آموزش های خانواده یکی از راه های کاهش همسرکشی است.
مشکلات اقتصادی
از فصول مشترک تمامی نقاط مملکت و مسائل مبتلا به تمام مردم کشور، مثل پایین بودن سطح سواد عمومی و مشکلات اقتصادی که بگذریم، مسائل همه گیر دیگری جلوه می کند که نمی توان وجود آنها با تأثیرشان را در به بیراهه کشاندن مسیر زندگی خانوادگی و تبدیل زندگی آرام و پرامید خانوادگی به جهنمی پر از خشونت و هتک حرمت و تباهی را انکار کرد.
تأثیر مسائلی چون اعتیاد و فقر به کرات در تمامی نقاط مورد تحقیق بارز بود. این فرضیه نیز که مردان را به تمامی در خشونت نسبت به زنان مقصر بدانیم چاره ای برای رفع معضل پیش رو قرار نمی دهد. بدون تردید زنان چه با پذیرش خشونت و چه با دست زدن به اعمال انتقام جویانه و اقدام به مقابله به مثل در ادامه این روند نقش دارند. پس باید چاره ای بنیادین جست!
تأثیر مسائلی چون اعتیاد و فقر به کرات در تمامی نقاط مورد تحقیق بارز بود. این فرضیه نیز که مردان را به تمامی در خشونت نسبت به زنان مقصر بدانیم چاره ای برای رفع معضل پیش رو قرار نمی دهد. بدون تردید زنان چه با پذیرش خشونت و چه با دست زدن به اعمال انتقام جویانه و اقدام به مقابله به مثل در ادامه این روند نقش دارند. پس باید چاره ای بنیادین جست!
سطح سواد
تحقیقات نشان می دهد که شوهران زنان آموزش دیده ای که از تحصیلات بالاتری برخوردارند و به راحتی خشونت را نمی پذیرند، به راحتی، توانایی تهدید و وادار کردن زن خود را به سکوت در برابر خشونت ندارند. با بالا رفتن سطح سواد مردان و زنان آنان قادرند در برابر مشکلات خانوادگی و اختلاف نظر، به جای توسل به خشونت، به صورتی عاقلانه و منطقی مشکلات را رفع کنند و در صورت نبودن چاره به قانون متوسل شوند. اما متأسفانه در عمل نابرابری ساختار جامعه و قوانین و محدودیت قانونی زنان گاه چنان عرصه را بر زن تنگ می کنند که برای رهایی از تنگنا چاره را در خشونتی مرگبار و نابودی همسر می یابد!
به این ترتیب، با دقت بیشتر، می توان دریافت که در بهترین حالت نوع خشونت تغییر می کند و از سطحی به سطح دیگر، از شغلی به شغل دیگر و از سنی به سن دیگر و از فرهنگی به فرهنگ دیگر و از خشونت جسمی به روانی و از روانی به عاطفی و از عاطفی به کلامی مستمرا ادامه می یابد.
خلاصه این که در بسیاری از موارد:
1. قربانی (اعم از زن و مرد) در آماده سازی و وقوع حادثه نقش دارد و اغلب زمینه قتل را مستعد می کند؛
۲. بیشتر قتل ها، پس از انجام مشاجرات طولانی، که اغلب دارای سابقه ای ممتد است، صورت گرفته است؛
٣. قتل ها بیشتر در طبقاتی از اجتماع صورت گرفته که اعتقادی به خانواده مدنی و گفت و گوی مسالمت آمیز برای حل مشکلات نداشته اند و تنها راه حل را توسل به خشونت و از بین بردن مقتول به شمار می آورده اند؛
۴. اختلاف سن زن و شوهر و ازدواج نا آگاهانه و ناخواسته دختریکی از مهم ترین عوامل بزه دیدگی زنان، فرار از کانون خانوادگی، خودکشی و خیانت و همسرکشی است؛
۵. قاتلان، اغلب، در مشاغلی بوده اند که طبیعت خشن داشته است؛
۶. قاتلان معمولا در خانواده های پدرسالاری رشد کرده اند که در آنها شاهد خشونت نسبت به مادر بوده و معتقد شده اند که تنها راه حل مشکل توسل به خشونت و در نهایت قتل است؛
۷. فساد اخلاقی زن یا هوسبازی و عدم پایبندی به اصول اخلاقی و عشق و علاقه به خانه و خانواده یکی از عوامل از هم پاشیدگی کانون خانواده و برانگیختن خشم همسر و جریحه دار شدن غرور او و در نهایت قتل همسر است؛
8. اعتیاد و الکلیسم یکی از مهم ترین عوامل اختلافات خانوادگی است که مخالفت با طلاق از جانب مرد و پافشاری به ادامه زندگی خانوادگی و بستن راه گریز زن از بن بست زندگی، حتی از نظر قانونی زمینه را برای قتل فراهم می آورد؛
9. عامل تصادف محض، جنون آنی براثر انفجار خشم یکی دیگر از علل همسرکشی است؛
۱۰. عوامل اقتصادی، بیکاری، عدم امکان پرداخت نفقه به همسر و فراهم آوردن وسایل ابتدایی زندگی، سکونت در مکان های جرم زا، معاشرت با افراد ناباب، حاشیه نشینی، بد آموزی از فیلم های خشن و دیدن مداوم صحنه های قتل و خونریزی و کشت و کشتار و آدمکشی از تلویزیون، فشارهای شدید روحی، نداشتن امید به زندگی، ترویج و تبلیغ غم و غصه، به ویژه در شرایط فقر مالی و فرهنگی، درصد بالای خشونت های خانوادگی منجر به قتل همسر و فرزندان و نوعی خودکشی دسته جمعی را تشکیل می دهد.
بنابراین، «قاتلان خانوادگی» به ندرت از جمله اشخاصی اند که «اختلالات شخصیتی و ضداجتماعی» را بروز می دهند. اگر چه به این قاتلان با ترس و وحشت نگریسته می شود و شامل محکومیت های شدید جزایی می شوند، اما به نظر می رسد که اغلب آنان افرادی عادی اند که به شکل تحمل ناپذیری تحریک و تشویق به قتل شده اند. ما اغلب تجربه احساس خشم را می شناسیم و می توانیم تصور کنیم که اگر به اندازه کافی تحریک شده باشیم، خشم را به روش های خشن جسمانی منعکس می کنیم.
به این ترتیب، با دقت بیشتر، می توان دریافت که در بهترین حالت نوع خشونت تغییر می کند و از سطحی به سطح دیگر، از شغلی به شغل دیگر و از سنی به سن دیگر و از فرهنگی به فرهنگ دیگر و از خشونت جسمی به روانی و از روانی به عاطفی و از عاطفی به کلامی مستمرا ادامه می یابد.
خلاصه این که در بسیاری از موارد:
1. قربانی (اعم از زن و مرد) در آماده سازی و وقوع حادثه نقش دارد و اغلب زمینه قتل را مستعد می کند؛
۲. بیشتر قتل ها، پس از انجام مشاجرات طولانی، که اغلب دارای سابقه ای ممتد است، صورت گرفته است؛
٣. قتل ها بیشتر در طبقاتی از اجتماع صورت گرفته که اعتقادی به خانواده مدنی و گفت و گوی مسالمت آمیز برای حل مشکلات نداشته اند و تنها راه حل را توسل به خشونت و از بین بردن مقتول به شمار می آورده اند؛
۴. اختلاف سن زن و شوهر و ازدواج نا آگاهانه و ناخواسته دختریکی از مهم ترین عوامل بزه دیدگی زنان، فرار از کانون خانوادگی، خودکشی و خیانت و همسرکشی است؛
۵. قاتلان، اغلب، در مشاغلی بوده اند که طبیعت خشن داشته است؛
۶. قاتلان معمولا در خانواده های پدرسالاری رشد کرده اند که در آنها شاهد خشونت نسبت به مادر بوده و معتقد شده اند که تنها راه حل مشکل توسل به خشونت و در نهایت قتل است؛
۷. فساد اخلاقی زن یا هوسبازی و عدم پایبندی به اصول اخلاقی و عشق و علاقه به خانه و خانواده یکی از عوامل از هم پاشیدگی کانون خانواده و برانگیختن خشم همسر و جریحه دار شدن غرور او و در نهایت قتل همسر است؛
8. اعتیاد و الکلیسم یکی از مهم ترین عوامل اختلافات خانوادگی است که مخالفت با طلاق از جانب مرد و پافشاری به ادامه زندگی خانوادگی و بستن راه گریز زن از بن بست زندگی، حتی از نظر قانونی زمینه را برای قتل فراهم می آورد؛
9. عامل تصادف محض، جنون آنی براثر انفجار خشم یکی دیگر از علل همسرکشی است؛
۱۰. عوامل اقتصادی، بیکاری، عدم امکان پرداخت نفقه به همسر و فراهم آوردن وسایل ابتدایی زندگی، سکونت در مکان های جرم زا، معاشرت با افراد ناباب، حاشیه نشینی، بد آموزی از فیلم های خشن و دیدن مداوم صحنه های قتل و خونریزی و کشت و کشتار و آدمکشی از تلویزیون، فشارهای شدید روحی، نداشتن امید به زندگی، ترویج و تبلیغ غم و غصه، به ویژه در شرایط فقر مالی و فرهنگی، درصد بالای خشونت های خانوادگی منجر به قتل همسر و فرزندان و نوعی خودکشی دسته جمعی را تشکیل می دهد.
بنابراین، «قاتلان خانوادگی» به ندرت از جمله اشخاصی اند که «اختلالات شخصیتی و ضداجتماعی» را بروز می دهند. اگر چه به این قاتلان با ترس و وحشت نگریسته می شود و شامل محکومیت های شدید جزایی می شوند، اما به نظر می رسد که اغلب آنان افرادی عادی اند که به شکل تحمل ناپذیری تحریک و تشویق به قتل شده اند. ما اغلب تجربه احساس خشم را می شناسیم و می توانیم تصور کنیم که اگر به اندازه کافی تحریک شده باشیم، خشم را به روش های خشن جسمانی منعکس می کنیم.
فقط یک بار اتفاق می افتد
«قاتلان همسر» نیز افرادی شبیه ما هستند. زیرا قتل همسر جرمی است که فقط یکباره اتفاق می افتد و احتمال تکرار دوباره آن نیست.
همانند بیشتر گونه های اختلالات روانی، همانگونه که گفته شد، دلایل چندگانه ای در همسرکشی وجود دارد: عوامل ژنتیک، اختلال های کارکرد مغز، از هم پاشیدگی خانوادگی، والدین ستمکار یا سهل انگار.
وجود فرهنگ خشونت تحت تأثیر طبیعت جامعه و قوانین و مقرراتی که در درجه اول بر ساختار نظام خانوادگی تأثیر می گذارد، تعیین کننده های مهم رفتار پرخاشگرانه آینده اند.
اما هیچ یک از این عوامل به تنهایی، به صورتی اجتناب ناپذیر، شخصیت پرخاشگر را به وجود نمی آورد. برخی انسان ها، با وجود داشتن نقص های ژنتیک و با وجود اوضاع بسیار بد اجتماعی، شهروندان صلح طلب و خوش رفتاری اند. افراد دیگری که زندگی شان با امتیازات بسیاری آغاز شده است، ممکن است تبدیل به مجرم شوند. در هر حال، نمی توانیم نظریه ای به صورت فرمول ارائه دهیم که همه موارد را دربرگیرد. لیکن باید تمام توجه خود را به عوامل و خصیصه های اخلاقی، قابلیت ها و محاسن و ارزش هایی که ممکن است اشخاص محروم را از روی آوردن به رفتار ضداجتماعی بازدارد معطوف کنیم.
همانند بیشتر گونه های اختلالات روانی، همانگونه که گفته شد، دلایل چندگانه ای در همسرکشی وجود دارد: عوامل ژنتیک، اختلال های کارکرد مغز، از هم پاشیدگی خانوادگی، والدین ستمکار یا سهل انگار.
وجود فرهنگ خشونت تحت تأثیر طبیعت جامعه و قوانین و مقرراتی که در درجه اول بر ساختار نظام خانوادگی تأثیر می گذارد، تعیین کننده های مهم رفتار پرخاشگرانه آینده اند.
اما هیچ یک از این عوامل به تنهایی، به صورتی اجتناب ناپذیر، شخصیت پرخاشگر را به وجود نمی آورد. برخی انسان ها، با وجود داشتن نقص های ژنتیک و با وجود اوضاع بسیار بد اجتماعی، شهروندان صلح طلب و خوش رفتاری اند. افراد دیگری که زندگی شان با امتیازات بسیاری آغاز شده است، ممکن است تبدیل به مجرم شوند. در هر حال، نمی توانیم نظریه ای به صورت فرمول ارائه دهیم که همه موارد را دربرگیرد. لیکن باید تمام توجه خود را به عوامل و خصیصه های اخلاقی، قابلیت ها و محاسن و ارزش هایی که ممکن است اشخاص محروم را از روی آوردن به رفتار ضداجتماعی بازدارد معطوف کنیم.
نویسنده: شهلا معظمی
منبع: کتاب «مجموعه مقالات آسیب های اجتماعی ایران»