درمان های شناختی در درمان اختلالات روانی

یکی دیگر از مکاتب مطرح در روانشناسی، مکتب شناخت گرایان هست که در آن به شناخت های فرد مبتلا به اختلال روانی، اهمیت بسیار داده می شود. در این نوشتار برآنیم به روش های درمانی این مکتب روانشناسی در درمان اختلالات...
دوشنبه، 17 تير 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
درمان های شناختی در درمان اختلالات روانی
در درمان های شناختی، نگرش های شخص مورد اصلاح و بازبینی قرار می گیرد. 


درمان های شناختی

درمانگران شناختی سعی دارند به افراد کمک کنند تا عقاید، نگرش ها، و تفکر خودکار را که تصور می شود زیربنای مشکلات روانی مانند اضطراب و افسردگی هستند، تغییر دهند. درمانگران شناختی، مانند درمانگران روان پویشی و انسان گرا - تجربی، به درمانجویان کمک می کنند تا نسبت به خود بینش کسب کنند، اما هدف آنها بالا بردن آگاهی در مورد الگوهای تفکرشان در زمان حال و همین طور در مورد تجربیات گذشته آنهاست. درمانگران شناختی همچنین سعی دارند به درمانجویان کمک کنند تا تفکر تحریف شده و معیوب خود را به تفکر سازنده تر و سازگارتر تغییر دهند.
 

[روش های شناختی-رفتاری]

این روزها اغلب رفتاردرمانگران روش های شناختی را وارد رویکرد درمانی خود می کنند و نوع گسترده تر رفتاردرمانی به نام درمان شناختی- رفتاری را اجرا می کنند. درمان شناختی رفتاری بر این فرض استوار است که شناخت ها ( افکار و عقاید) بر رفتار تأثیر می گذارند و تغییرات در شناخت ها می توانند به تغییرات رفتاری مطلوب منجر شوند. شواهد نیرومندی از اثربخشی درمان شناختی - رفتاری برای درمان کردن دامنه وسیعی از اختلال های روانی، از افسردگی گرفته تا اختلال های اضطرابی، حمایت می کنند. اکنون اجازه دهید به رویکردها و روش های دو درمانگر شناختی پیشتاز، آرون یک و آلبرت الیس نگاهی بیندازیم.


درمان شناختی: اصلاح کردن خطاها در تفکر

درمان شناختی توسط آرون بک روانپزشک (۱۹۹۱، ۱۹۹۳؛ ۲۰۰۵) ابداع شد. بک درمانجویان را ترغیب می کند برای تشخیص دادن شیوه های تحریف شده تفکر و جایگزین کردن آنها با افکار و عقاید انطباقی تر، دانشمندان خودشان شوند.
 
بک به صورتی از افراد سوال می کند که آنها را ترغیب می کند به غیر منطقی بودن الگوهای تفکر خود پی ببرند. برای مثال، او به افراد افسرده کمک می کند تا بفهمند چگونه سعی می کنند موفقیت های خود را دست کم بگیرند و فورا به این نتیجه برسند که همیشه بدترین رویدادها اتفاق خواهد افتاد. افکار تحریف شده می توانند زودگذر باشند و به صورت خودکار، بدون تلاش هشیار روی دهند. این تشخیص دادن آنها را مشکل می کند. بک درمانجویان را ترغیب می کند تا افکار ناراحت کننده و احساس های منفی را که این افکار فراخوانی می کنند، یادداشت کنند. او بعدا به آنها کمک می کند تا اعتبار این افکار را به چالش بطلبند و گزینه های معقول تری را جایگزین آنها کنند.
 
بک قبل از اینکه روان پزشک شود، روش های شناختی و رفتاری را روی خودش به کار برد. یکی از دلایلی که او به سراغ پزشکی رفت این بود که میخواست با ترس خودش از خون روبرو شود. او در کودکی تحت چند عمل جراحی قرار گرفته بود و از آن به بعد با دیدن خون از حال می رفت. او در طول سال اول دانشکده پزشکی، خود را مجبور کرد عمل های جراحی را نگاه کند. در سال دوم کمک جراح شد. ترس او با رویارویی مستقیم با موقعیت های ترسناک به تدریج از بین رفت. بعد با یادآور شدن مکرر به خودش که انتظارات او از خطر هیچ مبنایی در واقعیت ندارند، به ترس از تونل ها پرداخت.
 
بک در مقام روان پزشک، ابتدا به اجرای روانکاری پرداخت اما نتوانست برای عقاید روانکاوی شواهد علمی پیدا کند. نظریه روانکاوی، افسردگی را به صورت خشم متمایل شده به درون توجیه می کرد. تجربیات بالینی بک باعث شدند که باور کند افراد افسرده به احتمال بیشتری تحریف های شناختی مانند مثلث شناختی، عقاید منفی در مورد خودشان ( من خوب نیستم)، دنیا در سطح بزرگتر ( این مکان وحشتناکی است)، و آینده (هرگز اتفاق خوبی روی نخواهد داد) را تجربه می کنند. روش های بک فعال هستند. او درمانجویان را تشویق می کند با عقایدی که شواهد آنها را تأیید نمی کنند، مبارزه کنند.


رفتاردرمانی عقلانی - هیجانی: غلبه کردن بر «بایدها» و «حتماها»

 بنیانگذار رفتاردرمانی عقلانی هیجانی ، آلبرت الیس روان شناس، خاطرنشان می سازد که این عقاید ما در مورد رویدادها و نه خود رویدادهاست که واکنش های هیجانی ما را تعیین می کنند. افراد بسیاری عقاید نامعقولی دارند که موجب مشکلات آنها می شوند یا تأثیر این مشکلات را بیشتر می کنند. دو نمونه از عقاید نامعقول عبارتند از این عقیده که ما باید محبت و تأیید هرکسی را که برای ما مهم است داشته باشیم و این عقیده که باید در هر کاری که انجام می دهیم شایسته باشیم تا احساس ارزشمندی کنیم.
 
الیس نیز مانند بک، کار خود را با عنوان روان کاو آغاز کرد. اما نقش اصولا منفعل روان کاو و فرایند کند درمان او را سرخورده کردند. در مقابل، روش های رفتاردرمانی عقلانی - هیجانی الیس فعال و رهنمودی هستند. او مانند یک روان کاو سنتی آرام نمی نشیند و گاهی تعبیری را ارایه دهد. در عوض، او همواره به درمانجویان خاطرنشان می کند که چه موقعی عقیده های نامعقول را ابراز می کنند و پیامدهای هیجانی چسبیدن به این عقاید و نحوه ای که می توان آنها را تغییر داد را به درمانجویان یادآور می شود.
 
الیس ابتدا روش درمان خود را درمان عقلانی- هیجانی نامید، زیرا تمرکز او روی عقاید شناختی - غیرعقلانی و نحوه تغییر دادن آنها بود. اما الیس همیشه برای تثبیت تغییرات شناختی، تغییرات رفتاری را نیز ترغیب می کرد. او در راستای فلسفه گسترده خود، اخیرا نام درمان عقلانی - هیجانی را به رفتاردرمانی عقلانی - هیجانی تغییر داد. درمان شناختی بک نیز تعدادی از اصول رفتاری را در بر دارد، مانند تعیین کردن تکلیف خانگی که به موجب آن درمانجویان باید رفتارهای جدید را امتحان کنند و شواهدی را برای آزمودن اعتبار عقاید خود گردآوری نمایند.
 
نویسنده: جفری نوید و اسپنسر راتوس
 
منبع: کتاب «بهداشت روانی»


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
سبک زندگی مرتبط