حقوق کودک از دیدگاه کودک

کودک در دنیایی که در آن زندگی می کند و تفاسیری که از آن دارد، برای خود حقوقی را قائل است که در مراحل رشدی به خاطر افزایش شناخت، این حقوق تغییر پیدا می کند. با ما همراه باشید تا با حقوق کودک از دیدگاه خودش، بیشتر آشنا شوید.
سه‌شنبه، 24 ارديبهشت 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حقوق کودک از دیدگاه کودک
کودک در مورد حقوق خود می اندیشد و به دنبال رسیدن به آن است.
 

حقوق کودک از دیدگاه کودک

سال هاست که تجربیات و پژوهش های روانشناسی و تعلیم و تریت، اهمیت دوران کودکی را در رشد و پرورش انسان ها، تفاوت های کیفی کودکان را با بزرگسالان و نیازها و ویژگی های آنان را نشان داده است و ضرورت توجه به این اصول و دستاوردهای شناخته شده ی علمی را مطرح کرده است و به تبع آن پرداختن به کودکان و مسائل و مشکلات آنان و ایجاد سازمانها و انجمن های مربوط به کودکان در سطح ملی و بین المللی در بخش های دولتی و غیردولتی، مورد توجه قرار گرفته است.

بدون تردید، این سازمان ها و فعالیت های آنان در طرح و کاهش مشکلات کودکان و کمک به رشد و سلامت آنان مؤثرند. اما هنوز در این زمینه یک اصل اساسی کمتر مورد توجه قرار گرفته است و آن استفاده از عقیده و بیان آزاد کودکان، حداقل در مسائل مربوط به خودشان می باشد. کمتر اتفاق می افتد که ما بزرگترها، حتی در مواردی که به کودکان مربوط می شود، از خواسته ها و اندیشه های آنان جویا شویم و از آنان نظرخواهی کنیم. از این رو، در بسیاری از زمینه ها نمی دانیم و نمی خواهیم بدانیم کودکان چگونه فکر می کنند و چه نظر و پیشنهادی دارند. هر سال، نمایشگاههای نقاشی، کتاب، عکس، جشنواره های فیلم، تأتر و... کودکان و نوجوانان برگزار می شود اما همیشه، کسانی که درباره ی این تولیدات، به داوری می نشینند، انتخاب می کنند و نظر می دهند، بزرگترها هستند و کمتر پیش می آید که از کودکان در مورد آثار خودشان نظرسنجی کنیم.
 

[چرا چنین است؟]

به راستی، چرا چنین است؟ آیا به کودکان اعتماد نمی کنیم؟ آیا توانایی هایشان را باور نداریم؟ آیا اندیشه و احساس آنان برای ما اهمیتی ندارد؟ و یا به علت نگرش اطاعت از بزرگترها که از دیرباز، در وجود ما ریشه دوانیده، فرصت بیان و اظهارنظر به آنان نمی دهیم؟

به هر حال، علت هر چه باشد، کودکان و نوجوانان ما به صورت فعال در امور مربوط به خود مشارکت ندارند در حالی که این مشارکت از حقوق اساسی آنان است.

در زمینه ی حقوق کودک نیز وضع به همین گونه است. می دانیم که برای تدوین پیمان حقوق کودک، متخصصان تعلیم و تربیت و روانشناسی و سران کشورهای عضو سازمان ملل مدت ده سال به بحث و گفت وگو نشستند تا توانستند آن را تنظیم کنند اما تاکنون در هیچ سندی ذکر نشده که برای این کار، از کودکان و نوجوانان نیز نظرخواهی شده است.
 

[راهکار سنجش میزان شناخت کودک]

به منظور آشنایی با میزان شناخت کودکان از حقوق خود و نظر آنان در این زمینه، سه موضوع مشخص شد: حقوق من در خانواده، در مدرسه و در جامعه و از نوجوانان ۱۲ - ۱۸ ساله خواست درباره ی این سه موضوع، نظر خود را بنویسند، به این صورت که چه حقوقی در خانه، مدرسه و جامعه دارند و چه حقوقی می خواهند داشته باشند. تعدادی از این نوشته های جمع آوری شد.

بررسی این نوشته ها، نکات مهمی را برای ما روشن می سازد که به اختصار به آن ها می پردازیم:
  • به همان اندازه که بزرگترها تمایل چندانی به نظرسنجی از کودکان و نوجوانان ندارند، آنان نیز علاقه ی زیادی به اظهارنظر نشان نمی دهند. ارتباط متقابل بین این دو پدیده، امری طبیعی و قابل پذیرش است. به عبارت دیگر، هر دو گروه نوجوانان و بزرگسالان، به این کار عادت نکرده اند و در نتیجه انجام آن برایشان دشوار است.

در واقع، ساختار خانواده، مدرسه و جامعه، به گونه ای است که روابط بین انسان ها بیشتر براساس تحمیل از بالا از طرف بزرگترها یا صاحبان قدرت و اطاعت و پذیرش از پایین، از جانب کوچکترها یا ضعیفان، استوار است. بدون تردید، چنین هرم قدرت روابط، مبتنی بر دو قطب تحمیل و اطاعت، مانع بزرگی در راه نظرخواهی از کودکان است. همین رابطه، بین مردان و زنان، معلمان و دانش آموزان، والدین و فرزندان، دولتمردان و مردم و... وجود دارد. به ویژه در نظام آموزشی ما - که میلیونها کودک و نوجوان را زیر پوشش خود دارد - شیوه ی نظرخواهی، تبادل نظر، بیان آزاد اندیشه ها و احساسات، راهی ندارد. حتی در زمینه مسائل آموزشی، جای چون و چرا و تفکر کمتر وجود دارد و بیشتر تأکید بر حافظه، گوش دادن و حفظ کردن مطالب، رایج است تا کنجکاوی، جستجوگری، بحث و گفت وگو و اظهارنظر. حتی در مراکز پیش دبستانی نیز شیوه های اطاعت و تحمیل وجود دارد. جمله هایی که معمولا مربیان در مهدهای کودک برای ساکت کردن کودکان به کار می برند. نشان دهنده این مسئله است. به عنوان مثال: «دهن ها بسته، لب ها غنچه، دست ها به سینه» و «زیپ دهن ها بسته، دست ها به سینه». به این ترتیب کودکان، از همان سال های اول زندگی خود می آموزند که باید ساکت باشند، گوش کنند، حرف نزنند، اطاعت کنند و... سال هایی که می دانیم در شکل گیری شخصیت کودکان تا چه حد مهم و حساس است. می توان تصور کرد که برای کودک پیش دبستانی که به اقتضای سن و سال خود سراپا شور و تحرک و فعالیت و کنجکاوی است نشستن با «دهان بسته، لب های غنچه و دست ها بر سینه» گذاشته شده، تا چه حد دشوار و تحمل ناپذیر است. اما بالاخره با تمرین و اجبار آن را یاد می گیرند؟!
  • میزان آشنایی نوجوانان با حقوق کودک، در سه حوزه ای که به آنان ارائه شده بود، به این ترتیب بود: خانواده، مدرسه و جامعه. به عبارت دیگر، نوجوانان با حقوق خود در خانواده بیشتر آشنا هستند و در درجه ی بعد در مدرسه و جامعه. در مجموع، میزان اطلاع و آگاهی آنان از حقوق اجتماعی خود، اندک است و حتی بسیاری از آنان، این حقوق را جزء حقوقی که باید در خانواده یا مدرسه به آن ها توجه شود، آورده بودند.

این نکته بسیار مهم است زیرا نشان می دهد که نوجوانان انتظارات خود را از جامعه نمی دانند، در زندگی اجتماعی، مشارکت فعال ندارند، به حقوق اجتماعی خود آشنا نیستند و در نتیجه، جامعه نیز، به حقوق آنان توجه نمی کند. زیرا از قدیم گفته اند که: «حق گرفتنی است، نه دادنی».
  • کمبود میزان شناخت نوجوانان از حقوق خود در مجموع و به ویژه از حقوق اجتماعی خود، ضرورت آموزش این حقوق را به آنان آشکار می سازد. یکی از وظایفی که کشورهای امضا کننده ی پیمان جهانی حقوق کودک بر عهده دارند، آموزش این حقوق به کودکان، نوجوانان، خانواده ها، مردم و مسئولان است. جا دارد که ما نیز به آموزش و آگاه سازی توجه کنیم. زیرا شرط وجود یک جامعه ی مدنی، شناخت افراد، از حقوق و وظایف خود است به ویژه در مورد نسل جوان که گردانندگان فردای جامعه اند.

با توجه به ارتباطی که بین حق و وظیفه وجود دارد، روشن است وقتی افراد حقوق خود را نمی شناسند، به وظایف خود به درستی عمل نمی کنند و این امر نیز باز دلیل دیگری برای ضرورت آموزش حقوق کودکان است.
  • بررسی نوشته های نوجوانان نشان می دهد بین حقوقی که آنان دارند و حقوقی که باید داشته باشند، تفاوت آشکاری وجود دارد و این تفاوت، به ویژه در مدرسه به مراتب بیشتر است. نتیجه ی چنین تفاوت فراوانی، ایجاد حالات ناامیدی، بدبینی، سرگشتگی، ناکامی و گاه خصومتی است که در آنان ریشه می گیرد و در نوشته هایشان به روشنی، مشاهده می شود. حالاتی که به سلامت روانی آنان آسیب می رساند و در تداوم خود، آن را گسترده تر و عمیق تر می کند.

علت دیگر این تفاوت ها این است که -خواسته، نیاز و حق - با وجود ارتباط تنگاتنگی که با یکدیگر دارند، باهم متفاوتند و نوجوانان آن ها را به یک معنا به کار برده اند.
خواسته، میل درونی و آگاهانه برای داشتن چیزی است. خواسته های ما بسیار گسترده و گاه نامحدود و در هر سن و شرایطی، متفاوت است و بسیاری از آن ها، تحقق نمی یابند، بی آنکه به فرد، آسیب جدی وارد شود. اما نیازها، که خواسته های اساسی و ضروری برای حفظ و ادامه ی زندگی ما هستند، محدودتر و مشخص ترند و اگر تحقق نیابند، به سلامت جسمی و روانی ما آسیب می رسد مانند نیاز به تغذیه، بهداشت، آموزش و...

حق، نیازی است که صورت قانونی و رسمی به خود گرفته و جامعه، تحقق آن را پذیرفته است مانند حق برخورداری از آموزش، بهداشت، آزادی بیان و عقیده و...
به این ترتیب، روشن کردن مرزهای به هم پیوسته ی خواسته ها، نیازها و حقوق و ارتباط آن ها با یکدیگر، امری است که به کمک آموزش، امکان پذیر است. بدیهی است که تفاوت بین خواسته، نیاز و حق، امری نسبی است که تابع شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی فرد و جامعه ای است که در آن زندگی می کند.

اینک به فهرست حقوق کودک از دیدگاه کودک در خانه، مدرسه و جامعه مروری کوتاه خواهیم داشت. این فهرست ها از نوشته های نوجوانان استخراج شده و همان گونه که در پیش گفته شد، خواسته ها، نیازها و حقوق باهم آورده شده اند و تنها تفکیکی که نوجوانان انجام داده اند، براساس تحقق یافتن یا نیافتن آن هاست.
 
نویسنده: فاطمه قاسم زاده 

منبع: کتاب «آری گفتن به نیازهای کودکان«
 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.