با داشتن ذهن و فکر آشفته فرد نمی تواند از اهداف و ایدههای خود دفاع کند و در برابر ناآرامیها و استرس ها بتوانند دوام بیاورد.
مقدمه
هر یک از ما در دنیای امروزه دچار آشفتگی های ذهنی شدیم که مدت کوتاه یا بلندی را با آن سر کردیم و می توان گفت که یکی از سخت ترین دوره ها می تواند باشد، که انسان برای یافتن آرامش در این دوره به دنبال یک راهکار و درمان اساسی می گردد. اما در بعضی از اوقات این آشفتگی ها اثر یک استرس یا یک موضوع مهمی است که در دوره کوتاهی از زندگی برایتان به وجود آمده است، آن آشفتگی آن ماندگار نبوده و پس از حل آن موضوع از بین میرود. اما آشفتگی های بی مورد که به طور عادت یا یک وسواس ذهنی به وجود می آیند، دارای چه معیارهایی هستند!؟!؟ و چگونه باید آنها را رفع کرد!؟ برای آشنایی با این موضوع برویم تا معیارهای آشفتگی ذهنی را بدانیم.
علائم داشتن ذهن آشفته
یکی از خصوصیت های ذهن ناآرام و آشفته ی آن است که فرد به چند هدف یا راه حل فکر می کند، اما هیچ کدام از آنها در یک مسیر و در یک هدف مشخص نیستند. بلکه با هم تعارض دارند و رسیدن به یکی از آنها باعث میشود دیگری از بین برود. به عبارت دیگر این فرد نمی تواند ایده های ذهنی خود را به یک سو جهت دهد. بلکه آشفتگی ها بر ذهن او غلبه کرده و نمی گذارند که با آرامش خاطر ایده ها و اهداف خود را مشخص کند.
عدم ثبات شخصیتی :
با داشتن ذهن و فکر آشفته فرد نمی تواند از اهداف و ایدههای خود دفاع کند و در برابر ناآرامیها و استرس ها بتوانند دوام بیاورد و ایدههای خود را همانگونه که از قبل بودند نگه دارد. بلکه با به وجود آمدن هر تنش در زندگیاش ایده ها و تفکرات او تغییر کرده و ناامیدی بر او غلبه میکند. در این شرایط فرد اگر بخواهد از اهداف و ایده های خود حتی دفاع هم بکند، دلایل و معیارهای محکم و موثقی در دست ندارد و زود خود را بازنده می داند.
این اعمال باعث می شود که انسان از ثبات شخصیتی برخوردار نشود و هر لحظه از زندگی خود را طبق تغیرات محیطی رقم بزنند و میگذارد تا تمام نظر ها و واکنش های اطرافیان بر نوع زندگی و تفکراتش تاثیر بگذارند و بدون راهنمایی و نظرات دیگران لحظهای را نتواند از خود ایده ای بدهد. از دیگر خصوصیات ذهن آشفته این است که قدرت تصمیم گیری ندارد و همیشه تحت تاثیر محیط درباره خود و دیگران قرار دارد و در مقابل تبلیغات و آنچه بر او عرضه می گردد، مغلوب واقع می شود. [1]
این جور انسان ها بسیار سطحی نگر بود با از دست دادن کوچکترین چیزها در زندگی، غم بسیار بزرگی را حس میکنند. و با کوچکترین دلیل و حقیرترین ابزارها غرق در خوشحالی میشود و اصولاً این افراد دارای هیجان بسیار زیاد و احساسات کاذبی هستند که باعث از بین رفتن قوه تفکرشان می شود.
این اعمال باعث می شود که انسان از ثبات شخصیتی برخوردار نشود و هر لحظه از زندگی خود را طبق تغیرات محیطی رقم بزنند و میگذارد تا تمام نظر ها و واکنش های اطرافیان بر نوع زندگی و تفکراتش تاثیر بگذارند و بدون راهنمایی و نظرات دیگران لحظهای را نتواند از خود ایده ای بدهد. از دیگر خصوصیات ذهن آشفته این است که قدرت تصمیم گیری ندارد و همیشه تحت تاثیر محیط درباره خود و دیگران قرار دارد و در مقابل تبلیغات و آنچه بر او عرضه می گردد، مغلوب واقع می شود. [1]
این جور انسان ها بسیار سطحی نگر بود با از دست دادن کوچکترین چیزها در زندگی، غم بسیار بزرگی را حس میکنند. و با کوچکترین دلیل و حقیرترین ابزارها غرق در خوشحالی میشود و اصولاً این افراد دارای هیجان بسیار زیاد و احساسات کاذبی هستند که باعث از بین رفتن قوه تفکرشان می شود.
نرسیدن به اهداف :
این گونه ذهن ها خط فکری ثابت و مستقیمی ندارند بلکه زمانیکه دارند برای یک هدف میجنگند و پیش می روند، مسئله کوچک دیگر به وجود میآید و این ها مسیر خود را به آن سو تغییر میدهند و از هدف اصلی باز می مانند. شاید بعد از مدتها به یاد آورند که برای هدفی می جنگیدند و دوباره باز گردد به مسیر قبلی نوع زندگی باعث می شود تا انسان نه تنها به هدف اصلی خود نمی رسد بلکه از اهداف کوچک روزمره خود نیز باز بماند.
افرادی که نمی دانند برای چه زندگی می کنند و به دنبال هدف خاصی نبوده و زندگی پوچی و بی مفهومی دارند دچار تزلزل روحی می شوند. امام علی علیه السلام بر معنادار بودن زندگی تاکید کرده و می فرمایند : «چون مردمی باشید که بر آنها بانگ زدند و بیدار شدند، و دانستند دنیا خانه جاویدان نیست و آن را با آخرت مبادله کردند. خدای سبحان شما را بیهوده نیافرید» [2] منحرف شدن از مسیر اصلی زندگی شاید برای هر کسی به وجود بیاید، اما بازماندن از اهداف و گم کردن مسیر غلط بوده و باعث میشود فرد از بقیه همنوعان خود عقب تر بوده و یک ناامیدی بسیار بزرگ در دلش به وجود بیاید.
افرادی که نمی دانند برای چه زندگی می کنند و به دنبال هدف خاصی نبوده و زندگی پوچی و بی مفهومی دارند دچار تزلزل روحی می شوند. امام علی علیه السلام بر معنادار بودن زندگی تاکید کرده و می فرمایند : «چون مردمی باشید که بر آنها بانگ زدند و بیدار شدند، و دانستند دنیا خانه جاویدان نیست و آن را با آخرت مبادله کردند. خدای سبحان شما را بیهوده نیافرید» [2] منحرف شدن از مسیر اصلی زندگی شاید برای هر کسی به وجود بیاید، اما بازماندن از اهداف و گم کردن مسیر غلط بوده و باعث میشود فرد از بقیه همنوعان خود عقب تر بوده و یک ناامیدی بسیار بزرگ در دلش به وجود بیاید.
نداشتن اراده :
انسانی که دارای ذهن آشفته باشد هیچ گاه نمی تواند اراده خود را یک سو کند و تا پایان رسیدن به اهداف اراده خود را داشته باشد و هر روز با قدرت تر از دیروز ادامه دهد. بلکه این افراد به دلیل نداشتن اهداف مشخص و مهم در زندگی نمی توانند عهد محکمی برای رسیدن به آن را با خودشان یا دیگران ببندند و در این راه اراده آنها را یاری کند. به دلیل نداشتن هدفی ارزشمند، فرد هیچ تلاش و اراده را صرف رسیدن به آنها نمیکند و در آخر باعث می شود که حتی در عرصه عمل نیز موفق نبوده و هیچ کس به قول و عهد آنها اعتماد نمیکند.
نداشتن انرژی و استقامت :
از دیگر خصوصیات این افراد می توان به از دست دادن انرژی در کوتاه مدت اشاره کرد. چرا که آنها به دلیل داشتن چند هدف نامشخص یا یک هدف بی ارزش در راه رسیدن به آن ها زود خسته می شوند، انرژی خود را از دست میدهند و با رسیدن به کوچکترین اهداف دست از تلاش به رسیدن به بزرگترین اهداف برمی دارند و برای رفع اشکالات و ایرادهای کار خود هیچگاه تلاش و کوشش نمی کند.
و در آخر به یک حدیث ارزشمند از سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اشاره می کنیم که فرمودند: « أحسَنُ زِینَةِ الرَّجُلِ السَّکینَةُ مَعَ الإیمان.» نیکو ترین زیور مرد، آرامش همراه با ایمان است. [3]
پی نوشت :
[1] رضا علی کرمی، علل تنبلی و درمان آن، قم: انتشارات قلمگاه، 1398، صفحه 182.
[2] نهج البلاغه، مترجم محمد دشتی، قم: مشهور 1379، خطبه63
[3] من لایحضره الفقیه، ج 4، ص403
و در آخر به یک حدیث ارزشمند از سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اشاره می کنیم که فرمودند: « أحسَنُ زِینَةِ الرَّجُلِ السَّکینَةُ مَعَ الإیمان.» نیکو ترین زیور مرد، آرامش همراه با ایمان است. [3]
پی نوشت :
[1] رضا علی کرمی، علل تنبلی و درمان آن، قم: انتشارات قلمگاه، 1398، صفحه 182.
[2] نهج البلاغه، مترجم محمد دشتی، قم: مشهور 1379، خطبه63
[3] من لایحضره الفقیه، ج 4، ص403