0
مسیر جاری :
يکي زهره‌ي خرج کردن نداشت سعدی شیرازی

يکي زهره‌ي خرج کردن نداشت

يکي زهره‌ي خرج کردن نداشت شاعر : سعدي زرش بود و ياراي خوردن نداشت يکي زهره‌ي خرج کردن نداشت نه دادي، که فردا بکار آيدش نه خوردي، که خاطر بر آسايدش زر و سيم در بند...
ز تاج ملک زاده‌اي در ملاخ سعدی شیرازی

ز تاج ملک زاده‌اي در ملاخ

ز تاج ملک زاده‌اي در ملاخ شاعر : سعدي شبي لعلي افتاد در سنگلاخ ز تاج ملک زاده‌اي در ملاخ چه داني که گوهر کدام است و سنگ؟ پدر گفتش اندر شب تيره رنگ که لعل از ميانش...
يکي را پسر گم شد از راحله سعدی شیرازی

يکي را پسر گم شد از راحله

يکي را پسر گم شد از راحله شاعر : سعدي شبانگه بگرديد در قافله يکي را پسر گم شد از راحله به تاريکي آن روشنايي بيافت ز هر خيمه پرسيد وهر سو شتافت شنيدم که مي‌گفت با ساروان...
شنيدم که مغروري از کبر مست سعدی شیرازی

شنيدم که مغروري از کبر مست

شنيدم که مغروري از کبر مست شاعر : سعدي در خانه بر روي سائل ببست شنيدم که مغروري از کبر مست جگر گرم و آه از تف سينه سرد به کنجي درون رفت و بنشست مرد بپرسيدش از موجب...
يکي را خري در گل افتاده بود سعدی شیرازی

يکي را خري در گل افتاده بود

يکي را خري در گل افتاده بود شاعر : سعدي ز سوداش خون در دل افتاده بود يکي را خري در گل افتاده بود فرو هشته ظلمت بر آفاق ذيل بيابان و باران و سرما و سيل سقط گفت و نفرين...
ز بنگاه حاتم يکي پيرمرد سعدی شیرازی

ز بنگاه حاتم يکي پيرمرد

ز بنگاه حاتم يکي پيرمرد شاعر : سعدي طلب ده درم سنگ فانيد کرد ز بنگاه حاتم يکي پيرمرد که پيشش فرستاد تنگي شکر ز راوي چنان ياد دارم خبر همان ده درم حاجت پير بود زن...
شنيدم که طي در زمان رسول سعدی شیرازی

شنيدم که طي در زمان رسول

شنيدم که طي در زمان رسول شاعر : سعدي نکردند منشور ايمان قبول شنيدم که طي در زمان رسول گرفتند از ايشان گروهي اسير فرستاد لشکر بشير نذير که ناپاک بودند و ناپاکدين ...
ندانم که گفت اين حکايت به من سعدی شیرازی

ندانم که گفت اين حکايت به من

ندانم که گفت اين حکايت به من شاعر : سعدي که بوده‌ست فرماندهي در يمن ندانم که گفت اين حکايت به من که در گنج بخشي نظيرش نبود ز نام آوران گوي دولت ربود که دستش چو باران...
شنيدم در ايام حاتم که بود سعدی شیرازی

شنيدم در ايام حاتم که بود

شنيدم در ايام حاتم که بود شاعر : سعدي به خيل اندرش بادپايي چو دود شنيدم در ايام حاتم که بود که بر برق پيشي گرفتي همي صبا سرعتي، رعد بانگ ادهمي تو گفتي مگر ابر نيسان...
شنيدم که مردي است پاکيزه بوم سعدی شیرازی

شنيدم که مردي است پاکيزه بوم

شنيدم که مردي است پاکيزه بوم شاعر : سعدي شناسا و رهرو در اقصاي روم شنيدم که مردي است پاکيزه بوم برفتيم قاصد به ديدار مرد من و چند سالوک صحرا نورد به تمکين و عزت نشاند...