مسیر جاری :
بلیط تهران ازمیر؛ چطور ارزان ترین پرواز را رزرو کنیم؟
معماری روابط عادلانه کارگر و کارفرما در اسلام
هوش مصنوعی، همیار کشاورزان در دوران کمآبی
راه های خلاصی از شر لکه روغن وروی دیوار و سرامیک
مذاکره یا تحمیل؟ بررسی عوامل ناکامی مذاکرات ایران و آمریکا از دیدگاه رهبر انقلاب
رزرو هتل داریوش کیش: سفری با اصالت با طعم آسایش بینهایت
یاران باوفا و همراه امام علی علیه السلام
یاران بیوفا و مخالف امام علی علیه السلام
ولادت و دوران امامت حضرت هادی علیه السلام
دلیل هجرت امام هادی علیه السلام از مدینه به سامرا و شهادت ایشان
پیش شماره شهر های استان تهران
نحوه خواندن نماز والدین
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
پیش شماره شهر های استان گیلان
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
لیست ویژگیهای شخصیتی
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟

اول بستني داد بعد...
منزل ما نزديک خانه ي آقا ابراهيم بود. آن زمان من شانزده سال داشتم. هر روز با بچه ها داخل کوچه واليبال بازي مي کرديم. بعد هم روي پشت بام مشغول کفتر بازي بودم!

تذکر غيرمستقيم
توي تاريکي آتش سيگارش عصباني ام کرد. قدم ها را بلند برداشتم و از توي ستون کشيدمش بيرون. با لحني تند گفتم:

تذکر غيرمستقيم
توي تاريکي آتش سيگارش عصباني ام کرد. قدم ها را بلند برداشتم و از توي ستون کشيدمش بيرون. با لحني تند گفتم:

تذکر غيرمستقيم
توي تاريکي آتش سيگارش عصباني ام کرد. قدم ها را بلند برداشتم و از توي ستون کشيدمش بيرون. با لحني تند گفتم:

هديه ي کتاب براي اوقات فراغت
حسين، سر به آسمان بلند کرد و با دست به کربلا اشاره کرد و گفت: خدا خودش مي داند به همين راه عزيزي که راه قدس از کربلايش مي گذرد، قسم مي خورم از اول انقلاب که مسؤوليت تربيت بدني سپاه لنگرود را به من داده...

نمي دانم چرا او را دوست دارم!
پدرم تعريف کرد: «روزي در خيابان با هم پياده مي رفتيم. من عمداً سرعت گام هايم را کم کردم، متوجه شدم سيد حسين نيز سرعتش را کم کرد تا از من جلوتر حرکت نکند. يعني او حتّي در قدم زدن با بزرگترها نيز احترام...

پرهيز از تک روي، مشورت با ديگران
يکي ديگر از کارهاي خوب «شهيد کلهري» اين بود که افراد گردان را به خط مي کرد و يکايک آنها را نزد برادران طلبه مي فرستاد تا نماز خود را در نزد آنان بخوانند و مشکلات احتمالي خود را در قرائت و تجويد، برطرف...

چوب را به ديوار مي زد!
«به علت اختلافي که با يکي از همسايگان برايمان پيش آمده بود نزاعي بين ما در گرفته بود و من را کتک زده بودند، لذا بسيار چشم انتظار بودم تا او از منطقه به مرخصي بيايد و موضوع را به او بگويم تا انتقام مرا...

کار فرهنگي هنگام بنّايي
با برادرم - حسن - خدمت آقا محمود رسيديم. خسته نباشيدي گفت بابت فعاليتمان در مدرسه. نمي دانستم چه بگويم؟ او محمود بود و من، نوجوان حيران و غرق در وادي بحران هويت. متوجه حال و هوايم شده بود. با چند شوخي...

استفاده از موقعيت براي تعليم
کمي پايين تر، انواع و اقسام گناهان را رديف کرده و جلوي هر کدام را خالي گذاشته بود. اين برگه را تکثير کرده و به هر کدام از مربيان يک برگه داده بود و مي گفت: «شب که رسيد، بنشينيد و همه ي کارهايتان را بررسي...