مسیر جاری :
رمزگشایی از حرکت نمادین انگشت در دعای (یا مَنْ اَرْجُوهُ)
خط رقاع و توقیع مورد علاقه گرافیستها
تدریس خصوصی شیمی؛ راهی برای یادگیری بهتر و عمیقتر
متن کامل سوره انسان با خط درشت + صوت و ترجمه
نگاهی به دستاوردهای خون پاک شهدا در پرتو بیانات رهبری
بهترین خوشنویسان معاصر ایران
هزینه راه اندازی کلینیک کاشت مو چه قدر است؟
تفریحات شبانه در وان ترکیه
ماههای حرام: فلسفه، تاریخچه و احکام
متن کامل حدیث کسا با خط درشت + صوت و ترجمه
نحوه خواندن نماز والدین
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
پیش شماره شهر های استان گیلان
مهم ترین خواص هویج سیاه
پیش شماره شهر های استان تهران
جنگل خنجر
این چنین حادثه سرخ، مقّدر شده بود سوختن در گذر آب، مقرّر شده بود هرکه را شوق پرافشانی و بالیدن بود با پرافشانی دل، مثل کبوتر شده بود
جنگ عطش
مشک بر دوش گرفته است که دریا ببرد کاش گرداب امانش بدهد تا ببرد آنچه یک عمر در این باغ دمیده است بهار باد پاییز رسیده است که یک جا ببرد
جستجو
آن جا که هیچ قطرهی آبی نمانده بود زخمیترین کبوتر بی لانه پرگشود دیگر کسی نبود که دردی دوا کند حتی خبر ز ساقی لب تشنگان نبود
جای دستش مانده روی گردنم
میشناسم! آفتاب ...روشنم میشناسی؟ این گل نیلی منم میگذارم سر به روی گونهات میگذاری سر به روی دامنم؟ میچکد! خاکستر سرخی هنوز
جای باغبان
بامن بشین، بمان، بگو از فردا بی پرده و اشکار و محرز... فردا... امروز که مینویسم اسمت را باز خون میچکد از گلوی کاغذ فردا
تو را مگر...
چقدر آه کشیدم تو را مگر بنویسم تو را به رنگ نفسهای شعلهور بنویسم چقدر خاطره باید چقدر واژه و تصویر که وسعتت را هرچند مختصر بنویسم
تنهای عقلمه
یک نفر تنها کنار عقلمه در نگاه آسمان جان میدهد آن طرف در جنگ ایمان با عطش
دستهایش بوی باران میدهد
تنهاترین
بیا بر شانهام بگذار سهم کوچکی از دردهایت را بیا، تنهاترین، بشکن در آغوش زمین، بغض صدایت را چه اندوه عظیمی میوزد بر بیکران آبی چشمت کدامین درد تلخ این گونه آشفته است، روح لحظههایت را
تنها صدا
یک واژه قرمزتر از خون است، که لای لبهای خدا مانده ست یک پیکر بی سر که بر روی شنهای داغ کربلا مانده ست صحرای بعد ازظهر، بعد ازجنگ، تنهاتر از تنهاتر از تنهاست اما کنار پیکر آن مرد، قلب زنی انگار جا مانده...
تنها برادرت
تنها، برادرت بر ساحلی غریب، تویی با برادرت در شعله نگاه تو پیدا، برادرت چون خشم ذوالفقاری، خاموش و بی قرار طوفان گر گرفتهی صحرا برادرت ماهی و از قبیلهی خورشید اهل بیت