مسیر جاری :
#اشعار اوحدی مراغه ای در راسخون
#اشعار اوحدی مراغه ای در مقالات
#اشعار اوحدی مراغه ای در فیلم و صوت
#اشعار اوحدی مراغه ای پرسش و پاسخ
#اشعار اوحدی مراغه ای در مشاوره
#اشعار اوحدی مراغه ای در خبر
#اشعار اوحدی مراغه ای در سبک زندگی
#اشعار اوحدی مراغه ای در مشاهیر
#اشعار اوحدی مراغه ای در احادیث
#اشعار اوحدی مراغه ای در ویژه نامه
حضرت زهرا (س) حلقه ارتباط و اتصال در عالم هستی
مقایسه سودآوری اتریوم و سولانا
سیر خط فارسی باستان
یاد مادر از زبان فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها)
اهمیت آموزش و یادگیری خوشنویسی
پیوند عرفانی در هنر خوشنویسی
استناد حضرت زهرا (س) به آیات قران در خطبه فدک
سوالات متداول بلیط تهران دبی علی بابا
انواع هوش مصنوعی را به همراه کاربرد هریک بشناسید
دوگانه جنگ و صلح در اسلام
خلاصه ای از زندگی مولانا
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
پیش شماره شهر های استان تهران
نحوه خواندن نماز والدین
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
چهار زن برگزیده عالم
پیش شماره شهر های استان گیلان
دلم زخم بلا دارد ز چشم تير بالايي
دلم زخم بلا دارد ز چشم تير بالايي شاعر : اوحدي مراغه اي که دارد چون کمر بستي و همچون زلف لالايي دلم زخم بلا دارد ز چشم تير بالايي ز دستي بشنوي روزي که: زنجيريست بر پايي...
به پيماني نميپويي، به پيوندي نميپايي
به پيماني نميپويي، به پيوندي نميپايي شاعر : اوحدي مراغه اي دلم ز انديشه خون کردي که بس مشکل معمايي! به پيماني نميپويي، به پيوندي نميپايي به صد جايت نشان گفتند و جون...
اي ز گل سوري دهنت غنچه نمايي
اي ز گل سوري دهنت غنچه نمايي شاعر : اوحدي مراغه اي وي بر سمن از سنبل تر غاليه سايي اي ز گل سوري دهنت غنچه نمايي در کوي تو هر جا که سري بيني و پايي ميدان که: سر ما و نشان...
اي آنکه ز هجر تو نديديم رهايي
اي آنکه ز هجر تو نديديم رهايي شاعر : اوحدي مراغه اي باز آي، که دل خسته شد از بار جدايي اي آنکه ز هجر تو نديديم رهايي اين نامه نبشتم که: بخواني و بيايي هر چند مرا هيچ...
گلا، عنان عزيمت به بوستان چه دهي؟
گلا، عنان عزيمت به بوستان چه دهي؟ شاعر : اوحدي مراغه اي بتا، تعلق خاطر به سرو وبان چه دهي؟ گلا، عنان عزيمت به بوستان چه دهي؟ ز لاله خوبتري دل به ارغوان چه دهي؟ ز سرو...
رخ باز نهادم به سماوات الهي
رخ باز نهادم به سماوات الهي شاعر : اوحدي مراغه اي تا بر سر گردون بزنم نوبت شاهي رخ باز نهادم به سماوات الهي چون يار مسيحم، بسم اين چهرهي کاهي رخت و خر خود را همه بگذاشتم...
دل سراي خاص داشت از مجلس عامش مگوي
دل سراي خاص داشت از مجلس عامش مگوي شاعر : اوحدي مراغه اي جان چو با جانان نشست از پيک و پيغامش مگوي دل سراي خاص داشت از مجلس عامش مگوي باز دست شاه گشت از دانه و دامش مگوي...
با دل تنگ من از تنگ شکر هيچ مگوي
با دل تنگ من از تنگ شکر هيچ مگوي شاعر : اوحدي مراغه اي چون ترا از دل من نيست خبر هيچ مگوي با دل تنگ من از تنگ شکر هيچ مگوي روي زرين مرا بين وز زر هيچ مگوي چند گويي که:...
عاشقم، از عشق من گر به گماني بگوي
عاشقم، از عشق من گر به گماني بگوي شاعر : اوحدي مراغه اي چاره ندانم که چيست؟ آنچه تو داني بگوي عاشقم، از عشق من گر به گماني بگوي گر بتواني بيا ور نتواني بگوي منتظرم تا...
شاخ ريحاني تو، يا برگ گل سوري؟ بگوي
شاخ ريحاني تو، يا برگ گل سوري؟ بگوي شاعر : اوحدي مراغه اي آفتابي؟ يا پري، يا چهرهي نوري؟ بگوي شاخ ريحاني تو، يا برگ گل سوري؟ بگوي از چه ما را کردهاي در دوزخ اي حوري، بگوي...