0
مسیر جاری :
عطر بيکرانه نياز متون ادبی

عطر بيکرانه نياز

وقت است تا دوباره خدا را صدا کنيم دستي به آسمان اجابت رها کنيم راهي ز گرمسير سجود و نماز عشق بر قلب هاي يخ زده خويش وا کنيم سجاده اي ز نور بينداز، گاه عشق تا رکعتي به آينه ها اقتدا کنيم ازنسل آسماني...
شميم درود و نسيم بدرود متون ادبی

شميم درود و نسيم بدرود

2-آمده ايم با درودهاي فراوان تا فرصت هاي ناب و طلايي شما را به امانت بگيريم. امروز سلام تابستاني خود را در قالب کلامي از جنس خورشيد مهر افروز، به همه مهربانان اين گيتي بي انتها تقديم مي کنيم. درودهاي...
ترنم انتظار متون ادبی

ترنم انتظار

از آسمان ها بچرخان، چشمي به اين خاک، موعود برخاک سردي که مانده است اين گونه غمناک، موعود! بي آفتاب نگاهت، بي تابش گاه گاهت مانده است تقدير گل هاي در چنگ کولاک، موعود! بر گير فانوس ها را، درياب کابوس...
محزون در فراق قائم آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) متون ادبی

محزون در فراق قائم آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)

1- خدايا! بلا بالا گرفته و رازهاي پنهان آشکار شده است. زمين تنگ شده. آسمان برکاتش را منع مي کند. پروردگارا! شکايت ما به درگاه توست. و در سختي و آساني، فرد مورد اعتماد ما تويي. خدايا! انتظار طولاني شده...
زيبا ترين واژه «ميم، ها، دال، يا» متون ادبی

زيبا ترين واژه «ميم، ها، دال، يا»

نام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف رمز مكتوم مبين عالم امكان و مظهر عظيم معناي اسم اعظم است. نام جميلش ماية اميد منتظران منجي است. او مظهر محبت منّان، مراد محرومان و مقتداي مظلومان است؛ فرزند علوم كامله...
دل نامه‌هاي ادبي متون ادبی

دل نامه‌هاي ادبي

ريزش باران زيباست به زيبايي ترنم باران، اما ماندگاري آن زماني محقق مي‌شود كه نزول باران همانند اشك يتيمان در شب تاريك جاري و ساري گردد و با حضور گرم خورشيد، بدن مرده زمين را حيات بخشد تا رويش سبزه‌هاي...
ترنم انتظار متون ادبی

ترنم انتظار

چنديست كبوتران انتظار، شهپر طاقتشان زخم خورده فراقيست كه دخيل التيامش شفاخانه‌اي مي‌طلبد همزاد روح و ريحان نگاهي مي‌خواهد هم شأن چشم پيامبران، و بهانه‌اي مي‌جويد همچون سحرگاه نيمه‌شعبان تا سوار بر...
چشم انتظار متون ادبی

چشم انتظار

شب است و سكوت و تنهايي براي تو مي‌نويسم براي تو كه در بين تمام گلها شقايق‌ترين و نازنين‌تريني، براي تو كه وجودت مظهر اميد و صفايت يك دنيا هم‌صدايي و هم‌نوايي است. در اعماق چشمانت نگاهي نهفته كه مرا چون...
قبیله ی عشق متون ادبی

قبیله ی عشق

رفته بودم يك شبى در مجلسى در ميان جمع مردم حرف خوبى زد كسى گفت: آقا گر بپرسند كافران پس چه شكلى است قامت آقايتان ما چه گوئيم در جواب آقاى من چهره بنما بر رخ اعماى من البته ما خود مقصر بوده ايم
طراوت باران متون ادبی

طراوت باران

گفته بودم چو بيايي دل من شيدايي است هرچه باشد شكر است و همه جا زيبايي است بي نگاه تو جهان سرد و خموش است ولي در پس پرده شبها، رخ مه سيمايي است ديده‌ام در طلبت اي مه مهتر گم شد كه به هر گوشه چشمم زغمت...