تدبیر قوی و حکمت آمیز و همه جانبهای که در خلال تاریخ حکومت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله مشاهده میشود، حیرت آور است. ایشان برتری را نه در اعتبار قوم و قبیله و نسب افراد، بلکه در تقوا و کارآمدی فرد میدانست و بدین جهت به جوانان شایسته، فرصت بروز توانایاییها و مدیریت را میداد که در ادامه به مواردی در این باره اشاره میشود.
الف) نخستین نماینده پیامبر
قبل از مهاجرت پیامبر اسلام به مدینه، روزى دو نفر از بزرگان مدینه به نامهاى اسعد بن زُراره و ذَکوان بن عبد قیس، به مکّه آمدند و در شرایط بسیار سختى، به حضور پیامبر خدا شرفیاب شدند و پس از شنیدن بیانات کوتاه و نافذ ایشان، اسلام آوردند. سپس به ایشان گفتند: اى پیامبر خدا! مردى را همراه ما بفرست تا به ما قرآن بیاموزد و مردم را به آیین تو دعوت کند.
این، نخستین بار بود که شهر بزرگ و پُر اختلاف مدینه، از پیامبر خدا درخواست نماینده مىکرد و اوّلین بارى بود که پیشواى بزرگ اسلام، تصمیم مىگرفت به خارج از مکّه، نماینده رسمى بفرستد. بدیهى است فردى که انتخاب مىشد، باید از هر جهت، شایستگىهاى لازم را براى این مأموریت حسّاس مىداشت.
پیامبر خدا، از میان همه مسلمانان آن روز، مصعب بن عُمَیر جوان را به نمایندگىِ خود برگزید.
پیامبر خدا به مُصعب بن عُمَیر که جوانى کم سال و از حافظان و قاریان قرآن بود و بسیارى از قرآن را آموخته بود دستور داد با اسعد، عازم مدینه شود.
این جوان با ایمان و پُرشور و با تدبیر، مأموریت خود را به خوبى انجام داد. طولى نکشید که همه اقشار مدینه، بخصوص نسل جوان، دعوت او را پذیرفتند و مسلمان شدند و نخستین نماز جمعه در مدینه، به امامت او اقامه گردید.1 ابن اثیر مىگوید:
گفته مىشود: او نخستین کسى بود که در مدینه، نماز جمعه برگزار کرد و اسید بن حُضَیر و سعد بن مُعاذ، به دست او مسلمان شدند و همین براى او، افتخار و نشانى بزرگ در اسلام است.2
إعلام الورى: و مصعب، بر اسعد بن زراره وارد مىشد و هر روز از خانه بیرون مىرفت و در اطراف مجالس خزرجیان مىچرخید و آنان را به اسلام فرا مىخواند و جوانان، دعوت او را اجابت مىکردند.3
ب) نخستین فرماندار مکّه
پس از فتح مکّه، طولى نکشید که جنگ حُنین پیش آمد و به ناچار، پیامبر خدا و سربازانش باید از مکّه خارج شده، به سوى جبهه جنگ مىرفتند. چون مکّه به تازگى از دست مشرکان خارج شده بود، باید فرماندار لایق و با تدبیرى براى اداره آن تعیین مىشد که به امور شهر مکّه که مرکز جزیرة العرب و مورد توجّه عموم قبایل و اقشار مختلف مردم بود رسیدگى کند و علاوه بر این، جلوى بىنظمىهایى را که ممکن بود دشمنان به وجود آورند، بگیرد.
پیامبر خدا، در میان همه یاران، جوان بیست و یک سالهاى را به نام " عَتّاب بن اسید"، براى این مسئولیت بزرگ برگزید و براى وى، فرمان صادر کرد. در این باره، آمده است:
پیامبر خدا، عَتّاب بن اسید را در بیست و یک سالگى به فرماندارى مکّه گماشت و دستور داد با مردم، نماز جماعت بخواند. او نخستین فرماندهى است که پس از فتح مکّه، در آن جا نماز جماعت به جاى آورد.
پیامبر خدا، پس از صدور فرمان حکومت مکّه براى عَتّاب، درباره اهمّیت این مسئولیت، خطاب به او فرمود:
یا عَتّابُ، تَدری عَلى مَنِ استَعمَلتُکَ؟! استَعمَلتُکَ عَلى أهلِ اللّهِ عز و جل، ولَوأعلَمُ لَهُم خَیرا مِنکَ استَعمَلتُهُ عَلَیهِم.4
اى عَتّاب! مىدانى تو را بر چه کسانى گماشتم؟ تو را بر مردمان [شهر] خداى عزّ و جلّ گماشتم، و اگر براى آنان بهتر از تو سراغ داشتم، او را بر ایشان مىگماشتم.
بدیهى است که انتصاب جوانى بیست و یک ساله به فرماندارى مکّه، موجب رنجش خاطر و آزردگى بزرگان مکّه مىشد. پیامبر خدا، براى پیشگیرى از اعتراض آنان، در پایانِ نامه مفصّلى خطاب به مردم مکّه، نوشت:
ولا یَحتَجَّ مُحتَجٌّ مِنکُم فی مُخالَفَتِهِ بِصِغَرِ سِنِّهِ فَلَیسَ الأَکبَرُ هُوَ الأَفضَلَ، بَلِ الأَفضَلُ هُوَ الأَکبَرُ.5
کسى در نافرمانى از او، به کمىِ سنّش استدلال نکند؛ زیرا بزرگتر، شایسته تر نیست؛ بلکه شایسته تر، بزرگتر است.
عَتّاب بن اسید، تا آخر عمر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، فرماندار مکّه بود و در طول دوران مأموریت خود، به خوبى از عهده این مسئولیت بزرگ بر آمد.
ج ) فرمانده نبرد با رومیان
پیامبر خدا، در روزهاى آخر زندگىِ خود، مسلمانان را براى جنگ با کشور نیرومند روم، بسیج کرد. تمام افسران ارشد، فرماندهان سپاه اسلام، و بزرگان مهاجران و انصار، در این لشکر عظیم، گِرد آمده بودند. براى فرماندهىِ چنین سپاهى، بىتردید، باید لایقترین افسران انتخاب مىشد. پیامبر اسلام، اسامة بن زید را که جوانى هجده ساله6 بود طلبید و فرماندهىِ لشکر را به او واگذار کرد. این اقدام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، براى بسیارى از اصحاب بزرگ او، خصوصاً در شرایط سیاسى7 آن روزها، قابل قبول نبود. در نتیجه زبان به اعتراض گشودند که: این جوان را بر مهاجران سابقهدار مىگمارد! 8 پیامبر خدا، در حالى که از این سخن به خشم آمده بود، بَر فراز منبر قرار گرفت و بعد از حمد و ثناى الهى فرمود:
إنَّ النّاسَ قَد طَعَنوا فی إمارَةِ اسامَةَ، وقَد کانوا طَعَنوا فی إمارَةِ أبیهِ مِن قَبلِهِ، وإنَّهُما لَخَلیقانِ لَها وإنَّهُ لَمِن أحَبِّ النّاسِ إلَیَ آلًا، فَاوصیکُم بِاسامَةَ خَیرا.9
همانا مردم به فرماندهىِ اسامه، زخمِ زبان زدند. آنان پیش از این نیز نسبت به فرماندهىِ پدر اسامه، چنین کرده بودند، در حالى که آن دو، شایسته فرماندهى بودند و اسامه، از دوست داشتنىترین خاندانها در نزد من است. شما را نسبت به اسامه، به نیکى سفارش مىکنم.
سید احمد سجادی
پینوشتها:
1. بحار الأنوار ج 19 ص 10
2. اسد الغابة ج 5 ص 176 الرقم 4936
3. إعلام الورى ج 1 ص 139
4. اسد الغابة ج 3 ص 549 الرقم 3538
5. بحار الأنوار ج 21 ص 123 ح 20
6. طبقات الکبرى ج 4 ص 66
7. برای اطلاع از حساسیت آن زمان به دانشنامه امیرالمؤمنین بخش سوم، فصل یازدهم رجوع کنید.
8. طبقات الکبرى ج 2 ص 190
9. طبقات الکبرى ج 2 ص 249