مقدمه
عشق، یک هیجان نیست؛ موجودیت شماست. شما میتوانید در مورد عشق ساعتها حرف بزنید و کتابها بخوانید، اما عشق، اینگونه روی نمیدهد. در یک رابطه ما به عشق به عنوان یک هیجان نگاه میکنیم و میگوییم: من خیلی عاشق توام! سپس شروع میکنیم به ابراز توقعاتمان: ببین، من اینهمه عاشق توام، حالا تو برای من چه کار میکنی؟ نمیبینی چقدر دوستت دارم؟ این را نمیفهمی؟
لحنمان از بیان عشق به انتظار داشتن و توقع داشتن تبدیل میشود و توقع، عشق را نابود میکند.
لحنمان از بیان عشق به انتظار داشتن و توقع داشتن تبدیل میشود و توقع، عشق را نابود میکند.
عشق و احترام
در یک رابطه شما اساسا بین دو چیز قرار میگیرید: عشق و احترام. عشق نمیتواند هیچ فاصلهای را تحمل کند و شما نمیتوانید هیچ راز و پنهان کاری را در عشق تحمل کنید. در این پروسه، حد و حدودها را رعایت نمیکنید و اتفاقهای بعدی روی میدهند. هر چند که در عشق هیچ حد و محدودهای وجود ندارد، اما فراموش کردهاید که جنبهی دیگر رابطه را در نظر بگیرید: احترام.
هر انسانی انتظار دارد مورد احترام قرار بگیرد. شما به عنوان یک انسان اگر ترس از دست دادن احترام را احساس کنید، سعی میکنید سد و مانعی ایجاد کنید و همین فاصله است که عشق آن را نمیپذیرد. احترام به یک فاصله نیاز دارد، مگر اینکه مثل یک کودک باشید.
از آن طرف، نزدیکی و زیاد در دسترس بودن نیز در عشق پذیرفته نیست. وقتی شما عشق را به دست میآورید، به دنبال احترام میگردید، وقتی احترام را به دست میآورید، به دنبال عشق میگردید. عشق و احترام ارتباط بسیار نزدیکی در زندگی دارند و ما حتی متوجه آن نیز نیستیم تا زمانی که حادثهای بیرونی ما را از این قضیه آگاه میکند.
هر انسانی انتظار دارد مورد احترام قرار بگیرد. شما به عنوان یک انسان اگر ترس از دست دادن احترام را احساس کنید، سعی میکنید سد و مانعی ایجاد کنید و همین فاصله است که عشق آن را نمیپذیرد. احترام به یک فاصله نیاز دارد، مگر اینکه مثل یک کودک باشید.
از آن طرف، نزدیکی و زیاد در دسترس بودن نیز در عشق پذیرفته نیست. وقتی شما عشق را به دست میآورید، به دنبال احترام میگردید، وقتی احترام را به دست میآورید، به دنبال عشق میگردید. عشق و احترام ارتباط بسیار نزدیکی در زندگی دارند و ما حتی متوجه آن نیز نیستیم تا زمانی که حادثهای بیرونی ما را از این قضیه آگاه میکند.
برنامهریزی برای فاصله
باید باور کنیم که هیچکس نمیتواند در وضعیتی قرار بگیرد که کاملا عاشق باشد بدون اینکه طرف مقابل به او احترام بگذارد. برای عشق و عاشقیتان برنامه ریزی کنید و هر ازگاهی از هم فاصله بگیرید، عشق در این فاصلهها رشد میکند. وقتی شما ۲۴ ساعت شبانه روز را با همسرتان هستید، چیزی برای دلتنگی باقی نمیماند، هیچ حرف ناگفتهای باقی نمیماند و هیچ اشتیاق و کششی به وجود نمیآید. عشق و اشتیاق، دست در دست هم دارند.
عشق و اشتیاق
اشتیاق، عشق را غنی میکند و عشق، اشتیاق را تقویت میکند، و هر دو باید حضور داشته باشند. برای ایجاد این اشتیاق، باید فاصلهای میانتان وجود داشته باشد. شما باید دلتنگ عشقتان شوید تا شوق دیدارش را داشته باشید و در این تضاد، عشق را لمس کنید. زندگی پُر از این تضادهاست. رابطه اجبارا درد و رنج هم دارد. وقتی شما این درد را حس میکنید میتوانید در یک وضعیت منفی قرار بگیرید یا آن را به یک فرصت تبدیل کنید. درد، فرصتها را قدرتمندتر میکند، زیرا وقتی که درد وجود دارد، شما به عمق یک فرصت پی میبرید.
وقتی از چیزی لذت میبرید، چشمهایتان ناخودآگاه بسته میشوند، مثلا وقتی که گُلی را بو میکشید یا طعم خوشایندی را میچشید. این نشان میدهد لذت از جایی از اعماق درون میآید و این عامل بیرونی، فقط آینهای است که این لذت را بیرون میکشد.
یکی از علائم هوش هیجانی این است که به دنبال منبعی که به شما لذت میدهد بگردید و وقتی آن را پیدا و لمس کردید، دیگر ترسی از آن ندارید، نفرتی وجود ندارد و هیچ خشم و حسادتی بروز نمیکند.
اگر عشقتان به دور از تب و تابهای ناگهانی و شدید باشد، به آرامی پیش میرود، تدریجا قوی میشود و ریشه میدواند. تب و تاب و جوش و خروش، رابطه را نابود میکند و شما را از چیزهایی که باید به آنها توجه کنید باز میدارد و زمانی که از آنچه که مهم است غافل میشوید، احترامتان را از دست میدهید. وقتی که احترام از دست میرود، جاذبهای که طرف مقابلتان زمانی در شما میدید دیگر وجود ندارد، بدون اینکه خودتان متوجه شوید.
وقتی از چیزی لذت میبرید، چشمهایتان ناخودآگاه بسته میشوند، مثلا وقتی که گُلی را بو میکشید یا طعم خوشایندی را میچشید. این نشان میدهد لذت از جایی از اعماق درون میآید و این عامل بیرونی، فقط آینهای است که این لذت را بیرون میکشد.
یکی از علائم هوش هیجانی این است که به دنبال منبعی که به شما لذت میدهد بگردید و وقتی آن را پیدا و لمس کردید، دیگر ترسی از آن ندارید، نفرتی وجود ندارد و هیچ خشم و حسادتی بروز نمیکند.
اگر عشقتان به دور از تب و تابهای ناگهانی و شدید باشد، به آرامی پیش میرود، تدریجا قوی میشود و ریشه میدواند. تب و تاب و جوش و خروش، رابطه را نابود میکند و شما را از چیزهایی که باید به آنها توجه کنید باز میدارد و زمانی که از آنچه که مهم است غافل میشوید، احترامتان را از دست میدهید. وقتی که احترام از دست میرود، جاذبهای که طرف مقابلتان زمانی در شما میدید دیگر وجود ندارد، بدون اینکه خودتان متوجه شوید.
چرا روابط سالم باید حد و حدود داشته باشند؟
ما اغلب فکر میکنیم در یک رابطه عاشقانه، حد و مرز، چیز بدی است یا اصلا نیازی نیست. آیا قرار نیست همسرمان در همهی نیازها و افکار و حالات ما شریک باشد؟ آیا این بخشی از عشق نیست؟ حد و مرز گذاشتن در عشق، ناجور نیست؟ آیا مزاحمتی در روابط عاشقانه ایجاد نمیکند؟ جواب این است که دقیقا برعکس است.
تمام رابطههای سالم، حد و حدود دارند. حد و حدود شما، خطی است که جایی که حد و حدود دیگری شروع میشود به پایان میرسد. بدون این حد و مرز، همه چیز گیج کننده خواهد شد، اما اگر حدود مشخص باشند، احترام وجود خواهد داشت. حد و مرز این نیست که دور خود دیوار بکشید، اما اگر این حریمها برای آسیب زدن یا سوء استفاده کردن مورد هجوم قرار بگیرند، به دیوار و دروازه و دفاع نیاز خواهید داشت.
در روابط سالم، طرفین از هم اجازه میگیرند، احساسات طرف مقابل را مد نظر دارند، قدردانی را نشان میدهند و به عقاید و احساسات متفاوت هم احترام میگذارند. اما در روابطی که از سلامت چندانی برخوردار نیستند، همسران تصور میکنند طرف مقابل، احساسی مشابه خودشان دارد (مثلا من این را دوست دارم پس تو هم باید دوست داشته باشی). آنها اثر حمله به حریم طرف مقابل را نمیدانند و از آن عبور میکنند. لزوم وجود حریمهای شخصی در روابط عاشقانه، بیشتر هم هست، زیرا طرفین در خصوصیترین فضاهای همدیگر رخنه میکنند، چه از نظر فیزیکی و چه از جنبهی هیجانی و جنسی.
تمام رابطههای سالم، حد و حدود دارند. حد و حدود شما، خطی است که جایی که حد و حدود دیگری شروع میشود به پایان میرسد. بدون این حد و مرز، همه چیز گیج کننده خواهد شد، اما اگر حدود مشخص باشند، احترام وجود خواهد داشت. حد و مرز این نیست که دور خود دیوار بکشید، اما اگر این حریمها برای آسیب زدن یا سوء استفاده کردن مورد هجوم قرار بگیرند، به دیوار و دروازه و دفاع نیاز خواهید داشت.
در روابط سالم، طرفین از هم اجازه میگیرند، احساسات طرف مقابل را مد نظر دارند، قدردانی را نشان میدهند و به عقاید و احساسات متفاوت هم احترام میگذارند. اما در روابطی که از سلامت چندانی برخوردار نیستند، همسران تصور میکنند طرف مقابل، احساسی مشابه خودشان دارد (مثلا من این را دوست دارم پس تو هم باید دوست داشته باشی). آنها اثر حمله به حریم طرف مقابل را نمیدانند و از آن عبور میکنند. لزوم وجود حریمهای شخصی در روابط عاشقانه، بیشتر هم هست، زیرا طرفین در خصوصیترین فضاهای همدیگر رخنه میکنند، چه از نظر فیزیکی و چه از جنبهی هیجانی و جنسی.
حد و مرزهایی که فایدهای ندارند یا آسیب زنندهاند
حد و حدودهایی که اغلب با شکست روبرو میشوند شامل این کلماتاند: همیشه، هیچوقت یا هر زبان محض و مستبدانهی دیگری. چنین محدودههایی معمولا غیرواقعیاند و دوامی ندارند: «تو هرگز نمیتوانی ...» یا «تو باید همیشه ...»
سایر شرط و شروطهایی که همسران را از هم دور میکنند، استانداردهای سفت وسخت یا نتیجهگیریهای مستبدانهاند. مثلا: «اگر هر شب تا ساعت ۷ خانه نباشی، من رابطه جنسی با تو نخواهم داشت» یا «اگر فلان کار را نکنی، من به خودم آسیب میزنم» و یا «تو اجازه نداری فلان کار را بکنی، اما من هر وقت بخواهم میتوانم آن کار را انجام بدهم«.
حد و مرزهای گنگ و مبهم نیز کارساز نیستند. مثلا: «این ماه زیاد پول خرج نکن» یا «در این هفته چند روز، تو بچهها را از مدرسه به خانه بیاور«.
خیلی از زوجها در مورد حریمهای خود حتی گفتگو هم نمیکنند و انتظار دارند طرف مقابل خود به خود آنها را بداند، و این منصفانه نیست.
منبع: سایت برترین ها
سایر شرط و شروطهایی که همسران را از هم دور میکنند، استانداردهای سفت وسخت یا نتیجهگیریهای مستبدانهاند. مثلا: «اگر هر شب تا ساعت ۷ خانه نباشی، من رابطه جنسی با تو نخواهم داشت» یا «اگر فلان کار را نکنی، من به خودم آسیب میزنم» و یا «تو اجازه نداری فلان کار را بکنی، اما من هر وقت بخواهم میتوانم آن کار را انجام بدهم«.
حد و مرزهای گنگ و مبهم نیز کارساز نیستند. مثلا: «این ماه زیاد پول خرج نکن» یا «در این هفته چند روز، تو بچهها را از مدرسه به خانه بیاور«.
خیلی از زوجها در مورد حریمهای خود حتی گفتگو هم نمیکنند و انتظار دارند طرف مقابل خود به خود آنها را بداند، و این منصفانه نیست.
منبع: سایت برترین ها