متاسفانه دست روزگار در یک سال اخیر، از سر کین یا تقدیر الهی بزرگان زیادی را از میان ما برداشت. در شب سالگرد شهادت سردار دلها حاجقاسم سلیمانی بهسر میبردیم که به ناگاه خبر درگذشت آیتالله علامه حاج شیخ محمدتقی مصباحیزدی را شنیدیم. به گمان من مشابهتهای زیادی میان این دو بزرگوار وجود دارد و شاید هم به همین خاطر بود که درگذشت این عالم ربانی مصادف با شب شهادت سردار حاجقاسم سلیمانی شد. گمان میکنم میتوان این دو بزرگوار را بهعنوان عالم مجاهد توصیف کرد، هر دو عالم مجاهد بودند هم شهید سلیمانی و هم علامه مصباحیزدی. چون هر یک در حوزه معرفتی و دانشی در عالیترین مراتب تخصص علمی بهسر میبردند.
از سردار سلیمانی میتوان بهعنوان بزرگترین استراتژیست نظامی و امنیتی تاریخ معاصر در جهان اسلام یاد کرد، او عالم استراتژیست بود و درعین حال عالم مجاهد هم بود. چون تنها عالم به استراتژی جنگ و دفاع مقدس نبود بلکه خود مرد میدان نبرد حق و باطل بود و بهخاطر همین مجاهدتش به مقام رفیع شهادت رسید. همچنین آیتالله مصباحیزدی هم عالم مجاهد بود، او صرف یک فیلسوف یا فقیه یا متکلم تراز اول جهان تشیع نبود، بلکه یک مجاهد هم بود.
عالمان زیادی را داریم که به مقام بلند دانش و معرفت رسیدهاند ولی در گوشهای نشستهاند و سعی و تلاشی برای مجاهدت میدانی در عرصه علم و دانش به کار نبستهاند. اما مرحوم مصباحیزدی مجاهد بود و در میدان جهاد علم و معرفت، بلندهمت بود و بیهیچ ترس و واهمهای وارد صحنه شده بود. از این حیث میتوان گفت هر دو بزرگوار در عالیترین مرتبه معنایی، عالم مجاهد بودند. این روزها شهید سلیمانی را در قالب مفهومی که خود ایشان هم به کار بسته بود زیاد تفسیر میکنند و آن مفهوم «مرد میدان» است. این مرد میدان بودن را وصفی برای آیتالله مصباحیزدی نیز میتوان بر شمرد. او نیز مرد میدان بود، میدان تعلیم و تربیت اسلامی و میدان پرورش عاشقان و شیفتگان مکتب امام زمان و گفتمان انقلاب اسلامی. او نیز مرد میدان منازعه فکری با دشمنان اسلام و معارضین و بدخواهان با اسلام ناب بود.
او در هر جایی که اسلام ناب انقلابی نیاز به مجاهدت علمی داشت حضور داشت و فعالیت میکرد و در آن عرصه از خود آثار بسیار ارزشمندی را به یادگار گذاشته است. در میدان تفکر و منازعات فکری که عرصه عظیمتری از عرصه میدان رزم و نبرد است، علامه مصباحیزدی حضور پررنگی داشت. ایشان در تمام عرصههای معرفتی جامعه و سیاست و انقلاب که نیاز جدی برای تولید اندیشه و فکر دیده میشد، حضور فعالی داشتند و آرا و افکار و ایدههای نویی را به یادگار گذاشتند که البته تحقیق و بررسی این عرصههای مجاهدت علمی علامه مصباحیزدی در جای خود بسیار ارزشمند و لازم و ضروری است.
از اینرو هر کسی را نمیتوان به عالم مجاهد توصیف کرد. برخیها عالم هستند ولی مجاهد نیستند برخیها مجاهد هستند ولی عالم نیستند. کمتر انسانهایی را میتوان پیدا کرد که متصف به علم و جهاد باشند. چنانچه عرض کردم سردار سلیمانی بزرگترین عالم استراتژیست جهان اسلام در امور نظامی و دفاع مقدس بود، او عالم بود، عالمی بهتمام معنا در استراتژی نظامی و در عین حال مجاهد هم بود، چون مرد میدان بود. علامه مصباحیزدی نیز در عالیترین تراز از دانش و معارف اسلامی قرار داشت، پس عالم بود و همچنین مجاهد بود چون مرد میدان بود. چون در میدان جهاد علمی حضوری بیبدیل داشت. همانطور که عرض کردم در هر جایی که نیاز به جهاد علمی بود علامه مصباحیزدی در آنجا حضور داشت، از این رو این دو بزرگوار را میتوان به عالم مجاهد توصیف کرد. مهمترین وجه اشتراکشان در همین بود که هر دو مرد میدان بودند.
اما سخن گفتن درباره بزرگانی چون سردار سلیمانی و علامه مصباحیزدی کار هر کسی نیست و من خود را شایسته تعریف و تبیین و توصیف شخصیت علمی و جهادی این دو بزرگوار بهویژه مرحوم علامه مصباحیزدی(ره) نمیدانم. متاسفانه توفیق آنچنانی نداشتم که در محضر پر فیض ایشان حضور داشته باشم و بالمباشره و مستقیم از شخصیت علمی و اخلاقی و معنوی ایشان بهره ببرم، لکن از مکتب تعلیمی ایشان محروم نبودهام، به هر حال بنده این توفیق را بهصورت غیرمستقیم پیدا کرده بودم که بسیاری از درسهای فلسفی ایشان را گوش دهم و خیلی از بحثهای فلسفی ایشان را موفق به فراگیری شدم، اما با این حال به خود اجازه نمیدهم که در وصف علمی و شخصیت اخلاقی ایشان سخنی بگویم. بهنظر من این مساله را کسانی که در حوزه تخصصی ایشان -که عمدتا فلسفه و کلام و اخلاق اسلامی بود- حضور مستقیمی داشتند، بهتر و عمیقتر و جامعتر میتوانند توصیف کنند. آن چیزی که بنده میتوانم اجمالا بر پایه استنباطهای شخصی درباره شخصیت علمی ایشان عرض کنم این است که به گمان بنده ایشان بهراستی و بهمعنای واقعی فیلسوف اسلامی بود. ایشان در عالیترین مراتب دانش فلسفه اسلامی به سر میبرد و به همه جنبههای فلسفه اسلامی آگاه بود.
به دانشها و اندیشههای فلسفی بزرگان اسلام کاملا اشراف داشت و مسلط بود. ایشان شاگرد تراز اول و از جهاتی بیبدیل مکتب فلسفی علامه طباطبایی بود. در روزگاری که همتهای خصمانهای به راه افتاده تا فلسفه اسلامی را به حاشیه ببرند و به فراموشی بسپارند به اعتقاد من مرحوم آیتالله مصباحیزدی میراثدار فلسفه اسلامی بود و در احیا و حفظ فلسفه اسلامی همچون استاد خود مرحوم علامه طباطبایی، سرآمد روزگار بود. یک جنبه از شخصیت ایشان که بهنظر من بسیار برجسته بود و همواره مورد توجه من قرار داشت و بهعنوان وجه مشترکی بین ایشان و استاد خود علامه طباطبایی، به دیده میآمد، مشرب عقلی علامه مصباحیزدی بود.
وقتی که پای درس فلسفه علامه مصباحیزدی مینشینیم و مباحث ایشان را گوش میدهیم، بهراستی در چارچوب فیلسوفی عقلی مشرب با ایشان مواجه میشویم. ایشان کاملا به مشرب عقلی وفادار بودند و این را به گمان بنده از استاد خود علامه طباطبایی به ارث برده بودند. دو کتاب شریف بدایه الحکمه و نهایت الحکمه علامه طباطبایی از کتابهای فلسفی و کاملا عقلی محض است. کتاب نهایهالحکمه مرحوم علامه درواقع عصارهای از مباحث خالص عقلانی حکمت متعالیه است. ما در حکمت متعالیه مرحوم ملاصدرا علاوهبر مشرب عقلی مشرب ذوقی و بعضا روایی نیز مشاهده میکنیم، مثلا در کتاب اسفار اربعه ملاصدرا ما فقط با یک مشرب خالص عقلی مواجه نیستیم بلکه نگرشهای ذوقی و روایی هم در کنار مباحث خالص عقلی وجود دارد.
اما کتاب نهایه الحکمه مرحوم علامه طباطبایی مباحث صرفا عقلی در بر دارد و جنبههای ذوقی و روایی آن بسیار کم است. در این کتاب میبینیم که مشرب عقلی که لازمه کار فلسفی است، کاملا رعایت شده است و به اعتقاد من مرحوم علامه مصباحیزدی، همین مشرب عقلی را نه فقط در مباحث فلسفی که در دیگر حوزههای معرفتی بهویژه جامعه و سیاست به نحو اکمل و احسن به ارث برده بودند. ایشان برجستهترین شاگرد علامه طباطبایی در کاربست شیوه و مشرب عقلی است. علامه طباطبایی شاگردان بسیاری داشتند و بزرگان بسیاری را تربیت کردند ولی این جنبه مشرب عقلی خالص را من در مرحوم آیتالله مصباحیزدی خیلی برجسته میبینم. در جایی که بحث اقتضا دارد عقلی محض باشد ایشان کاملا به این اقتضا وفادار میماندند و مباحث خود را به نحو عقلانی پی میگرفتند.
به گمان من این فراگیری کامل مشرب عقلی از استاد، آنچنان توفیقی را به آیتالله مصباح داده بود که او بتواند نقدهایی جدی حتی بر دیدگاههای استاد خود علامه طباطبایی داشته باشد چنانکه شرح مرحوم مصباحیزدی بر کتاب نهایه الحکمه علامه طباطبایی، خالی از بررسیهای انتقادی نیست تا حدی که برخی از بزرگان را واداشته که در مباحث فلسفی خود بخشی از کار فلسفی خود را به پاسخ دادن به دیدگاههای انتقادی علامه مصباحیزدی بر نظرات فلسفی علامه طباطبایی اختصاص بدهند. مقصود این است که یکی از فضیلتهای علامه مصباح این است که این مشرب عقلی را آنچنان که در تصرف علامه طباطبایی بود نهتنها بهخوبی فراگرفته بود بلکه این مشرب را توسعه و گسترش دادند و به دیدگاههای انتقادی در مباحث فلسفی استاد خود هم وارد شدند.
اما این اثر علمی علامه مصباحیزدی به همین جا ختم نمیشود بلکه به اعتقاد من یکی از ویژگیهای ایشان این بود که این مشرب عقلی را در حوزههای مختلف علوم انسانی و اجتماعی سرایت دادند و به کار بستند. کمتر متنی از ایشان را میتوانیم سراغ بگیریم که خالی از رویکردهای عقلانی به مسائل باشد. تقریبا غالب آثار علمی بهجا مانده از مرحوم مصباحیزدی دارای خمیرمایه و رویکرد عقلانی است، چه در بحثهای کلامی و چه در بحثهای فلسفه سیاسی و چه در بحثهای اجتماعی، این رویکرد وجود دارد، همچنین در مسائل اجتماعی، انسانی و روانشناختی و حتی در حوزه علم اخلاق هم کاملا میتوانیم این خصیصه را در آثار ایشان مشاهده کنیم که تمام مباحث ایشان در این حوزهها در بستری کاملا عقلانی مطرح میشود. در جایجای آثار علمی مرحوم مصباحیزدی آن ذوق و قریحه استدلالی، اجتهادی، استنباطی و بهطور کلی مشرب عقلی را میتوان مشاهده کرد.
ایشان سالیانی دراز، چهارشنبه شبها در دفتر رهبری در قم، درسهای اخلاق را به راه انداختند. خمیر مایه بحثهای اخلاقی ایشان در قالب همان طرح مباحث عقلانی کاملا قابل مشاهده بود. از این جهت به گمان بنده دروس اخلاق ایشان یک ویژگی خاص علمی دارد. بهطوری که قابلیت طرح در مراکز آکادمیک را دارد. یعنی بحثهای اخلاقی که علامه مصباح در جلسات درس اخلاق خود مطرح میکردند با نظریات فلسفی توام بود. یعنی کاملا ما میتوانیم نظریات فلسفی را که در فلسفه اخلاق و حکمت عملی به آن توجه میشود از همین درسهای اخلاق چهارشنبههای علامه مصباحیزدی استخراج کنیم. و این از ویژگیهای ایشان بود که درسهای ذوقی را توأمان با صبغه عقلانی کرده بود. مقصود این است که علامه مصباحیزدی بهخوبی توانسته بودند که این مشرب عقلی را که بهخوبی از استاد خود مرحوم علامه طباطبایی به احسن وجه فرا گرفته بودند، یکگام و بلکه چندگام بیشتر پیش بردند و در حوزههای مختلفی که صرفا فلسفی نیست مانند حوزههای سیاسی، اجتماعی، روانشناختی و... به کار بستند.
علاوهبر این جنبه وفاداری ایشان به مشرب عقلی در مباحث علمی، به ویژگی دیگری در دانش و تخصص ایشان میتوان اشاره کرد و آن وسعت آگاهی ایشان از مکتبها و موضوعات و مباحث فلسفی است. براساس دریافتی که من از درسهای ایشان دارم عرض میکنم که علامه مصباحیزدی(ره) در شرح کتب فلسفی، چه شرح شفاء بوعلی یا شرح مرحوم خواجه نصیرطوسی بر کتاب الاشارات و التنبیهات بوعلی و یا درسهای اسفار اربعه ملاصدرا و یا درسهای نهایه الحکمه، میتوان کاملا مشاهده کرد که در هر جایی که نویسندگان این آثار بزرگ اشاراتی اجمالی به مکتبها و دیدگاههای فلسفی و آثار فلسفی داشتند، جناب استاد علامه مصباحیزدی بهعنوان یک معلم و شارح کتاب فلسفه برخود لازم میدانست که دیدگاهی را که به اجمال اشاره شده، باز کند.
وقتی این بحثها را میبینیم که علامه مصباح در شرح خود بی هیچ ترس و واهمهای دیدگاهها را باز میکند و بهطور مبسوط و به قدر نیاز، آن دیدگاهها را مطرح میکند و از ابعاد و جنبههای مختلف به آن میپردازد، حس میکنیم که چقدر ایشان به آرا و اندیشههای فلسفی فیلسوفان مسلمان مسلط هستند، چقدر با مباحث عمیق فلسفی آشنایی دارند و بر آنها اشراف دارند.
مهمتر از همه اینکه ایشان این مباحث را در کمال تواضع و فروتنی مطرح میکردند. در یک مورد که هیچگاه از یاد من نمیرود، ایشان بحثهایی در باب علم موسیقی را مطرح کردند که فکر میکنم در دروس الهیات شفا طرح شده، به یاد دارم که در جایی از بحث به یک سری اصطلاحات علم موسیقی رسیدند و نکاتی تخصصی در علم موسیقی در کتاب طرح شده بود و ایشان در کمال تواضع و فروتنی گفتند که من در این دانش تخصصی ندارم و به قدری که مطالعه کردهام توضیح خواهم داد تا اصطلاحات فنی علم موسیقی برای حاضران در جلسه باز شود و آشنایی پیدا کنند و بفهمند که مقصود بوعلی از طرح این مباحث چه بود. ایشان آنچنان اصطلاحات مخصوص علم موسیقی را شرح دادند که هر کسی که میشنید اذعان میکرد که گویی ایشان در این دانش تخصص دارد و به فن موسیقی آشنا و عالم است ولی با همه احوال در کمال تواضع و فروتنی میگفتند که تخصصی ندارند.
از دیگر ویژگیهای ایشان این بود که اگر قرار بود اشارهای به مکتبی و ایدئولوژی و شخصی بکنند، از مساله سطحی نمیگذشتند، اگر ایشان وارد مباحث فلسفه غرب میشدند بهطور عمیقی وارد آن دیدگاهها میشدند و سطحی نمیگذشتند، لذا مشخص بود که مطالعه عمیقی داشتند. کاملا پیدا بود که برای روایت و بازگویی آن اندیشه وقت گذاشته بودند و مطالعات زیادی میکردند تا بهخوبی بتوانند آن دیدگاه و اندیشه را تبیین کنند. از این جهت این مساله برای طالبان علم ارزشمند و درسآموز است که اگر میخواهیم به اندیشه و دیدگاهی فلسفی و غیرفلسفی وارد شویم و آن را تبیین کنیم -چه اسلامی باشد و چه غیراسلامی و چه غربی و...- باید علمی و با حد معقولی از مطالعه ورود کنیم و بدون مطالعه وارد شرح و بیان آن دیدگاه نشویم.
مرحوم علامه مصباحیزدی متخلق به اخلاق اسلامی بود چه در محضر بزرگانی چون اساتیدشان مرحوم آیتالله بهجت و امام خمینی رحمهالله علیه از فضائل اخلاقی سیراب و تربیت شده بودند و از این جهت ویژگیهای اخلاقی ایشان را میتوان یاد کرد اما به گمان بنده برترین فضیلت اخلاقی ایشان -که آنچنان برجسته بود که کسی حتی مخالفان ایشان هم نمیتوانند آن را انکار کنند- فروتنی و تواضع و خشوع است. ایشان مصداق آیه شریفه إنما یخشی الله من عباده العلماء بودند. هم عابد، هم عالم و در عین حال خاشع.
قرآن کریم میفرماید خاشعترین افراد از میان بندگان را باید در میان علما سراغ گرفت و ایشان از آن جمله بود. خشوع ایشان در چهره و سیمایشان هم کاملا پیدا بود. همین سیما و رفتارشان در آموزش تواضع و فروتنی و خشیت کافی بود چه در وقت عبادت چه تعلیم و در کلاسهای درس، چه در گفتوگوها و تعامل با دیگران چه با همترازان و چه با شاگردان یا کسانی در حد شاگردان. چند باری که بنده توفیق زیارت ایشان را داشتم و همچنین جلساتی که در درسهای اخلاق ایشان شرکت میکردم یا حتی هنگامی که فرد به درسهایی از ایشان گوش میدهد، کاملا این خشیت و فروتنی احساس میشود و نهتنها احساس بلکه آن شخصیت خاشعانه را در خود نیز پیدا میکند یعنی آن چنان ایشان متخلق به این وصف خشیت بود که این وصف را به مخاطبان نیز انتقال میداد. ایشان این ویژگی را در همه جا به کار میبست خصوصا در میدان و عرصه سیاسی و اجتماعی.
مرحوم مصباحیزدی در قامت یک عالم مجاهد در حوزههای سیاست و جامعه حضور فعالی داشتند و طبیعی است که انسان عالمی که وارد حوزه سیاست و اجتماع شود با ناملایماتی هم مواجه خواهد بود اما میبینیم که ایشان علیرغم همه بدگفتاریها و بدکرداریهایی که از ناحیه بعضی نسبت به ایشان میشد در هیچ جا سراغ نداریم که از این شخصیت فروتن و متواضع خارج شوند و برابر خصم تندی و جسارتی کرده باشند. به خاطرم هست سالها پیش در مصاحبهای که با ایشان انجام دادم سعیم آن بود تا مباحث جدی و چالشیای که در حوزه سیاست مطرح بود را با ایشان در میان بگذارم و دیدگاهها و نظرات ایشان را بهدست آورم.
جالب نظر بود که با وجود آنکه خیلی صریح این شبهات را مطرح میکردم هیچ تغیری در ایشان مشاهده نمیشد بلکه کاملا شبهه را میشنیدند و همانطور که عرض کردم با یک مشرب عقلی به آن شبهات یا سوالات پاسخ میدادند. فروتنی و تواضع ایشان به ایشان این اجازه را میداد که بهراحتی وارد مباحث منتقدان و مخالفان و معارضان شود و حرفها را بشنود و با صبر و فروتنی علمی بدون آنکه بخواهند پرخاشی کنند به پاسخ وارد میشدند. این ویژگی اخلاقی در موفقیت ایشان در میدان نبرد علمی یاریگرشان بود و این توانایی را میداد که در میدان منازعات فکری مقتدرانه وارد شوند بیهیچ واهمهای به آنها بپردازند و پاسخ دهند، آن هم پاسخهای علمی معقول و دقیق.
وقتی میگویم مصباحیزدی فیلسوف انقلاب است یعنی تا آخرین لحظات عمر خودشان در ۴۲ سالگی انقلاب، هم در نظریهپردازی و هم در ساحت عمل، پا به پای انقلاب جلو آمد، یاور انقلاب بود و در پشتیبانی معنوی و علمی انقلاب اسلامی و همچنین در کنشگری سیاسی و اجتماعی کوتاه نیامدند. میدانیم که بزرگان و اندیشمندانی داشتیم که همراه انقلاب بودند و از برجستهترین افراد، مرحوم استاد مطهری را میتوان ذکر کرد.
آثار علمی مرحوم استاد مطهری در تغذیه فکری گفتمان انقلاب اسلامی بدون تردید ماندگار و برجسته است و در باروری گفتمان انقلاب اسلامی نقش بیبدیلی دارد. نکته این است که این آثار به مسائل مطروحه تا ابتدای انقلاب اسلامی ناظر است و بدخواهان با ترور ایشان جامعه انقلابی را از دانش و معرفت علمی استاد مطهری محروم کردند. به یقین در طول این ۴۰ سال مقاطع زیادی را شاهد بودیم و هستیم که به شخصیت علمی چون استاد مطهری نیاز پیدا میکردیم ولی ایشان در بین ما نبود و مجبور بودیم از همان آثاری که پیش از انقلاب تدوین شده بود و مباحث مطروحه در آن دوران -برای وضعیت بعد از انقلاب- بهره ببریم.
یعنی مرحوم استاد مطهری بعد از انقلاب را متاسفانه نداشتهایم. چه بسا اگر استاد بعد از انقلاب سالیانی دراز در قید حیات میبودند مباحث ارزشمند دیگری نیز مطرح میکردند اما ویژگی علامه مصباحیزدی این است که ایشان فیلسوف انقلاب بودند یعنی تجربهای از حوادث بعد از انقلاب هم داشتند و همان طور که عرض کردم پابهپای مسائل انقلاب پیش رفتند و پیرامون هریک از این مسائل و مباحث اندیشیدند، نظر دادند و نظریهپردازی کردند، دیدگاههای خود را مطرح کردند یعنی شاید بتوانیم بگوییم علامه مصباح یزدی امتداد مشی فلسفی استاد مطهری در دوران بعد از انقلاب بودند.
مرحوم مصباحیزدی جزء چند فیلسوف معدود انقلابی بودند که بهراستی توانستند نیازهای فکری و علمی پس از انقلاب را تامین کنند. در مواضعی که نظام اسلامی با مباحث و موضوعات فلسفی و علمی سیاسی و اجتماعی درگیر شده بود ایشان حضور داشتند، تفکر کرده و پاسخ ارائه میکردند تا آنجا که شاید بتوان گفت یکی از دلایل ماندگاری و پابرجایی گفتمان انقلاب اسلامی حضور فعال علامه مصباحیزدی بود و اینکه میبینیم گفتمان انقلاب اسلامی در مقابل دیگر گفتمانهای معارض سربلند و شاداب وارد صحنه گفتوگو شده میتواند حرف بزند، یکی از دلایلش مجاهدت علمی علامه مصباحیزدی یعنی تغذیه فلسفی و علمی ایشان است.
ایشان آن میراث فلسفی و داراییهای علمی و اندوختهها را خالصانه، بیدریغ و فروتنانه بهعنوان پشتوانه فلسفی و معنوی انقلاب اسلامی وارد صحنه کرده و بهکار بردند و میراث علمی جهان اسلام را بهعنوان پشتوانه فکری انقلاب اسلامی بسیج کردند. به همین سبب هم میبینیم گفتمان انقلاب اسلامی بعد از چهار دهه آنچنان با صلابت و محکم و استوار به پیش میرود و دقیقا به همین خاطر هست که مخالفان و معارضان با اسلام انقلابی و اندیشه سیاسی اسلام ایشان را بهشدت آماج حملات ناجوانمردانه غیرعلمی و غیرمنصفانه و سرکوبگرانه خود قرار دادند.
نیز مثل ایشان را سراغ نداریم که تا این حد مورد هجمه قرار گرفته باشد و البته این امر خود میتواند نشانه فداکاری و مجاهدت علامه مصباحیزدی باشد ایشان مثل بسیاری کسانی که در عالیترین مراتب علم و فلسفه هستند میتوانستند در گوشه بنشینند و در نقش یک کنشگر انقلابی وارد صحنه نشوند تا مورد تهاجم خصومتورزی کسی هم نباشند. ایشان هم میتوانستند تنزهطلبی پیشه کنند اما مجاهدت کرده و وارد صحنه شدند و در نتیجه از ناحیه دشمنان انقلاب اسلامی و معارضان گفتمان انقلاب اسلامی بهشدت مورد هجمه واقع شدند.
پایمردی ایشان بهرغم هجمههای ناجوانمردانه خود نشان از آن است که تا چه اندازه فداکارانه وارد این میدان شدند و تا چه اندازه عاشق این نظام و انقلاب اسلامی بودند البته به همین اندازه هم تاثیرگذار بودند یعنی آرا و اندیشههای علامه مصباحیزدی نسبت به دیگر علمای اعلام در جریان اندیشه انقلابی مرجعیت پیدا کرد و بسیاری از از نیروهای انقلاب اعم از جوانان و بزرگان از فکر و اندیشه انقلابی ایشان بهره برده و میبرند و این را نباید فراموش کنیم اگرچه آن خصومت وجود دارد این جنبه نیز هست.
ما در نسبت میان استاد مصباحیزدی و انقلاب اسلامی شاهد نوعی خدمات متقابل هستیم. انقلاب اسلامی مجال و فرصت اندیشهورزی در حوزههای مختلف فلسفه سیاسی و اجتماعی و بهطور کلی مسائل جامعه و سیاست را در اختیار علامه مصباحیزدی قرارداد یعنی به عبارتی در طول چهار دهه، انقلاب اسلامی -که از حیث ایدئولوژیک و اعتقادی و معرفتی و علمی با مسائل زیاد اجتماعی و سیاسی مواجه میشد- این مسائل را با علامه مصباحیزدی در میان میگذاشت یعنی یک فضا و بستر گستردهای را برای ایشان فراهم کرده بود تا مجال یابند که در اجتماعیات و سیاسات به خردورزی بپردازند.
این بزرگترین خدمتی بود که انقلاب اسلامی برای علامه مصباحیزدی فراهم آورد و همین امر این امکان را به علامه مصباحیزدی داده بود که آن دانش فلسفی و کلامی خود را در حوزه جامعه و سیاست بسط و گسترش دهد. این بستر و مجال پیش از انقلاب برای بسیاری از علما و اندیشمندان حوزه فراهم نبود بلکه از ایشان گرفته شده بود. با تاسیس حکومت استبدادی پهلوی شاهد آن بودیم که تمام عرصههای سیاسی و اجتماعی از علمای حوزه گرفته شده بود و علما این فرصت را نداشتند که در بستر جامعه و سیاست -بهعنوان یک عالم- کنشگری کنند یا بهعنوان یک اندیشمند فعالیت داشته باشند بلکه بهشدت شاهد این بودیم که در دوران پهلوی عالمان حتی از جهت کنشگری علمی هم سرکوب شدند چه رسد به کنشگری سیاسی.
به همین دلیل بسیاری از آنها به اجبار به مباحثی میپرداختند که چندان به کار جامعه و سیاست نمیآمد. مرحوم استاد مطهری هم مجبور شد از قم به تهران مهاجرت کند و در دانشگاهها حاضر شود تا بتواند به مسائل سیاسی و اجتماعی بپردازد یا مرحوم علامه طباطبایی -که دریای دانش و معارف الهی بود و جامعه و سیاست از این شخصیت ایشان میتوانست بیشترین استفاده را بکند- مجبور میشدند شخصا سوار بر اتوبوس خود را به تهران برسانند تا با امثال هانری کربن مجالس علمی برگزار کنند. مقصود این است که تا پیش از انقلاب اسلامی در دوران پهلوی بستر خردورزی علما در حوزه جامعه و سیاست کاملا منتفی بود. اما با انقلاب اسلامی میبینیم که چنین بستری یعنی بستر اندیشهورزی در جامعه و سیاست برای همه و از جمله علما نیز پدید میآید.
البته افراد زیادی بودند که این بستر برایشان مهیا بود ولی بهدلایل مختلف خود را محروم کردند یا تلاشی نداشتند تا از این خدمت بزرگ انقلاب اسلامی به آنان استفاده کنند. مرحوم علامه مصباحیزدی کاملا به این نکته توجه داشت و از این مجال و فرصتی که انقلاب اسلامی پدید آورده کاملا آگاه بود و بهخوبی نیز از آن استفاده کرد و متقابلا هم با تفکر و بحث علمی در این ابواب، به ادای دین پرداختند یعنی وارد صحنه میدان سیاست و اجتماع شدند و بهعنوان یک کنشگر علمی از معرفت خود استفاده کردند و همه را به کار بستند و مسائل انقلاب اسلامی در حوزه جامعه و سیاست را پاسخ دادند و از این جهت خدمت بزرگی برای انقلاب اسلامی به یادگار گذاشتند.
اثری علمی از آیتالله علامه مصباحیزدی را نمیتوان نام برد که برای انقلاب اسلامی قابل استفاده نباشد. اگرچه ممکن است که کسانی نسبت به دیدگاهها و برداشتهای ایشان نقدها و مخالفتی داشته باشند که اقتضای علم و مباحث علمی است اما مهم این است علامه مصباحیزدی برابر این خدمت انقلاب -که بستری گسترده از مباحث علمی را برای علما باز کرده بود- به استقبال رفتند، پاسخ دادند و اندیشهورزی کردند، به مسائل و مباحث زیادی از فلسفه و کلام اسلامی فلسفه سیاسی و دیگر مسائل علوم انسانی و اجتماعی ورود پیدا کردند و آثار علمی بیشماری را تولید کردند.
از این رو، درواقع مرحوم علامه استاد مصباحیزدی را از این حیث فیلسوف انقلاب میتوان نامید. ایشان فیلسوفی بود که دانش فلسفی و علوم و معارف خود را -که سالیانی دراز کسب کرده بودند- در خدمت انقلاب اسلامی قرار دادند و چنین مقامی بهنظر بنده عجیب نیست اگر از آن علامه مصباحیزدی باشد چه کمتر بزرگانی هستند که از این جهت در چنین سطحی به موضوعات پرداخته باشند.
امیدواریم که خداوند آن مرحوم را غریق رحمت و مغفرت خود قرار دهد و راه و اندیشههای ایشان همچنان توسط شاگردان و رهپویان ایشان مستدام باشد و ادامه پیدا کند و همچنان انقلاب اسلامی از اندیشههای ایشان در پیشبرد اهداف خود بهره برد. و همچنین امیدوارم، منتقدان و مخالفان این استاد علامه بغض و کینه خود را کنار گذاشته از روی انصاف با آرا و اندیشههای علامه مصباحیزدی رفتار کنند. چون آن مرد حکیم دیگر در میان ما نیست. والسلام علیکم و رحمه الله
منبع: فرهیختگان