هم نشینی، مقدمه یک دوستی ثابت است.
وَ تُنْصِفَهُ فِی مُجَازَاةِ اللَّفْظ
(و در گفتگو با او به انصاف برخورد کن)
با انصاف با دیگران سخن گفتن یکی از حقوق هم نشین است. انصاف در لغت به معنای عدالتورزی، اجرای قسط، رفتار درست و مطابق با عدالت، رعایت حق[1] و ضد ظلم[2]دانسته شده است. نراقی از بزرگان علم اخلاق آن را از جمله فضائل اخلاقی دانسته است[3] و دیگران گفته اند که آن بر رعایت مساوات و برابری در رفتار با دیگران و پرداخت حقوق مردم بدون تبعیض اشاره دارد.[4]
در یک سخن می توان گفت، انسان منصف کسی است که در رفتار و قضاوتهایش از تعصب بیجا نسبت به خود، وابستگان و دوستان پرهیز کند و حقوق دیگران را ضایع نکند.[5]
انصاف در سه قسم قابل تصور است:
با انصاف با دیگران سخن گفتن یکی از حقوق هم نشین است. انصاف در لغت به معنای عدالتورزی، اجرای قسط، رفتار درست و مطابق با عدالت، رعایت حق[1] و ضد ظلم[2]دانسته شده است. نراقی از بزرگان علم اخلاق آن را از جمله فضائل اخلاقی دانسته است[3] و دیگران گفته اند که آن بر رعایت مساوات و برابری در رفتار با دیگران و پرداخت حقوق مردم بدون تبعیض اشاره دارد.[4]
در یک سخن می توان گفت، انسان منصف کسی است که در رفتار و قضاوتهایش از تعصب بیجا نسبت به خود، وابستگان و دوستان پرهیز کند و حقوق دیگران را ضایع نکند.[5]
انصاف در سه قسم قابل تصور است:
- انصاف در سخن: پذیرش و یا بیان سخن حق اگرچه بر خلاف منفعت شخص یا نزدیکان او باشد را به انصاف در سخن تعبیر کردهاند.
- انصاف در عمل: انصافورزی در رفتارهای متقابل اجتماعی را از عوامل کاهش آسیبهای اجتماعی و ایجاد محیط سالم برای زندگی معرفی کردهاند.[6]
- انصاف در قضاوت: رعایت انصاف در حوزه امور قضایی و میان دو طرف دعوا به عنوان یکی از مهمترین دستورات دینی و اخلاقی مورد تاکید قرار گرفته شده است.[7]
انصاف در مقابل هم نشین می تواند تمام این سه نوع را در برداشته باشد. چه در مقام سخن، چه در مقام عمل و چه در مقام قضاوت باید به انصاف در مورد هم نشین رفتار کرد. گاه به راحتی حق هم نشین به خاطر راحتی ای که ممکن است با او در رفتار داریم، از بین رفته و پایمال می شود.
وَ لَا تَقُومَ مِنْ مَجْلِسِکَ إِلَّا بِإِذْن
(و بدون اجازه او برنخیزی)
ارتباط درست با دیگران، به شرط توجه به ضوابط و قواعد آن هم نشینی است. وقتی با کسی هم نشین می شویم این هم نشینی، خود دارای هویتی می شود که حفظ این هویت بر دوش دو طرف است. اگر انسانی بدون اجازه این هم نشینی را ترک کند، شاید در ذهن دیگری بی ارزشی همراهی و هم نشینی او برداشت شود. انسان نباید با رفتار خود به گونه ای رفتار کند که باعث حقارت دیگری شود. اگر انسان هم نشین خود را حقیر کند، خود را حقیر کرده است.
اجازه گرفتن یعنی اینکه هم نشینی با آن فرد دارای ارزش است.
ارتباط درست با دیگران، به شرط توجه به ضوابط و قواعد آن هم نشینی است. وقتی با کسی هم نشین می شویم این هم نشینی، خود دارای هویتی می شود که حفظ این هویت بر دوش دو طرف است. اگر انسانی بدون اجازه این هم نشینی را ترک کند، شاید در ذهن دیگری بی ارزشی همراهی و هم نشینی او برداشت شود. انسان نباید با رفتار خود به گونه ای رفتار کند که باعث حقارت دیگری شود. اگر انسان هم نشین خود را حقیر کند، خود را حقیر کرده است.
اجازه گرفتن یعنی اینکه هم نشینی با آن فرد دارای ارزش است.
وَ مَنْ یجْلِسُ إِلَیْک یَجُوزُ لَهُ الْقِیَامُ عَنْکَ بِغَیْرِ إِذْنِه
(ولی کسی که در پیش توست می تواند بدون اجازه تو برخیزد)
انسان در ارتباط با دیگران باید به گونه ای آسان گیر باشد. تکلف و سختی در ارتباطات می تواند هم نشینی دیگران با او را کمرنگ کند، در حدی که افراد از هم نشینی با او اجتناب کنند. برخی افراد در برخوردها و ارتباطات خود با دیگران به شدت سخت گیر هستند. برای خود آدابی را تعریف کرده اند و رسوماتی را تعریف کرده اند که هر کس خود را ملزم به رعایت این آداب و رسوم نکند، از هم نشینی با او دوری می کنند.
انسان باید در ارتباط با دیگران، تا حدی که شرع اجازه داده است، این راحتی را برای دیگران در ارتباط قائل باشد. حق آزادی و راحتی در ارتباط، حق هم نشین است. با این اوصافست که هم نشینی دیگران با او شیرینی و حلاوت دارد.
انسان در ارتباط با دیگران باید به گونه ای آسان گیر باشد. تکلف و سختی در ارتباطات می تواند هم نشینی دیگران با او را کمرنگ کند، در حدی که افراد از هم نشینی با او اجتناب کنند. برخی افراد در برخوردها و ارتباطات خود با دیگران به شدت سخت گیر هستند. برای خود آدابی را تعریف کرده اند و رسوماتی را تعریف کرده اند که هر کس خود را ملزم به رعایت این آداب و رسوم نکند، از هم نشینی با او دوری می کنند.
انسان باید در ارتباط با دیگران، تا حدی که شرع اجازه داده است، این راحتی را برای دیگران در ارتباط قائل باشد. حق آزادی و راحتی در ارتباط، حق هم نشین است. با این اوصافست که هم نشینی دیگران با او شیرینی و حلاوت دارد.
وَ تَنْسَى زَلَّاتِهِ
(لغزش های او را فراموش کن)
هر کس ممکن است خطاهایی داشته باشد و لغزش هایی در سخن و رفتار از او سر بزند. این بر هم فردی لازم است که خطاهای هم نشین خود را نادیده بگیرد. اگر احساس می کند آن خطاها ماندگارست و آسیب زا، سعی در اصلاح آنها داشته باشد. توجه بیش از حد به خطاهای دیگران، رابطه را یک رابطه ناامن می کند. هم نشینی ای که باید آرامش بخش باشد به مرور به یک رابطه زجرآور و سخت تبدیل خواهد شد.
هر کس ممکن است خطاهایی داشته باشد و لغزش هایی در سخن و رفتار از او سر بزند. این بر هم فردی لازم است که خطاهای هم نشین خود را نادیده بگیرد. اگر احساس می کند آن خطاها ماندگارست و آسیب زا، سعی در اصلاح آنها داشته باشد. توجه بیش از حد به خطاهای دیگران، رابطه را یک رابطه ناامن می کند. هم نشینی ای که باید آرامش بخش باشد به مرور به یک رابطه زجرآور و سخت تبدیل خواهد شد.
وَ تَحْفَظَ خَیْرَاتِهِ
(و نیکی هایش را به خاطر بسپار)
به خاطر سپردن خوبی ها و نیکی های دیگران، نشان از قدرشناسی فرد دارد. اگر نیکی ها به خاطر سپرده شود، هم نشینی اثرمند می شود، یادآوری آن نیکی باعث می شود هم نشینی ارزشمند شود و هر روز بر نیکی های ایشان افزوده گردد.
به خاطر سپردن خوبی ها و نیکی های دیگران، نشان از قدرشناسی فرد دارد. اگر نیکی ها به خاطر سپرده شود، هم نشینی اثرمند می شود، یادآوری آن نیکی باعث می شود هم نشینی ارزشمند شود و هر روز بر نیکی های ایشان افزوده گردد.
وَ لَا تُسْمِعَهُ إِلَّا خَیْرا.
(و جز سخن خیر با او نگو.)
کالایی که باید در یک همنشینی رد و بدل می شود، کالای خیر یعنی سخن نیکو باشد. به گونه ای که هر کدام از هم نشینان پس از جدایی از یکدیگر، باری از خوبی ها و نیکی ها را برداشته و در انبار قلب خود ذخیره کند.
کالایی که باید در یک همنشینی رد و بدل می شود، کالای خیر یعنی سخن نیکو باشد. به گونه ای که هر کدام از هم نشینان پس از جدایی از یکدیگر، باری از خوبی ها و نیکی ها را برداشته و در انبار قلب خود ذخیره کند.
پی نوشت:
[1] . واسطی، تاج العروس، ۱۴۱۴ق، ذیل واژه النصف؛ دهخدا، لغت نامه دهخدا، ۱۳۷۷ش، ذیل واژه انصاف؛ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱۳۸۱ش، ذیل واژه انصاف.
[2] . طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۱، ص۱۹۳.
[3] . نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۲۴۱.
[4] . راغب اصفهانی، مفردات، ۱۴۱۲ق، ذیل واژه نصف؛ ابن منظور، لسان العرب، ۱۴۱۴ق، ذیل واژه نصف.
[5] . نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۴۰۲، ۴۰۴.
[6] . سوره الرحمن، آیه ۶۰؛ سوره نور، آیه ۲۲؛ لیثی واسطی، عیون الحکم، ۱۳۷۶ش، ص۲۱، ۴۵۱.
[7] . سوره حدید، آیه ۲۵؛ سوره مائده، آیه ۸، سوره نساء، آیه ۱۰۵، ۱۳۵، ۵۸؛ سوره حجرات، آیه ۹.