0
مسیر جاری :
بي انتهاي شب متون ادبی

بي انتهاي شب

در بي انتهاي شب سيماب آتشين گوي ايستاده و ستارگاني گرد بر گردش در انتظار آنقدر ايستاده در چشمان پيرانه ي خاک که گويي صفا صف پاي مي کوبند در جا و هيچ نمي روند
ترانه‏ساز رودها متون ادبی

ترانه‏ساز رودها

ای ترانه‏ساز رودها و ای مخاطب تمام درودها! سلام بر تو باد، که در همیشگی نامت، تاریخ زیسته است و با غربت هزار ساله‏ات، انسان گریسته است. سلام بر تو ای تصور طولانی جاده‏ها، ای آخرین تکاپوی تمام نشدنی تاریخ!...
قصيده مديحه ي مولوديه متون ادبی

قصيده مديحه ي مولوديه

باز بطرف جنان بلبل طبعم روان گشت بسي شادمان زگل عشق نغمه خوان فکل غم ذهب تازه گلي دلربا دميده بس دلبرا در گلشن مصطفي (صلي الله عليه و اله ) طيبش چه بس جان فزا زيبا گلي بو العجب زبوي...
در ناگهاني ناگهان تر متون ادبی

در ناگهاني ناگهان تر

آرام آرام مي آيم و تکيه مي دهم به همه ي لحظه هايي که از شاخسار عمرم پريده اند ؛تکيه مي دهم به لحظه هايي که با شتاب پريدند و مرا با اين همه ي دلواپسي ها تنها گذاشتند . انسان اين موجود گريزناپذير از نعمت...
به آستان حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) متون ادبی

به آستان حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)

بهار منسجم موعود، در پس انتظار تاريخ، طالع خواهد شد و روزگاران، به منتهاي مطلوب، بار خواهد يافت. آري! اين وعده اي است که از تمامي مناديان صبح شنيده ايم و در ورق هاي کتب آسماني، آمدنش را به يقين رسيده...
حبيبم متون ادبی

حبيبم

فريبا و زيباستي گرفتار او پيرو برناستي چو گيسوي خود برفشاند فلک ندا مي دهد شام يلداستي چو بيرون شود روي او از حجاب سراسر جهان غرق غوغاستي به پيشاني اوست بخت بلند بلنداست کز چرخ اعلاستي
پيداي پنهان متون ادبی

پيداي پنهان

بهار وراي کدامين زمستاني؟ دير زماني است آمدنت را به انتظار نشسته ام. دانه ي عشقي که از تو در قلبم نهاده شد، جوانه زد، سبز شد و با قطرات اشکم سيراب گشت، حال به درختي کهن تبديل شده و ريشه هايش را در اعماق...
کسي که تعداد گنجشک هاي جهان را مي داند متون ادبی

کسي که تعداد گنجشک هاي جهان را مي داند

ساعت دو و بيست دقيقه نيمه شب بود که تو را در خواب ديدم، خودت بودي؛ خودت که در بيداري نمي يابمت. کلي با تو حرف داشتم. لب باز کردم که بگويم؛ خنديدي! معلوم بود هر چه مي خواهم بگويم، تو مي داني؛ ولي با از...
ندبه‏ى انتظار متون ادبی

ندبه‏ى انتظار

- احساس بودن کردم؛ احساس دانه بودن و آینده‏ى خاک را در دست داشتن. آن زمان که باد، بوی گیسوان تو را از بازترین پنجره های جهان بر سر و روی من وزاند، چه قدر احساس بودن کردم. - جوانه زدم؛ وقتی که باران تو...
انتظار سبز متون ادبی

انتظار سبز

باز هم امروز در نمازم یاد خم ابروی تو افتادم و باز هم محراب، به خروش آمد. همیشه نمازم به‏ یاد توست ای روح همه‏ى تکبیرة الاحرامها! بوی بال می شنوم. بوی روزهای خوش زندگی. بوی روزهای آمدنت. آن قدر از هوای...