همبستگی به عنوان میزانی که اعضای خانواده از لحاظ هیجانی و عاطفی با یکدیگر پیوند دارند و با هم صمیمی و نزدیک هستند، تعریف می شود.
الگوی چند مختصاتی
الگوی چند مختصاتی، ارزیابی خانواده توسط اولسون، اسپرانکل و راسل در سال ۱۹۷۹ ارایه و در سال ۱۹۸۳ با تجدیدنظر منتشر شده است. در الگوی چند مختصاتی در خصوص تیپ شناسی خانواده در ابتدا روی دو بعد از رفتار خانوادگی که به نظر اولسون و همکارانش برای درک فرایندهای خانوادگی و زناشویی مهم و بنیادی هستند، متمرکز بود. این دو بعد، انعطاف پذیری و همبستگی هستند که بعدا بعد ارتباط نیز به آنها اضافه گردید. اولسون و همکارانش معتقد بودند که این سه بعد به طور شایسته کارکرد خانواده را توصیف می کنند (گورال و اولسون، ۱۹۹۵).
انعطاف پذیری که اولسون قبلا آن را انطباق پذیری می خواند، به عنوان میزان و درجه تغییر در رهبری خانواده، روابط نقش ها و قواعد ارتباطی در پاسخ به استرس های رشدی و موقعیتی، تعریف می شود. در این بعد، خانواده ممکن است خشک، با ساختار، انعطاف پذیر و یا هرج و مرج گونه باشد. انعطاف پذیری، در واقع، شاخصی است برای میزان تحمل تغییرات توسط خانواده و نیز حد و حدود نیازمندی آنها به ثبات. خانواده های انتهایی (هرج و مرج گونه و خشک) غالبا ثبات بیشتر از حد (خانواده های خشک) و یا تغییر زیاد و سریع (خانواده های هرج و مرج گونه) را تجربه می کنند.
انعطاف پذیری که اولسون قبلا آن را انطباق پذیری می خواند، به عنوان میزان و درجه تغییر در رهبری خانواده، روابط نقش ها و قواعد ارتباطی در پاسخ به استرس های رشدی و موقعیتی، تعریف می شود. در این بعد، خانواده ممکن است خشک، با ساختار، انعطاف پذیر و یا هرج و مرج گونه باشد. انعطاف پذیری، در واقع، شاخصی است برای میزان تحمل تغییرات توسط خانواده و نیز حد و حدود نیازمندی آنها به ثبات. خانواده های انتهایی (هرج و مرج گونه و خشک) غالبا ثبات بیشتر از حد (خانواده های خشک) و یا تغییر زیاد و سریع (خانواده های هرج و مرج گونه) را تجربه می کنند.
[همبستگی در خانواده]
همبستگی به عنوان میزانی که اعضای خانواده از لحاظ هیجانی و عاطفی با یکدیگر پیوند دارند و با هم صمیمی و نزدیک هستند، تعریف می شود. در این بعد، خانواده ها ممکن است گسسته، جداشده، متصل و درهم تنیده باشند. همبستگی، احساس خانواده را برای با هم بودن اندازه می گیرد. خانواده های انتهایی (گسسته و درهم تنیده) ممکن است بر همسانی (یکپارچگی) (خانواده های درهم تنیده) یا بی توجهی به نیازهای یکدیگر (خانواده های گسسته) پافشاری و تأکید کنند. این مفهوم شبیه مفهوم «درهم تنیدگی - گسستگی» مینوچین است.
ارتباط، سطح مهارت خانواده در گوش دادن به یکدیگر و صحبت کردن با هم است. مهارت های ارتباطی مثبت به خانواده این اجازه را می دهد که مطابق تغییر شرایط از یک نوع یا سطح همبستگی و انعطاف پذیری به سمت سطح با نوع دیگر حرکت کند، اما مهارت های ارتباطی منفی در راه حرکت از یک نوع و سطح به نوع و سطح دیگر همبستگی و انعطاف پذیری مشکل ایجاد می کند
ارتباط، سطح مهارت خانواده در گوش دادن به یکدیگر و صحبت کردن با هم است. مهارت های ارتباطی مثبت به خانواده این اجازه را می دهد که مطابق تغییر شرایط از یک نوع یا سطح همبستگی و انعطاف پذیری به سمت سطح با نوع دیگر حرکت کند، اما مهارت های ارتباطی منفی در راه حرکت از یک نوع و سطح به نوع و سطح دیگر همبستگی و انعطاف پذیری مشکل ایجاد می کند
[انواع خانواده]
در این الگو، ۱۶ نوع خانواده وجود دارد که می توان آنها را در سه نوع کلی تقسیم بندی کرد:
١. سیستم های متعادل: خانواده هایی که حدود متوسطی از دو بعد انعطاف پذیری و همبستگی را نشان می دهند (دایره سفید و مرکزی).
۲. سیستم های متوسط: خانواده هایی که یکی از ابعاد انعطاف پذیری و همبستگی را در حد بالا یا پایین و دیگری را در حد متوسط نشان می دهند (دایره خاکستری کم رنگ).
٣. سیستم های نامتعادل: خانواده هایی که در دو سوی انتهایی بالاترین یا پایین ترین هر دو بعد همبستگی و انعطاف پذیری قرار دارند (قسمت های کرانه ای یا خاکستری پررنگ).
در الگوی چند مختصاتی، کارکرد متعادل خانواده ممکن است هر کدام از چهار شکل جدا شده انعطاف پذیر، متصل انعطاف پذیر، متصل ساختاری و جداشده ساختاری را نشان دهد. در این چهار نوع خانواده، ثبات، توانایی برای تغییر و مرزهای به اندازه کافی باز، جهت امکان پذیر ساختن ارتباط اثربخش با هم ترکیب شده اند. این خانواده ها بسیار چاره اندیش و مدبر هستند، از راهبردهای مناسب استفاده می کنند، لذا، احتمال کمتری دارد که تسلیم رویدادهای پراسترس شوند (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۲۰۰۲).
در الگوی چند مختصاتی برای ارزیابی خانواده، علاوه بر مصاحبه های با ساختار از پرسشنامه هایی نظیر مقیاس ارزشیابی انطباق پذیری و همبستگی خانواده (FACESIII) و آزمون پربارسازی و تقویت رابطه، ارتباط و خشنودی (ENRICH) که توسط اولسون و همکارانش ساخته شده اند، استفاده می شود.
الگوی سیستم های بیورز
الگوی سیستم های ارزیابی خانواده که توسط بیورز در سال ۱۹۸۱ ارایه گردیده است، از پژوهش گروه تیمبرلان در مورد کارکرد خانواده های بهنجار نشأت گرفته است. در این الگو، دو محور مد نظر است که عبارتند از:
(الف) کیفیت سبک شناختی تعامل خانواده و
(ب) بعد شایستگی سالم (کارلسون و همکاران، ۱۹۹۷؛ بارکر، ۱۹۹۸).
با توجه به محور کیفیت سبک شناختی تعامل خانواده، سه نوع خانواده مرکزگرا، مرکزگریز و آمیخته مشخص می گردد. مرکزگرایی بیانگر تمایل خانواده به نزدیکی به هم و صمیمیت و مرکزگریزی بیانگر تمایل خانواده به دوری و فاصله گرفتن از یکدیگر است. مرکزگرایی و مرکزگریزی صرف و افراطی بیانگر کارکرد نامناسب خانواده و آمیخته ای از تعامل مرکزگرا و مرکزگریز، نشانگر کارکرد مطلوب خانواده است.
با توجه به بعد شایستگی، پنج نوع خانواده به شدت آشفته، مرزی، متوسط، مناسب و مطلوب مشخص می گردد.
منبع: کتاب مشاوره خانواده. کیانوش زهراکار و فروغ جعفری . صص 113-117، انتشارات ارسباران، دوم. 1394.
١. سیستم های متعادل: خانواده هایی که حدود متوسطی از دو بعد انعطاف پذیری و همبستگی را نشان می دهند (دایره سفید و مرکزی).
۲. سیستم های متوسط: خانواده هایی که یکی از ابعاد انعطاف پذیری و همبستگی را در حد بالا یا پایین و دیگری را در حد متوسط نشان می دهند (دایره خاکستری کم رنگ).
٣. سیستم های نامتعادل: خانواده هایی که در دو سوی انتهایی بالاترین یا پایین ترین هر دو بعد همبستگی و انعطاف پذیری قرار دارند (قسمت های کرانه ای یا خاکستری پررنگ).
در الگوی چند مختصاتی، کارکرد متعادل خانواده ممکن است هر کدام از چهار شکل جدا شده انعطاف پذیر، متصل انعطاف پذیر، متصل ساختاری و جداشده ساختاری را نشان دهد. در این چهار نوع خانواده، ثبات، توانایی برای تغییر و مرزهای به اندازه کافی باز، جهت امکان پذیر ساختن ارتباط اثربخش با هم ترکیب شده اند. این خانواده ها بسیار چاره اندیش و مدبر هستند، از راهبردهای مناسب استفاده می کنند، لذا، احتمال کمتری دارد که تسلیم رویدادهای پراسترس شوند (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۲۰۰۲).
در الگوی چند مختصاتی برای ارزیابی خانواده، علاوه بر مصاحبه های با ساختار از پرسشنامه هایی نظیر مقیاس ارزشیابی انطباق پذیری و همبستگی خانواده (FACESIII) و آزمون پربارسازی و تقویت رابطه، ارتباط و خشنودی (ENRICH) که توسط اولسون و همکارانش ساخته شده اند، استفاده می شود.
الگوی سیستم های بیورز
الگوی سیستم های ارزیابی خانواده که توسط بیورز در سال ۱۹۸۱ ارایه گردیده است، از پژوهش گروه تیمبرلان در مورد کارکرد خانواده های بهنجار نشأت گرفته است. در این الگو، دو محور مد نظر است که عبارتند از:
(الف) کیفیت سبک شناختی تعامل خانواده و
(ب) بعد شایستگی سالم (کارلسون و همکاران، ۱۹۹۷؛ بارکر، ۱۹۹۸).
با توجه به محور کیفیت سبک شناختی تعامل خانواده، سه نوع خانواده مرکزگرا، مرکزگریز و آمیخته مشخص می گردد. مرکزگرایی بیانگر تمایل خانواده به نزدیکی به هم و صمیمیت و مرکزگریزی بیانگر تمایل خانواده به دوری و فاصله گرفتن از یکدیگر است. مرکزگرایی و مرکزگریزی صرف و افراطی بیانگر کارکرد نامناسب خانواده و آمیخته ای از تعامل مرکزگرا و مرکزگریز، نشانگر کارکرد مطلوب خانواده است.
با توجه به بعد شایستگی، پنج نوع خانواده به شدت آشفته، مرزی، متوسط، مناسب و مطلوب مشخص می گردد.
منبع: کتاب مشاوره خانواده. کیانوش زهراکار و فروغ جعفری . صص 113-117، انتشارات ارسباران، دوم. 1394.