خیانت زناشویی، زمینه ساز گسست خانواده است.
دورنمای روان شناسی تکاملی در مورد خیانت به همسر
روان شناسان تکاملی تلاش می کنند تا با بررسی دقیق تاریخ تکاملی بشر، شناخت و درک بهتری از اندیشه ها، احساسات و رفتار انسان امروزی به دست آورند. در طول این تاریخ تکاملی، انسان ها با مسائل انطباقی متعددی مواجه بوده اند که برای بقاء و تولید مثل، ناچار به حل آنها بوده اند. انتخاب طبیعی، نسل به نسل و به تدریج در طول میلیون ها سال، از طریق انتخاب آن نوع مداربندی که در حل این قبیل مسائل انطباقی اجدادمان مناسب بوده اند به مغز انسان شکل بخشیده است. از این رو، مطالعه و بررسی انطباق های روانی (یا سازوکارهای روانی تکامل یافته) یکی از اصلی ترین موضوعات در روانشناسی تکاملی است.
سازوکار روانی تکامل یافته، یک واحد پردازش کننده اطلاعات است که به جهت ایجاد رفتارهای مناسب برای حل یک مسألة انطباقی معین در طول تاریخ تکاملی نژاد انسان گزینش و انتخاب شده است (توبی و کازمایدز، ۱۹۹۲). سازوکارهای روانی تکامل یافته بر حسب درونداد، قواعد تصمیم گیری و برونداد معینی که از آنها حاصل می شود شناخته می شوند (باس، ۱۹۹۵). هر یک از سازوکارهای روانی برای یک حیطه اطلاعاتی محدود- یعنی اطلاعات مختص به یک مسئله انطباقی معین - تکامل یافته اند.
همچنین، اطلاعات یا دروندادی که یک موجود زنده (ارگانیسم) دریافت می کند نشان دهنده أن مسألة انطباقی است که با آن مواجه شده است. این درونداد، خواه درونی باشد یا بیرونی، در وهلة بعد از طریق یک قاعده تصمیم گیری - یک فرایند «اگر... آنگاه» - به یک برونداد (یعنی به یک رفتار، فعالیت فیزیولوژیک و با یک درونداد که به یک ساز و کار روانی دیگر منتقل می گردد) تبدیل می شود. در اینجا ارائه مثالی از درونداد، قواعد تصمیم گیری و برونداد حاصل از یک ساز و کار روانی مناسب به نظر می رسد.
مثلا میوه می تواند دو حالت داشته باشد، یا رسیده باشد یا نرسیده و کال. از آنجا که میوه رسیده از میوه نارس مغذی تر است (یعنی به لحاظ کالری غنی تر است)، ترجیح و اولویت دادن به میوه رسیده به مرور زمان در انسان ها شکل و تکامل یافته است. قاعده تصمیم گیری در خصوص نحوه انتخاب میوه می تواند به این صورت باشد: «اگر مزه میوه شیرین بود، آنگاه آن را بخور». اما اگر همه میوه ها همیشه کاملا از قند و شیرینی اشباع شده بودند (یعنی حداکثر میزان شیرینی را داشتند) آنگاه دیگر این قاعده تصمیم گیری صدق نمی کرد. در این حالت، برونداد حاصل از این ساز و کار می توانست خوردن میوه رسیده و یا دورانداختن میوه نرسیده باشد. این مثال به خوبی این واقعیت را نشان می دهد که سازوکارهای روانی می توانند بدون آگاهی آشکار و یا یادگیری روشمند و رسمی عمل نمایند و نیز اینکه در بیشتر مواقع از منطق زیربنایی و پنهان این ساز و کارها آگاه نیستیم. به این دو پرسش توجه کنید: آیا شما از خوردن میوه پرکالری لذت می برید چون مواد مغذی موردنیاز فعالیت های مرتبط به ادامه حیات و تولید مثل را فراهم می کند؟ و یا اینکه شما صرفا از خوردن میوه شیرین لذت می برید؟
سازوکار روانی تکامل یافته، یک واحد پردازش کننده اطلاعات است که به جهت ایجاد رفتارهای مناسب برای حل یک مسألة انطباقی معین در طول تاریخ تکاملی نژاد انسان گزینش و انتخاب شده است (توبی و کازمایدز، ۱۹۹۲). سازوکارهای روانی تکامل یافته بر حسب درونداد، قواعد تصمیم گیری و برونداد معینی که از آنها حاصل می شود شناخته می شوند (باس، ۱۹۹۵). هر یک از سازوکارهای روانی برای یک حیطه اطلاعاتی محدود- یعنی اطلاعات مختص به یک مسئله انطباقی معین - تکامل یافته اند.
همچنین، اطلاعات یا دروندادی که یک موجود زنده (ارگانیسم) دریافت می کند نشان دهنده أن مسألة انطباقی است که با آن مواجه شده است. این درونداد، خواه درونی باشد یا بیرونی، در وهلة بعد از طریق یک قاعده تصمیم گیری - یک فرایند «اگر... آنگاه» - به یک برونداد (یعنی به یک رفتار، فعالیت فیزیولوژیک و با یک درونداد که به یک ساز و کار روانی دیگر منتقل می گردد) تبدیل می شود. در اینجا ارائه مثالی از درونداد، قواعد تصمیم گیری و برونداد حاصل از یک ساز و کار روانی مناسب به نظر می رسد.
مثلا میوه می تواند دو حالت داشته باشد، یا رسیده باشد یا نرسیده و کال. از آنجا که میوه رسیده از میوه نارس مغذی تر است (یعنی به لحاظ کالری غنی تر است)، ترجیح و اولویت دادن به میوه رسیده به مرور زمان در انسان ها شکل و تکامل یافته است. قاعده تصمیم گیری در خصوص نحوه انتخاب میوه می تواند به این صورت باشد: «اگر مزه میوه شیرین بود، آنگاه آن را بخور». اما اگر همه میوه ها همیشه کاملا از قند و شیرینی اشباع شده بودند (یعنی حداکثر میزان شیرینی را داشتند) آنگاه دیگر این قاعده تصمیم گیری صدق نمی کرد. در این حالت، برونداد حاصل از این ساز و کار می توانست خوردن میوه رسیده و یا دورانداختن میوه نرسیده باشد. این مثال به خوبی این واقعیت را نشان می دهد که سازوکارهای روانی می توانند بدون آگاهی آشکار و یا یادگیری روشمند و رسمی عمل نمایند و نیز اینکه در بیشتر مواقع از منطق زیربنایی و پنهان این ساز و کارها آگاه نیستیم. به این دو پرسش توجه کنید: آیا شما از خوردن میوه پرکالری لذت می برید چون مواد مغذی موردنیاز فعالیت های مرتبط به ادامه حیات و تولید مثل را فراهم می کند؟ و یا اینکه شما صرفا از خوردن میوه شیرین لذت می برید؟
[مخالفان نظریه روان شناسان تکاملی]
به نظر می رسد برخی روان شناسان با به کارگیری نظریه های تکاملی در خصوص رفتار انسانی مخالف هستند. یکی از علل این مخالفت بی مورد، این تصور غلط است که تحلیل های تکاملی با تحلیل های غیر تکاملی (مثلا تحلیل های جامعه شناختی یا فرهنگی) سازگاری ندارند (و یا نسبت به آنها از اهمیت کمتری برخوردار هستند. اما این قبیل منتقدین از این نکته غفلت می کنند که رویکردهای تکاملی و غیر تکاملی در سطوح تحلیلی مختلف و متفاوتی عمل می نمایند (تینبرگن، ۱۹۶۳). دانشمندان تکاملی عموما به مقوله علیت در سطح غایی توجه دارند و می دانیم که تبیین غایی عبارت است از نقش و کارکرد تکامل یافته یک صفت، رفتار و یا یک سازوکار.
این نظر در تضاد با تبیین های مستقیم است. اگر چه پر واضح است که سازوکارهایی که علل مستقیم بر اثر آنها عمل نموده و اجرایی می شوند خود نیز به نوعی تکامل یافته اند، اما تبیین های مستقیم به علل بی واسطه و غیر تکاملی یک صفت، رفتار و یا ساز و کار اشاره دارند (مثلا علل ژنتیکی یا سلولی). با این حساب چنانچه نگاهی دوباره به مثال ارائه شده در خصوص درونداد، قواعد تصمیم گیری و برونداد سازوکار روانی مرتبط با میوه رسیده داشته باشیم به درستی می توان دریافت که انسان ها میوه رسیده را ترجیح می دهند چون برداشت آنها این است که میوه رسیده شیرین است (علت مستقیم) و چون این میوه شیرین کالری های موردنیاز برای اجرای وظایف مرتبط با ادامه حیات و تولید مثل را فراهم می نماید (علت غایی). اگرچه این تبیین ها اساسا متفاوت هستند، اما هر دو با هم سازگار و به یک اندازه دارای اهمیت هستند.
این نظر در تضاد با تبیین های مستقیم است. اگر چه پر واضح است که سازوکارهایی که علل مستقیم بر اثر آنها عمل نموده و اجرایی می شوند خود نیز به نوعی تکامل یافته اند، اما تبیین های مستقیم به علل بی واسطه و غیر تکاملی یک صفت، رفتار و یا ساز و کار اشاره دارند (مثلا علل ژنتیکی یا سلولی). با این حساب چنانچه نگاهی دوباره به مثال ارائه شده در خصوص درونداد، قواعد تصمیم گیری و برونداد سازوکار روانی مرتبط با میوه رسیده داشته باشیم به درستی می توان دریافت که انسان ها میوه رسیده را ترجیح می دهند چون برداشت آنها این است که میوه رسیده شیرین است (علت مستقیم) و چون این میوه شیرین کالری های موردنیاز برای اجرای وظایف مرتبط با ادامه حیات و تولید مثل را فراهم می نماید (علت غایی). اگرچه این تبیین ها اساسا متفاوت هستند، اما هر دو با هم سازگار و به یک اندازه دارای اهمیت هستند.
[میزان پرخاشگری]
میزان پرخاشگری یا خشونت فیزیکی در جامعه، نمونه دیگری از یک پدیده است که در آن برداشت غلط حاکی از وجود تضاد بین تبیین های تکاملی و غیر تکاملی مشاهده می شود. به عنوان مثال، در متون روان شناسی سیر تکاملی اینگونه استدلال می شود که نمایش خشونت در رسانه ها موجب می گردد تا افراد به تقلید از آنچه می بینند بپردازند و بدین طریق میزان خشونت در جامعه افزایش می یابد. بر این اساس، نمایش بیشتر پرخاشگری فیزیکی با تقلید بیشتر از سوی افراد و در نتیجه خشونت بیشتر در جامعه همراه است. از دیگر سو، با اینکه روانشناسان تکاملی با این برداشت و توجیه غیر تکاملی مخالفتی ندارند، اما به یقین اظهار می دارند که چنین برداشت و توجیهی نمی تواند توضیح دهد که چرا و به چه علت میزان بیشتر نمایش خشونت در رسانه ها منجر به تقلید و بروز خشونت واقعی بیشتر در جامعه می شود. روان شناسان تکاملی معتقدند که این مسأله تنها با در نظر گرفتن ارزش انطباقی خشونت قابل حل است.
لذا روانشناسان تکاملی بر این باورند که پرخاشگری به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف تولید مثلی، نظیر تأمین منابع و با حفظ و به دست آوردن جفت، تکامل یافته است. حال اگر افرادی که نمی توانند در برابر خشونت دیگران واکنش بازدارنده از خود نشان دهند در محیطی قرار بگیرند که نسبت قابل توجهی از افراد در آن به آسانی از خشونت استفاده می کنند، آنگاه این افراد در شرایط نامساعد تحریک کننده خواهند بود.
بنابراین، روانشناسان تکاملی اینگونه ادعا می کنند که یک سازوکار روانی در افراد به تکامل رسیده است که آنها را نسبت به میزان و سطح خشونت در اطرافشان حساس نموده و موجب می شود تا آنها زمانی که تصور می نمایند میزان نسبتا بالایی از خشونت در پیرامونشان وجود دارد آمادگی نسبی بیشتری جهت ارتکاب به خشونت به دست آورند. نتیجه آنکه، نمایش خشونت در رسانه ها این سازوکار روانی را در افرادی که شاهد آن هستند فعال نموده و موجب می شود تا خود این افراد نیز آمادگی بیشتری جهت ارتکاب به خشونت کسب نمایند، حتی وقتی که میزان خشونت در محیط واقعی آنها نسبتا پایین است (دالی و ویلسون، ۱۹۸۸).
این مثال در مورد خشونت نشان می دهد که هرچند برداشت ها و توجیهات غیر تکاملی و تکاملی در موارد متعددی ناسازگار و مغایر نیستند، اما در عین حال به نظر می رسد که دیدگاه تکاملی می تواند شناخت کامل تری از فرایندهای روانی موجود در زیربنای رفتار انسانی فراهم آورد. با این وجود، این امکان وجود دارد و البته کم هم نیست که در سطوح یکسانی از تحلیل با تبیین هایی چالش برانگیز و در مقابل یکدیگر مواجه شد (مانند آن دسته از فرضیه های روانشناسی تکاملی که چالش برانگیز و رقیب یکدیگر هستند)؛ اما این قبیل مناظره ها و جدل ها از جنبه های خوب و مفید علم هستند.
لذا روانشناسان تکاملی بر این باورند که پرخاشگری به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف تولید مثلی، نظیر تأمین منابع و با حفظ و به دست آوردن جفت، تکامل یافته است. حال اگر افرادی که نمی توانند در برابر خشونت دیگران واکنش بازدارنده از خود نشان دهند در محیطی قرار بگیرند که نسبت قابل توجهی از افراد در آن به آسانی از خشونت استفاده می کنند، آنگاه این افراد در شرایط نامساعد تحریک کننده خواهند بود.
بنابراین، روانشناسان تکاملی اینگونه ادعا می کنند که یک سازوکار روانی در افراد به تکامل رسیده است که آنها را نسبت به میزان و سطح خشونت در اطرافشان حساس نموده و موجب می شود تا آنها زمانی که تصور می نمایند میزان نسبتا بالایی از خشونت در پیرامونشان وجود دارد آمادگی نسبی بیشتری جهت ارتکاب به خشونت به دست آورند. نتیجه آنکه، نمایش خشونت در رسانه ها این سازوکار روانی را در افرادی که شاهد آن هستند فعال نموده و موجب می شود تا خود این افراد نیز آمادگی بیشتری جهت ارتکاب به خشونت کسب نمایند، حتی وقتی که میزان خشونت در محیط واقعی آنها نسبتا پایین است (دالی و ویلسون، ۱۹۸۸).
این مثال در مورد خشونت نشان می دهد که هرچند برداشت ها و توجیهات غیر تکاملی و تکاملی در موارد متعددی ناسازگار و مغایر نیستند، اما در عین حال به نظر می رسد که دیدگاه تکاملی می تواند شناخت کامل تری از فرایندهای روانی موجود در زیربنای رفتار انسانی فراهم آورد. با این وجود، این امکان وجود دارد و البته کم هم نیست که در سطوح یکسانی از تحلیل با تبیین هایی چالش برانگیز و در مقابل یکدیگر مواجه شد (مانند آن دسته از فرضیه های روانشناسی تکاملی که چالش برانگیز و رقیب یکدیگر هستند)؛ اما این قبیل مناظره ها و جدل ها از جنبه های خوب و مفید علم هستند.
نویسنده: پاول ر. پلوسو
منبع: کتاب «پیمان شکنی» (مداخلات درمانی برای بحران های زناشویی)