پدیده همسرکشی در غرب، یک پدیده رو به افزایش است.
تعریف همسرکشی
همسر در لغت به معنای برابر، عدیل، نظیر و شریک زندگی زن یا شوهر آمده است و همسری یعنی زناشویی یا ازدواج (دهخدا). همسرکشی جرمی است که در آن زن، شوهر خود یا مرد، زن خود را می کشد.
همسرکشی ممکن است با تصمیم ونقشه قبلی یا در یک لحظه بحرانی و جنون آنی یا کاملا تصادفی و ناخواسته صورت گیرد. اما معمولا ، از برخوردهای جزئی آغاز می شود و به مرگ یکی از طرفین می انجامد.
همسرکشی ممکن است با تصمیم ونقشه قبلی یا در یک لحظه بحرانی و جنون آنی یا کاملا تصادفی و ناخواسته صورت گیرد. اما معمولا ، از برخوردهای جزئی آغاز می شود و به مرگ یکی از طرفین می انجامد.
علل همسرکشی از دید نظریه پردازان
در سال های اخیر تحقیقات بسیاری برای شناخت پدیده خشونت بین همسران صورت گرفته است که نتیجه آن پیدایش طیف وسیعی از نظریات مختلف است. از نظریه هایی که ریشه خشونت را تنها در یک علت معین جست وجو می کنند تا نظریه هایی که به این مسئله در داخل بافت اجتماعی - ساختاری توجه کرده اند.
نخستین نظریه ها توجه خود را به خصوصیات شخصی زن، شوهر و خانواده معطوف کرده اند و علت بروز خشونت را در بی کفایتی مرد یا زن و ناشی از فشارهای بیرونی مؤثر بر خانواده می دانند. از جمله تربیت خشونت بار، بیماری روانی و ضعف اعصاب و ناتوانی در خویشتن داری، ناکامی و احساس محرومیت که اغلب ناشی از بیکاری یا فقر مادی و نا آگاهی مردم یا آثار روانشناختی و رسوم خشونت آمیز و فقر فرهنگی است.
نظریه های دوم، با توجه به پذیرش مسئله خشونت برضد زنان در محیط خانه به دنبال شناخت عوامل ساختاریی اند که خانواده را مستعد خشونت می سازد. به عقیده این نظریه پردازان، خشونت بر ضد زنان مشکل شخصی یا خانوادگی نیست، بلکه بازتاب ساختارهای وسیع نابرابری جنسی و اقتصادی در کل جامعه هاست. به عبارت دیگر، خشونت مردان برضد همسرشان به هیچ وجه تخطی از نظم اجتماعی نیست، بلکه برعکس تأیید نوع خاصی از نظم اجتماعی و ناشی از این باور اجتماعی - فرهنگی است که زنان کم اهمیت تر و کم ارزش تر از مردان اند و با آنان برابر نیستند. به طور کلی «خشونت در بین زن و شوهرها، به مفهوم نوعی تفوق مردان بر زنان است. به این ترتیب، خشونت در خانواده را باید همچون نوعی نظارت اجباری تلقی کرد» (داباش، ۱۹۷۹: ۱۵).
به عقیده استراس «برای شناخت ماهیت خشونت های خانوادگی باید دید که چگونه خانواده منزوی و زن وابسته نگاه داشته می شود و خشونت خانوادگی نیز به واسطه نقش ها، اختیارات و محدودیت های خانواده و از طریق نهادهای دیگر در عملکرد عادیشان، شروع و مجاز شمرده می شود» (استراس، 1979: 59).
بدون تردید، نظریه های دیگری نیز به تبیین خشونت خانوادگی پرداخته اند که اغلب آنها نیز در راستای این طیف وسیع از نظریات قرار می گیرند. با وجود این، بدون درنظر گرفتن اوضاع خاصی که خشونت در آن اتفاق می افتد، نمی توان خشونت بین نامزدان جوان و پر از عشق و شور را درک کرد.
اما تحقیقات نشان می دهد که پدیده خشونت در خانواده، به ویژه «همسرکشی» را نمی توان با هیچ یک از نظریه های ذکر شده، به تنهایی، تبیین کرد، بلکه این پدیده را باید با توجه به نظریه های مختلف و تلفیق آنها با یکدیگر توضیح داد. با توجه به گسترش تحقیق در ۱۵ استان کشور در این مختصر نمی توان ویژگی های جامعه آماری را بیان کرد و یافته های تحقیق را به طور مفصل عرضه کرد، لیکن برای تبیین هرچه بیشتر این پدیده مهم ترین یافته ها ارائه می گردد.
نخستین نظریه ها توجه خود را به خصوصیات شخصی زن، شوهر و خانواده معطوف کرده اند و علت بروز خشونت را در بی کفایتی مرد یا زن و ناشی از فشارهای بیرونی مؤثر بر خانواده می دانند. از جمله تربیت خشونت بار، بیماری روانی و ضعف اعصاب و ناتوانی در خویشتن داری، ناکامی و احساس محرومیت که اغلب ناشی از بیکاری یا فقر مادی و نا آگاهی مردم یا آثار روانشناختی و رسوم خشونت آمیز و فقر فرهنگی است.
نظریه های دوم، با توجه به پذیرش مسئله خشونت برضد زنان در محیط خانه به دنبال شناخت عوامل ساختاریی اند که خانواده را مستعد خشونت می سازد. به عقیده این نظریه پردازان، خشونت بر ضد زنان مشکل شخصی یا خانوادگی نیست، بلکه بازتاب ساختارهای وسیع نابرابری جنسی و اقتصادی در کل جامعه هاست. به عبارت دیگر، خشونت مردان برضد همسرشان به هیچ وجه تخطی از نظم اجتماعی نیست، بلکه برعکس تأیید نوع خاصی از نظم اجتماعی و ناشی از این باور اجتماعی - فرهنگی است که زنان کم اهمیت تر و کم ارزش تر از مردان اند و با آنان برابر نیستند. به طور کلی «خشونت در بین زن و شوهرها، به مفهوم نوعی تفوق مردان بر زنان است. به این ترتیب، خشونت در خانواده را باید همچون نوعی نظارت اجباری تلقی کرد» (داباش، ۱۹۷۹: ۱۵).
به عقیده استراس «برای شناخت ماهیت خشونت های خانوادگی باید دید که چگونه خانواده منزوی و زن وابسته نگاه داشته می شود و خشونت خانوادگی نیز به واسطه نقش ها، اختیارات و محدودیت های خانواده و از طریق نهادهای دیگر در عملکرد عادیشان، شروع و مجاز شمرده می شود» (استراس، 1979: 59).
بدون تردید، نظریه های دیگری نیز به تبیین خشونت خانوادگی پرداخته اند که اغلب آنها نیز در راستای این طیف وسیع از نظریات قرار می گیرند. با وجود این، بدون درنظر گرفتن اوضاع خاصی که خشونت در آن اتفاق می افتد، نمی توان خشونت بین نامزدان جوان و پر از عشق و شور را درک کرد.
اما تحقیقات نشان می دهد که پدیده خشونت در خانواده، به ویژه «همسرکشی» را نمی توان با هیچ یک از نظریه های ذکر شده، به تنهایی، تبیین کرد، بلکه این پدیده را باید با توجه به نظریه های مختلف و تلفیق آنها با یکدیگر توضیح داد. با توجه به گسترش تحقیق در ۱۵ استان کشور در این مختصر نمی توان ویژگی های جامعه آماری را بیان کرد و یافته های تحقیق را به طور مفصل عرضه کرد، لیکن برای تبیین هرچه بیشتر این پدیده مهم ترین یافته ها ارائه می گردد.
ویژگی های جامعه آماری
جامعه آماری این تحقیق متشکل از ۲۲۰ نفر (۸۹ نفر زن و ۱۳۱ نفر مرد) است که به اتهام جرم «همسرکشی» در زندان های ۱۵ استان کشور حاضر به مصاحبه و همکاری با محققان شدند (آشوری، ۱۳۸۰). از تعداد ۲۲۰ نفر پاسخگو در ۱۵ استان کشور بیشترین فراوانی متهم یا محکوم به همسرکشی پس از تهران و کرج، که با تراکم شدید جمعیتی مواجه اند و مهاجران زیادی را در خود جای داده اند، به استان های کرمانشاه، خراسان و آذربایجان شرقی مربوط می شود و کردستان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان از این نظر کمترین فراوانی را دارند. محل تولد متهمان و محکومان کرج و تهران، به ویژه کرج، نشان می دهد که بیشترین فراوانی را متولدین استان های اردبیل، کرمانشاه و استان مرکزی (اراک) تشکیل می دهند که از این استان ها به کرج و تهران مهاجرت کرده اند.
اما در مورد سه استان سیستان و بلوچستان، کردستان و هرمزگان بررسی اوضاع فرهنگی و اجتماعی و توجه به نگرش های سنتی و قومی هریک از این استان ها نشان می دهد که:
اما در مورد سه استان سیستان و بلوچستان، کردستان و هرمزگان بررسی اوضاع فرهنگی و اجتماعی و توجه به نگرش های سنتی و قومی هریک از این استان ها نشان می دهد که:
1. چون ساکنین این استان ها سنی مذهب اند، قوانین مربوط به ازدواج و طلاق آنها با قوانین مسلمانان شیعه تفاوت هایی دارد. از جمله اینکه اگرچه حق طلاق متعلق به مرد است، در صورت بروز اختلاف بین زن و شوهر و یا کراهت زن به ادامه زندگی زناشویی، تحقق طلاق با سهولت بیشتری امکان پذیر است. به علاوه، در دو استان کردستان و هرمزگان ازدواج زنان برای بار دوم امری عادی و از نظر افکار عمومی پذیرفته شده است.
اما در استان سیستان و بلوچستان، با توجه به آداب و رسوم فرهنگی سنتی و قبیله ای و نظام مردسالاری حاکم بر جامعه، پذیرش نظام مردسالارانه و باور برتری مردان نسبت به زنان، امری طبیعی تلقی می شود. باید سن پایین ازدواج و ازدواج های از پیش تعیین شده که حاصل آن بی سوادی یا کم سوادی و ناآگاهی زنان از حقوق قانونی شان و وابستگی اقتصادی زنان به همسرشان است توجه کنیم. همچنین مسائلی همچون وفور تعدد زوجات و قباحت جدایی و طلاق و مهم تر از آن، این باور عمومی است که خشونت مرد برضد همسر یا پدر و برادر برضد دختر و خواهر نشانه مردانگی و امری پسندیده به شمار می آیند. طبعا چنین جامعه ای زنان چاره ای جز پذیرش موقعیت خود ندارند. به نحوی که نوعی درماندگی آموخته شده تدریجی که هم با اقتدار و پرخاشگری همراه است و هم با تسلیم و پذیرش زنان و نیز با نظارت شدید اجتماعی آنها از عوامل شایع نبودن این جرم در این استان است.
2. نسبت زنان زندانی متهم به «همسرکشی» در استان های تهران ۲۱ درصد در برابر ۱۸ درصد مرد است.
خوزستان ۹ درصد زن در برابر ۵ درصد مرد است.
گلستان ۶ درصد زن در برابر ۲ درصد مرد است.
فارس ۱۲ درصد در برابر ۱۲ درصد و هرمزگان ۳ درصد زن در برابر صفر درصد مرد است.
در مورد افزایش نسبت زنان زندانی در مقایسه با مردان باید توجه داشت که زنان به ندرت شخصا مرتکب قتل می شوند و بیشتر تحت تأثیر وسوسه «شخص ثالث»اند یا مردان را به بزهکاری تشویق می کنند. از این رو اتهامشان بیشتر شرکت با معاونت یا آگاهی از قتل است. در صورتی که مردان در ۱۰۰ درصد موارد خود همسرشان را به قتل می رسانند که اولیای دم گذشت نمی کنند و خواهان قصاص قاتل می گردند. یا به موجب ماده ۶۳۰ ق. م. ا. که می گوید: «هرگاه کسی همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی ملاحظه کرد و علم به تمکین زن داشته باشد، می تواند در همان حال آنان را به قتل برساند».
در نتیجه، مردان با این مجوز قانونی از مجازات معاف و آزاد می شوند و احتمالا، به همین علت است که تعداد زنان و مردانی که به جرم «همسرکشی» در زندان به سر می برند تقریبا مساوی است.
گلستان ۶ درصد زن در برابر ۲ درصد مرد است.
فارس ۱۲ درصد در برابر ۱۲ درصد و هرمزگان ۳ درصد زن در برابر صفر درصد مرد است.
در مورد افزایش نسبت زنان زندانی در مقایسه با مردان باید توجه داشت که زنان به ندرت شخصا مرتکب قتل می شوند و بیشتر تحت تأثیر وسوسه «شخص ثالث»اند یا مردان را به بزهکاری تشویق می کنند. از این رو اتهامشان بیشتر شرکت با معاونت یا آگاهی از قتل است. در صورتی که مردان در ۱۰۰ درصد موارد خود همسرشان را به قتل می رسانند که اولیای دم گذشت نمی کنند و خواهان قصاص قاتل می گردند. یا به موجب ماده ۶۳۰ ق. م. ا. که می گوید: «هرگاه کسی همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی ملاحظه کرد و علم به تمکین زن داشته باشد، می تواند در همان حال آنان را به قتل برساند».
در نتیجه، مردان با این مجوز قانونی از مجازات معاف و آزاد می شوند و احتمالا، به همین علت است که تعداد زنان و مردانی که به جرم «همسرکشی» در زندان به سر می برند تقریبا مساوی است.
نویسنده: شهلا معظمی
منبع: کتاب «مجموعه مقالات آسیب های اجتماعی ایران»