخاشگرتر از زنان هستند. حتی در زمین بازی، همواره شاهد تفاوت های جنسی هستیم که به موجب آن پسرها رفتار پرخاشگرانه بیشتر، از جمله بازی جنگ و دعوای بیشتری را نشان می دهند. علاوه بر این پرخاشگری جسمانی با سطوح بالاتر هورمون جنسی مردانه تستوسترون در مردان و زنان ارتباط دارد (پاپ و همکاران، ۲۰۰۰؛ سالیوان، ۲۰۰۰). اما نباید تستوسترون را به صورت نوعی سوئیچ خاموش - روشن برای پرخاشگری در نظر بگیریم. نقش تستوسترون در رفتار پرخاشگرانه بسیار پیچیده تر است.
نقش تأثیرات زیستی در رفتار نقش یابی جنسی هرچه که باشد، باید یادآور شویم که زیست شناسی سرنوشت نیست. اغلب مراجع در این حوزه قبول دارند که عوامل زیستی و محیط اجتماعی در پرورش دادن رفتار نقش یابی جنسی تعامل می کنند. امکان دارد که عوامل زیستی آمادگی یا گرایشی را به وجود آورند که احتمال پدیدار شدن رفتارهای نقش جنسی کلیشه ای را افزایش دهند، مانند بازی جنگ و دعوای بیشتر و رفتار پرخاشگرانه در پسرها و مردان. بازی پسرها رقابت جویانه تر نیز هست، در حالی که سبک بازی دخترها بیشتر مشارکتی است. در ضمن نباید نقش یادگیری فرهنگی را در توجیه کردن تفاوت های جنسی در پرخاشگری نادیده بگیریم.
نقش تأثیرات زیستی در رفتار نقش یابی جنسی هرچه که باشد، باید یادآور شویم که زیست شناسی سرنوشت نیست. اغلب مراجع در این حوزه قبول دارند که عوامل زیستی و محیط اجتماعی در پرورش دادن رفتار نقش یابی جنسی تعامل می کنند. امکان دارد که عوامل زیستی آمادگی یا گرایشی را به وجود آورند که احتمال پدیدار شدن رفتارهای نقش جنسی کلیشه ای را افزایش دهند، مانند بازی جنگ و دعوای بیشتر و رفتار پرخاشگرانه در پسرها و مردان. بازی پسرها رقابت جویانه تر نیز هست، در حالی که سبک بازی دخترها بیشتر مشارکتی است. در ضمن نباید نقش یادگیری فرهنگی را در توجیه کردن تفاوت های جنسی در پرخاشگری نادیده بگیریم.
نویسنده: جفری نوید و اسپنسر راتوس
منبع: کتاب «بهداشت روانی»