اغلب زن به عنوان مباشر در قتل شوهر نقش دارد.
غیرمباشرت زنان در قتل
اما در مورد زنانی که خود مباشر قتل اند یا پس از تحمل سال ها خشونت و ناملایمات همسر خود را به قتل رسانده اند (خشونت مردان غالبا شامل خشونت جنسی نسبت به زنان و انحرافات جنسی و حتی اقدام به تجاوز به فرزندان، به خصوص فرزندان دختر است). در این موارد نه تنها فرزندان که خانواده همسر (مقتول) نیز گذشت می کنند و دستگاه قضایی نیز با اغماض بیشتری با آنان برخورد می کند.
گذشته از این، گاه یا زن به علت کراهت و عدم علاقه به شوهر درخواست جدایی و طلاق می کند که با امتناع شوهر و سرزنش خانواده و وجود قوانینی که امکان جدایی را تقریبا برای زن و لااقل در زمان کوتاه ناممکن می سازد (به خصوص در مواردی که وجود شخص ثالثی مطرح باشد)، امکان ارتکاب قتل از سوی زن را محتمل می سازد.
گذشته از این، گاه یا زن به علت کراهت و عدم علاقه به شوهر درخواست جدایی و طلاق می کند که با امتناع شوهر و سرزنش خانواده و وجود قوانینی که امکان جدایی را تقریبا برای زن و لااقل در زمان کوتاه ناممکن می سازد (به خصوص در مواردی که وجود شخص ثالثی مطرح باشد)، امکان ارتکاب قتل از سوی زن را محتمل می سازد.
مباشرت مردان در قتل
بررسی ها در این تحقیق نشان می دهد که مردان ۱۰۰ درصد مباشرت در قتل داشته اند، در حالی که ۳۳ درصد از زنان شوهر خود را به قتل رسانده اند و سایرین به اتهام معاونت و مشارکت با آگاهی از قتل در زندان به سر می برند. طبق قانون مجازات اسلامی، مجازات شرکت و معاونت در قتل (مواد ۲۰۷، ۲۰۸، ۲۱۶) حبس است که این ممکن است در میزان بزهکاری زنان مؤثر باشد.
تحقیقات مربوط به خصوصیات فردی بزهکاران در خشونت های خانوادگی نشان می دهد که اغلب واکنش خشونت آمیز جسمانی زن رفتار خشن شوهر را تشدید کرده، هرچند که در بسیاری از موارد تسلیم یا عدم مقاومت زن هم هیچگونه تأثیری در رفتار خشونت آمیز و تجاوزکارانه همسر نداشته و فقط شخصیت و ویژگی های فردی شوهر تعیین کننده بوده است. در هر صورت، مردان بیش از زنان به همسر خود حمله می کنند و در نزاع مرگبار بین همسران بیشتر زن جان خود را از دست می دهد. ۳۹ درصد کل افراد بررسی شده در این تحقیق با همسرشان اختلاف شدید داشته اند که ۲۰ درصد خشونت شدید و بدرفتاری جسمی و جنسی، ۱۹ درصد عصبی بودن، حسادت و تعصب و سوءظن و بدگمانی و ۱۴ درصد دخالت اطرافیان و مشکلات مادی را علت آن بیان کرده اند.
اما زنان بیشتر تحت تأثیر تلقین و وسوسه «شخص ثالث» منحرف می شوند. تحقیق نشان می دهد که ۲۰ درصد زنان به وجود شخص ثالث اعتراف کرده اند. در این موارد زنان نقشه های دقیق می کشند و در اغلب موارد خود مرتکب جرم نمی شوند، بلکه مردان را به بزهکاری تشویق می کنند. در مواردی که زنان شخصا مرتکب قتل همسر می شوند با استفاده از سم، به خصوص ارسنیک، مرتکب قتل می شوند. ۵ درصد زنان این راه را برای کشتن همسر انتخاب کرده بودند.
تحقیقات مربوط به خصوصیات فردی بزهکاران در خشونت های خانوادگی نشان می دهد که اغلب واکنش خشونت آمیز جسمانی زن رفتار خشن شوهر را تشدید کرده، هرچند که در بسیاری از موارد تسلیم یا عدم مقاومت زن هم هیچگونه تأثیری در رفتار خشونت آمیز و تجاوزکارانه همسر نداشته و فقط شخصیت و ویژگی های فردی شوهر تعیین کننده بوده است. در هر صورت، مردان بیش از زنان به همسر خود حمله می کنند و در نزاع مرگبار بین همسران بیشتر زن جان خود را از دست می دهد. ۳۹ درصد کل افراد بررسی شده در این تحقیق با همسرشان اختلاف شدید داشته اند که ۲۰ درصد خشونت شدید و بدرفتاری جسمی و جنسی، ۱۹ درصد عصبی بودن، حسادت و تعصب و سوءظن و بدگمانی و ۱۴ درصد دخالت اطرافیان و مشکلات مادی را علت آن بیان کرده اند.
اما زنان بیشتر تحت تأثیر تلقین و وسوسه «شخص ثالث» منحرف می شوند. تحقیق نشان می دهد که ۲۰ درصد زنان به وجود شخص ثالث اعتراف کرده اند. در این موارد زنان نقشه های دقیق می کشند و در اغلب موارد خود مرتکب جرم نمی شوند، بلکه مردان را به بزهکاری تشویق می کنند. در مواردی که زنان شخصا مرتکب قتل همسر می شوند با استفاده از سم، به خصوص ارسنیک، مرتکب قتل می شوند. ۵ درصد زنان این راه را برای کشتن همسر انتخاب کرده بودند.
مردان معتاد و الکی
اما مردان «همسرکش» بیشتر معتاد یا الکلی اند، بیشتر تهدید به قتل می کرده اند و بیشتر از فرزند یا فرزندان و همسر خود سوء استفاده و با آنان بدرفتاری می کرده اند. بررسی ثابت کرده که مردان بیش از زنان به همسر خود تهاجم می کنند. تهاجم های شوهران اشکال خطرناک تر و جراحت آمیزتری را دربر می گیرد. در ۹۵ درصد موارد این زن است که آسیب شدید می بیند.
۴۸ درصد مردان بدگمانی، ۳۵ درصد از آنها تعصب و حسادت و وجود شخص ثالث و ۱۳ درصد از آنان بی توجهی زن به همسر و فرزندان، بی علاقگی و بهانه جویی او و نابسامانی های جنسی را علت اختلاف برشمرده اند.
تحقیق نشان می دهد هر گاه در اثر تمسخر و استهزاء به شخصیت کسی اهانت شود و یا مورد تحقیر قرار گیرد، در وی ایجاد خشم می شود. این خشم سبب نفرت، و این تنفر محرک هیجان و انقلاب روحی می شود و حس انتقام و کینه جویی را تحریک می کند و شخص را به ارتکاب جرم وا می دارد. در این قبیل هیجانات اگر مسئله عشق یا شکست و ناکامی نیز همراه باشد غالبأ موجب مرگ می شود که نه تنها شخص برای انتقام دست به جنایت علیه معشوقه خود بزند بلکه برای رهایی از مجازات دستگاه عدالت به فکر «خودکیفری» می افتد. از این رو پس از قتل شخص مورد تنفر دست به خودکشی می زند (حیدریان، ۱۳۴۶: ۱۹۰).
اما تحقیق نشان می دهد که در بسیاری از موارد حسادت بیمارگونه و مهارناپذیر مرد به خصوص در موارد سرزنده بودن زن با زیبایی و جذابیت وی حسادت وی را به شدت تحریک می کرده، به طوری که علی رغم آگاهی و اطمینان مرد به وفاداری زن، وی را به قتل رسانده، زیرا این را تنها راه برای تعلق همسرش به شخص خود می دانسته است. مکانیسم روانی این گونه قتل ها به طور ناخودآگاه بدین صورت آغاز می شود که قاتل احساس می کند اعتماد به نفس و آبروی او صدمه دیده است چون فکر می کند حق دارد زن به خصوصی را تصاحب کند. اگر آن زن ظاهرا یا واقعا به طرف شخص دیگری روی آورد فوق العاده حسود می شود (ایبراهیمسن، 1373: 269).
۴۸ درصد مردان بدگمانی، ۳۵ درصد از آنها تعصب و حسادت و وجود شخص ثالث و ۱۳ درصد از آنان بی توجهی زن به همسر و فرزندان، بی علاقگی و بهانه جویی او و نابسامانی های جنسی را علت اختلاف برشمرده اند.
تحقیق نشان می دهد هر گاه در اثر تمسخر و استهزاء به شخصیت کسی اهانت شود و یا مورد تحقیر قرار گیرد، در وی ایجاد خشم می شود. این خشم سبب نفرت، و این تنفر محرک هیجان و انقلاب روحی می شود و حس انتقام و کینه جویی را تحریک می کند و شخص را به ارتکاب جرم وا می دارد. در این قبیل هیجانات اگر مسئله عشق یا شکست و ناکامی نیز همراه باشد غالبأ موجب مرگ می شود که نه تنها شخص برای انتقام دست به جنایت علیه معشوقه خود بزند بلکه برای رهایی از مجازات دستگاه عدالت به فکر «خودکیفری» می افتد. از این رو پس از قتل شخص مورد تنفر دست به خودکشی می زند (حیدریان، ۱۳۴۶: ۱۹۰).
اما تحقیق نشان می دهد که در بسیاری از موارد حسادت بیمارگونه و مهارناپذیر مرد به خصوص در موارد سرزنده بودن زن با زیبایی و جذابیت وی حسادت وی را به شدت تحریک می کرده، به طوری که علی رغم آگاهی و اطمینان مرد به وفاداری زن، وی را به قتل رسانده، زیرا این را تنها راه برای تعلق همسرش به شخص خود می دانسته است. مکانیسم روانی این گونه قتل ها به طور ناخودآگاه بدین صورت آغاز می شود که قاتل احساس می کند اعتماد به نفس و آبروی او صدمه دیده است چون فکر می کند حق دارد زن به خصوصی را تصاحب کند. اگر آن زن ظاهرا یا واقعا به طرف شخص دیگری روی آورد فوق العاده حسود می شود (ایبراهیمسن، 1373: 269).
خشونت در جامعه سنتی
اما تحقیق همچنین نشان می دهد که در جوامع سنتی عوامل موجب خشونت در خانواده با ساختار جنسی خانواده و جامعه ارتباط دارد و در واقع تا حدود زیادی هنجارها و ارزش های فرهنگی، خشونت شوهر نسبت به زنش را مجاز شناخته و حتی آن را تشویق می کند. مقایسه سن ازدواج و سواد زنان و مردان در این تحقیق نمایانگر تبعیض جنسی در جامعه مورد مطالعه است. همچنین یافته های تحقیق در برخی مناطق مانند استان خوزستان صحت این مطلب را اثبات می کند.
به طور رسمی بررسی وضعیت زندگی خانواده های درگیر در جرم «همسرکشی» نشان می دهد که در مورد مردان متهم به همسرکشی غالب مشکلات عاطفی در زندگی پدری، تربیت غلط خانوادگی، وجود سلطة پدر و حاکمیت پدرسالاری در خانواده اصلی و سکوت و تسلیم مادر در برابر زورگویی های پدر، وجود تبعیض جنسیتی بین فرزندان دختر و پسر خانواده، آنها را در زمان کودکی و نوجوانی دچار اضطراب، بدبینی، وسواس و بحران های عاطفی عمیق کرده که تأثیر شدیدی در زندگی بعدی و طرز رفتار و گفتار و تفکر آنها گذاشته است.
۹۰ درصد مردانی که زنان خود را با تصمیمی آنی به قتل رسانده بودند به علت بدگمانی و توهم بوده است. پاسخ این گروه به این سؤال که آیا اطمینان حاصل کرده بودند که همسرشان به ایشان خیانت می کرده است منفی بود و از کاری که کرده بودند به شدت پشیمان بودند. بررسی همچنین نشان می دهد که ۶۶ درصد از زنانی که همسر خود را به قتل رسانیده یا در آن مشارکت و معاونت داشتند اظهار داشته اند که در دوران زندگی مشترک بارها مشاجره و قهر و آشتی داشته اند، ولی از ۵۸ درصد زنانی که قصد متارکه داشته اند و به دلایلی، از جمله مخالفت شوهر، مخالفت والدین، وجود فرزندان و نیاز مالی زندگی را تحمل کرده یا نتوانسته بودند متارکه کنند، سرانجام تحملشان به سر آمده و چاره ای جز کشتن یا از بین بردن همسر خود نیافته اند.
میانگین سن شوهران در هنگام فوت ۴۰ سال و میانگین سن زنان ۳۰ سال است. احتساب سن زنان و مردان به هنگام ازدواج مؤید آن است که زنان و به ویژه مردان، تقریبا میانسال اند، به طوری که نمی توان گفت که این افراد جوان بوده اند و تابع احساسات محض قرار گرفته و مرتکب چنین جرمی شده اند. این یافته ها هنگامی معنی دارتر می شود که آنها با در نظر گرفتن طول مدت زندگی مشترک و تعداد فرزندان بررسی کنیم.
متجاوز از ۵۰ درصد از زنان مورد تحقیق بیش از ۱۰ سال از همسرشان کوچک تر بودند. ۸۵ درصد زنان و ۷۶ درصد مردان اظهار داشته اند که همسرشان بی سواد بوده یا تحصیلات ابتدایی داشته است.
۵۲ درصد مردان در شهر متولد شده و ۵۵ درصد با زن شهرنشین ازدواج کرده اند. اگرچه محل تولد تأثیری در ارتکاب قتل نداشته، در نوع استفاده از وسیله قتاله و نحوه قتل و محل ارتکاب جرم مؤثر بوده است.
۸۹ درصد از جمعیت آماری دارای فرزند بودند، متوسط تعداد فرزندان برای زنان ۴ و برای مردان ۳ نفر است. بیش از چهار پنجم زنان متهم یا محکوم خانه دار بودند و ۵۳ درصد از مردان قبل از اقدام به قتل در مشاغلی نظیر کارگری، کشاورزی و رانندگی، یعنی کارهایی که بیشتر یدی اند اشتغال داشته اند و فقط ۲ نفر از این دسته بیکار بودند.
به طور رسمی بررسی وضعیت زندگی خانواده های درگیر در جرم «همسرکشی» نشان می دهد که در مورد مردان متهم به همسرکشی غالب مشکلات عاطفی در زندگی پدری، تربیت غلط خانوادگی، وجود سلطة پدر و حاکمیت پدرسالاری در خانواده اصلی و سکوت و تسلیم مادر در برابر زورگویی های پدر، وجود تبعیض جنسیتی بین فرزندان دختر و پسر خانواده، آنها را در زمان کودکی و نوجوانی دچار اضطراب، بدبینی، وسواس و بحران های عاطفی عمیق کرده که تأثیر شدیدی در زندگی بعدی و طرز رفتار و گفتار و تفکر آنها گذاشته است.
۹۰ درصد مردانی که زنان خود را با تصمیمی آنی به قتل رسانده بودند به علت بدگمانی و توهم بوده است. پاسخ این گروه به این سؤال که آیا اطمینان حاصل کرده بودند که همسرشان به ایشان خیانت می کرده است منفی بود و از کاری که کرده بودند به شدت پشیمان بودند. بررسی همچنین نشان می دهد که ۶۶ درصد از زنانی که همسر خود را به قتل رسانیده یا در آن مشارکت و معاونت داشتند اظهار داشته اند که در دوران زندگی مشترک بارها مشاجره و قهر و آشتی داشته اند، ولی از ۵۸ درصد زنانی که قصد متارکه داشته اند و به دلایلی، از جمله مخالفت شوهر، مخالفت والدین، وجود فرزندان و نیاز مالی زندگی را تحمل کرده یا نتوانسته بودند متارکه کنند، سرانجام تحملشان به سر آمده و چاره ای جز کشتن یا از بین بردن همسر خود نیافته اند.
میانگین سن شوهران در هنگام فوت ۴۰ سال و میانگین سن زنان ۳۰ سال است. احتساب سن زنان و مردان به هنگام ازدواج مؤید آن است که زنان و به ویژه مردان، تقریبا میانسال اند، به طوری که نمی توان گفت که این افراد جوان بوده اند و تابع احساسات محض قرار گرفته و مرتکب چنین جرمی شده اند. این یافته ها هنگامی معنی دارتر می شود که آنها با در نظر گرفتن طول مدت زندگی مشترک و تعداد فرزندان بررسی کنیم.
متجاوز از ۵۰ درصد از زنان مورد تحقیق بیش از ۱۰ سال از همسرشان کوچک تر بودند. ۸۵ درصد زنان و ۷۶ درصد مردان اظهار داشته اند که همسرشان بی سواد بوده یا تحصیلات ابتدایی داشته است.
۵۲ درصد مردان در شهر متولد شده و ۵۵ درصد با زن شهرنشین ازدواج کرده اند. اگرچه محل تولد تأثیری در ارتکاب قتل نداشته، در نوع استفاده از وسیله قتاله و نحوه قتل و محل ارتکاب جرم مؤثر بوده است.
۸۹ درصد از جمعیت آماری دارای فرزند بودند، متوسط تعداد فرزندان برای زنان ۴ و برای مردان ۳ نفر است. بیش از چهار پنجم زنان متهم یا محکوم خانه دار بودند و ۵۳ درصد از مردان قبل از اقدام به قتل در مشاغلی نظیر کارگری، کشاورزی و رانندگی، یعنی کارهایی که بیشتر یدی اند اشتغال داشته اند و فقط ۲ نفر از این دسته بیکار بودند.
نویسنده: شهلا معظمی
منبع: کتاب «مجموعه مقالات آسیب های اجتماعی ایران»