مسیر جاری :
روش و آداب ختم صلوات + متن و صوت
مهدیه
روش و آداب ختم دعای هفتم صحیفه سجادیه + متن و صوت
اخلاق و ادب ره توشه ی برای جوانان
نگاهی دقیق به سرمایهگذاری در تون کوین در سال ۲۰۲۴
اسامی مربوط به تعزیه
واژههای مربوط به عاشورا
برگزاری مراسم عاشورا در دیگر کشورها
سفرنامهها عاشورایی
نماد اژدها و شیر در تعزیه
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
چهار زن برگزیده عالم
مهاجرت حیوانات
نحوه خواندن نماز والدین
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
علم پشت پرده رنگ حنا
دعا برای ختم به خیر شدن امور و گشایش مسائل
دعای هفت هیکل و خواص آن
گر دستها چو زلف در آرم به گردنش
گر دستها چو زلف در آرم به گردنش شاعر : اوحدي مراغه اي کس را بدين قدر نتوان کرد سرزنش گر دستها چو زلف در آرم به گردنش آن کو خبر ندارد ازين غم خنک تنش! ديگر بر آتش غم او...
ديده گر لايق آن نيست که منزل کنمش
ديده گر لايق آن نيست که منزل کنمش شاعر : اوحدي مراغه اي چارهاي نيست بجز جاي که در دل کنمش ديده گر لايق آن نيست که منزل کنمش تا زمين بوس رخ و سجدهي محمل کنمش ساربانا،...
که ميبرد خبر عاشقان شيفته حالش؟
که ميبرد خبر عاشقان شيفته حالش؟ شاعر : اوحدي مراغه اي ز سجده گاه عبادت به پيش صدر جلالش که ميبرد خبر عاشقان شيفته حالش؟ نميرسد نظر هيچکس به کنه کمالش هزار ديده بر آن...
دلا، دگر قدم از کوي دوست بازمکش
دلا، دگر قدم از کوي دوست بازمکش شاعر : اوحدي مراغه اي کنون که قبله گرفتي سر از نماز مکش دلا، دگر قدم از کوي دوست بازمکش طواف خانه کن و زحمت حجاز مکش بر آستانهي معشوق...
چو نام او همي گويي به نام خود قلم در کش
چو نام او همي گويي به نام خود قلم در کش شاعر : اوحدي مراغه اي ورش دانستهاي، زنهار! خامش باش و دم درکش چو نام او همي گويي به نام خود قلم در کش ز کوي چند و چون بگذر، زبان...
درين همسايه شمعي هست و جمعي عاشق از دورش
درين همسايه شمعي هست و جمعي عاشق از دورش شاعر : اوحدي مراغه اي که ما صد بار گم گشتيم همچون سايه در نورش درين همسايه شمعي هست و جمعي عاشق از دورش روان عاشقان مست از فريب...
چنين که بسته شدم باز من به زلف چو بندش
چنين که بسته شدم باز من به زلف چو بندش شاعر : اوحدي مراغه اي خلاص من متصور کجا شود ز کمندش؟ چنين که بسته شدم باز من به زلف چو بندش ز شرم سرخ برآيد، ز خوي گلاب برندش به...
جفت شاديست بعيد، آنکه تو داري شادش
جفت شاديست بعيد، آنکه تو داري شادش شاعر : اوحدي مراغه اي مقبل آنست که آيي به مبار کبادش جفت شاديست بعيد، آنکه تو داري شادش تو چنان خفته که واقف نهاي از فريادش دلم از...
سخت زيبا دلبرست او، چشم بد دور از رخش
سخت زيبا دلبرست او، چشم بد دور از رخش شاعر : اوحدي مراغه اي ماه را ماند که ميتابد همي نور از رخش سخت زيبا دلبرست او، چشم بد دور از رخش رخ چو بنمايد، خجل گردد بسي حور از...
نسپردم از خرابي دل خود به چشم مستش
نسپردم از خرابي دل خود به چشم مستش شاعر : اوحدي مراغه اي ور زانکه ميسپردم در حال ميشکستش نسپردم از خرابي دل خود به چشم مستش نقش دگر نهادن پيش نگار دستش نقاش دوربين...