0
مسیر جاری :
دلم بوسه ز آن لعل نوشين خوهد سیف فرغانی

دلم بوسه ز آن لعل نوشين خوهد

دلم بوسه ز آن لعل نوشين خوهد شاعر : سيف فرغاني و گر در بها دنيي و دين خوهد دلم بوسه ز آن لعل نوشين خوهد چو صوفي دلم چرب و شيرين خوهد لب تست شيرين، زبان تو چرب دلم...
رفتي و نام تو ز زبانم نمي‌رود سیف فرغانی

رفتي و نام تو ز زبانم نمي‌رود

رفتي و نام تو ز زبانم نمي‌رود شاعر : سيف فرغاني و انديشه‌ي تو از دل و جانم نمي‌رود رفتي و نام تو ز زبانم نمي‌رود الا بدين حديث زبانم نمي‌رود گرچه حديث وصل تو کاري نه...
مشکل است اين که کسي را به کسي دل برود سیف فرغانی

مشکل است اين که کسي را به کسي دل برود

مشکل است اين که کسي را به کسي دل برود شاعر : سيف فرغاني مهرش آسان به درون آيد و مشکل برود مشکل است اين که کسي را به کسي دل برود دير بايد که مرا نقش تو از دل برود دل من...
دوشم اسباب عيش نيکو بود سیف فرغانی

دوشم اسباب عيش نيکو بود

دوشم اسباب عيش نيکو بود شاعر : سيف فرغاني خلوتم با نگار دلجو بود دوشم اسباب عيش نيکو بود غير من هر چه بود نيکو بود اندر آن خلوت بهشت آيين سينه بر سينه روي بر رو بود...
دردمندان غم عشق دوا مي‌خواهند سیف فرغانی

دردمندان غم عشق دوا مي‌خواهند

دردمندان غم عشق دوا مي‌خواهند شاعر : سيف فرغاني به اميد آمده‌اند از تو تو را مي‌خواهند دردمندان غم عشق دوا مي‌خواهند هر سحر چون شب قدرش به دعا مي‌خواهند روز وصل تو که...
ساقي عشق تو ما را به زبان شيرين سیف فرغانی

ساقي عشق تو ما را به زبان شيرين

ساقي عشق تو ما را به زبان شيرين شاعر : سيف فرغاني شربتي داد خوش و شور تو درما افگند ساقي عشق تو ما را به زبان شيرين مرد را عشق تو از خويش ببرد پيوند عاشق روي تو از خلق...
آه درد مرا دوا که کند؟ سیف فرغانی

آه درد مرا دوا که کند؟

آه درد مرا دوا که کند؟ شاعر : سيف فرغاني چاره‌ي کارم اي خدا که کند؟ آه درد مرا دوا که کند؟ غير وصلش مرا دوا که کند؟ چون مرا دردمند هجرش کرد حاجت من جز او روا که کند؟...
قومي که جان به حضرت جانان همي برند سیف فرغانی

قومي که جان به حضرت جانان همي برند

قومي که جان به حضرت جانان همي برند شاعر : سيف فرغاني شور آب سوي چشمه‌ي حيوان همي برند قومي که جان به حضرت جانان همي برند اين مفلسان که تحفه بدو جان همي برند بي سيم و...
اين حسن و آن لطافت در حور عين نباشد سیف فرغانی

اين حسن و آن لطافت در حور عين نباشد

اين حسن و آن لطافت در حور عين نباشد شاعر : سيف فرغاني وين لطف و آن حلاوت در ترک چين نباشد اين حسن و آن لطافت در حور عين نباشد جاني اگر چه جان را صورت چنين نباشد ماهي...
هر که در عشق نميرد به بقايي نرسد سیف فرغانی

هر که در عشق نميرد به بقايي نرسد

هر که در عشق نميرد به بقايي نرسد شاعر : سيف فرغاني مرد باقي نشود تا به فنايي نرسد هر که در عشق نميرد به بقايي نرسد هر که از خود نرود هيچ به جايي نرسد تو به خود رفتي،...